1) در یک رول یک ورد اختراع کنید که به بیمنطق ترین شکل ممکن یکی از مشکلاتتون رو رفع کنه! (15 امتیاز)در آن گرمای طاقت فرسای ظهر تابستانی، جنبنده ای نبود که برای فرار از آن باران آتش، به زیر سایه ای پناه نبرده یا خودش را در لانه اش محبوس نکرده باشد. رسم دیرینهی خورشید بود که در در آن ساعت از روز برای تمام زمینیان قدرت نمایی کند.
گرمای هوا گویی حیات را بلعیده بود و جز نشانه ای از تلاش های نسیمی کم جان برای به رقص آوردن شاخه های درخت، صدایی به گوش نمیرسید. ساکنین عمارت ریدل ها هم ترجیح داده بودند به جای زورآزمایی با خورشید، در اتاق هایشان استراحت کنند یا در سکوت، چشم به گوشه ای دوخته و به آرزوهایشان بیندیشند. البته نه همهی آنها!
-چقد قشنگی!
سو در میان علف هایی که بعضا به بلندای قامتش بودند، گوشهی دنجی یافته و آنجا کز کرده بود. درست زیر سایه ای که از تراس اتاق لرد سیاه حاصل شده بود.
همانطور که اشک در چشمانش حلقه زده بود، به ردای براق و سیاهی نگاه میکرد که دقایقی قبل با جغد پیشتاز به دستش رسیده بود. تمام پسانداز سه سال کارش را داده بود تا بتواند آن ردا را به جای پشت ویترین، از نزدیک نگاه کند؛ البته پسانداز او به اندازهی قیمت آن ردا نبود، بلکه آن را به عنوان وثیقه در گرینگوتز گذاشته بود و با التماس های فراوان لینی و سدریک را راضی کرده بود تا ضامنش شوند و نهایتا با وامی که گرفت، موفق شد ردا را تهیه کرده و خودش را تا آخر عمر ملزم به پرداخت قسط کند.
-مطمئنم هر کسی منو توی این ردا ببینه از حسودی میترکه!
ردا را به تن کرد و دور خودش چرخی زد. از سیاهیِ درخشانِ آن، چشمانش برق زد.
-آخ!
سو، وحشت زده و نگران عقب رفت و در دل آرزو کرد صدایی که شنیده بود، تنها توهمی در سرش بوده باشد.
خرچ!توهم نمیتوانست به آن سرعت و با چنان وضوحی تکرار شود.
همانجا ایستاد و به آرامی گوشه ردایش را بالا آورد.
-نه! نه! کی با تو همچین کاری کرد؟
بخشی از ردا به نقطه ای نامعلوم گیر کرده و نخکش شده بود. براق بودن پارچه هم سبب شده بود تا این دو نقطهی آسیب دیده بیش از حالت عادی جلب توجه کرده و اشک از چشمان سو روان کند.
نسیمی که این بار دست از چرخیدن میان شاخه های درختان برداشته و علف های درون حیاط را به بازی گرفته بود، سوال سو را پاسخ گفت.
-شما؟ تقصیر شماها بود؟ یعنی انقدر به ردام حسودیتون شد که زخمیش کردین؟
سو دست از فریاد برنمیداشت و با خشم بر سر ساقه های خشک و باریک اطرافش داد میکشید.
-چطور دلتون اومد؟ یادتون نیست اون روزهایی رو که همینجا به لینی خواهش میکردم ضامن وامم بشه؟ یا وقتایی که اون خانوما با همین مدل ردا از اون بیرون رد میشدن و از حسودی دلم میخواست... دلم میخواست که...
سو با یادآوری حس خودش، حرفش را خورد. با دیدن ساقه هایی که مقابل او گردن کج کرده و حالتی مظلومانه به خود گرفته بودند، دلش به رحم امد و سعی کرد آنها را درک کند.
-شماها... لباس ندارین؟ برای همین بود که... که ...
بغض گلوی سو را گرفته اجازه نداد حرفش را ادامه دهد. اما این فایده ای نداشت. سو احساس وظیفه میکرد. باید کاری برای آن گیاهان مظلوم میکرد تا بیش از این غصه نخورند و با حسرت به لباس های دیگران نگاه نکنند.
-فهمیدم!
چوبدستی اش را بیرون آورد و به طرف یکی از علف های هرزی گرفت که جلوی پایش قد علم کرده بود.
-
لباسوبافتیوس!
با دقت نگاه کرد؛ از نتیجهی کارش راضی بود. فقط باید این ورد جدید را بر روی بقیه علف ها و شاخه های خشک و تازهی درون حیاط هم انجام میداد.
****خورشید غروب کرده و هوا خنک تر شده بود. مردم از خانه خارج میشدند تا کارهای باقیماندهشان را به اتمام برسانند و برای روز بعد آماده شوند. دیزی هم با عجله از در عمارت ریدلها عبور کرد تا به مصاحبه کاری ای برود که مدت ها برایش تمرین کرده بود. در راه به سرعت صفحه نیازمندی های پیام امروز را ورق میزد تا پس از اینکه از محل مصاحبه بیرونش کردند، به سراغ کار بعدی برود. البته همین بی توجهی به مسیر کار دستش داد و برخورد با مانعی جلوی پایش، باعث زمین خوردن و کثیف شدن ردای رسمی اش شد.
-کی بود؟ چی بود؟
مانع جوابی نداد. نه که زبان نداشته باشد ها! به قدری خسته بود که بی توجه به پاره و سوراخ شدن ردای نازنینش، همانجا وسط حیاط به خواب رفته بود و برخورد با دیزی هم او را بیدار نکرد. دیزی اما هر چه فکر کرد، نتوانست ارتباط سو با آن همه گیاه لباس پوشیده در حیاط را متوجه شود!
2) یک نقاشی بکشید که اثر انجام اون ورد رو نشون بده. نیازی نیست همون اتفاق توی رول باشه و اثرش روی هر چیزی مثلا هندونه، یا غول غارنشین یا هرچی باشه. (10 امتیاز)بفرمایید پروفسور،
نقاشی من. این عکس از یه کاکتوس تنهاست که کلی تیغ تیز داشت و برای همین کسی بغلش نمیکرد. حتی دستاشو باز کرده بود تا یکی بیاد و بغلش کنه، ولی اون تیغ ها نمیذاشتن. منم این ورد رو روی اون انجام دادم و یه لباس بافتنی قشنگ براش ساختم تا دیگه غصه نخوره.
3) برای وردی که انتخاب کردید حداقل 4 تا کاربرد در زمینه های کاملا متفاوت بیان کنید. در این مورد نیازی به رول نیست و ذکر کردن اون موارد کافیه. حتی نیازی نیست توضیح بدید که چطور در اون زمینه به کار میآن. (5 امتیاز)*برای جلد کردن کتاب، البته باید هر بار که کتاب رو استفاده میکنیم یه بار دیگه طلسم رو اجرا کنیم.
*بسته بندی وسایل کنار هم، مثلا قلم های پر. اینطوری دیگه نیازی به جا مدادی هم نداریم.
*به دام انداختن جانداران، بدون درد و خون ریزی.
*مخفی کردن وسایل و ایجاد ظاهری جلب توجه نکننده! مثل وقتایی که میخوایم جعبه شکلاتامونو از بقیه قایم کنیم و اینجوری وقتی ببیننش فکر میکنن یه لباس بافتیِ تا شدهست و کاری بهش ندارن.
*ایجاد پوشش ضربه گیر برای وسایل آشپزخانه در هنگام اسباب کشی، طوری که مامان مروپ نگران بشقاب های گل سرخی جهیزیهش نباشه.