صبح شده بود و هری کم کم چشم هایش را باز کرد و روی تختش نشست او عینکش را به چشم زد. ناگهان چیزی یاد هری افتاد....ان روز امتحان داشتنند.
-رون!رون!بیدار شو امتحان داریم
-چی اها امتحان
ان دو لباس هایشان را پوشیدند و به تالار اصلی رفتندو تند تند تکلیفات پروفسور اسنیپ را نوشتند و به کلاس رفتند.ورقه ی امتحان هری کمی رنگ و رورفته بود.
-هی!تو با من لج داری
وقتی هری جواب سوال اول را بله نوشت خود به خود به نه تبدیل شد و هری ان را پاک کرد اما باز همان اتفاق افتاد.
-پروفسور کاغذما خرابه
-وقتی بلد نیستی برقصی نگو زمین کجه
پروفسور حرف هری را باور نکردو هری مجبور شدجواب ها را اشتباه بنویسد.چند روز بعد نمره ها گفته شد.
-هرمیون گرنجر!نمره ی کامل
-نویل لانگ باتم!نمره ی کامل
-هری پاتر!هیچ نمره ای نگرفت!
هری انقدر عصبانی شد که نزدیک بود داد و فریاد بکشد.بعد از ظهر هری به اتاق دامبلدور رفت و کاغز را به او داد
-این یه کاغذ معمولی نیست
او شمشیر گدریک گریفندور را برداشت و کاغذ را پاره کرد
-نگران نباش میگم قبولت کنن
باریکلا! حالا بهتر شد. به عنوان یه پست جدی اصلا خوب نیست و بزرگترین اشکالش هم اینکه اونی که تو دست دامبلدوره پاکت نامه ست نه ورقه امتحانی! ولی به عنوان یه پست طنز قابل تاییده. هرچند اشکالات تایپی و نگارشی هم داشتی که بعد از ورودت به ایفا به مرور برطرف میشن.
تایید شد! سال اولیا از این طرف!