برگزاری مسابقه ی جام آتشِ ترم 25 هاگوارتز
سلام به جادوآموزان درسخون و باهوشی که اصلا هم از پشت گوی های ارتباطی که پروفسور دلاکور بهشون قرض داده، درس ها و امتحانای آنلاین رو تقلب نمیکنن.
این ترم از هاگوارتز، وزارتخونهی سحر و جادو قصد داره مسابقه ی جام آتش رو بین 4 نماینده، از سوی چهار گروه هاگوارتز برگزار کنه.
این مسابقه، سه مرحله داره که هر کدوم از مراحل با هم تفاوت دارن؛ هر مرحله، رول نویسی متفاوت، و ممکنه قوانین متفاوتی از مرحله ی قبلش داشته باشه.
معرفی نماینده های هرگروه:ارشد های چهار گروه هاگوارتز، برای شرکت در جام آتش باید یک نماینده از بین اعضای گروه خود انتخاب، اما لازم نیست که نماینده ی مشخص شده رو معرفی کنند؛ نماینده ی گروه، موقع فرستادن پستِ اولین مرحله ی جام آتشِ خود در تاپیکِ مشخص شده، معرفی میشود.
***
سوژه ی اولین مرحله از مسابقه ی جام آتش:
ایوا کلا همیشه، هر جا که میرفت سوابق درخشانی از خود به جا میگذاشت.
بچههای هاگوارتز، از این موضوع، با توجه به اردوی خاطره انگیزی که ایوا، همراه با اتوبوس اجاره ای اش در ذهنشان به جا گذاشته بود، مطمئن بودند.
و اکنون ایوا، که از توانایی های خودش مطمئن تر از همیشه بود، جام آتشی که دورش را پارچه ای، برای اطمینان ازآسیب ندیدنش توسط ایوا پیچیده بودند، به سمت سرسرای هاگوارتز میبرد.
در حالی که جام، و البته اسامی جادواموزانی که اسم هایشان در آن انداخته بودند در دستش سنگینی میکرد، پیچید و کجکی وارد سرسرای خالی شد.
-یعنی هیچ کس اینجا نیستش که از من استقبال کنه؟
چندان اینطور به نظر نمی رسید. ایوا احساس کرد سرسرای ساکت به او خیره شده است.
-جام رو آوردما! امروز اسم بچه های از توش بیرون میفته.
برای ایوا، اینکه زمان تعیین شده برای اعلام اسامی ساعت دوازده، و او از ذوق بیش از حدش ساعت نه صبح در سرسرا ایستاده است، مهم نبود.
-باشد.
ایوا لبخندی زد و جام آتش را روی زمین پرت کرد.
-یکم صبر میکنم حتی! بهرحال وزیرم و این چیزا دیگه... وزیر باید صبور باش...
ایوا هیچ وقت عشق ورزیدن بلد نبود. نه هیچ وقت فرصت این را داشته، و نه شخصی برای این کار را.
تنها چیزی که او میتوانست در زندگی اش به آن "عشق" بورزد، چیزی خوردنی، یا دست کم چیزی بود که یک ایوا میتواند بخورد.
و حالا، چشمِ یک ایوا، به جام اتشی که روی زمین پرت کرده، پارچه ی رویش کنار رفته بود و بدنه اش برق میزد افتاد.
-جادوآموزا میتونن یکم برای اینکه جام اسمشونو پرت کنه بیرون صبر کنن حتی.
***
-سنگ کاغذ قیچی بریم؟
ایده ی بدی نبود. میتواستند به شکل حذفی جلو بروند و در هر بازی، تیمی که بالا رفت با بقیه مسابقه بدهد. تنها مشکلی که وجود داشت این بود که سنگ کاغذ قیچی، بازی تیمی ای نبود. ممکن بود به مشکل بخورند.
-به نظرم ده، بیست، سه پونزده بازی کنیم...
مطمئنا این بازی برای اینکه بهترین های هر گروه به عنوان نماینده انتخاب شوند مناسب بود.
-عح عح عح عح! ووی ووی ووی... یعنی نمیخندوما! داغون شدم... وزیرمون بی نظیره!
ایوا، خجالت زده، دهانش را باز کرد که چیزی بگوید، اما فقط آتش بود که از دهانش بیرون آمد.
-اصلا لازم نیست چیزی بگی دختر جان! ما درک میکنیم.
حسن مصطفی، ووی ووی کنان، در حالی که دفترچه ای سنگین را با دست های نازکش به زور حمل میکرد، سر رسیده و سعی داشت با اینکه قدش به ایوا نمیرسید، دست نوازش بر سرش بکشد.
بالاخره بعد از اینکه دید تلاشش برای این کار بی ثمر است، دست برد و دفترچه ی مذکور را از جیبش بیرون آورد. تمام جادوآموزان هاگوراتز، مبهوتِ از اینکه دفترچه چه چیزی ممکن است باشد، به او خیره شدند.
- ووی ووی اصلا نگران نباشید!
حسن مصطفی لبخندی تحویل آن ها داد.
- ما خودمون یه آقویی داشتیم تو محلمون، این بنده خدا معروف بود که با عرش و ملکوت و اینا روبوسی داره. اینو اون بهمون یاد داد. یه روزیم گاوش یه لگد وسط کمرش گذاشت، این عمرشو داد به شمُو!
حسن مصطفی پقی زد زیر خنده و روی زمین، کنار دست و پای بچه ها شروع به غلت زدن کرد.
- عه! شما نمیدونین این چی هسته. لهما! قبلاً انقدر نادون نبودن که دانشآموزا. چه همه پدرام شدن :دوباره اسمایلی حسن: این دفترچه خاطرات هاگوارتزه. فقط چون وزیرمون یکم خوش اشتها تشریف داره جلدشو عوض کردیم قورتمون نده.
دفترچه را برداشت و با سرعت شروع به ورق زدن کرد.
-های تویی که اونجا واسادی... بیا هروقت گفتم دستتو بذار لای این ورقو ببینیم چی میشه.
بچه ی مورد خطاب گرفته جلو آمد و کنار حسن ایستاد.
- الان! آفرین عمو! حالا صفحه ای که دستت روش گذاشتی، خاطره هرکدوم از بچه ها باشه نماینده میشه! مدیریت کارآمد و سریع.
***
امتیاز دهی مرحله اول:
یکی از شخصیتهای گروهتون توی کتاب رو انتخاب کنید و بدون معرفی کردن، خاطرهاش که از توی دفترچه در اومده رو بنویسید.
بعد از این که نمایندههای هر چهار گروه خاطره رو ارسال کردن، هر کدوم باید حدس بزنن که خاطرهی سه نفر دیگه مال کدوم شخصیته.
امتیازدهی: اگر همهی شرکت کنندهها شخصیت شما رو درست حدس بزنن، یا اگر هیچ کس اون رو درست حدس نزنه، امتیازی برای رولتون دریافت نمیکنید. در غیر این صورت (یعنی اگر هم حدس درست داشته باشیم و هم حدس نادرست) ۴ امتیاز میگیرید.
ضمنا به ازای هر حدس درست خودتون در مورد شخصیت بقیهی شرکت کنندهها، ۱ امتیاز اضافه هم دریافت میکنید.
برای ارسال خاطره توی تاپیک دفترچه خاطرات هاگوارتز تا پایان روز ۱۲ شهریور فرصت دارید. در روز ۱۳ شهریور حدسهاتون رو برای من از طریق پیام شخصی ارسال کنید.
نکته: خاطره باید بر اساس شخصیتپردازیها و اطلاعات کتاب نوشته بشه. استفاده از نکات ایفای نقشی برای معرفی شخصیت مجاز نیست.
راهنمایی: اگر خیلی واضح بنویسید امتیاز نمیگیرید. اگر خیلی گنگ بنویسید هم همین طور.
موفق باشید