هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: آزکابان
پیام زده شده در: ۱۶:۱۸ جمعه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۹
#51
قایق آرام آرام به جزیره نزدیک میشد...معلوم نبود چه نیرویی قایق را به حرکت در می آورد... چون قایل نه بادبانی داشت و نه پارویی ... هوا کم کم سرد و سوزناک میشد که نشان دهنده این بود که دیگر چیزی به اسکله جزیره نمانده... هوای سرد باعث شد که روفوس احساس یاس بیشتری کند...
قایق کنار اسکله توقف کرد... مردی با ردای مشکی و خط های سبز کنار اسکله ایستاده بود... و قایقران بلند فریاد زد
- امروز دیگر برنامه جابجایی نداریم تا فردا ظهر این مرد تازه کار هم زیاد به اینجا وارد نیست مراقبش باش بلایی سر خودش نیاره...
روفوس از قایق داشت پیاده میشد که قایق تکانی خورد و رفوس با مغز رفت تو شن های زیر آب... یک خرچنگ دم اسکرول آتشی هم با چنگگ هاش دماغ روفوس را قاش قاش کرد...
- آه ه ه ه اوووووووخخخخ مادر جااااان....
روفوس به طرف مرد ردا پوش میرفت در حالی که دماغ قرمز و ورم کرده اش را می مالید... و حرف های قایقران در ذهنش نجوا میکرد ...
-اگر تا فردا قایقی اینحا نباشد چطور خودش را به جزیره تسترالها برساند...؟!!!!
روفوس رو به مرد ردا پوش گفت:
- لطفا من را به بخش معرفی پرسنل جدید راهنمای کنید...

مرد بدون اینکه حرفی بزند سری تکان داد و حرکت کرد... روفوس هم پشت سرش قدم گذاشت... و شروع به بررسی آزکابان کرد تا جایی که سرش بالا میرفت برج بلند و ترسناکی آسمان را سوراخ کرده بود...
او باید از حالا کارش شروع میکرد... زمان به سرعت سپری میشد...وارد سرسرای بزرگ و تاریکی شد... هوا بسیار سرد بود... روفوس احساس میکرد مغرش در حال یخ زدن است ... مرد رداپوش راهرو طولانی که با نور ضعیف چراغهای که شبیه سر جن های خانگی بود روشن شده بود را به روفوس نشان داد... روفوس از مقابل مرد عبور کرد... و وارد راهرو شد...


ویرایش شده توسط لوسیوس مالفوی در تاریخ ۱۳۸۹/۲/۳۱ ۱۷:۰۵:۱۸

جادوگران


Re: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۲۹ یکشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۸۹
#52
ارباب اگه میشه پست من را هم در همان تاپیک مورد نقد سیاه خود قرار دهید.


جادوگران


Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۰:۱۱ شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۸۹
#53
نیوت اسکمندر نقل قول:
سلام یه سوال: ارزشی یعنی چی؟من تقریبا تازه واردم عیدتونم مبارک


یه سر به پست مگی بزنی میفهمی یعنی چی یه مطلب رو در چندین تاپیک کش دادن الکی ... همه چیز خز شده... از دست این ماهی های مرکب.


جادوگران


Re: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۲۱:۴۴ پنجشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۸۹
#54
در همین حال ماجراهای پوشک مای بیبی در قصر مالفوی ادامه داشت تعداد زیادی تسترال که یک کالسکه اشرافی خفن را می کشیدن از فراز آسمان مقابل قصر توقف کردند... چند ساحره از بالای کالسکه پایین پریدن و در حالی که پلکانی در مقابل درب اصلی کالسکه قرار میدادند شروع به تعظیم کردن کردند...
مردی با موهای بلند و ردای گرانقیمت با اعصای اشرافی از پلکان پایین آمد... سرش را بالا کرد و نگاهی به سر در قصر کرد...
چند سالی بود که از قصر شخصی اش دور بود... اما حال که برگشته بود... اهداف بزرگی را در سر داشت...
تصویر کوچک شده


لوسیوس وارد سرسرای اصلی قصر شد و مشاهده کرد که قصر دیگر آن جلاح و شکوه گذشته را ندارد... مشخص بود در نبود او از قصر استفاده های درستی نشده بود... با خرابی شوفاژ ها و کودکستان خانه ریدل از قصر استفاده شده بود...
اما لوسیوس خوب میدانست که چطور باید شکوه قصر را بازگرداند...

لوسیوس انگشتان خود را بالا برد و به پشت سرش اشاره ای کرد... یکی از ساحره های خدمتگذار سرش را به نشانه تایید تکان داد و ده ها جن خونگی را به داخل قصر هدایت کرد...

جن ها شروع کردن به نظافت و برق انداختن قصر کردند ...

بعد از ساعاتی قصر دوباره شکوه و عظمت خود را باز یافته بود... لوسیوس در لژ اصلی و اشرافی قصر در مقابل شومینه بزرگ ایستاده بود مهمان های که به مناسبت بازگشت لوسیوس دعوت شده بودند در حال بحث و گفتگو با یکدیگر بودند در حالی که توسط جن ها با نوشیدنی کره ای پذیرایی میشدند.


لوسیوس سر انجام سخن گشود:
-با خوش آمد گویی خدمت مهمان های عزیز که تشریف فرمایی کردن بسیار متشکرم...
بخصوص از افراد وزارت کشوری و لشکری که از سراسر دنیای جادویی به قصر مالفوی آمدند...
همین جا اعلام میکنم... که از امروز این مکان یعنی قصر خانوادگی مالفوی به عنوان مرکز حذب اشراف زادگان و ستاد اصلی من برای رسیدن به وزارت انتخاب می شود...


همه شروع به کف زدن کردن...
مالفوی جام خود را بالا گرفت... و گفت:اشراف زادگان... همه جام های خود را به نشانه احترام بالا گرفتن و نوشیدن...تصویر کوچک شده


ویرایش شده توسط لوسیوس مالفوی در تاریخ ۱۳۸۹/۱/۲۰ ۰:۵۵:۳۸

جادوگران


فرار از زندان
پیام زده شده در: ۱۳:۳۸ پنجشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۸۹
#55
زندان آزکان مخفوف ترین زندان دنیا... جایی که امید وجود ندارد خاطرات خوب همه به بدی بدل می شود جایی که جادوگران زیادی زندانی هستن زندان آزکابان در وسط دریا و بر فراز سخره های از دل دریا بیرون زده سرد و تاریک بناه شده... هیچ راهی برای رهایی نیست دیمنتور ها بدترین کابوس زندانیان این مکان است... شب و سرمای طاقت فرسا تمامی ندارد...
هیچ راه فراری نیست تمام در بندان محکوم به مرگ هستن...

اما رویای فرار در ذهن بعضی از جادوگرها حوادث و اتفاقات هیجان انگیز پر معما و راز ها زیاد با خشونت همراه میشود... که در ادامه با سری ماجراهای فرار از زندان داستان فرار جادوگران را دنبال خواهیم کرد.

اینجا مکانی برای انجام دیدار های مخفی طرح ریزی نقشه ها و بررسی راه های فرار از زندان انجام میگرد آبا به راستی کسی موفق به فرار از این زندان می شود...؟؟ و یا تلاش زندانیان برای فرار به یاس تبدیل میشود.


جادوگران


Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۲:۵۸ پنجشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۸۹
#56
چند نور و جرقه در اتاق پدیدار شد...که معلوم بود از دهان ایکی از تسترالها خارج شده بود...

ایوان که تعجب زده شده بود.
- انگار راست میگی داره هضم میشه حیون بی وجود! بی همه چیز ! اروقش رو هم زد...

ایوان که حالا حسابی کلافه شده بود سریع به سمت در رفت که ... شلوپ!!! با مغر رفت داخل تپله تسترالها...
-وای سرم...آخ کمرم... آه این چه کثافتی هست که سرو دستم چسبیده.. چه بوی گندی میده...

ایوان که داشت صورت خودش رو پاک میکرد...
-لعنت لعنت به این شانس حالم از این اتاق به هم میخوره...

ایوان بلند و سر صورت پر شده از کثافت به طرف آشپزخانه رفت...


ویرایش شده توسط لوسیوس مالفوی در تاریخ ۱۳۸۹/۱/۱۹ ۱۳:۰۴:۰۵

جادوگران


Re: خادمان لرد سياه به هم مي پيوندند(در خواست مرگخواريت)
پیام زده شده در: ۱۲:۳۳ پنجشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۸۹
#57
سابقه ی عضویت در گروه مرگخواران ؟

حالا از ما سابقه می خوای ؟

سابقه ی عضویت در محفل ؟

برای یک ماموریت مخفی به دستور لردکییر

مهم ترین تفاوت بین دو جبهه ی سیاه و سفید ؟

ما سیاهیم اونا سفیدن برای پاسخ این سئوال از تمام فسفر های خاکستری مغزم استفاده کردم.

آیاحاضر به اطاعت محض از دستورات لرد سیاه هستید؟ آیا حاضرید جان خود را در راه ارباب فدا کنید؟

اینجا هم انگار شربت میدن ها؟

نظر شما درباره کچلی و جادوگران کچل؟

وحشت ، قدرت ، افتخار

بهترین و مناسب ترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟
اونا که نابودن با حضور والای شما ارباب

در صورت عضویت چه رفتاری با نجینی(مار محبوب ارباب)خواهید داشت؟

اون قراره چه رفتاری با مرگخواران لرد سیاه انجام بده؟

به نظر شما چه بلایی سر موها و دماغ لرد سیاه آمده است؟
چه بلای سر کسانی میاد که در این مورد حرف بزنند.
یک نمونه از کارهای بی رحمانه و سنگدلانه و سیاهانه خود را شرح دهید .

به دلیل مسائل امنیتی و طبقه بندی بودن این مسائل محرمانه است

نظر خود را بصورت کاملا خلاصه درباره این واژه ها بین کنید :

ریش : دامبل

طلسم های ممنوعه : کابوس محفل

الف دال : چیه؟ چیز مهمیه؟

_______________________________

نقل قول:
حالا از ما سابقه می خوای ؟

از ارباب سابق؟هرگز!

مای لرد سابق همه سوالا رو با سوال جواب دادین!یه فرمم من باید برای جواب دادن به جوابای(سوالای) شما پر کنم.

به خونه خودتون خوش اومدین.

تایید شد.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۸۹/۱/۱۹ ۱۴:۱۴:۴۰
ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۸۹/۱/۱۹ ۱۴:۱۶:۳۱

جادوگران


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۸:۲۰ چهارشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۸۹
#58
نام:لوسیوس
نام خانوادگی: مالفوی
گروه:اسلیترین کبیر
تاریخ تولد:1954
اطلاعات مربوط به خانواده:
اصلیت: خالص، اصیل، نجیب زاده، Pure-blood
مسکن: قصر( خانه اشرافی) مالفوی واقع در ويلتشاير، در جنوب‌غرب انگلستان..
همسر: نارسیسا مالفوی (بلک)
فرزند: دراکو مالفوی
حیوان خانگی: عقاب
ظاهر:رنگ چشم: سرد خاکستری.
رنگ مو: بور رنگ پريده.
از كتابها: " او همان صورت تيز رنگ پريده را داشت و چشم‌هاى خاكسترى سرد يكسان."( گزينش تراشه 4)
هاگوارتز:
سال ورود: 1965
گروه: اسلیترین
چوب جادو : نامشخص بسیار گران قیمت
سازمان‌ها و تعيين نسب‌ها: مرگ خواران ، عضو هیئت حاکم هاگوارتز تا سال 1993 .
خصوصیات:
خیال انگیز, طرح ریز و تمدید گر, نفوذ پذیر, Imperius Curse,تهدید کردن ماگل ها .
زندانی شده: 24 ژوئن 1995 در نبرد دپارتمان معماها گيرافتاده و در (آزکابان) او را زندانى كردند[1]
بخش از اقدامات لوسیوس مالفوی
لوسیوس مالفوی یک مرگ خوار بود، او به لردولدمورت برای ایجاد حکومت وحشت کمک میکرد و یکی از خادمان لردسیاه بود.
لوسیوس با تهدیدات خود و نفوذ موفق شد دامبلدور را یک مدیر ضعیف نشان دهد و موفق شد مقام حاکمیت هاگواتز را از او بگیرد برای مدت موقتی.
لوسیوس یک چن خانگی داشت که نامش دابی بود، این جن میبایست تا ابد به خانواده مالفوی خدمت میکرد ، اما هری با کلک زدن به لوسیوس دابی را آزاد کرد.
پس از پس گرفتن جايش به عنوان يك مرگ خوار در 24 ژوئن 1995، لوسيوس در حمله به هرى در قبرستان (ليتل Hangleton) شركت كرد.

لوسيوس مرگ خواران را در نبرد در دپارتمان معماها رهبرى مى کرد، اما نتوانست پيش‌گويى را به دست بياورد. و گیر افتاد و به آزکابان فرستاده شد، پس از دستگيرى لوسيوس، خانه اشرافى [مالفوی] دومرتبه به وسيله كارمندان وزارتى را مورد حمله واقع‌شده بود؛
لرد سیاه از گزارش های که از دپارتمان معماها آمده بود خشمگین شد و طرحی داد که از پسر لوسیوس برای کشتن دامبلدور استفاده میکند.
هری فکر میکرد که با رفتن پدر دراکو مالفوی او جای پدرش جانشین شده با این که فقط 16 سال داشت.

تایید شد!


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۹/۱/۱۹ ۱۱:۴۳:۵۱

جادوگران


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۰:۳۸ چهارشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۸۹
#59
خاموش - عجيب - وفادار - اسرار آميز - درياچه - سوار - شباهت - زمزمه - ظاهر - گروه

در نزدیکی درباچه هاگوارتز سنگی عجیب و اسرار آمیز با شباهت به ظاهر علامت گروه اسلیترین وجود داشت که با خاموش شدن نورهای قلعه هاگواتز صدای زمزمه کسانی که به مقدس بودن این سنگ وفادار بودن از زیر شنلهای جادویی در اطراف سنگ به گوش می رسید که خبر از حادثه شوم دیگر بود.

تایید شد!


ویرایش شده توسط لوسیوس مالفویold در تاریخ ۱۳۸۹/۱/۱۸ ۱۹:۴۵:۰۵
ویرایش شده توسط لوسیوس مالفویold در تاریخ ۱۳۸۹/۱/۱۸ ۱۹:۵۰:۳۷
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۹/۱/۱۹ ۱۱:۲۳:۳۹

جادوگران


Re: جادوگر ماه در ماه های آذر و دی 87
پیام زده شده در: ۱۸:۴۹ سه شنبه ۱۷ دی ۱۳۸۷
#60
آنيتا دامبلدور... به خاطر اين مدت كه مدير قطعي اومده اگه نبود واقعا همه چيز به هم ميخورد..


جادوگران






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.