رنگارنگ، عقاب و خون آشام
سوژه: نامه ی عربده کش!
صبح یک روز دل انگیز بهاری، مثل همیشه!
تق تق تق- نه...
باور کنید... من اعتراض دار... خخخخخ پووووف...تق تق تق- کیه
این وقت صب...تق تق تق- اَاَاَاَه! تو تعطیلات هم دست از سرم بر نمی دارین؟
و با کلافگی پتو را روی سرش کشید.
چند دقیقه بعد
تق تق تقسوزان بونز با عصبانیت پتو را از روی سرش کنار زد و در حالیکه زیر لب چیزی می گفت از تخت پایین آمد و به سمت در اتاقش حرکت کرد. سپس دستگیره ی در را گرفت، به سمت پایین کشید و در را باز کرد.
- بله؟! خوشتون میاد مردمو زا به راه کنید؟ اوه...
نه کسی پشت در بود و نه چیزی.
تق تق تقبه سمت پنجره برگشت. جغد قهوه ای رنگی پشت پنجره نشسته بود و خیره به او نگاه می کرد.
- اوه... تو بودی؟
سوزان با قدم های آهسته به سمت پنجره رفت و آن را باز کرد. جغد را به آرامی در آغوش گرفت و پاکت بسته شده به پایش را باز کرد و روی میز گذاشت. سپس به سمت قفس جغد خودش که جیمی نام داشت حرکت کرد.
- بیا کوچولو. اینجا راحت می تونی استراحت کنی.
و جغد را درون قفس گذاشت. به سمت صندلی رفت و روی آن نشست. پاکت را برداشت و با دقت به آن نگاه کرد.
- اوممم... نامه ی عربده کش... از طرف... از طرف
عمه آملیا؟! مات و مبهوت به پاکت توی دستش خیره شده بود. مغزش با سرعت سرسام آوری کار می کرد. آخر چرا عمه اش باید برای او نامه می فرستاد؟ آن هم نامه از نوع عربده کشش! آن ها که هر هفته همدیگر را می دیدند. پس چرا...
تق تق تقبا شنیدن صدای در از افکارش بیرون آمد. از روی صندلی بلند شد و به سمت در حرکت کرد. دستگیره را به سمت پایین هل داد و در با صدای "تق"ی باز شد. دو نفر پشت در ایستاده بودند. بهترین دوستانش!
قرار آن روز را به کلی فراموش کرده بود. قرار بود آن روز برای گردش به هاگزمید بروند. سریعا آماده شد و با همدیگر به راه افتادند.
کافه ی هاگزهد- دهکده ی هاگزمید- سوزی بس کن. از وقتی اومدیم این بار هفتمه که به اون نامه خیره شدی.
- دای راست میگه. مثلا اومدیم گردشا. یا بازش کن تموم شه بره، یا انقدر بگیر تو دستت نگاهش کن تا منفجر شه.
اورلا درست می گفت. یا باید همین حالا بازش می کرد و یا... منفجر می شد؟!
- چی گفتی؟ منفجر؟
اورلا به آرامی فنجان قهوه اش را روی میز گذاشت و گفت:
- آره دیگه. وقتی یه نامه ی عربده کش باز نشه، سه چهار ساعت بعد از وقتی که دریافتش کردی منفجر میشه.
-
- چیه؟
- گفت چند ساعت؟
- تقریبا سه تا چهار ساعت. چطور؟
-
بوووووووم!