صبح یک روز گرم تابستانی و شروع ترم جدید هاگوارتز... اصولا دانش آموزان همواره با خوشحالی در کلاس ها شرکت میکردند... اما در این تابستان هوا چنان گرم بود که هیپوگریف با کتک و طلسم هم از طویله ی خود خارج نمیشد!
در این حال در کلاسی بزرگ، بدون پنجره، با دیوار های سنگی، یک میز و صندلی برای معلم در انتهای آن و یک تخته سیاه در پشت میز معلم، دانش آموزان از شدت گرما و بیحالی مشغول چرت زدن بودند... همچنان که آنها تلاش میکردند جلوی به خواب رفتن خود را بگیرند، ناگهان دانش آموزی از گروه راونکلاو گفت:
- پس پروفسور کجاست؟! جلسه ی اول انقدر تاخیر داره بعدا چیکار میخواد کنه؟ :vay:
- هیسسس.... بگیر بخواب به جای این حرفا!
- باو شما چرا نمیفهمید؟! پدر و مادرمون گالیون خرج کردن که ما بیایم اینجا درس یاد بگیریم، نه اینکه بگیریم بخوابیم و استاد هم تاخیر داشته باشه!
- بابا هرمیون به اون عظمت گرفته خوابیده! بیخیال دیگه!
- نه! من استاد میخوام! من میخوام درس یاد بگیرم! اصلا استادی که تاخیر کنه نمیخوایم! نمیخوایم! من میرم دفتر مدیریت اطلاع بدم!
کل دانش آموزان:
دانش آموز مذکور چشم غره ای به دانش آموزان دیگر انداخت و به سمت در کلاس به راه افتاد... همین که با ضربه ای محکم در را باز کرد، ناگهان با مردی نسبتا قد بلند و ردایی سیاه رو به رو شد... سرش را به آرامی بالا آورد و با چهره ی مرد رو به رو شد... اما او در واقع نقابی فلزی و صورتی رنگ را دید و البته چشمانی که بدون هیچ حس خاصی به او خیره شده بودند... فقط نگاه مرد باعث شد که او دست از پا دراز تر به کلاس برگردد و دوباره روی صندلی خود بنشیند. سپس مرد نقاب دار وارد شد؛ همچنان که به سمت میز و صندلی مخصوص معلم میرفت شروع به صحبت کرد:
- اول از هرچیز شروع ترم جدید رو به همه تبریک میگم... اسم من آرسینوس جیگر هست که البته شما باید من رو پروفسور جیگر صدا کنید، فقط اینکه مراقب باشید که "گاف" موجود در نام خانوادگی بنده "مکسور" میباشه!
چندین دانش آموز دست هایشان را روی دهان قرار دادند و زیر خنده زدند. آرسینوس چندان اهمیتی نداد و پس از اینکه کلاس را دوباره از نظر گذراند به ادامه ی صحبت هایش پرداخت:
- خب... بهتره درس رو شروع کنیم.
- درس؟!
- چیز دیگه ای گفتم دوشیزه ...؟
- سلستینا هستم... سلستینا واربک! بله... جلسه ی اوله خب... بالاخره آشنایی و این چیزا!
- من که خودمو معرفی کردم... نیازی نمیبینم اسم شمارو هم بپرسم... بنابراین میریم سر درسمون.
- یعنی شما نمیخوا....
- نه دوشیزه واربک! نمیخوام! من نیومدم با شما خوش و بش کنم و آشنا بشم. اومدم تدریس کنم و اگر یک کلمه دیگه صحبت کنید شمارو برای مقاصد آموزشی تبدیل به یک راسو میکنم!
دانش آموزان در این لحظه متوجه شدند به هیچ وجه نمیتوانند با استادشان شوخی کنند و سر به سر او بگذارند، پس گرمای هوا و رخوت عمیقی که در وجودشان بود را پس زدند و هوشیارانه به استاد نقاب دارشان نگاه کردند.
آرسینوس در کمال آرامش نگاهی به آنها انداخت و گفت:
- درس امروز در مورد یک تغییر شکل بسیار ساده هست!
دانش آموزان: :worry:
- وقتی گفتم ساده یعنی ساده... نیازی نیست نگران باشید.
دانش آموزان سری به تایید تکان دادند و آرسینوس ادامه داد:
- خب... این یک تغییر شکل ساده به وسیله ی طلسمه... تغییر شکل های دیگه ای هم هست که در آینده بهتون خواهد گفت. در مورد این تغییر شکل، اول ازتون میخوام که یک قلم پر بیرون بیارید و روی میز مقابلتون بذارید.
دانش آموزان همه باهم قلم پرهایشان را بیرون کشیدند که موجب به وجود آمدن سر و صدای زیادی شد. آرسینوس کمی در زیر نقاب اخم کرد و خودش نیز قلم پری از جیب ردایش بیرون کشید و روی میزش گذاشت، سپس شروع کرد به توضیح دادن:
- این تغییر شکل که تغییر شکل ساده ایه، باعث میشه که شما بتونید یک قلم پر عادی رو تبدیل کنید به یک شاه کلید.
- اما پروفسور...
- فکر نمیکنم بهتون اجازه داده باشم صحبت کنید.
- خب... میشه یک چیزی بگم پروفسور؟
- نه!
-
- خب... داشتم میگفتم... برای اینکه بتونید اینکار رو انجام بدید باید چوبدستیتون رو از نوک بالایی قلم پر به آرومی به طرف نوک پایینیش حرکت بدید و در همون حال با تمرکز بر روی یک شاه کلید، افسون
فاکتوس کِی بیتلس رو هم بگید. اگر در افسون های غیر لفظی تجربه دارید میتونید از این افسون به صورت غیر لفظی استفاده کنید. سوالی نیست؟
دانش آموزان جرئت پرسیدن سوالی نداشتند... چرا که استادشان طرز کار را به طور کامل به آنها آموخته بود... پس لذا به آرامی مشغول کار شدند.
دقایقی بعد:آرسینوس به آرامی از روی صندلی خودش بلند شد و به میان ردیف صندلی های دانش آموزان رفت و به کار آنها نگاه کرد و در آخر با صدای بلند گفت:
- خب... کارتون برای امروز بد نبود... میشه بهتون امیدوار بود! حالا تکالیفتون رو مینویسم... بعدش میتونید برید.
آرسینوس با این حرف به دانش آموزان ساکت و خسته نگاهی کرد، چوبدستی اش را اینبار به سمت تخته سیاه کلاس گرفت و کلمات روی تخته پدیدار شدند:
1. در یک رول نوعی استفاده از این افسون رو نام ببرید. ( 20 نمره )
نکته: از خودتون خلاقیت به خرج بدید. در خیلی از موارد ممکنه این طلسم به دردتون بخوره.
2. مخترع این افسون چه کسی بود؟ با توضیح. (5 نمره)
نکته: از تخیل و خلاقیتتون استفاده کنید. لازم نیست خودتون رو به شخصیت های کتاب محدود کنید.
3. به چه دلیل این افسون از نظر وزارت سحر و جادو ممنوع اعلام شده و مجازات استفاده از آن در خارج از کلاس و موارد غیر قانون چیست؟ ( 5 نمره )
نکته: یک جواب کوتاه هم بدید کافیه.آرسینوس پس از اینکه مطمئن شد تکالیف به طور کامل رو تخته نوشته شده اند، گفت:
- خیله خب... کلاس تعطیله. میتونید برید.
دانش آموزان که بالاخره از هوای گرم داخل کلاس رها شده بودند با تمام سرعت از کلاس خارج شدند!