هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: خانه ی جغد ها
پیام زده شده در: ۱۱:۳۰ چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۱
#61
بلاتریکس فریاد زد : این جا چی کار داشتین ؟ الفیاس اون چیه تو دستت ؟

و بدون اینکه منتظر پاسخ الفیاس باشد کروشیویی نثارش کرد.

فلور از اون ته جیغی کشید و باعث شد توجه همه رو به خودش جلب کند.

بلاتریکس در حالی که هنوز چوبدستیش به طرف الفیاس بود ، سرش را برگرداند و با تعجب به فلور نگاه کرد.

فلور هم با ترس به نامه نگاه کرد و گفت : بلاتریکس ، روی نامه رو بخون.

و دوباره جیغ بنفشی کشید. بلا که از قدرت دید فلور به شدت تعجب کرده بود ، میخواست نامه را از الفیاس بگیرد که متوجه شد نامه در دست گودریک است.

بلا به سمت گودریک شیرجه رفت تا نامه را از دست او بقاپد ، اما گودریک نامه را به دست ویولت _ که تازه به هوش آمده بود _ داد.

- کروشیو ویولت! نامه رو بده من ببینم.

ویولت دوباره بیهوش شد و الفیاس با دیدن این صحنه از خود بیخود شد و شروع به ناسزا گفتن به بلاتریکس و مرگخواران و ولدمورت کرد.

ناگهان گروهی از مرگخواران وارد شکنجه گاه شدند و چوب دستی هایشان را به طرف گودریک ، وبولت و الفیاس گرفتند.

در همین حین تری به طرف ویولت رفت و نامه را از دستش کشید و شروع به خواندن کرد.

تری :

مرگخواران :

بلاتریکس :

مرگخواران :

در اتاق لرد ولدمورت :

ولدمورت روی صندلی مخصوصش نشسته بود ، نجینی را نوازش می کرد و با لودو حرف میزد. ناگهان صدای خنده ی مرگخواران را شنید و با عصبانیت ، به لودو دستور داد تا همه ی آن ها را نزد ولدمورت بیاورد و اگر خنده شان بی دلیل بود آن هارا شکنجه کند.


Only Raven!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: خانه ی جغد ها
پیام زده شده در: ۱۰:۰۹ چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۱
#62
ویولت این را گفت و در حالی که نامه در دستش بود از آنجا خارج شد. گودریک و الفیاس نیز با چهری ای درهم و کنجکاو ویولت را دنبال کردند.

ناگهان ویولت زیر درختی ایستاد و باعث شد گودریک و الفیاس به یکدیگر برخورد کنند.

الفیاس که کنجکاوی ، بیش از حد در چهره اش موج میزد پرسید : بانو ، چه نقشه ای داری؟

- میتونیم از این نامه واسه شکنجه دادن مرگخوارا استفاده کنیم!

الفیاس میخواست باز هم سوال بپرسد اما ترجیح داد ساکت بماند.

ویولت پاکت نامه را باز کرد و مشغول خواندن نامه شد. چند دقیقه ای گذشت و هیچ کس حرفی نمیزد. الفیاس دوباره به خاطر کنجکاوی بیش از حدش پرسید : توی نامه چی نوشته؟

ویولت ساکت بود و چیزی نمی گفت. گودریک پرسش الفیاس را با سر تایید کرد ، اما ویولت همچنان ساکت ، و به محتوای نامه خیره شده بود.

گودریک دیگر طاقت نیاورد و سرش را روی نامه برد.

محتوای نامه این چنین بود :

نقل قول:





...






________________

محتوای نامه به عهده ی نفر بعدی دیگه!



ویرایش شده توسط تری بوت در تاریخ ۱۳۹۱/۵/۴ ۱۰:۲۵:۱۲

Only Raven!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۰:۵۴ سه شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۱
#63
1.

پرفسور من درباره ی دنیای مشنگی نوشتم !

شخصی که شغل خوبی داره :

شخص : آقای X

شغل : آتش نشان

دیرررریییینگ

صبح شده ، آقای X از خواب می پره ، با مشت میکوبه به ساعت ، کش و غوسی به خودش میده و بلند میشه و به سمت پنجره میره.

- صبح بخیر خورشید! صبح بخیر گنجشکا! صبح بخیر همه ی مردم! امیدوارم امروز روز خوبی داشته باشم!

آقای X کمی به منظره ی بیرون نگاه می کنه و بعد به سمت آشپزخونه میره. بعد از اینکه صبحانه خورد و همه ی کارهاش رو کرد ، از خونه خارج میشه و با ماشینش به طرف محل کارش میره.

توی محل کار :

از توی بلندگو اعلام میشه که خونه ای توی یکی از محله های شهر آتش گرفته و آقای X و همکارانش باید خودشونو سریع به اون محل برسونن.

بعد از اینکه آقای X و همکاراش با موفقیت خونه رو خاموش کردن و آدمای توی خونه رو نجات دادن ، آقای X که ساعت کاریش تموم شده برمیگرده خونه و به خودش افتخار میکنه که این دفعه هم تونسته کسی رو نجات بده!

شخصی که شغل بدی داره:

شخص : آقای Y

شغل : تکدّی گری!

یه روز صبح ، آقای Y بعد از اینکه شب رو با کارتن خوابی و سرما سر میکنه ، با قیافه ای کثیف و ژولیده خودش رو واسه تکدی گری آماده میکنه.

کارتن هاش رو دستش میگیره و دمپائی هاش رو پاش میکنه و کشان کشان به سمت چهار راه میره. کارتن ها رو میندازه رو زمین و عینک آفتابی درب و داغونشو به چشمش میزنه و میشینه روی کارتن ها.

کاسه ای رو از توی کیف کثیفش درمیاره و میگیره دستش و تکه مقوایی که از قبل آماده کرده بود رو میذاره جلوش. روی مقوا نوشته شده بود : من یک نابینا هستم. خواهش میکنم به من کمک کنید تا خداوند نیز به شما کمک کند.

عده ای از جلوی آقای Y بدون توجه به او رد میشن ، آقای Y با خودش میگه : خب اینا که پولی ندادن ، امیدوارم نفرات بعدی بدن.

دختر بچه ای به همراه مادرش از جلوی قای Y رد میشن ، دختر بچه دست مادرشو میکشه و پولی که توی دستش مچاله شده بود رو توی کاسه ی آقای Y میندازه و به راهشون ادامه میدن.

چندتا پسر بچه ی شیطون به آقای Y میرسن. یکیشون به بقیه میگه : یچه ها این مرده که کوره! پس بیاین پولشو بدزدیم!

و به سمت کاسه ی آقای Y میرن. آقای Y که این صحنه رو میبینه با عجله عینکشو بر میداره و سر پسر بچه ها داد میزنه و دست روشون بلند میکنه. مردم که شاهد این صحنه بودن به پلیس زنگ میزنن و آقای Y راهی اداره ی پلیس میشه!

2.

سه شغل مشنگی :

1. توی پزشکی قانونی کار کنم و کالبد شکافی کنم ، چون از کار های چندش آور خوشم میاد.

2. دامپزشک بشم ، چون عاشق حیوونام.

3. مدیر بیمارستان بشم!!! این یکی دیگه دلیل نداره!

سه شغل جادویی :

انواع و اقسام شغل ها توی وزارت سحر و جادو! خودش شامل بیشتر از سه شغل میشه دیگه پروفسور!

3.

1. "بگیر بخواب" یعنی چیو باید گرفت و خوابید؟!
2.تو این کارتون های مشنگی که میبینید پلنگ صورتی چرا صورتیه؟
3.اول مرغ بوده یا تخم مرغ؟
4. شما چرا نمیتونید جادو کنید؟
5.چرا اگه بگن این دیوار رو تازه رنگش زدن خیسه ، حتما باید دست بزنید ببینید راست میگن یا نه؟!
6. چرا مشنگا همشون دارن معتاد میشن؟
7.چرا وقتی جادو اینقدر خوبه شما ها ازش استفاده نمی کنید؟
8.چرا اینقدر برنامه های تلویزیونی تون مسخره اس؟
9. چرا چند نفر میشینن خنده بازار رو میسازن اونوقت 70 میلیون آدم بیکار میشینن میبین؟
10.حالتون خوبه؟
11.چه خبرا؟!

4.

پرفسور این چه سوالیه آخه! اگه میدونستم که خودم میرفتم پروف میشدم!! اما درمورد پزشک بودن مشنگا باشه پیلیز!


Only Raven!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۱:۲۹ دوشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۱
#64
لرد کاملا مردد شده بود.کمی مکث کرد و دستش را عقب کشید.

لبخند محوی زیر دماغ اسنیپ تقریبا پیدا بود! لرد داشت عقب می نشست و اسنیپ می خواست دستش رو پایین بیاره که ارباب برگشت و گفت:

- نمی خواد بدش به من.. ابهت که به این چیزا نیس.. به اینه که من تا ابد بتونم زندگی کنم و اولین جادوگران نامیرای تمام قرون و اعصار باشم و هیچ کس از من پلیدتر نباشه و کلن من خیلی خفن باشم!.. بدش به من!

اسنیپ :

بقیه:

آرمانهای سالازار :

- بدش من دیگه.. دماغ گنده! اگه به خاطر شباهتت با ابی که الهی ارباب قربونش بره نبود به خاطر این تاخیرت می کشتمت.. بجنب!

- خب باشه.. بذارید بریم موی اون دختره رو بیاریم! :worry:

- مورو که قبلن انداختی من خودم دیدم!

- عع؟! آره.. خب.. بفرمایید!

لرد تیریپ باهات قهرم ایکبیری (!) روشو اونور می کنه و دستش رو میاره بالا که اسنیپ شیشه رو بهش تحویل بده.. اسنیپ یه ذره عقب میره.. بعد برمیگرده جلو! یه کم عین شتر نیگا می کنه و همین که میاد بره جلو کشتی یهو یه تکون شدید می خوره و ...

- عع!

شیشه از دست مو روغنی در میاد و هوا میره.. نمی دونید تا کجا میره!

- عع!

شیشه همینطور تو هوا چرخ می خوره!!
...



Only Raven!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: خادمان لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۱۳:۰۴ دوشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۱
#65
1. سابقه ی عضویت در گروه مرگخواران؟

متاسفانه خیر!

2. سابقه ی عضویت در محفل؟

خوشبختانه خیر!

3. مهم ترین تفاوت بین دو جبهه ی سیاه و سفید؟

والا تفاوت هاشون از زمین تا آسمونه!!ولی اصلی ترینش اینه که جبهه ی سفید به گرد پای جبهه ی سیاه هم نمیرسه!!

4. نظر شما درباره کچلی و جادوگران کچل؟

کچلی چیز با حالیه!! من که شخصا خیلی از آدمای کچل خوشم میاد مخصوصا از کله ی شما ارباب! ygrin:

5. بهترین و مناسب ترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟

به نظر من مرگخواران واسه نابودی محفلی ها نباید به خودشون زحمت بدن چون حتی اگه انگشت اشاره ی خودشونو به طرف محفلی ها دراز کنن ماشاالله هزار الله اکبر ( ) محفلی ها سوسک و نابود میشن!

6. در صورت عضویت چه رفتاری با نجینی(مار محبوب ارباب)خواهید داشت؟

اطاعت از نجینی،اطاعت از ارباب است!

7. به نظر شما چه بلایی سر موها و دماغ لرد سیاه آمده است؟

من به خودم اجازه نمیدم در مسائل خصوصی ارباب دخالت کنم.

8. یک نمونه از کارهای بی رحمانه و سنگدلانه و سیاهانه خود را شرح دهید.

بعدا خصوصی واسه ارباب شرح میدم چون میترسم مردم شب خواب بد ببینن!!! اما کلا زیاد اذیت می کنم! مخصوصا لینی رو!

9. نظر خود را بصورت کاملا خلاصه درباره این واژه ها بیان کنید:

ریش: اه اه پر از شپشه!

طلسم های ممنوعه: خوفناک!

الف.دال: اوففف! نوچ!



کم مونده ارباب از دست این ریونی ها سر به بیابون بذاره!همون چند تایی که داریم به اندازه کافی با سوالات عجیب غریبشون کچلم کردن!

تو درخواست قبلیتون گفته بودم که فعالیتتون منحصر شده به هاگوارتز.الانم همونجوریه.و البته احتمالا تالار ریونکلا...چون فعالترین عضوش شدین.معیار من برای سنجش فعالیت هیچکدوم از اینا نمیتونه باشه.پستاتون خوبن.امیدوارم فعالیت عمومیتون هم بیشتر بشه.

تایید شد.

خوش اومدین.



ویرایش شده توسط لردولدمورت در تاریخ ۱۳۹۱/۵/۲ ۱۷:۱۲:۰۸

Only Raven!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۱۱:۰۲ شنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۱
#66
همه به لونا نگاه می کنن و منتظرن تا لونا درمان این بیماری رو بگه. اما لونا با چهره ای در هم به کتاب و بعد هم به مرگخوارا نگاه می کنه و دوباره صفحات کتاب رو مرور می کنه.

بلا با عصیانبت داد میزنه : لونا! درمانش چیه؟؟؟

لونا با ناباوری میگه : نمیدونم...

- یعنی چی نمیدونی؟؟ نکنه دلت کروشیو میخواد؟

لونا با ترس به بلا و بقیه ی مرگخوارا نگاه میکنه و تا میاد حرف بزنه لینی کتابو از دستش میکشه.

- بده ببینم! چـــــــــــی؟!؟!

بلا کتاب رو می قاپه و نگاهی بهش میندازه ، سپس جیغ بنفشی می کشه و میگه : وای نــــــــــــــــــــه...

کتاب بین همه ی مرگخوارا دست به دست میشه و همه به این شکل در میان و در آخر روفوس به حرف میاد و با تعجب میگه : صفحه ی درمانش کنده شده؟ نیست؟! یعنی چی آخه؟ مگه میشه؟!؟

بلا دوباره یک جیغ بنفش میکشه و در حالی که اشک از چشماش میومده به سمت روفوس حمله می کنه و میگه : همش تقصیر توئـــــه...!

روفوس هم که دنبال راه فرار می گشته تا از ورد های بلا در امان باشه با صدای بلند رو به بلا میگه : به من چه آخه!

و این حرف روفوس باعث میشه بلا با حرص بیشتری ورد هاش رو به طرف روفوس بفرسته!

نجینی هم که شاهد این صحنه بود با درماندگی و استیصال (!) به زیر پتو می خزه!


Only Raven!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۴:۰۸ جمعه ۳۰ تیر ۱۳۹۱
#67
اگه میشه پست منم تو این تاپیک نقد کنید! البته کوتاهه!

ممنون


Only Raven!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۱۴:۵۲ چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۱
#68
بلا بل شنیدن حرف های روفوس کمی تو فکر فرو میره : هوومم... راست میگه... همش که نباید مواظب نجینی باشیم!

اما زود سرشو تکون میده تا از شر این فکر و این حرفایی که تو دلش گفت خلاص بشه. سپس رو به بقیه میگه : نوچ! از خوش گذرونی خبری نیست!

ایوان خودشو تمیز میکنه و با عصبانیت ، در حالی که دندوناش رو به هم فشار میداده ، نگاهی به بلا میندازه و از اونا دور میشه.

روفوس هم این ریختی دنبال ایوان راه میفته و بلا رو تنها میذاره.

- وا ! چتونه خب؟!

بلا با ناراحتی به طرف مبل میره و خودشو پرت میکنه رو مبل.

- ایششش!!! فکر کردن کیَن! اصلا حالا که اینطور شد به من چه ، هر کاری می خوان بکنن. جواب اربابم خودشون بدن.

چند ساعت بعد

مرگخوارا با دیدن بیخیالی بلا ، همه در حال خوشگذرونی بودن که ناگهان صدای جیغ بنفشی شنیده میشه.

همه ی مرگخوارا به هم نگاهی میندازن و توی چشماشون میشه خوند که منتظرن ببینن صدای جیغ از طرف چه کسی بوده.

بلا با چهره ای رنگ پریده و عصبی و حالتی ژولیده به طرف بقیه میدوئه و با صدای گرفته میگه : نجینی ... نجینی ...

و از حال میره.

روفوس :



پاسخ به: كلاس تغیير شكل
پیام زده شده در: ۱۴:۵۰ دوشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۱
#69
1-این ورد دائمی است یا کوتاه مدت؟اگر دائمی است چگونه و با چه وردی اثر آن از بین میرود؟

این ورد کوتاه مدت است زیرا یک تسترال در حالت طبیعی نامرئی است و به کمک این ورد فقط می توان برای مدتی تسرالی را دید.

2-یک تسترال نصفه نیمه ظاهر کنید و خصوصیات ظاهری اش را شرح دهید.

این تسترالی که من ظاهر کردم ، صورت و نیمه ای از بدنش واضح دیده میشه اما نیمه ی دیگر بدنش به جز پای چپش دیده نمیشه.

3-یک رول درباره ی یک تسترال نصفه نیمه و ترسناک بنویسید.


سر کلاس ماگل شناسی

همه ی دانش آموزان در حال فکر کردن به وردی بودند که پروفسور درمورد آن صحبت می کرد ; شو تسترالیوس!

هیچ کس فکرش را نمی کرد روزی وردی را یاد بگیرد که به وسیله ی آن بتوان تسترال را مشاهده کرد.

سرانجام قسمت تئوری کلاس و صحبت های پروفسور به اتمام رسید و پروفسور دانش آموزان را برای مشاهده ی تسترال آماده کرد.

- خب بچه ها. کسی از بین شما میتونه بدون ورد تسترال رو ببینه؟

تعدادی از دانش آموزان دستشان را به نشانه ی جواب مثبت بالا بردند.

- هوووم... خیلی خب دوشیزه لاوگود! الآن چند تا تسترال اینجاست. میتونی اونا رو برای دوستات توصیف کنی؟

- بله پروفسور. تسترال ها موجودات بی آزار ولی وحشتناکی هستند و پوستشون به بدنشون چسبیده و ...

پروفسور با دیدن چهره ی مشتاق دانش آموزانش ، حرف لونا رو قطع کرد و رو به دانش آموزان پرسید : آیا کسی هست که بخواد این ورد رو امتحان کنه؟ فقط اون شخص باید تحمل وحشتناکترین موجود رو داشته و باشه و با جیغ کسی نترسه. حالا کی حاضره؟

هیچ یک از دانش آموزان دستش را بلند نکرد غیر از یک نفر.

- آو ! دوشیزه بوت! شما ؟! لطفا جلوتر بیاید و یک تکه گوشت برای تسترال بیندازید و هروقت گفتم ورد رو بخونید.

تری با ترس به طرف تسترال نامرئی میره و یک تکه گوشت براش میندازه و با فرمان پروفسور ورد رو میگه. اما ناگهان یکی از پسر ها سر به سر تری میذاره و تری کنترلشو از دست میده و روی زمین میفته و با یه تسترال نصفه نیمه رو به روش میشه.

همه ی دانش آموزان جیغ میزنن و عقب میرن و دنبال راه فرار میگردند.

چند تا از دختر ها غش می کنند و چند تا از پسر ها بالا می آورند.

پروفسور با خونسردی وردی رو میگه و تسترال کامل ظاهر میشه و همه چیز به حالت عادی بر می گرده.

4-عکس یا نقاشی از یک تسترال ارائه دهید.

تصویر کوچک شده

****************

پروفسور در مورد سوال 3 ، نمیدونم شما منظورتون همین مدل رول بود یا نه؟ یا باید کل رول را رو حالت ترسناک بودن تسترال نصفه نیمه زوم میکردم؟!



Re: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۲۱:۴۹ پنجشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۰
#70
حیاط هاگوارتز

- هی تری! این چه کتابیه میخونی؟

تری که محو کتاب شده بود هول (؟) میشه و سرشو بالا میاره و به لینی که با کنجکاوی بهش نگاه میکرده میگه: امم...این؟ اممم...کتاب پیشگوییه!

- برو باو! تو و پیشگویی؟! هه!!!!

- مگه من چمه؟

لینی دستشو جلوی دهن تری میگیره و یواش میگه : هیسس... آرومتر! یواش بگو کسی نفهمه ، اونوقت همه میان مسخره ت میکنن ها!! از من گفتن بود!

و با صدای بلند میخنده و از تری دور میشه که ناگهان تری که حسابی عصبانی شده بود داد میزنه : صبر کن لینی...من میتونم برات پیشگویی کنم.

- تو؟! خب پس الآن پیشگویی کن...زودباش منتظرم!

- الآن؟

- آره همین حالا! دیدی گفتم به تو این چیزا نمیاد!!

تری به لکنت میفته اما چشمش به لونا میفته که از اون دور دوان دوان داشت به طرف خودشون میومد و یک دفعه فکری به ذهنش میرسه...

- صبر کن تمرکز کنم!

و چشماشو میبنده... دوباره ادامه میده :

- تا چند دقیقه ی دیگه یکی تو رو میترسونه!

لینی پوزخندی میزنه و منتظر ادامه ی حرفای تری می مونه که یهو لونا میرسه و ...

- پخخخخخخخخ!

لینی دو متر بالا میپره و جیغ بنفشی میکشه ، یه نگاه به تری میندازه ، یه نگاه به لونا میندازه و با وحشت فرار میکنه.

لونا که از موضوع خبر نداشت زیر لب میگه : این چش شد؟!

تری هم لبخندی به پهنای صورت میزنه!!

10 دقیقه بعد :

تری روی یه صندلی نشسته و با غرور و اندکی ترس و نگرانی میگه : بچه ها نزنین تو صف! قول میدم واسه همتون پیشگویی کنم!

و به صف طولانی که بچه های هاگوارتز تشکیل داده بودن نگاه میکنه...!


Only Raven!


تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.