1.پرفسور من درباره ی دنیای مشنگی نوشتم !
شخصی که شغل خوبی داره : شخص : آقای X
شغل : آتش نشان
دیرررریییینگصبح شده ، آقای X از خواب می پره ، با مشت میکوبه به ساعت ، کش و غوسی به خودش میده و بلند میشه و به سمت پنجره میره.
- صبح بخیر خورشید! صبح بخیر گنجشکا! صبح بخیر همه ی مردم! امیدوارم امروز روز خوبی داشته باشم!
آقای X کمی به منظره ی بیرون نگاه می کنه و بعد به سمت آشپزخونه میره. بعد از اینکه صبحانه خورد و همه ی کارهاش رو کرد ، از خونه خارج میشه و با ماشینش به طرف محل کارش میره.
توی محل کار : از توی بلندگو اعلام میشه که خونه ای توی یکی از محله های شهر آتش گرفته و آقای X و همکارانش باید خودشونو سریع به اون محل برسونن.
بعد از اینکه آقای X و همکاراش با موفقیت خونه رو خاموش کردن و آدمای توی خونه رو نجات دادن ، آقای X که ساعت کاریش تموم شده برمیگرده خونه و به خودش افتخار میکنه که این دفعه هم تونسته کسی رو نجات بده!
شخصی که شغل بدی داره: شخص : آقای Y
شغل : تکدّی گری!
یه روز صبح ، آقای Y بعد از اینکه شب رو با کارتن خوابی و سرما سر میکنه ، با قیافه ای کثیف و ژولیده خودش رو واسه تکدی گری آماده میکنه.
کارتن هاش رو دستش میگیره و دمپائی هاش رو پاش میکنه و کشان کشان به سمت چهار راه میره. کارتن ها رو میندازه رو زمین و عینک آفتابی درب و داغونشو به چشمش میزنه و میشینه روی کارتن ها.
کاسه ای رو از توی کیف کثیفش درمیاره و میگیره دستش و تکه مقوایی که از قبل آماده کرده بود رو میذاره جلوش. روی مقوا نوشته شده بود :
من یک نابینا هستم. خواهش میکنم به من کمک کنید تا خداوند نیز به شما کمک کند.عده ای از جلوی آقای Y بدون توجه به او رد میشن ، آقای Y با خودش میگه : خب اینا که پولی ندادن ، امیدوارم نفرات بعدی بدن.
دختر بچه ای به همراه مادرش از جلوی قای Y رد میشن ، دختر بچه دست مادرشو میکشه و پولی که توی دستش مچاله شده بود رو توی کاسه ی آقای Y میندازه و به راهشون ادامه میدن.
چندتا پسر بچه ی شیطون به آقای Y میرسن. یکیشون به بقیه میگه : یچه ها این مرده که کوره! پس بیاین پولشو بدزدیم!
و به سمت کاسه ی آقای Y میرن. آقای Y که این صحنه رو میبینه با عجله عینکشو بر میداره و سر پسر بچه ها داد میزنه و دست روشون بلند میکنه. مردم که شاهد این صحنه بودن به پلیس زنگ میزنن و آقای Y راهی اداره ی پلیس میشه!
2.سه شغل مشنگی : 1. توی پزشکی قانونی کار کنم و کالبد شکافی کنم ، چون از کار های چندش آور خوشم میاد.
2. دامپزشک بشم ، چون عاشق حیوونام.
3. مدیر بیمارستان بشم!!! این یکی دیگه دلیل نداره!
سه شغل جادویی : انواع و اقسام شغل ها توی وزارت سحر و جادو! خودش شامل بیشتر از سه شغل میشه دیگه پروفسور!
3.1. "بگیر بخواب" یعنی چیو باید گرفت و خوابید؟!
2.تو این کارتون های مشنگی که میبینید پلنگ صورتی چرا صورتیه؟
3.اول مرغ بوده یا تخم مرغ؟
4. شما چرا نمیتونید جادو کنید؟
5.چرا اگه بگن این دیوار رو تازه رنگش زدن خیسه ، حتما باید دست بزنید ببینید راست میگن یا نه؟!
6. چرا مشنگا همشون دارن معتاد میشن؟
7.چرا وقتی جادو اینقدر خوبه شما ها ازش استفاده نمی کنید؟
8.چرا اینقدر برنامه های تلویزیونی تون مسخره اس؟
9. چرا چند نفر میشینن خنده بازار رو میسازن اونوقت 70 میلیون آدم بیکار میشینن میبین؟
10.حالتون خوبه؟
11.چه خبرا؟!
4.پرفسور این چه سوالیه آخه! اگه میدونستم که خودم میرفتم پروف میشدم!! اما درمورد پزشک بودن مشنگا باشه پیلیز!