هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: ستاد انتخاباتی "رودولف لسترنج"
پیام زده شده در: ۲۰:۲۵ جمعه ۱۲ تیر ۱۳۹۴
مورگانا!

نقل قول:
برادر من . جنگ که نداریم با هم. نه من اینجا خنجر به دست ایستادم برا بزن بزن. نه هیچکس دیگه! دعوا که نداریم.

من با قمه وایسادم ولی!

نقل قول:
شما به جز ستاد خودت یه چرخی بزن تو شهر. اون وقت به چشم خودتم میاد کدوم برنامه ها جدی اند کدومش نیستن.

چرخیدم،به چشم دید که دارم میگم دیگه!

اختلاف عقیده و سلیقه است...نه من و نه شما و نه هیچکس دیگه حق نداره عقید و سلیقه اش رو بر دیگران تحمیل کنه...من عقیده دارم که اون برنامه هایی که میگین درست نیست،شما اعتقاد دارین درسته...تموم شد و رفت!


سوال شما این بود که برنامه ات چیه؟!برنامه ارائه ندادی!
منم وقتی میبینم اون چیزایی که مدتهاست دارم میگم برنامه نیست و بعضی چیزای دیگه از نظر شما برنامه است،دیگه چی کار کنم...در هر صورت شما کاندای خودتون رو انتخاب کردین!

موفق باشین اجمعین!




پاسخ به: ستاد انتخاباتی "رودولف لسترنج"
پیام زده شده در: ۱۹:۵۱ جمعه ۱۲ تیر ۱۳۹۴
وندلین!

نقل قول:
علاقه ای به بیناموسی داره که معتقده باید حتما باشه و چندین تلاش برای بازگرداندن این سبک به سایت داشته.

اصرار چندانی روی بیناموسی ندارم...براش یه راه حل دادم توی بیانیه دومم که میبینین...فکر کنم بهترین کار همونه!

این وزیر یک سال و1 روز،حداقل 9ماه و یک روز آخرش،هر روز بوده...رول زده...فعالیت کرده...تو چت باکس بوده!
من خیلی خفنم!



نقل قول:
و لودو که بر همگان آشناست و واقعا خودزنی بود معرفیش

هم خودش بهم گفت و هم من بهش گفتم و هم کلا همه میدونن در مرود خودزنی!
گفتم...ممکنه خیلیا باهاش مشکل داشته باشن...ولی من نظرم به نظرش نزدیکتره!
وزیر بود،مدیر بوده،کمک لرد بوده،مسئول محفل بوده فکر کنم...یه جادوگر با تجربه است که هیچکی نمیتونه قدرت نویسندگیش رو زیر سوال ببره...و البته یکی از کاردرست ترین عضوهاست به نظر من!

تیمی که معرفی کردم طبیعتا کسایی هستن که میتونم باهاشون کار کنم...پس اینکه به قول خودت در یک رنج سلیقه ای هستیم طبیعیه...نه؟!
همین تراورز رو نیگا کن...پوستر یه کاندید دیگه توی امضاشه ولی من به عنوان کابینه ام معرفیش کردم!درسته...اگه مناظره ی با هاگرید رو خونده باشی،اون تیمی هم که قبل از رد صلاحیت مدنظرم بود همه مرگخوار بودن و الان هم همین رویه رو پی میگیرم...تصمیمم بر این بود و هست که کابینه تمام سیاه باشه!
پس گزینه های زیادی هم نداشتم برای تیمم...نه؟!

بله...تقریبا همین راه رو پیش گرفتم که "من همینم...میخوایین رای بدین بدین،ندین هم ندین!"
من اینجوریم!(دارم کف دستم رو نشون میدم!)رو هستم...چیزی برای مخفی کردن ندارم...با خودم هم حال میکنم و به خاطر اینکه بقیه چه چیزی میگن یا فکر میکنن،چیزی که به نظرم درسته رو عوض نخواهم کرد...چه در سایت و چه در زندگی مشنگی!


نقل قول:
از چند درصد جامعه جادوگری توقع رای داری؟


قبل از رد صلاحیتم با توجه به برنامه ای که داشتم بالاترین شانس رو تو خودم میدیدم!
ولی الان شانس زیادی ندارم...ولی مهم نیست...من حرفم میزنم!
رای اوردم که خوش به حال خودم و شما که چنین وزیر خواهید داشت!
و اگه رای نیوردم که حوش به حال خودم به تنهایی!


+اخلاق من سینوسی نیست...در مقابل هر حرفی یه واکنش نشون میدم!


تراورز

حله حاجی...هر طوری که دوست داری...از شما قبلا به ما رسیده!


ویرایش:مناظره ها رو دنبال کنید...خیلی از حرفام رو اونجا میزنم!


ویرایش شده توسط رودولف لسترنج در تاریخ ۱۳۹۴/۴/۱۲ ۲۰:۱۴:۴۵



پاسخ به: ستاد انتخاباتی "رودولف لسترنج"
پیام زده شده در: ۱۶:۱۸ جمعه ۱۲ تیر ۱۳۹۴
بیانه شماره چهار رودولف لسترنج!


من...رودولف...فرزند بابام...صدام خفه نمیشه!

یه خورده روراست باشیم...همه چی به هم ریخت...برنامه قرار نبود این باشه...ولی خب...بعضی چیزا با زور درست نمیشه...چون دست آدم نیست!

برای اینکه بعدا دلخوری پیش بیاد حرفام رو سانسور میکنم...فقط تیکه آخرش که "من هرچی بشه تا آخرش پاش میمونم!" رو نگاه میدارم و میگم من به هیچ وجه انصراف نخواهم داد عمرا!

تا روز آخر انتخابات هم هست!

همین بود بیانه شماره چهار بعد سانسور...برین دم خونه هاتون بازی کنید!


رودولف لسترنج!




پاسخ به: ستاد انتخاباتی "رودولف لسترنج"
پیام زده شده در: ۱۶:۰۶ جمعه ۱۲ تیر ۱۳۹۴
مورگانا

من بوق خوردم اصلا!خوبه؟!
اصلا هر کی هر وعده ای میخواد بده،بده!
منم به جای برنامه جدی میام به ملت قمه و ساحره میدم...والا چیمون کمتره از بقیه ملت که کیک وشام و معجون و چیز میدن؟!

تازه برنامه میریزم کلی چیز جدید که سایت رو دگرگون کنه...مهم نیست که میتونم یا اصلا میشه یا نه...پول میدم به اونایی که ثبت نام میکنن اصلا...هر روز جوایز مادی و معنوی میدم...هر رول یه پروشه!


شما که خودتون رو به خواب زدین بگین:"رودولف...بوق نزن...ما اینجوری دوست داریم!"

________________


بیانه شماره چهار و مهم به زودی منتشر میشه!




پاسخ به: کلاس جادوی سفید مرلینی
پیام زده شده در: ۱۶:۱۲ پنجشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۴
***عضو تازه وارد اسلیترین***

اول! اول! آقا اجازه؟!من نفر اول مخشام رو نوشتم...ستاره نمیزنید جلوی اسمم تو خوبترین ها؟!

1)در حالی که جیمز از کلاس بیرون میره تا به ساحره ها برسه ، متوجه میشه که سوروس و سیریوس نظر اون ساحره ها رو به خودشون جلب کردن. درگیری جیمز و سوروس و سیریوس رو در یک رول بنویسید.

جیمز کلاس را در حالی که هنوز رودولف در حال غرغر کردن و گله و شکایت از شورای عالی ویزنگاموت،طرفداران سابق،اعضای ایفای نقش،کاربران عضو،میهمان،زمین،زمان،هوا و کلا از همه چیز بود ترک کرد!
جیمز با خودش میگفت چه اهمیتی دارد که حالا 24 ساعت دیرتر صلاحیت رودولف تایید شده...دیگر به شورای عالی زوپس چه ربطی دارد که مردم در همان 24 ساعت اولیه موضعشان را مشخص کردند؟! اصلا رودولف باید از مرلینش میبود که یک نفر از شورای عالی نظرش را تغییر داد و رودولف تایید صلاحیت شد!

اما جیمز در آن لحظه کوچکترین اهمیتی به رودولف نمیداد...موضوع رودولف نبود...موضوع ساحره بود!
جیمز با سرعت هر چه تمام تر پله های قلعه هاگوارتز را طی میکرد تا بتواند قبل از اینکه ساحره ی مورد نظر دسترس خارج شود،با او ارتباط بگیرد!

همین که به طبقه اول رسید ساحره ی زیبا روی،خوش اندام،هلو و باکمالات را دید اما آن ساحره با فرد دیگری در حال لا...چیز...حرف زدن بود...بله...حرف زدن کلمه مناسبتری است...به هر حال...جیمز آن ساحره را دید که از دست آن جادوگر مو چرب کاغذی گرفت...به همین خاطر سریعا خودش را به آن دو رساند...
_صبر کن بینم...صبر کن ببینم...اون چی بود بهش دادی سیوروس؟!شماره جغدت بود؟!
_گیرم که بود جیمز...به تو ربطی داره؟!
_معلومه که ربط داره...این ساحره رو من اوردم...نکنه هوس کردی جلوی این ساحره ی با کمالات هم تو هوا برعکست کنم و لباس رو و زیر و حتی فراتر از اون رو به نمایش عموم در بیارم!
_نه...مثل اینکه تو هوس کردی با سکتوم بزنم تشکیلاتت رو اعم از دماغ و گوش و غیره،قطع کنم!

ساحره ی باکمالات که شاهد این جروبحث بود،برای اینکه به خیال خودش جو را آرام کند گفت:
_آقایون..آقایون...دعوا نکنید...خب مشکلی نیست...من هم شماره جغد شما رو دارم،هم شماره جغد شما...یه شماره جغد دیگه هم گرفتم از یکی دیگه...یه شب پیش شما،یه عصر پیش شما،یه ظهر هم پیش اون یکی دیگه!

جیمز و سیوروس در حالی که با تعجب به ساحره نگاه میکردند،با هم گفتند:
_کدوم یکی دیگه؟!
_نمیدونم اسمش رو...ولی خیلی اقای خوشتیپی بود...گفت معاون رییس و مسئول برگذاری جام آتشه...مطمئنم آدم متمکنی هم هست از نظر مادی!
_سیریوس بلک!

سیریوس در حالی که با حالت رودولفانه ی "چی شده؟!" از پله ها پایین آمد، رو به سیوروس و جیمز ایستاد و گفت:
_چه خبره؟!چیه صدام کردین...چرا جمع شدین دور این خانوم باکمالات؟!
_ایشون میگه شما بهشون شماره جغد دادی؟!
_خب اره...مگه گشت فرشادی شما؟!شماره دادن هم ممنوعه؟!
_من به این ساحره رو اودم تو قلعه...شما به چه حقی بهش شماره میدین؟!
_اینجا قلعه منه پاتر...خودم مدیرشم...به هر کسی دلم میخواد تو قلعه شماره میدم!
_یا خود مرلین...شما چقدر بوقین...عینهو ساحره ندیده ها همه شماره دادن بهش!
_اصلا من یه سوالی میپرسم از شما دوتا جیمز و سیریوس...شما مگه محفلی نیستین؟!مگه عشق اونجا بهتون از طرف دامبل تزریق نمیشه؟!دیگه چرا دنبال این ساحره راه افتادین؟!
_منظورت چیه اسنیپ؟!
_خودت میدونی پاتر دیگه...دامبل...عشق....صفا...صمیمیت...اتاق مدیر!

قبل از اینکه جیمز بخواهد یا شاید بتواند جوابی دهد،سیریوس سریعا آسش را رو کرد!
_ببینم جیمز...اصلا تو متاهلی...لیلی کجاست...نتونستی حتما راضی نگهش داری که گذاشته رفته دیگه...قوات رو از دست دادی مثل اینکه!
_اصلا هم ربطی نداره...لیلی بزرگ شد،تمام جوونیش رو با من صرف کرد!
_خب نوجونیش را هم با من صرف کرد پشت دریاچه...مطمئنم نمیدونید!
_دوران کودکیش رو هم با من بود!

جیمز و سیوروس و سیریوس که یاد لیلی پاتر و اینکه با چند نفر بوده،افتادند از ساحره ی باکمالتی که آنجا بود غافل شدند...و وقتی دوباره به خود آمدند و ساحره ای که آنجا بود را به یاد آوردند که دیگر دیر شده بود و ساحره از آنجا رفته بود...پس سریعا به دنبال ساحره به طرف خروجی رفتند اما وقتی به حیاط رسیدند با صحنه ی عجیبی رو به رو شدند...ساحره ی باکمالات ترک جارو پشت رودولف نشسته و آماده پرواز بودند!
اما قبل از اینکه رودولف پرواز کند،نگاهش به جیمز و سیوروس و سیریوس افتاد و رو به آنها گفت:
_عه!دیدین چی شد...ساحره ی مورد نظر داره میپره...درسته من معلم یا معاون و یا مدیر هاگ نیستم...ولی با تکیه بر جذابیت ذاتی و قوای راضی نگه داشتن ساحره ها،میتونم همه تون رو سوسک کنم...خیلی خب باکمالاتم!محکم بگیر منو نیوفتی!
_رودی...چه دور سینه هایی داری!خیلی هیکلت میزونه تو...من دستم دور سینه ات قفل نمیشه...میترسم بیوفتم از جارو!
_به سینه ام چیکار داری تو؟!دستت رو دور شیکمم حلقه کن که شیکمم کمر استکانه...خب ملت...کاری باری؟!من رفتم!

همینطور که رودولف و ساحره در آسمان دور و دورتر میشدند،جیمز با خود فکر میکرد که چرا باید رودولف در همه ی سوژه ها باشد؟!حتی وقتی که نیست!
سیریوس اما با گفتن جمله ای،جیمز را از تفکر در آورد...
_خب...این ساحره که مالید...از ساحره که آبی گرم نشد...نظرتون چیه برای تزریق عشق بریم پیش دامبل؟!


2)به صورت غیر رولی ، در پستی کوتاه توضیح بدید که آیا سوروس اسنیپ سفید تر هست یا سیریوس بلک ؟

طبیعتا سیوروس سفید تر است...وقتی ریش و پشم نداره سفید تره طبیعتا...در ضمن دامبلدور با سیوروس رابطه ی عمیقتری داشت و جلسات متعددی با اسنیپ توی دفتر مدیریت برگزار میکرد...دامبلدور هم که خوش سلیقه...عکس گلرت رو ببینید متوجه میشین به میزان خوش سلیقه بودن دامبل!
دلیل از این مستحکمتر؟!




پاسخ به: ستاد انتخاباتی "رودولف لسترنج"
پیام زده شده در: ۱:۳۷ چهارشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۴
مورفین...عه؟!موفین؟!دبل عه!؟موفین!

مورفین...خوش اومدی داداش...حاج تراورز...چایی بیار...نبات هم یادت نره...بغلش دو بسته از "اونا" هم بگیر بذار بلکه مورفی رو چیز گیر...عه!ببخشید...نمک گیر کردیم!
مرسی از تعریفت...تازه نتها ماچته هستم،بلکه "بَد ***" هم هستم...به معنای کله خراب...ذهنتون منحرف نشه!
جونم آقا...موشکل چیه؟!چه دوشواری پیدا کردی؟!دوشواری لودوئه؟!

خب...این لودو مظلوم واقع شده...پاک دست ترین دولت رو همین لودو داشت...به جان شما!
یعنی شما فکر کن یکصدم این بشر جزایر موجود توی دریایی سیاه رو فروخته باشه!

لودو معجزه قرن بود...شما خبر نداری مورفین جان...لودو رفته بود سخنرانی کشور های جادویی...من تو سالن بودم...این همینطور که حرف میزد،یه هاله تاریکی(میدونی دیگه...تاریکی نهایت زیباییست!)دور شیکم این شکل گرفت...رابستن رو کفن کنن راست میگم!
بعد این که حرف میزد هیچکی از جاش تکون نمیخورد..عینهو صندلی شده بودن...البته واقعا صندلی بود...چون وسط سخنرانیِ لودو یادشون اومد یه کار مهمی دارن و یه سر باید برن جایی خارج بشن از اجلاس...ولی خب نماینده کشور بومبابومبا که یه جزیره است هون طور که لودو میگفت در شرق اروپا،نشسته بود و با گوش جان به حرفاش گوش میداد!

این لودو حیف شد...اینقدر به این آدم احترام میذاشتن که نگو نپرس...خودم یادمه مراسم ختم یکی از وزرای جادوگری خارجی رفته بودیم،مادر مرحوم از مجلس زنونه با داد و هوار که "کو؟!کو؟!کو؟!کو؟!لودو کو؟!کویی کجایی لودو جان؟!قوت جانی ورد زبانی لودو جان!" اومد سراغ لودو و لودو رو بغل کرد...اینقدر لودو محبوب بود!

شاید باورت نشه...این لود اینقدر پاک دست بود...اینقدر محبوب بود...میرفتیم هاگزمید مردم از ساعت 9؟!نه...8؟!نه...7؟!نه...6؟!نه...5؟!آره...از ساعت پنج میومدن تو آفتاب وایمسادن و به سخنرانی لودو گوش میدادن...بعد بهشون میگفتیم خسته شدین؟!میگفتن نه...میگفتیم که خسته است؟!جواب میدادن کله زخمی!
حتی از بندرگاه تا محل سخنرانی ملت پشت تسترالش میدویدند و اصلا یه وضعی!

حالا منظورم چیه...میخوام بگم این لود قربانی بود...تمام مشکلات از دولت های قبلی،مثل دولت مینورا روی دوش این مونده بود!

به هر حال به لودوریش نگاه نکنید...جادوگر کار درستیه!
هان؟!چی میگی مورف؟!




پاسخ به: ستاد انتخاباتی "رودولف لسترنج"
پیام زده شده در: ۱:۰۳ چهارشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۴
بیانه شماره ی سه رودولف لسترنج(در مور بیناموسی نویسی)


به نام نامی ارباب!


به اطلاع میرسانم که با توجه با حواشی که در مورد یکی از برنامه های من(احیای حمام مختلط و هدفمندی سبک بیناموسی نویسی) به وجود آمد،بر آن شدیم تا ضمن صدور بیانه ای این بحث را تمام کنیم بره پی کارش!

شخص من بارها و بارها در باره ی این موضوع صحبت کردم و دلایلم رو گفتم که برای اینکه دوباره کاری نشه دیگه دلایلم رو توضیح نمیدم چندباره.
همچنین اینجانب شدیدا مخالفین این امر رو درک کرده برای اینکه این بحث بلاخره به سرانجام برسه،پیشنهاد یک راه حل رو میدم!

اگه مرلین بخواد ما در دولت بعد برای امور و تصمیمات مهمی که بر ایفا تاثیر خواهد گذاشت،چه از نخبگان سایت و چه از تمامی کاربرها نظر سنجی کرده و یا بهتر بگم که رفراندوم برگزار میکنیم!

یکی از این امور بحث بیناموسی نویسیه...چون این امر توی سایت طرفدارانی داره(هرچند کم،ولی هستن!)و قبل از رفراندوم مدتی یک تاپیک رو مشخص میکنیم تا موافقان و مخالفان این امر با هم چالش داشته و نظرات خودشون رو به هم بگن،با هم مناظره و مباحثه کنن و در نهایت نظر سنجی رو انجام خواهیم داد!

این راه حلی بود که به ذهن من رسید که فکر میکنم بهترین کار ممکن همینه!

در پایان باید بگم که منتظر بیانیه های بعدی باشید...ولی تا اون موقع...فرار کنید!

رودولف لسترنج




پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۸:۰۴ سه شنبه ۹ تیر ۱۳۹۴
خلاصه:
لرد سیاه و مرگخواران قطار هاگوارتز رو طوری طلسم کردن که دانش آموزان سال اول رو به جای هاگوارتز به آموزشگاه مرگخواری ببره.
دانش آموزا از فضای خانه ریدل و رفتار مرگخوارا ترسیدن...و مرگخوارا نمی دونن با بچه ها باید چه رفتاری داشته باشن!
مرگخوارا متوجه می شن که هوگو ویزلی هم بین دانش آموزاس و با خودشون فکر می کنن که چقدر خوب می شه که از یک ویزلی مرگخوار بسازن.

--------------------


یک هفته بعد از فاجعه!

این چند روزه پنجره های ساختمان ریدلها چهار طاق باز بودند...هنوز هوا گرم بود و به همین دلیل برای تهویه ساختمان،مرگخواران از این روش ابتدایی استفاده میکردند...به نظر نمیرسید ساختمان ریدل ها گنجایش این همه دانش آموز را داشته باشد...زیرا اکسیژن هم در خانه ریدل کم میآمد!
اما باد های سهمگین آن روزها که نشان از آمدن سرما میداد،مرگخواران را مجبور کرده بود که به سوی پنجره ها رفته و آنها را ببندند...تراورز و لاکرتیا که مامور شده بودند پنجره های طبقه اول را ببندند،بعد از فارغ شدن از این کار،گوشه ای از سالن نشتند تا استراحت کنند...
_حاج خانوم...خدایی یه کولر بخریم به صرفه تره...جونمون در اومد هی اول صبح پنجره رو باز کنیم،عصر ببندیم!
_من دوشیزه ام!
_چه ربطی داشت حاج خانوم...مگه دوشیزه ها حاج خانوم نمیشن؟!منم پسرم...ولی حاجیم!
_هههههه!
_چی؟!چیز خنده داری گفتم؟!
_نه...یاد هفته پیش افتادم...خنده ام گرفت!
_هیس حاج خانوم...مگه ارباب نگفت اون موضع رو همه باس فراموش کنن!
_آره...ولی خب...تراورز...تو که دستت تو کاره نفهمیدی چی شد اونجوری شد؟!
_راستش حاج خانوم...تو اون غذا حاج مورفین دستش خورده بود یا چی،توش یه نوع "چیز" بود که توهم زا بود...واسه همین همه قاط زده بودن!

حضور یک دانش آموز که دوان دوان خودش را به لاکرتیا و تراورز رساند،صحبت های این دو روا قطع کرد...
_ببخشید پورفسور "بل"..."مادام کرا" خواستنتون...مثل اینکه یکی از دانش آموزا توی درمانگاه رو به موته!

لاکرتیا سریعا از جای خود پرید تا خودش را به درمانگاه برساند...از هنگامی که کراب به عنوان مسئول درمانگاه انتخاب شده بود،دانش آموزان صحیح و سالم وارد درمانگاه شده و مریض و آسیب دیده از آن خارج شده بودند!
لاکرتیا که از سالن خارج شد،تراورز نگاهی به دانش آموز مذکور که مانند جغد به او خیره شد بود،انداخت...پس از چند ثانیه دانش آموز همچنان به تراورز زل زده بود،تراورز بلاخره پرسید:
_چیه عمو...نیگا نیگا میکنی؟!
_ببخشید استاد "ترا"...کی تمرینات کویدییچمون شروع میشه؟!
_کویدییچ؟!ها؟!چیزه...کویدییچ؟!


ویرایش شده توسط رودولف لسترنج در تاریخ ۱۳۹۴/۴/۹ ۱۹:۰۴:۳۵



پاسخ به: ستاد انتخاباتی "رودولف لسترنج"
پیام زده شده در: ۱۴:۴۵ سه شنبه ۹ تیر ۱۳۹۴
رون!

نقل قول:
چون دشمن محسوب میشویم شایان مجازات با قمه های شما هستیم؟

منظورم از دشمنان،دژمنان بود!()
نه...منظورم دشمنان ایفا بود...نه محفل و مرگخوار و اینا!

نقل قول:
اینطور که مشخصه پس شما می پذیرید که مسولین ویزن را تهدید کرده اید ایا تهدید کردن کار درستی است؟ایا اینگونه می خواهید جامعه ی اینده را کنترل کنید ؟با تهدید؟

بله...البته تهدید بعضی مواقع خوبه...تهدید یه جورایی هشداره!

خوش اومدی...بازم بیا!


بلک!

میخند؟!

چرا وقتی من حرف میزدم،سیریوس بلک میخند؟!ها؟!

رودولف بعد از ارباب اوله!




پاسخ به: ستاد انتخاباتی "رودولف لسترنج"
پیام زده شده در: ۱۴:۲۰ سه شنبه ۹ تیر ۱۳۹۴
وندلین!

چی شده؟!
کامل حرف بزن...باو من خودم هافلی بودم...توقع هوش ریونی از من نداشته باش...کامل بگو منظورت چیه خو...شونصد ساعت باس بشینم رمز گشایی کنم حرفات رو!
با گوش و کنایه حرف نزنید با من...مثل سوزان نباش یه سفسطه باز گفت دو روزه درگیرشم که داشت ازم تعریف میکرد یا فحش داد!

من با هر چهار کاندید دوستم و با دوتاشون رابطه دوستی عمیقتری دارم خیلی...تمام بحث ها ایفای هست...شخصیت ایفای رودولف یه آدم خودشیفته و مغروره...طبیعتا خودش رو از بقیه بالاتر میدونه...من بیام به روش خاله شادونه بگم دوست باشین با هم...به من حقیر اگه خواستین رای بدین ولی اصلا مهم نیست...مهم دوستی و صفا و صمیمیته...این شخصیت رودولفه؟!

من بهشون تیکه میندازم درست...ولی بیشتر انتقادم به حمایت کننده هاشونه که هیچ برنامه ای ازشون ندیدن...نه اینکه اونا برنامه ای نداده باشن...این حامیاشون اصلا دنبال برنامه نرفتن...دیدن یارو گریفیه،صرفا به خاطر گریفی بودن طرفدارش...یارو اسلیترینه صرفا به خاطر اسلیترین بودن طرفدارشن...مرگخواره،صرفا سر مرگخوار بودن طرفدارشن...محفلیه،سر محفلی بودن طرفدارشن...دختره،پسره،صرفا به خاطر جنسیتش ازش حمایت میکنن...از اون بدتر...رفیقشون به دلیلی طرفدار یکیه،به خاطر رفیقشون طرفدار اون میشن!
چیزی که ما متاسفانه به طور کلی توی فضای سیاسی کشور هم شاهدش هستیم!

هیچ تهمتی نزدم...هیچ تحقیری نکردم...انتخابات هم برام مهمه چون مسیرم انگیزه ام رو توی سایت که خیلی دوسش دارم مشخص میکنه...ولی انتخابات و سایت که سهله...من سر چیزای خیلی بزرگتر هم اخلاق و ارزش هام رو فدا نمیکنم!

تو هم اگه این حس که بهت داره توهین میشه دست داد،تو بهش دست نده...بذار ضایع شه...والا!


در کل من با دوتا از کاندید ها حداقل اتمام حجت کردم که تمام حرفایی که اینجا میزنم بر پایه ایفاست...شما هم به هرکی میخوایی حق دارین رای بدین...به هرکی که فکر میکنید منطقی تره...ولی خیلی ها فقط "فکر میکن"!

گرفتی؟!نگرفتی؟!توضیحات بیشتر؟!

به رودولف رای بدین!








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.