-محض رضای مرلین یکی یه کاری بکنه. الان لرد میاد عموهامونو عمه میکنه.
در همین لحظه خانه ی ریدل شروع به لرزیدن کرد و از پشت در اتاق انتهای راهرو صدای فریادی به گوش رسید.
-دره ها را وا کنییید. گاومیشه ها رم کردن. کوومک.
که ناگهان در باز شد و ده ها گاومیش با رهبری بارفیو که زیر سم اولین گاومیش روی زمین کشیده میشد به سمت مرگخواران هجوم اوردند.
مرگخواران وقتی برای بهت زده ماندن نداشتند، همدیگر را کنار زده و هر یک زودتر سعی میکرد پرواز کند و لوستر را بگیرد. در همین حین لردولدمورت که تازه آخرین پله را بالا آمده بود، هنوز کمر راست نکرده با بارفیو زیر سم گاو چشم تو چشم و با گاومیش شاخ تو شاخ و در کل منحدم و به حالت تعلیق درامد. سیل متشکل از گاو و گاودار و لرد قلقل زنان به سمت پایین پله ها شناور بودند. لرد گاه گاهی روی گاو میامد، بعد دوباره زیر سیل گاومیش کشیده میشد.
-آخــــــ.کمرمون. میکشیمت بارفیو. داریم خفه میشیم.
-ارباب شیره گاومیشه ره میدوشم برای کمرتون. غم ندارین تا بارفیو دارین.
-بکشیمت کمرمون خوب میشه، کجایی ملعون؟
بارفیو که تازه توانسته بود زین گره خورده را از پای خود باز کند. خودش را از زیر سیل گاومیش های شناور بیرون کشید. پشت اولین گاومیش پرید شاخ هایش را در دست گرفت و با پا به پهلوی حیوان ضربه زد.
-برو ای رخش خال خال قهوه ای . ارباااااااب دارم میام.
بارفیو با گاومیشش از روی گاوهای بزرگ تر میپرید. از موانع جاخالی میداد و اولین دستی را که از توی سیل بیرون زده بود بیرون کشید. که با چهره ی فنریر رو به رو شد.
-تو کی هسته؟
-کمممک.
-شرمنده هسته.
گویا بخت و اقبال با چند تا از مرگخواران یار نبود و نتوانسته بودند لوستر را بگیرند و ان ها هم به زیر گاومیش ها کشیده شده بودند. اما این اهمیتی نداشت تنها یک چیز در ان لحظه برای بارفیو مهم بود پس فنریر را دوباره زیر سیل فرو کرد و به راهش ادامه داد.
-ارباااااااااااااب.
در آخر بارفیو توانست کله ی مبارک و نورانی لرد را تشخیص دهد پس گاوش را تاخت و بالای سر لرد داخل سیل شیرجه زد.
اندکی بعد بارفیو در حالی که لرد را گرفته بود اورا پشت گاومیش گذاشت و خودش هم دوباره پشت گاومیش نشست، روشن کرد و تخت گاز روی سیل مانور میداد.
در همین حال لرد از پشت سر روی شانه ی بارفیو زد.
-جانم ارباب؟
-اون چیه؟
-چی چیه؟
-اون که جلمونه. سیاهه. بزرگه.
-اها دیوارو میگید؟
-... .
-... .
-دیوااااااااااااااررر.
- ای مادر سیریسوس.
اما دیر شده بود سیل عظیم به همراه ممدمرگخواران و بارفیو و لرد محکم به دیوار عظیم برخورد کردند و مثل برف شادی به هوا رفتند و همه جا پخش شدند. گرد و خاک اینقدر شدید بود که چشم چشم را نمی دید.
چند دقیقه بعدبعد از خوابیدن گرد و خاک ها اثری از بارفیو نبود فقط لرد بود میان کلی گاومیش که پنچر شده و روی زمین افتاده بودند. لرد به آسمان بالای سرش نگاه کرد. نسیم خنکی در حال وزیدن بود. لرد چشمانش را بست تا برای چند ثانیه هم شده آرامشی از نسیم بگیرد که این آرامش هم دیری نپایید.
-آسمان؟ نسیم؟ اینجا کجاست؟ ما باید الان در عمارت ریدل باشیم. سیل مارو تا کجا اورده؟
لرد چشمانش را با عصبانیت باز کرد، سرش را برگرداند و تابلوی روی دیوار را خواند.
"میان محله ی هاگزمید"
-نهههههههههههههههههههههه.