هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۵:۲۵ دوشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۵
#61
یا مرلین ورفقا
اینم پست ما لطفا نقدش کنید.



پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۵:۲۳ دوشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۵
#62
جمعیت مرگخوار پوکر فیس وار به هکتور نگاه کردند.لرد اندکی فکر کرد و کروشیوی به هکتور زد.هکتور به رعشه افتاد سسپس بلند شد و به لرد گفت:
-لرد من یک معجون"چگونه پس از اینکه سیاهی مان رفت،سیاهی مان برگردد"دارم.

جمعیت دوباره پوکر فیس وار به او نگا کردند.لرد که خسته شده بود با عصبانیت گفت:
-از الان شما به دست خود من آموزش می بینین.هرکی که مثل قبل نشه،از اینجا بیرون می ندازمش.

مورفین که طبق معمول داشت چیز میزد،بلند شد و گفت:
-لرد،منم باید آموژش ببینم؟من یکم برم چیز بژنم درشت میشه....و از شدت خماری به زمین افتاد.

لرد به میان مرگخواران آمد با قاطعیت گفت:
-فردا همه باید راس ساعت 5 داخل قصر مالفوی باشید.

هم همه ای شد و جمعیت رفتند تا بخوابند.ردولف که طبق معمول به فکر ساحره ها بود،به هکتور که هنوز در حال ویبره بود گفت:
-هکتور،هنوز میتونی اون معجونو درست کنی؟

هکتور لرزان اطرافش را نگاه کرد وگفت:
-آره،ساعت 2بیا در کلوپ جادوگران.... سپس با همان حالت ویبره آپارات کرد.





پاسخ به: باجه تلفن وزارتخانه (ارتباط با مسئولان)
پیام زده شده در: ۱۴:۵۰ دوشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۵
#63
یا مرلین
سلام بر وزیر جیگر
نقل قول:
پایان نظرسنجی عمومی وزارتخانه: اسامی 6 نفر کاندیدای باقی مانده در انتخابات وزارت سحر و جادو به شرح زیر میباشد و برای این افراد در روز 1 تیر ستاد های انتخاباتی برپا میشود. 1. بلیز زابینی: 9 رای 2. باروفیو: 4 رای 3. تراورز: 4 رای 4. لوییس ویزلی: 4 رای 5. ماندانگاس فلچر: 3 رای 6. ادی کارمایکل: 1 رای

اول اینکه من تا اونجایی که یادمه 2تا رای داشتم پس از ادی کارمایکل بالاترم!!!
نقل قول:
دیگر کاندیدا ها در صورت درخواست برای باقی ماندن در دور انتخابات، میتوانند تا پایان روز 31 خرداد در تاپیک "باجه تلفن وزارتخانه" درخواست خود را مطرح کنند تا در صورت صلاحدید ستاد برگزاری انتخابات برای ایشان ستاد های تبلیغاتی برپا شود.

ستاد انتخاباتی میخوام!!!!



پاسخ به: باشگاه ترک اعتیاد ( سه دسته پارو!)
پیام زده شده در: ۱۳:۴۱ یکشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۵
#64
معتادان که هنوز در همان فضای قبلی بودند،یکدیگر را نگاه کردند.مورفین،سردسته آنها،با کمانچه اش پشتش را خاراند و در همان حال خماری گفت:
-دوشتان،مقاومت کنید ما اینژارو ترک اعتیاد نمیکنیم.من هنوز مهر....
و مورفین به خواب عمیقی رفت.

در همان لحظه مامور وزارتخانه در باشگاهو را کند و گفت:
-معتادان حقیر،طی آخرین بخشنامه وزارتخانه قرار شد تا ما دکتری برای شما بفرستیم تا شما معتادین را آدم کنیم....معرفی میکنم دکتر آیلین پرنس.

ناگهان آیلین پرنس با آن تیپ جذابش وارد باشگاه شد.معتادان که ابتدا دراین""حالت سپس به این""حالت و در آخر به این""حالت در آمدن یکصدا با هم گفتند:
-ژون..

آیلین که ابتدا لبخندی به صورت داشت،از دیدن این وضعیت خشمگین شد وگفت:
-من به دستور وزیر آرسینوس جیگر به اینجا آمده ام تا شما معتادان را سروسامان بدهم.

رودلف که طبق معمول در هر پستی که ساحره هست،وجود دارد با همان قیافه متعجبش جلو آمد وگفت:
-بانو آیلین،اعتیاد ژُرم نیست،بیماریه....






ویرایش شده توسط نیوت اسکمندر در تاریخ ۱۳۹۵/۳/۳۰ ۱۳:۴۴:۴۳


پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۱۴:۳۰ جمعه ۲۸ خرداد ۱۳۹۵
#65
تراورز که از حرفش پشیمان شده بود گفت:

-منبع....منبع دیگه چیه؟:vay:

لوئیس صورتش سرخ شد و با عصبانیت گفت:

-منبع روزه خواری؟

تراورز با گریه گفت:

-آقا،مرلینی کار ما نیست این منبع ما.....سایت پاترموره.

جیمز با باتوم به تراورز اشاره کرد وگفت:

-پاترموره خیلی وقته بسته است،زود راستشو بگو.

تراورز که دستش برای آنها رو شد بودگفت:

-پدره رفیق ناواب بسوزه.این مورفین،وزیر قبلی،منو یک روز داخل اتاقش برد و به من چیز داد تا براش خبرچینی بکنم.خیلی وقت بود که به من چیز نداده بود تا اینکه گفت برای اینکه به تو چیز بدم باید بری دکه روزه خواری باز کنی.

جیمز که فهمید کار باند گانت ها است،نقشه ای در ذهنش کشید و گفت:
لوئیس بیا....


ویرایش شده توسط نیوت اسکمندر در تاریخ ۱۳۹۵/۳/۲۸ ۱۴:۳۴:۱۴
دلیل ویرایش: حواس پرتی


پاسخ به: مرکز پذیرش کاندیداهای وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۲۲:۲۷ چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۵
#66
یامرلین

مدت زمان عضویت در بخش ایفای نقش (به ماه یا سال):
در سال هزارو دوییستو بوقی در خانواده ای عاشق مرلین بدنیا آمد.وی در تاریخ۱۳۹۱/۱۱/۲۷ در جاوگران عضو شد.اودر تاریخ ۱۳۹۲/۳/۲۰ شخصیت چارلی ویزلی را گرفت و پس از تحمل بلایی خانمانسوز آن را ول کرد وبه بیابان های لندن!!!!فرار کرد.او با کمک آرسینوس شخصیت نیوت اسکمندر را گرفت.(خیلی ماه)

شرح "سوابق اجرایی-خدماتی /فعالیت های آزاد" قبلی در وزارت سحر و جادو یا مجموعه های وابسته (آزکابان و موزه):

این وصله ها به ما نمی چسبه.

شرح "سوابق برجسته/خدمات نظارتی-مدیریتی" در انجمن های ایفای نقش:

یه مدت علیه ساحره ها حرف میزدیم ولی غلط کردیم.

شرح برنامه های آینده خود برای وزارت سحر و جادو و مجموعه های وابسته:

بنده سعی دارم با لطف مرلین،به ناظر های انجمن های کمک کنم و تاپیک های انجمن ها را هم فعال کنم.در اولین کارم مغازه های دیاگون را در مناقصه قرار دهم و آن هارا به جادوگر نماها و جادوگران اهدا کنم.نیروی نظامی ما باید قوی تر شود به همین دلیل ارتشی درست میکنم در حد لالیگا!در ضمن آزکابان را امنیتی میکنیم.باید در وزارتخانه حقوق جن های خانگی ،شن های ساحلی(ببخشید) رعایت شود و مسئولی برای این کار در نظر گرفته میشود.همبستگی بین چهار گروه هم باید بیش تر شود.
شعار انتخاباتی:
پرواز را بخاطر بسپار.


ویرایش شده توسط نیوت اسکمندر در تاریخ ۱۳۹۵/۳/۲۶ ۲۲:۳۲:۵۴


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۴:۳۴ سه شنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۴
#67
نام:نیوت آرتمیس فیدو اسکمندر

لقب:اسی کلنگ

گروه:گریفندور

پاتروناس:گوی آتشین چینی

سن:تا چهارصد سالشو یادمه بقیشو حساب نکردم

چوبدستی:32 سانتیمتر، چوب گردو، مغز ریسه ی قلب اژدها،

مشخصات ظاهری:دریک جمله بگم،من وقتی میرم سرکار همه ساحره ها دوست دارند من بهشون نگاه کنم.

مشخصات اخلاقی:خیلی آدم خوبیه خوش اخلاق، خنده رو ولی اگر در حضورش لرد سیاه باشد خیلی آدم جدی می شود.

اطلاعات بیشتر:نیوتون «نیوت» آرتمیس فیدو اسکمندر ، او یک جانورشناس جادویی و نویسنده‌ی کتاب «موجودات جادویی و زیستگاه آنها» است. او به سال ۱۸۹۷ متولد شد و همانطور که در مقدمه‌ی «موجودات جادویی و زیستگاه آنها» آمده، او به دلیل علاقه‌ی وافر خود به موجودات جادویی و تشویق‌های مادرش که یک پرورش دهنده‌ی هیپوگریف بوده است، جانورشناس جادویی می‌شود. او پس از فارغ التحصیل شدن از هاگوارتز، وارد وزارت سحر و جادو شده و شغلی در بخش تنظیم مقررات و کنترل موجودات جادویی به دست می‌آورد. او ابتدا به بخش جن‌های خانگی منتقل شده، سپس در قسمت هیولاها کار می‌کند، باعث بوجود آمدن ثبت قانونی گرگینه‌ها در ۱۹۴۷ می‌شود، در سال ۱۹۶۵ قانون منع پرورش خانگی هیولاها را به ثبت می‌رساند و در طی سفرهای بسیار، تحقیقات مفصلی در مورد اژدهایان انجام می‌دهد. بخاطر تلاش‌های فراوان او در زمینه‌ی جانورشناسی جادویی، سال ۱۹۷۹ مفتخر به دریافت نشان مرلین درجه دو می‌شود. او اکنون بازنشست شده و به همراه همسرش پروپنتینا و نیزل‌های دست آموزش هاپی، میلی و مولر در دورست زندگی می‌کند. نوه‌ی او رالف کمی بعد از ماجراهای هری پاتر و یادگاران مرگ با لونا لاوگود ازدواج می‌کند.

الان من اینو چکارش کنم؟ اومدین احوال مارو بپرسین گفتین سر راه یه پستم بزنین؟ممنونم ما خوبیم شما خوبین؟!
جایگزینش کردم!اگر منظورت این نبوده من مقصر نیستم عزیز برادر!

ویرایش:
شرمنده سوروس.حواسم رفت طرف هیپو گریف ها یادم رفت.


ویرایش شده توسط سیوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۴/۲/۱ ۲۰:۳۶:۰۶
ویرایش شده توسط نیوت اسکمندر در تاریخ ۱۳۹۴/۲/۱ ۲۲:۰۰:۲۷


پاسخ به: باشگاه دوئل
پیام زده شده در: ۱۴:۲۰ سه شنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۴
#68
اسی کلنگ
درمقابل
ریگولی گوگولی مگولی


کافه هاگزهد،ساعت9 صبح:


نیوت طبق معمول بر روی صندلی کنار بار نشسته بود و به در زل می زدو نوشیدنی کره ای آتشین میخورد.او منتظر مانده بود تا کسی بیاید و به او بگوید که یک موجود جدید دیده است،ولی از آنجایی که هیچکس هیچ موجود جدیدی ندیده بود با خودش فکر کرد که خودش باید به دنبال موجودات برود ولی بعد از چند ثانیه که چند هزار سلول خاکستری سوزوند وبه خودش گفت:
-من خسته ام... میفهمی خسته!

ساعت 10:

نیوت که درحال چرت بود با صدایی که پاشنه در را از جا در آورد از خواب پرید.او مردی قد بلند و چاق با ابروهای پیوسته و سبیلی در حد رودولف لسترنج را دید که با نعره ای گفت:
-سلام......من صیقرم.
-صیقر هاگزمید؟
-آره خودمم....صیقر هاگزمید.

صیقر بر روی صندلی که روبروی صندلی نیوت بود، نشست.نیوت که از دیدن صیقر کمی جا خورده بود چون صیقر شخصیت معروف تلویزیون را بود .پس از چند دقیقه که به صیقر خیره بود صیقر با عصبانیت به او گفت:
-داداش شخصیت معروف تلویزیونی ندیدی؟
-نه،یعنی دیدم ولی به ابهت شما ندیدم.

درهمان لحظه صاحب کافه با نوشیدنی کره ای آتشین کنار صیقر نشست واز او پرسید:
-صیقر جنگل های آلبانی خوش گذشت؟

نیوت که کنجکاو شده بود با زیرکی به سخنان صاحب کافه و صیقر گوش میداد.

صیقر بعد از اینکه جرعه ای از نوشیدنی کره ای آتشین نوشید گفت:
-آره داداش.... هوا اونجا خوب بود چند تا تسترال هم شکار کردیم......ولی به چیز عجیبی خوردم.

صیقر جرعه ی دیگری از نوشیدنی اش نوشید و اینبار با کمی ترس گفت:
-یه اژدهایی دیدم قرمز بود انگار دماغشم تازه رفت بود عمل کرده بود ..دماغش سربالا بود،چشماشم بدجور بیرون زده بود.....تازه، ابروشم برداشته بود.

نیوت که داشت اطلاعاتی که صیقر می داد را تجسم می کرد از صیقر پرسید:
-دنبالتون افتاد؟
-افتاد، داشت از دماغاش آتیش میزد بیرون ولی من آپارات کردم توی چادرم.

نیوت کمی موضوع را بررسی کرد و متوجه شد صیقر موجود جدیدی دیده است، پس دوباره از او پرسید:
-ببخشید صیقرآقا....دقیقا اون اژدهارو کجا دیدین؟
-اوهوم.....یادم نمیاد دقیقا کجاش بود ولی میتونم به اونجا آپارات کنم.
-اگه من 100گالیون بدم شما به عنوان راهنما میاین بریم اون اژدها رو پیدا کنیم؟

صیقر وقتی اسم گالیون راشنید چشمانش برق زد سپس با لحنی مودبانه پرسید:
-شما کی هستید؟
-من نیوت اسکمندر جانورشناس معروف هستم.بیا اینم کارت ویزیتم.

نیوت مطمئن بود که صیقر او را نمی شناسد ولی کارت ویزیتش را به او داد تا از الان اورا بشناسد. سپس ادامه داد:
-حالا شما منو می برید؟

صیقر پس از چند دقیقه فکرکردن گفت:
-آره حالا بیا دستمو بگیر.

نیوت به آرامی دست او را گرفت و آن دو با صدای پاقی غیب شدند.

ساعت10:30،منطقه ناکجا آباد در جنگل های آلبانی:

پس از چند ثانیه نیوت احساس کرد که بر روی شاخه درخت جسمش ظاهر شده است، پس به سختی به پایین درخت آمد و به دنبال صیقر رفت:
-صیقر جان.....عزیزم کجایی؟

صدای آه و ناله ای را از پشت بوته های تمشک شنید سپس به طرف بوته رفت و صیقر را از بوته بیرون کشید سپس از او پرسید:
-صیقی جون تو مدرک پروازتو چجوری گرفتی؟

صیقر که از این صحبت عصبانی شده بود با عصبانیت به نیوت گفت:
-اگه میخوای اون دماغ عملیو ببینی خفه شو عشقم.

سپس صیقر راه افتاد و نیوت هم به دنبالش را افتاد پس از20دقیقه راهپیمایی سخت صیقر رو به نیوت کرد وگفت:
-اژدها اون جا کنار دره هست.

نیوت که از این حرف به وجد آمده بود گفت:
-ممنون صیقی جون.

سپس با گامهای تند ولی بدون صدا به طرف دره رفت.
-این اژدها با پوزه ای زیبا و دماغی تک بالا......

نیوت نگاهی به صیقر کرد وگفت:
-تو مگه گوینده راز بقا هستی؟
-آره، یه زمان گوینده راز بقا من بودم!

سپس صیقر بدون توجه به چهره ی نیوت ادامه داد:
-با فلس های صاف و براق و پشتی میخ مانند...

ناگهان نیوت بطور اتفاقی پایش رو سنگ رفت و صدایی ایجاد کرد،اژدها به دنبال صدا آمد،نیوت و صیقر با سرعتی در حد یوسین بولت پا به فرار گذاشتند.نیوت با ترس گفت:
-به حق تنبون ندیده مرلین،این دیگه چیه؟

در همان حین صیقر با داد وفریاد میگفت:
-این جاندار وقتی عصبانی بشه،دهنتون سرویس میشه پس وقتی دیدینش سریع پا به فرار بگذارید.
-صیقی به خاطر ریش مرلین خفه شو.

پس از چند دقیقه که آن ها با سرعت باورنکردنی داشتند فرار میکردند به درختان رسیدندونیوت نگاهی به اطراف کرد وقتی دید دماغ تک بالا نیست نشست و به صیقر گفت:
-اینجوری نمیشه بگیریش باید بهش تیر بیهوشی بزنیم....فکر کنم این نوع اژدهاها تیر تسترال بیهوش کن خوب باشه...پس تا فردا صبر می کنیم ،انشالمرلین فردا می گیریمش.صیقر سرش را تکان داد بعد نیوت چادری را از کیفش در آورد وپهن کرد.

صبح روز بعد:

نیوت صبح زود از خواب بیدار شد و به بیرون چادر رفت.هوای بهاری جنگل وبوی گیاهان آنجل(گیاهی خوشبو)وصدای زیبای ققنوس که در جنگل طنین می انداخت آنجا را بی نهایت زیبا کرده بود.نیوت دوباره به چادر رفت تا صیقر را بیدار کند:
-صیقی جون بیدارشو.

اماصیقر بیدار نشد پس او ادامه داد:
-میدم سبزچمنی ولزی بخورتت.

صیقر از خواب پرید و اطرافش را نگاه می کرد که ببیند اژدهایی اطرافش هست یا نیست.وقتی دید اژدهایی اطرافش نیست غرولندی کرد وبه آرامی گفت:
-فقط بخاطر این 100 گالیون لعنتی...خیلی دوست دارم یه آوادا بهت بزنم.

نیوت و صیقر مشغول جمع کردن وسایلشان شدند.یکساعت گذشت و هردو وسایلشان را جمع کردند وبه طرف دره حرکت کردند.

وقتی به دره رسیدند دماغ تک بالا را دیدند که مشغول بازی کردن با خوکی هست که تازه شکارش کرده بود.نیوت از کیفش لوله ای را درآورد وبه صیقر گفت:
-صیقی جون،من دماغ تک بالرو صدا میکنم بعدش سریع در برو.
-برای چی باید صداش کنیم؟همین جا بیهوشش کن.
-نمیشه برای اینکه این اژدهاهارو بیهوش بکنیم باید تیرو به وسط ابروهاش بزنیم.

صیقر سرجایش خشکش زده بود.نیوت مشغول کار شد و سوت بلبلی زد و با فریاد به صیقر گفت:
-فرار کن.

صیقر که نمیتوانست حرکت کند با فریادی گفت:
-نمیتونم...دارم خودمو خیس میکنم.

نیوت به کلی دماغ تک بالارو فراموش کرده بود که با نعره ای از جا پرید و تیری از لوله شلیک کرد و ز خوش شانسیش تیره به وسط ابرو های دماغ تک بالا خورد و دماغ تک بالا به زمین افتاد.

نیوت با خوشحالی به طرف دماغ تک بالا رفت واو را وارسی کرد پس از چند دقیقه گفت:
-من این اژدهارا گوی آتشین می نامم.

صیقر خشکش زده بود و به گوی آتشین خیره شده بود.نیوت که حالت اورا دید با تعجب پرسید:
-چی شده صیقی جون؟چرا اینجوری نگاه می کنی؟
سپس صیقربا انگشتش گوی آتشین را نشان داد و گفت:
-ببین داره بادش خالی میشه!
-چی؟باد؟گوی آتشین؟شیب....بام...جنگل سرمایه ملی؟

سپس دید از پاهای گوی آتشین دارد باد بیرون می آید پس به سرعت به سمت او رفت و به کلمه ی حک شده روی پای اژدها خیره ماند:
- MADE IN CHINA!

نیوت که از تعب داشت شاخ در می آورد ناگهان با صدایی به عقب نگاه کرد که دید صیقر با خنده می گوید:
-آقا ممنون دوربین مخفی خوبی بود....حالا اگه میشه برای دوربین دست تکان بدین.

نیوت که چشمانش از حدقه بیرون زده بود وداشت به گوی آتشین چینی و صیقر فکر می کرد که چگونه اورا تسترال کرده بودند.


ویرایش شده توسط نیوت اسکمندر در تاریخ ۱۳۹۴/۲/۱ ۱۶:۱۹:۱۴


پاسخ به: خادمان لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۱۴:۳۴ چهارشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۴
#69
سلاام بر پروف پروفان ارباب سیاه
1- هرگونه سابقه عضویت قبلی در هر یک از گروه های مرگخواران / محفل را با زبان خوش شرح دهید!
من،اصلا بیا این پروندرو نگاه کنین تا بفهمین

2- به نظر شما مهم ترین تفاوت میان دو شخصیت لرد ولدمورتو دامبلدور در کتاب ها چیست؟
لرد واس ماس،یعنی کلیش ماس ماس ولی دامبل واس اوناس یعنی ریشش ماس اوناس ولی ارباب کلیش واس ماس

3-مهم ترین هدف جاه طلبانه تان برای عضویت در گروه مرگخواران چیست؟
اول بریم قهرمان لیگ بشیم بعدش بریم جام جهانی اونجاهم قهرمان بشیم.

4-به دلخواه خود یکی از محفلی ها را انتخاب کرده و لقبی مناسب برایش انتخاب کنید.

ارباب چون بارم این سوال کمه ما به این سوال جواب نمیدیم.
5-به نظر شما محفل ققنوس از چه راهی قادر به سیر کردن شکم ویزلی هاست؟

اگر محفل تونست یه سرشماری از ویزلی ها بکنه پس میتونه اونارو سیر بکنه.
پ.ن:قانون ویزلی(کشف شده توسط خودم):یک ویزلی فقط وجود می آید و تاکثیر میشود ولی هیچ زمان کم نمیشود.
6-بهترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟

محفلی ها نابود میشن فقط به 24 روش مختلف بهشون آوادا میزنیم.

7-در صورت عضویت چه رفتاری با نجینی خواهید داشت؟

شبا براشون داستان میخونم تا خوابشون ببره.براش مشنگ شکار میکنم تا بخوره.
8-به نظر شما چه اتفاقی برای موها و بینی لرد سیاه افتاده است؟

به هر حال هر کسی توی زندگی متفاوته ارباب هم موی بلند روی سیاه ناخن دراز ببخشید ارباب دوست نداره مو داشته باشه.

9-یک یا چند مورد از موارد استفاده بهینه از ریش دامبلدور را نام برده، در صورت تمایل شرح دهید.

میتونیم از شپش های ریش دامبل بر علیه دشمنانمون استفاده بکنیم.....


نیوت عزیز

شما خیلی پیشرفت کردین. خیلی عوض شدین. این مشخصه. چه در مورد رفتار کلی و چه درباره ایفای نقش. اینو نمی شه ندیده گرفت و تشویق نکرد.
ولی بجز این موارد، برای عضویت در گروه ها قدرت نویسندگی شما حتما باید به سطح خاصی رسیده باشه. همه مرگخوارا بالای یه سطح خاصی هستن. شما هنوز با اون سطح فاصله دارین. فعالیتتون هم کمه. با این شناسه فقط دو سه پست ایفای نقش دارین. هنوز برای عضویتتون در گروه خیلی زوده. توجه داشته باشین که نگفتم زود....خیلی زوده! اگه قصد عضویت دارین باید صبر و حوصله زیادی داشته باشین.

تایید نشد.


ویرایش شده توسط نیوت اسکمندر در تاریخ ۱۳۹۴/۱/۲۶ ۱۷:۵۵:۵۷
ویرایش شده توسط نیوت اسکمندر در تاریخ ۱۳۹۴/۱/۲۶ ۱۷:۵۹:۵۶
ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۴/۱/۲۶ ۱۸:۱۵:۱۶


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۴:۱۰ چهارشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۴
#70
من ریگولی بلکو به دوئل دعوت میکنم







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.