سهمیه ارشد گریفیندور
1. درباره ی فلسفه ی انتخابات یه چند خط بنویسید. ( 5 نمره )فلسفه ی خاصی نداره. فقط باعث میشه ملت فکر کنند در کار های مملکت مشارکت میکنند و در نتیجه به زندگی امیدوار میشوند.
حالا چطور همه ی اینا انجام میشه؟ یک گروه ساحره و جادوگر میان نام نویسی میکنن، بعد شورای عالی ویزنگاموت میاد تایید رد صلاحیت و گاها تایید صلاحیت میکنه... بعد این کاندیدا های محترم میان برنامه هاشون رو شرح میدن. بعد اگر برنامه هاشون خوب باشه ملت بهشون رای میدن!
بعد یه وقتایی هم تعداد کاندیدا ها زیاد میشه... اینا به نفع هم میکشن کنار که این موجب میشه کل هیجان انتخابات از بین بره!
2. کدوم کاندیدا رو بیشتر می پسندین؟ چه حکمتی توش وجود داره که می پسندینش؟ ( 5 نمره )
این سوال مسئله داره الان! میپرسید چرا؟ شرح میدم الان!
خب... الان بنده خودم یکی از کاندیدا ها هستم... اصولا من الان میام میگم کس دیگه ای رو دوست میدارم؟
نمیگم همچین چیزی رو، مگر اینکه واقعا دلیل قانع کننده ای داشته باشم!
بنده اصلا خودم رو میپسندم! حکمتش هم اینه که چون خودم یکی از کاندیدا ها هستم و صد البته حمایت ارباب رو دارم! دلایل بیشتری هم اگر میخواید میتونم شما رو به دمنتور ها ارجاع بدم که کاملا براتون توضیح بدن.
3. یک رول درباره ی انتخابات وزارت سحر و جادو بنویسید. منظورم روز رای گیریه! ( مهم نیست که درباره ی کدوم بخش از انتخابات بنویسید.. یعنی درباره ی اعلام نتایج باشه، درباره ی حس و حال ملت توی رای دادن باشه، گزارشی از محل شمارش آرا باشه و ... . ) ( 20 نمره )- میشه یه امضا هم به من بدید؟ :zogh:
آرسینوس که در زیر نقاب خیس عرق شده بود، لبخند کوچکی زد و قلم پر بزرگ و زیبایش را وارد مرکب کرد و سپس آن را بیرون کشید و به روی کاغذ پوستی آورد و امضایی زد.
- عهه... وینکی! لطفا یه بطری مرکب دیگه بیار برام. این یکی تموم شد.
وینکی در حالی که با مسلسل بزرگش راه را میان جمعیت باز میکرد از میز کوچک و ساده ای که آرسینوس پشت آن نشسته بود و به حامیان خود امضا میداد، دور شد تا یک بطری مرکب پیدا کند.
آرسینوس نگاهش را از وینکی که مردم را با مسلسل متفرق میکرد تا از محل رای گیری خارج شود، برداشت و زیر چشمی به تنها رقیب باقی مانده خود نگاه کرد.
روبیوس هاگرید بر روی میزی مجلل نشسته بود و دور تا دورش را انواع کیک و شکلات پر کرده بود، به طوریکه طرفدارانش به سختی جایی بر روی میز پیدا میکردند تا کاغذ پوستی روی میز بگذارند و امضایی از او بگیرند.
- حیف که ملت روزه ان... وگرنه به همشون یه ناهار حسابی میدادم.
آرسینوس پس از گفتن این جمله، با چشمانی که به دلیل وجود ماسک، ناپیدا بودند نگاه خجولانه ای به طرفداران منتظر خود انداخت و در همین لحظه ناگهان صدای بلندی به گوش رسید:
- تمامی رای دهندگان عزیز توجه کنند که رای گیری از همین لحظه آغاز میشه. لطفا با رعایت نظم به صف بشید و رای هاتون رو در دو صندوق شیشه ای بندازید. با تشکر از همکاری شما، شورای عالی ویزنگاموت.
آرسینوس لبخندی شیطانی زد و به وینکی که جمعیت را از هم باز میکرد و نزدیک میشد نگاهی کرد...
دقایقی بعد:ساحرگان، جادوگران، جن ها، حشرات و دیگر موجودات دنیای جادوگری که حق رای داشتند در مقابل دو صندوق شیشه ای که یکی متعلق به آرسینوس و دیگری متعلق به هاگرید بود، ایستاده بودند و کاغذ های رای خود را به صندوق می انداختند... آرسینوس در حالی که از حامیانش تشکر میکرد نگاهی به هاگرید انداخت... شکم نیمه غول که از صبح روی صندلی لم داده بود و فقط کیک و شیرینی خورده بود اکنون دو برابر حالت عادی به نظر میرسید.
آرسینوس نگاه دیگری به صندوق های رای انداخت و متوجه موضوع مهمی شد... صندوق هاگرید کاملا پر شده بود و آمبریج و سوزان در حال آوردن یک صندوق جدید برای صف طرفداران وی بودند... ناگهان آرسینوس لبخند کوچکی زد... میتوانست به راحتی وزیر شود... حتی پیش از اعلام نتایج!
زندانبان آزکابان در کمال آرامش به سمت هاگرید رفت و با آرامش گفت:
- سلام روبیوس... حالت چطوره؟ میبینم که داری وزارت رو میگیری به سلامتی.
- اوه... سلام جیگر! آره دیگه... لطف رفقاست و البته کیک ها هم بی تاثیر نبودن!
- جدا؟ یعنی راز موفقیتت همین کیک هاست؟
- بله! میخوای یدونه بخوری؟ مشتری میشی.
آرسینوس با همان لبخند پلید و ناپیدایش به هاگرید گفت:
- خب... میشه یکیشو امتحان کنم؟
- البته که میشه! من حتی به رقبام هم کیک میدم.
آرسینوس کیک را برداشت... پیش از اینکه هاگرید بفهمد چه کرده بطری کوچکی که در کف دستش جا سازی کرده بود را روی کیک خالی کرد.
- اوه... حیف شد... الان یادم افتاد که روزه ام... ولی حتما بعد از ماه رمضان امتحان میکنمشون.
- باشه جیگر... حتما برگرد پس... توی دفتر وزارتم منتظرتم!
آرسینوس لب هایش را روی یکدیگر فشرد، سری تکان داد و از هاگرید دور شد. هاگرید در حالی که به دور شدن او نگاه میکرد همان تکه کیک را از روی میز برداشت و در دهان گذاشت...
دقایقی بعد:- باورم نمیشه... اون مرگخوار حتی قبل از اعلام نتایج وزیر شد!
- خیلی مسخرس! اون کیک ها همیشه سالم بودن... چطور باعث مرگش شدن؟!
آرسینوس در حالی که کلاه وزارت را روی سر خود حس میکرد و زمزمه ها را میشینید به همراه طرفداران خود از محل رای گیری خارج شد.