هری برای تمرین کوییدیچ به زمین رفت اما وقتی سوار جارو شد......جارو به عقب رفت بعد دیوانه سوار.به سمت بالا رفت اینقدر بالا رفت که از ابرها هم بالا تر بود هری زیرش یک نقطه ی کوچک دید وقتی خود به خود پایین تر رفت رون را دید رون نعره زد:هری باید بپری هری گفت :میگه دیوونه شدم.اما هری چاره ای نداشت هری پریدو زیرش دوشک دید روی ان افتاد
شما باید نمایشنامه ای با توجه به این پست بنویسید.
ضمنا خیلی کم نوشتید.
تایید نشد!