- بزار از این کرم پودرم به صورتت بمالم!
- بسه دیگه!
گریمور بساطشو جمع کرد و هیپوگریف وار از صحنه بیرون دویید. عوامل پشت صحنه هرکدوم یه جایی مشغول بودن و اصن یه وعضی!
کارگردان بالاخره تونست بعد از مدت ها تقلا از زیر دست و پای بقیه بیرون بیاد و سینه خیزوارانه خودشو به رکسان برسونه. بعد در همون حالت که کنار میز اخبار داشت نفس های آخرشو می کشید، کاغذی رو به سمت رکسان دراز کرد:
- این خبر داغ ترین خبریه که رسیده! اول اینو بخون!
بعد دست دراز شده اش افتاد و جان به جان آفرین تسلیم کرد. عوامل پشت صحنه از دور شتافتند و جسد کارگردان رو به گوشه ای پرت کردند. رکسان بدون این که فرصت کنه حتی نگاهی به خبر بندازه، آماده روی آنتن رفتن شد.
- چوبدستی، ورد، آتش!
رکسان ورق های کاغذ رو جا به جا کرد و شروع به اعلام خبرها کرد:
- سلام [ملت پشت صحنه اشاره می کنن که سلام نه، سلام خدمت جامعه ی جادوگری یا هرچی!
] با خبرهای شرحه شرحه شده در خدمتتون هستم [ ملت سر در گریبان فرو کرده، روی مقوا می نویسن که با مشروح خبرها!
]
در همین لحظه هیجان زایدالوصفی رکسان رو در برمی گیره که بی خیال ادب و این حرفا شروع به ادامه دادن خبرها می کنه:
- همتون می دونین که آلمان قهرمان شده و نیازی نمی بینم فک خودمو اذیت کنم ولی فقط قهرمان شدن آلمان موضوع اصلی خبر ما نیست. تو یه اتفاق عجیب و غریب جام جهانی مشنگ ها دزدیده شده و الان تموم دوربین های فیفا مشغول کار بر روی این که کی و توسط کی جام جهانی دزدیده شده، هستن!
نصف ملت پشت صحنه، صحنه رو ترک کردن تا دیگه شاهد این حقارت نباشن. یک چهارم دیگم داشتن پاترنوس ارسال می کردن برای دانگ که "آیا خبرنگار بهتری نبود تو کل ایفای نقش؟" یک چهارم دیگه اما با سرسختی مشغول کاراشون بودن و حقیقتا اجرشون با مرلین!
- خبرهایی هم رسیده که معلم کوییدیچ هاگوارتز، دانش آموزا رو به فینال جام جهانی برده و یه بازی واقعی کوییدیچ رو به جادوآموزا نشون داده. عده ای عقیده دارن که سرقت جام می تونه کار اونا باشه. تحقیقات از مردم مشنگ نشون داده که اونا در حال تماشای جام بودن که صدای جیغی باعث میشه گوشاشونو با دستاشون بگیرن و چشماشونم ببندن و خب وقتی چشماشونو باز می کنن، جا تره و بچه نیست!
ملت پشت صحنه اشاره می کنن که مدیر ایفای نقش تو راهه و رکسان با خیال راحت که دانگو چه به این کارا، به خبررسانیش ادامه میده:
- گنده های فیفا تصمیم گرفتن از سال بعد سنسور ردیاب روی جام نصب کنن و البته به جامعه جادوگری این اخطار داده شده که اگه جامو برداشتن برای بازی، بیارن پس بدن جون هرکی دوس دارن که ما حوصله مذاکرات وین نداریم!
ناگهان ملت پشت صحنه همه کناری جمع میشن و دست ها بر سینه تعظیم می کنن.[یوسف پیامبر می بینین؟
] لودو بگمن از راه می رسه و از پشت صحنه اشاره می کنه که هرچی زودتر اخبار رو جمع و جور کنه! رکسان با دیدن لودو آب دهنش رو قورت میده و رو به دوربین میگه:
- جادوگران و ساحرگان عزیز به پایان اخبار رسیدیم، تا خبر بعدی خداحافظ!
لودو کم کم از پشت صحنه میاد جلوی دوربین. رکسان پاشنه ی کفششو ور میکشه و آماده می کنه خودشو به هرحال!
- اخبار جامعه ی جادوگری رو به گند می کشی؟ ایفای نقش رو زیر سوال می بری؟ نیشتو باز می کنی موقع اعلام خبرا؟ وقتی به بالاک تبعید شدی، می فهمی مدیر ایفای نقش یعنی چی؟
و رکسان با تلاش زیادی در حال کندن زمین بود برای دور شدن از صحنه و جزایر بالاک!