***عضو تازه وارد اسلیترین***
اول! اول! آقا اجازه؟!من نفر اول مخشام رو نوشتم...ستاره نمیزنید جلوی اسمم تو خوبترین ها؟!1)در حالی که جیمز از کلاس بیرون میره تا به ساحره ها برسه ، متوجه میشه که سوروس و سیریوس نظر اون ساحره ها رو به خودشون جلب کردن. درگیری جیمز و سوروس و سیریوس رو در یک رول بنویسید.جیمز کلاس را در حالی که هنوز رودولف در حال غرغر کردن و گله و شکایت از شورای عالی ویزنگاموت،طرفداران سابق،اعضای ایفای نقش،کاربران عضو،میهمان،زمین،زمان،هوا و کلا از همه چیز بود ترک کرد!
جیمز با خودش میگفت چه اهمیتی دارد که حالا 24 ساعت دیرتر صلاحیت رودولف تایید شده...دیگر به شورای عالی زوپس چه ربطی دارد که مردم در همان 24 ساعت اولیه موضعشان را مشخص کردند؟! اصلا رودولف باید از مرلینش میبود که یک نفر از شورای عالی نظرش را تغییر داد و رودولف تایید صلاحیت شد!
اما جیمز در آن لحظه کوچکترین اهمیتی به رودولف نمیداد...موضوع رودولف نبود...موضوع ساحره بود!
جیمز با سرعت هر چه تمام تر پله های قلعه هاگوارتز را طی میکرد تا بتواند قبل از اینکه ساحره ی مورد نظر دسترس خارج شود،با او ارتباط بگیرد!
همین که به طبقه اول رسید ساحره ی زیبا روی،خوش اندام،هلو و باکمالات را دید اما آن ساحره با فرد دیگری در حال لا...چیز...حرف زدن بود...بله...حرف زدن کلمه مناسبتری است...به هر حال...جیمز آن ساحره را دید که از دست آن جادوگر مو چرب کاغذی گرفت...به همین خاطر سریعا خودش را به آن دو رساند...
_صبر کن بینم...صبر کن ببینم...اون چی بود بهش دادی سیوروس؟!شماره جغدت بود؟!
_گیرم که بود جیمز...به تو ربطی داره؟!
_معلومه که ربط داره...این ساحره رو من اوردم...نکنه هوس کردی جلوی این ساحره ی با کمالات هم تو هوا برعکست کنم و لباس رو و زیر و حتی فراتر از اون رو به نمایش عموم در بیارم!
_نه...مثل اینکه تو هوس کردی با سکتوم بزنم تشکیلاتت رو اعم از دماغ و گوش و غیره،قطع کنم!
ساحره ی باکمالات که شاهد این جروبحث بود،برای اینکه به خیال خودش جو را آرام کند گفت:
_آقایون..آقایون...دعوا نکنید...خب مشکلی نیست...من هم شماره جغد شما رو دارم،هم شماره جغد شما...یه شماره جغد دیگه هم گرفتم از یکی دیگه...یه شب پیش شما،یه عصر پیش شما،یه ظهر هم پیش اون یکی دیگه!
جیمز و سیوروس در حالی که با تعجب به ساحره نگاه میکردند،با هم گفتند:
_کدوم یکی دیگه؟!
_نمیدونم اسمش رو...ولی خیلی اقای خوشتیپی بود...گفت معاون رییس و مسئول برگذاری جام آتشه...مطمئنم آدم متمکنی هم هست از نظر مادی!
_سیریوس بلک!
سیریوس در حالی که با حالت رودولفانه ی "چی شده؟!" از پله ها پایین آمد، رو به سیوروس و جیمز ایستاد و گفت:
_چه خبره؟!چیه صدام کردین...چرا جمع شدین دور این خانوم باکمالات؟!
_ایشون میگه شما بهشون شماره جغد دادی؟!
_خب اره...مگه گشت فرشادی شما؟!شماره دادن هم ممنوعه؟!
_من به این ساحره رو اودم تو قلعه...شما به چه حقی بهش شماره میدین؟!
_اینجا قلعه منه پاتر...خودم مدیرشم...به هر کسی دلم میخواد تو قلعه شماره میدم!
_یا خود مرلین...شما چقدر بوقین...عینهو ساحره ندیده ها همه شماره دادن بهش!
_اصلا من یه سوالی میپرسم از شما دوتا جیمز و سیریوس...شما مگه محفلی نیستین؟!مگه عشق اونجا بهتون از طرف دامبل تزریق نمیشه؟!دیگه چرا دنبال این ساحره راه افتادین؟!
_منظورت چیه اسنیپ؟!
_خودت میدونی پاتر دیگه...دامبل...عشق....صفا...صمیمیت...اتاق مدیر!
قبل از اینکه جیمز بخواهد یا شاید بتواند جوابی دهد،سیریوس سریعا آسش را رو کرد!
_ببینم جیمز...اصلا تو متاهلی...لیلی کجاست...نتونستی حتما راضی نگهش داری که گذاشته رفته دیگه...قوات رو از دست دادی مثل اینکه!
_اصلا هم ربطی نداره...لیلی بزرگ شد،تمام جوونیش رو با من صرف کرد!
_خب نوجونیش را هم با من صرف کرد پشت دریاچه...مطمئنم نمیدونید!
_دوران کودکیش رو هم با من بود!
جیمز و سیوروس و سیریوس که یاد لیلی پاتر و اینکه با چند نفر بوده،افتادند از ساحره ی باکمالتی که آنجا بود غافل شدند...و وقتی دوباره به خود آمدند و ساحره ای که آنجا بود را به یاد آوردند که دیگر دیر شده بود و ساحره از آنجا رفته بود...پس سریعا به دنبال ساحره به طرف خروجی رفتند اما وقتی به حیاط رسیدند با صحنه ی عجیبی رو به رو شدند...ساحره ی باکمالات ترک جارو پشت رودولف نشسته و آماده پرواز بودند!
اما قبل از اینکه رودولف پرواز کند،نگاهش به جیمز و سیوروس و سیریوس افتاد و رو به آنها گفت:
_عه!دیدین چی شد...ساحره ی مورد نظر داره میپره...درسته من معلم یا معاون و یا مدیر هاگ نیستم...ولی با تکیه بر جذابیت ذاتی و قوای راضی نگه داشتن ساحره ها،میتونم همه تون رو سوسک کنم...خیلی خب باکمالاتم!محکم بگیر منو نیوفتی!
_رودی...چه دور سینه هایی داری!خیلی هیکلت میزونه تو...من دستم دور سینه ات قفل نمیشه...میترسم بیوفتم از جارو!
_به سینه ام چیکار داری تو؟!دستت رو دور شیکمم حلقه کن که شیکمم کمر استکانه...خب ملت...کاری باری؟!من رفتم!
همینطور که رودولف و ساحره در آسمان دور و دورتر میشدند،جیمز با خود فکر میکرد که چرا باید رودولف در همه ی سوژه ها باشد؟!حتی وقتی که نیست!
سیریوس اما با گفتن جمله ای،جیمز را از تفکر در آورد...
_خب...این ساحره که مالید...از ساحره که آبی گرم نشد...نظرتون چیه برای تزریق عشق بریم پیش دامبل؟!
2)به صورت غیر رولی ، در پستی کوتاه توضیح بدید که آیا سوروس اسنیپ سفید تر هست یا سیریوس بلک ؟طبیعتا سیوروس سفید تر است...وقتی ریش و پشم نداره سفید تره طبیعتا...در ضمن دامبلدور با سیوروس رابطه ی عمیقتری داشت و جلسات متعددی با اسنیپ توی دفتر مدیریت برگزار میکرد...دامبلدور هم که خوش سلیقه...عکس گلرت رو ببینید متوجه میشین به میزان خوش سلیقه بودن دامبل!
دلیل از این مستحکمتر؟!