هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۱:۲۴ سه شنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۶
#61
گیبن هم به دنبال ملت شهاب گویان هافل که نصف شب از در تالار خارج میشدند از تالار بیرون امد. هیچ درک نمیکرد لباس سر نیزه زدن دیگر چه صیغه ایست اما به هر حال نباید دوستانش را در نیمه شب تنها میگذاشت پس دنبال ان ها به راه افتاد. همه همینطور قدم میزدند که جسیکا برگشت و پشت سرش را نگاهی انداخت.
-
ملت: چی شده جسیکا ؟
- اون لخته !

نگاه ها همه به سوی آدر برگشت که تمام لباس هایش را سر چوبی زده بود وو با لباس زیر داشت به در دیوار راهرو نگاه میکرد و اصلا متوجه نبود که شاید میشد با لباس های توی چمدانش یک چوب دستی درست کند نه لباس های تنش. ملت دوپا داشتند دو پای دیگر هم قرض کردند و شروع کردند به دویدن.
- نه ! نزدیک نشو !
- چرا ؟
- ایییییییی !
-گیبن تو تنها پسر تالاری تو جلوشو بگیر.
- مخالفمممم!

حالا ملت بدو آدر بدون لباس بدو به دنبال ان ها. ملت همینطور جیغ میزدند و میدویدند تا به در پایانی راهرو رسیدند و خودشان را از در به بیرون پرت کردند و روی چمن نرم فرود امدند. کم کم چشمانشان را میمالیدند که صدای هم همه ای شنیدند .
رز زلر گفت:
-ف.. ف.. فک کنم کل هاگوارتز اینجان!

نگاه ها همه معطوف به جمعیتی عظیم شد که با تلسکوپ ها و دوربین های چشمی در حال مشاهده ی اسمان بودند. کم کم نگاه های جمعیت هم معطوف به گروه هافلپاف شد. که ناگهان کسی جیغ زد.
- اون لخته! ... عه ... حتما اشتباه دیدم... مهم نیست بیاید بریم سراغ شهاب بازی !

ملت هافل همه اهی از اسودگی کشیدند و در دل از رز تشکر کردند که دست به منو شده بود و لباسی را به ادر پوشاند.
جسیکا و امیلیا همینطور که مبهوت به جمعیت نگاه میکردند یک صدا با هم گفتند:
- اما اینجا که خیلی شلوغه دیگه نمیشه خوش گذروند.
اما نظر ناظر های تالار مخالف این بود.
-امشب تنها شب شهاب بارونه ساله. ما باید نهایت استفاده مون رو بکنیم. میتونیم توی مسابقه ی شهاب سنگ گیری هاگ با بقیه گروه ها شرکت کنیم. یا بریم کویر. اصلا رای گیری میکنیم. اعضای هافل دوباره شوق و هیجان خود را به دست اوردند و اماده شدند که بهترین شب کهکشانی خودشان را تجربه کنند.



ویرایش شده توسط گیبن در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۲۴ ۱۳:۴۵:۲۵
ویرایش شده توسط گیبن در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۲۴ ۲۲:۵۲:۵۲

هافلپافی خندان
تصویر کوچک شده



دنیا چو حباب است ولکن چه حباب؟! نه بر سر آب، بلکه بر روی سراب.
آن هم چه سرابی، که بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب.


پاسخ به: كلوپ جادوگران
پیام زده شده در: ۰:۲۷ جمعه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۶
#62
تیم حدس


یک روز بهاری تقریبا شلوغ در دنیای جادوگری گیبن در انتهای کوچه ی ارمستانگ به دیوار تکیه داده بود و کیفی که در دست داشت را محکم نگه داشته بود. صدای چکمه و شلپ شلپ ان در چاله های اب گیبن را وادار به برگشتن کرد. فردی با شنل سیاه و چشمان براقی که تنها چیزی بود که از صورتش معلوم بود به گیبن نزدیک شد و کلاه شنلش را برداشت.
گیبن کیف را روی زمین گذاشت.
-جواب رو اوردی؟

ریگولوس پاسخ داد:
-البته که اوردم. تو چی؟ جواهرات من را اوردی؟

گیبن کیف را بلند کرد و جلوی ریگولوس گرفت و زیپ ان را باز کرد. الماس های درشت بانک مرکزی همه انجا بودند. ریگولوس به دیدن الماس ها دیگر نمیتوانست تحمل کند دستش را در جیب شنلش کرد و کاغذی را بیرون اورد کرد‌.
-بیا این هم جواب مسابقه! فکر نکن به دست اوردنش اسون بود.

گیبن دیگر چیزی نگفت تنها لبخند به لب داشت و ریگولوس را تماشا میکرد که کیف را بلند کرد و به سمت انتهای کوچک میرفت. ریگولوس ارام ارام قدم میزد که چیزی روی زمین توجهش را جلب کرد‌. کمی بیشتر دقت کرد باورش نمیشد. یک خرگوش بود. یک خرگوش سفید. نفسش تبدیل به هق هق شد. لرزان به پشت سرش نگاه کرد.
- گیبن ! نه خواهش میکن...!
-اواداکادورا!

گیبن چوبدستی اش را غلاف کرد و از کوچه خارج شد کاغذ مچاله شده را باز کرد. با دستخط بدی بید کتک زن روی کاغذ نوشته شده بود.



_______________________

تصویر کوچک شده


ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۹۶/۲/۸ ۰:۳۷:۰۷

هافلپافی خندان
تصویر کوچک شده



دنیا چو حباب است ولکن چه حباب؟! نه بر سر آب، بلکه بر روی سراب.
آن هم چه سرابی، که بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب.


پاسخ به: کافه تفريحات سياه!
پیام زده شده در: ۱۲:۵۶ شنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۶
#63
لرد گوشه ی لبش را کمی به نشانه ی لبخند زدن بالا اورد.
-همممم. درخواست نقد؟ الان یک نقدی بهت بدیم ! وینکییییی ؟

وینکی همیشه در خدمت به ارباب حاضر بود اما ایندفعه داشت اتک میزد و چیزی نمانده بود که دشمن را سه ستاره کند که لرد پایش را محکم روی سیم حاوی اینترنت گذاشت که به موجب ان اتک وینکی به گند کشیده شد.

لرد کم کم داشت از اینکه دستور اینترنت گرفتن را صادر کرده بود پشیمان میشد.
-هکتووووور ؟
-بله سرورم؟
-بیا بشین اینجا و نقد کن!

هکتور با شنیدن اسم نقد ویبره ای زد و به دور خودش چرخید و چرخید و چرخید تا اینکه سرعتش کم شد و از حرکت ایستاد و در دستانش شیشه ی کوچکی به چشم خورد.
-معجون نقد شدگی بدم اربا...
-نه! با انگشتات بشین و نقد کن. اخرشم بنویس این رو ما نوشتیم.

اتاق اصلی!

گیبن که تا ان موقع چیزی نگفته بود و داشت مدل های جدید ماسک و نقاب ها را جست و جو میکرد به سمت جمعیت مرگخواران رفت و با دیدن یک مربع که از ان نور و رنگ ساطع میشد، محکم سرش را به ان کوبید و به صفحه سفت و سرد ان چسبیده شد.

مرگخواران:چرا اینکارو کردی ؟
گیبن: قدح اندیشه نیست مگه؟
مرگخواران:



ویرایش شده توسط گیبن در تاریخ ۱۳۹۶/۲/۲ ۱۳:۳۴:۱۰

هافلپافی خندان
تصویر کوچک شده



دنیا چو حباب است ولکن چه حباب؟! نه بر سر آب، بلکه بر روی سراب.
آن هم چه سرابی، که بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب.


پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۲۲:۲۹ یکشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۵
#64
مرگخوار گمنامی جلو امد و رو به بچه گفت:
-بچه؟ بچه! اولین چیزی که باید بدونی... اینه که... هووووووی بچه هوی گوش میدی اصن؟

بچه صورتش رو اونطرف کرد و هر چه مرگخوار بلند تر داد زد بچه بیشتر بی اعتنایی کرد. لرد چوبدستی پر ابهتش را سمت مرگخوار مدرس گرفت و رو به بچه داد زد:
-باز چی شده؟ این اذیتت کرده؟ بگو بزنیم پاتیلش کنیم بدیم دست هکتور توش معجون درست کنه!

بچه نگاهی به لرد کرد و با چشمانی معصوم گفت:
-من... من گوشنمه. خیلی هم گوشنمه. با شمک خالی که نمیشه شیزی یاد گرفت.

لرد مدتی طول کشید تا قضیه را درک کند. گشنگی؟ گشنگی دیگر چه بود؟ لرد انقدر سیاه و خبیث بود که کوچیکترین احساسی نداشت و خب گشنگی هم یک حس بود. لرد رو به نزدیک ترین مرگخوار کرد و گفت:
-تو!
-من ارباب؟
-نه پشت سریت ردیف اخر چسبیده به دیوار.
-

مرگخواران کمی تکان خوردند تا ببینند لرد چه کسی را برای دستور والایش انتخاب کرده.
-من ارباب؟
-اره. تو رودولف. سریع این بچرو ببر این حس گشنگی رو ازش دور کن و پیش ما بیارش. هنوز خیلی چیز ها باید یاد بگیره.

رودولف به پیش امد و تعظیمی کرد اما از شانس بد، هر چه در جیبش بود سر خورد و جلوی پای لرد ریخت.
-رودولف! اینا چیه ریختی به درگاه ما؟ بذار ببینیم... .

لرد دانه دانه عکس های سانسور نشده ساحره ها از زیر نظر گذراند. حالت صورت لرد در هنگام دیدن عکس ها"،،،،،،"
-عه! رودولف تو هنوز اینجایی؟ مگه بهت دستور ندادیم، سریع انجام بده!

رودولف هم با صورت غمگین بچه را زیر بغل زد و به سمت میز ناهار خوری رفت. بچه را روی صندلی گذاشت و گفت:
-همینجا بشین برم یه چیزی پیدا کنم بیارم بخوری.

تا رودولف برای پیدا کردن غذا برود مرگخوارانی که دور تر از لرد بودند به سمت بچه امدند و اورا نگاه کردند.
-وای چه گوگولیه!
-چه نازه! قاقالی میخوای؟
-

که رودولف سر رسید و مرگخواران را از کنار بچه کنار زد.
-بیا بخور!
-نمیتورم! از اینا دوس ندالم!
-د میگم بخور بچه! الان باید برید چیز یاد بگیری. بخور.

از رودولف اصرار و از بچه انکار. رودولف هم عصبانی شد کارد کوچکی از جیب لباس خواب تنش که اتفاقا جلو باز هم بود دراورد و به سمت بچه گرفت. همین حرکت کافی بود که تمام مرگخواران حاضر در ان اتاق نچ نچی کنند و نگاه تاسف باری را تحویل رودولف دهند.

-آییییی مااامااان!

اشتباه نکنید این صدای بچه نبود بلکه صدای رودولف بود که در اثر سوختی از جای زخمی که بلاتریکس روی پای چپش انداخت فریاد زد و به بغل باروفیو پرت شد.

بلاتریکس نفسش را بیرون داد. ان هم چه نفسی! انقدر داغ و جوش بود که بخار از دهانش بیرون می امد ان هم در وسط تابستان.
-خجالت نمیکشی؟ مردیکه ی گنده. چرا جلوی بچه چاقو میکشی!؟ نمیدونی تو روحیه ی بچه اثر منفی میذاره؟

باروفیو هم رودولف را به پایین پرت کرد.
-بیا پایین! کمر وزیره به درد میندازی؟ بدم توره زندانی کنن؟ د بیا پایین ره!

بلاتریکس قاشق را توی بشقاب کرد و به سمت دهان بچه گرفت.
-باز کن. بازکن. داره هواپیما میاد.
-هااااام!

بقیه مرگخواران:


ویرایش شده توسط گیبن در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۱۷ ۲۳:۵۱:۵۳
ویرایش شده توسط گیبن در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۱۷ ۲۳:۵۲:۲۹

هافلپافی خندان
تصویر کوچک شده



دنیا چو حباب است ولکن چه حباب؟! نه بر سر آب، بلکه بر روی سراب.
آن هم چه سرابی، که بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب.


پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۱۰:۱۵ جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۹۵
#65
بانز نمیدانست از کجا شروع کند به نظرش امد شاید اگر از همان خانه ی ریدل شروع به جستن کند شانسش برای یافتن یک جانور خوب بیشتر باشد. اخر خانه ی ریدل پر از حیوانات و جانوران مختلف بود. اولین جایی که به فکرش رسید اتاق تسترال ها بود. ارام ارام از پله ها بالا میرفت تا کسی متوجه حضورش نشود. متوجه حضورش نشود؟ بانز به حالت پوکر فیس در امد و از اینکه فراموش کرده بود نامرئی است تاسف خورد. پله هارا شیش تا یکی پیمود و به اتاق تسترال ها رسید. گوشش را به در چسباند تا ببینید داخل اتاق چه خبر است. چنان محو گوش کردن بود که اصلا حواسش نبود گیبن از پشت سر به سمت او می اید.

بــــم
بانز یه زمین افتاد. گیبن که هنوز هم نمیدانست بانز انجاست. کمی صورتش را از روی نقاب خاراند و گفت:
-چه هوای سفتی!
-هوای سفت؟ من هوای سفتم به نظرت؟
-تو .... تو کی هستی؟
-من بانزم دیگه.
-بانز کیه؟

بانز با دست به پیشانی خودش کوبید و صدای شپس در راهرو طنین انداز شد. گیبن او را نمیشناخت البته حق هم داشت هرگز اورا ندیده بود که بشناسد. بانز از روی زمین بلند شد و اندکی خود نامرئی اش را تکاند. که البته بسیار عجیب بود چون او نمیتوانست ببینید که خاکی شده است یا نه. چون او نامرئی بود!

-اممم ... ببین گیبن من الان به کمک نیاز دارم. باید یه حیوون خوب پیدا کنم تا به عنوان جانورنما به اون تبدیل بشم؟
-برای چی؟
-برای اینکه شاید جانورنمام مرئی باشه.
- تو نامرئی هستی؟ ینی تو روح خانه ی ریدل نیستی؟
-بالاخره کمکم میکنی یا نه؟

گیبن به نشانه ی موافقت سری تکان داد و در اتاق تسترال هارا باز کرد. اما دقت نکرد که جلوی در بایستد چون فکر میکرد که بانز جلوی در ایستاده و از انصاف هم نگذریم بانز جلوی در بود اما نامرئی بود. تسترال ها هم که جلوی در چیزی ندیدند از این لطف گیبن خوشحال شدند و گازش را گرفتند و به سمت در هجوم اوردند.

بووم
بانز دیگر جلوی در نبود شاید هم بود اما معلوم نبود چون بانز نامرئ....

کارگردان بلندگو رو به طرف نویسنده پرت کرد.
- ای بر پدرت! به درز شلوار مرلین قسم فهمیدیم بانز نامرئیه. بیخیال شو.

فلش بک 5 ثانیه ی قبل

بووم
بانز دیگر جلوی در نبود شاید هم بود اما نه دقیقا جلوی در، او زیر پای هزاران تسترالی که از روی او رد شده بودند به شکل تخم مرغی که کسی پا رویش گذاشته و تخم مرغ به وضع اسفباری هدشات شده بود، در امده بود اما خب کسی نمیتوانست بفهمد که بانز چه حالی داشت! چرا؟
تهیه کننده و کارگردان و عوامل صحنه و بیننده ها یک صدا فریاد زدند.
-چون نامرئیه!

گیبن نمیتوانست چیزی را که میدید باور کند، صد ها تسترال که همه با هم به سمت اتاق لرد هجوم میبردند.

اتاق لرد
لرد پاهایش را روی میز گذاشت و با شاسی زیر صندلی ارتفاع ان را کم کرد تا کف دستش یه بالای سر نجینی برسد و اورا نوازش کند.
-آه نجینی مان. خواب عصرگاهی رو بسیار میپسندیم ، ما راضی هستیم اگر زمان در همین لحظه برای همیشه متوقف بشه.

لرد چشمانش را که با ارامش بسته بود با اخمی باز کرد و متوجه شد ساعت بر خلاف خواسته ی او و با پرویی تمام تیک تیک به سمت جلو حرکت میکند. در نتیجه ی طلسم لرد چند ثانیه بعد دیگر ساعتی روی دیوار نبود.



ویرایش شده توسط گیبن در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۱۵ ۱۱:۰۷:۴۳
ویرایش شده توسط گیبن در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۱۵ ۱۴:۱۱:۳۴

هافلپافی خندان
تصویر کوچک شده



دنیا چو حباب است ولکن چه حباب؟! نه بر سر آب، بلکه بر روی سراب.
آن هم چه سرابی، که بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب.


پاسخ به: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۱۵:۰۱ چهارشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۵
#66
-پس این مال البوسه؟ زود تر بازش کنید ببینیم این ریش پنبه ای کجا بوده و چیکار میکرده.

رودولف به سمت چمدون رفت و با ضربه ی ته قمه به قفل، قفل تقی کرد و باز شد. رودولف چمدان را رو به روی لرد قرار داد و درش را باز کرد. به محض باز شدن درچمدان، البوس به سمت لرد حمله ور شد.
لرد در نهایت چابکی چوبدستی اش را در اورد و به سمت البوس نشانه رفت.
-آواداکاداورا!

قبل از برخورد طلسم به دامبلدور، دامبلدور با صدای پوووفی به ذرات گرد و خاک تبدیل شد. با این حال طلسم لرد متوقف نشد و به سمت چمدون رفت. یکدفعه اتاق روشن شد و صدای بووم بلندی شیشه هارا لرزاند. کلاغ های اسنیپ که به حالت اماده باش روی درخت های اطراف نشسته بودند از ترس پا به فرار گذاشتند تا طلسم لرد از همیشه هیجان انگیز تر به نظر برسد. که ناگهان وینکی با جارویی وسط پرید و شروع به جارو زدن چیزی کرد.
-وینکی جن تمیزکننده!

مرگخواران به جای قبلی چمدون دامبلدور خیره شده بودند که الان چیزی جز اندکی پلاستیک سوخته نبود و محتواتش هم کاملا سوخته بودند و با جاروی وینکی راهی سطل اشغال خانه ی ریدل میشدند.
مرگخواران با افکت " " به لرد خیره شدند.

-اونطوری به ما نگاه نکنید. ما نمیدونستیم که دامبل هنوز هم از این حقه ی بی مزه استفاده میکنه. در ضمن چطور جرئت کردین جوری نگاه کنید که ما به ندونستن خودمون اعتراف کنیم؟ کروشیو!

مرگخواری روی زمین افتاد و از درد به خودش پیچید. باقی مرگخواران هم سرهایشان را پایین انداختند و به وسایل و اطلاعاتی که میتوانستند از چمدان دامبل بدست بیاورند، فکر کردند. در همین فکر ها بودند که زنگ خانه ی ریدل به صدا در امد. رودولف به سمت در رفت و چند ثانیه بعد در حالی که چیزی در دستش بود به نزد لرد امد.
-ارباب. این چوب کبریت رو جلوی در پیدا کردم. گفتش با شما کار داره.

لرد صورتش را نزدیک برد و با ترسناکترین حالت ممکن گفت:
-تو با ما کاری داشتی؟

در این لحظه چوب کبریت کوچک در خود لرزید و ترسید و رنگ ها عوض کرد و در نهایت دست رودولف اندکی مرطوب شد.
-پروفمون گفت اگه میشه چمدونمونو بدین چمدونتونو بگیرید.



ویرایش شده توسط گیبن در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۱۳ ۱۵:۲۸:۳۳
ویرایش شده توسط گیبن در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۱۳ ۱۶:۰۴:۵۸
ویرایش شده توسط گیبن در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۱۳ ۱۶:۰۵:۵۳

هافلپافی خندان
تصویر کوچک شده



دنیا چو حباب است ولکن چه حباب؟! نه بر سر آب، بلکه بر روی سراب.
آن هم چه سرابی، که بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب.


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۲:۰۸ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۵
#67
میشه عوض بشه لطفا؟

نام: گیبن!
جنسیت: جادوگر، بسیار مذکر!
گروه:هافلپاف!
سلاح:چوبدستی و زبان!
نوع چوبدستی: چوب درخت مو با هسته ی پر ققنوس دوازده و خورده ای طول و انعطاف پذیری نسبتا پایین!
ویژگی های ظاهری: قد نسبتا بلند، لاغر اما فیتنس کار با نقابی سیاه سفید و خندان!
ویژگی های اخلاقی: شوخ و اجتماعی! کمی کینه ای و در عین حال مهربان!

ادامه مطلب

گیبن از کودکی رویا های بزرگی در سر میپروراند. او بدون داشتن کوچترین پشتیبان و کمکی دوران مدرسه را در هاگ به پایان رساند و مجبور شد برای تامین خرج های زندگی کار کند. اندکی در شیرینی فروشی کار کرد اما کار کردن در شیرینی فروشی نتوانست اندکی از تلخی زبان گیبن کم کند و خیلی زود از انجا بیرون شد. با خوش شانسی توانست در گروه مرگخواران عضو شود و خیلی زود لیاقت خودش را نشان داد. در خانه ی ریدل دوستان بسیار خوبی پیدا کرد و از صدقه سر همین دوستان زندگی اش به کلی عوض شد در یکی از جنگ هایش به شدت زخمی شد و به تیکه های نا مساوی بسیار تقسیم شد. اما دوستانش توانستند به کمک جادو و کمی هم شانس اورا به هم بدوزند. فردای ان روز که چشم چپ گیبن درون سوپ صبحانه افتاد او فهمید که میتواند از این نقص بدنی بهترین استفاده را بکند و بدینگونه تا به امروز به اربابش خدمت کرده است.
او رنک های بهترین گیبن سایت، من یک اسپمر هستم و رنک طلایی اخمو ترین عضو هافلپاف و همچنین لقب ارزشمند گیبناشتاین را از ارباب خود کسی کند.
گیبن تمایل زیادی به رقابت، طنز،مورفین گانت و اذیت و آزار جن ها دارد. به طوری که موسسه مالی و اعتباری و معنوی حمایت از جن ها از وی شکایت کرده و اورا برای مدتی در ازکابان زندانی کردند.
گیبن بعد از ازادی دوباره به عضویت گروه مرگخواری در امد و تمام تلاش خود را کرد که به کمک لرد و دوستانش تمام زمین را به مالکیت خود در اورند!


انجام شد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۱۱ ۲۲:۲۱:۳۸

هافلپافی خندان
تصویر کوچک شده



دنیا چو حباب است ولکن چه حباب؟! نه بر سر آب، بلکه بر روی سراب.
آن هم چه سرابی، که بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب.


پاسخ به: خورندگان مرگ
پیام زده شده در: ۱۱:۳۸ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۵
#68
تو بگو، تو گیبن.
من ارباب؟ من تازه رسیدم هنوز خستگی راه تو تنمه میشه بارفیو بگه؟

بارفیو که با واکس قهوه ای داشت چرم کفش وزارت را تمیز میکرد با بی میلی گفت:
-بی خود کار خود را گردن من نندازه. روستایی خودش کلی کار داره.

گیبن که دید چاره ای ندارد به ناچار ساک و وسایلش را وسط اتاق رها کرد و به پیش لرد شتافت.
-ارباب داستان ندارم اما خاطره دارم بگم؟
-خاطره؟ خاطره کیه؟
-کروشیو. ما هی میگیم میخوایم بخوابیم. این رودولف دنبال کیف و حال خودشه. گیبن هر چی میگی بگو فقط بگو قبل از اینکه بفرستمت سه سال برای دونالد ترامپ داستان های رولینگ بخونی. گیبن اب دهنش را قورت داد و شروع کرد:

فلش


گیبن ارام در دفتر مدیریت هاگوارتز را باز کرد و خودش را به داخل انداخت. زمان زیادی نداشت سریع بلند شد و بلیزهایش را تکاند:
-اوف! خوبه تا اینجاش که سخت نبود فقط باید برم اون دفتر نمره ی لعنتی رو بردارم ویه کم تغییرش بدم.
-اریانا ، دراکو ، ایلین پرنس ... . همیشه فکر میکردم درس دخترا بهتر از پسراست ولی الان دیدم که اصلا اینطور نیست. اگه این نمره ها پخش بشه فک کنم چند نفر خودکشی کنن.

ارام در کمدی که حاوی نمره های سالیانه را نگهداری میکردند بست و به سمت در اتاق حرکت کرد. هنوز دستش به دستگیره ی در نرسیده بود که در باز شد و صورت دامبلدور پیر درون چهارچوب در ظاهر شد.

-به به! اقای گیبن! شنیدم تو هیچکدوم از کلاس های هاگ شرکت نکردین. باور کنید به نفع خودتونه این روزا به ادم بی سواد کار نمیدن.

قبل از اینکه گیبن کاری کند دامبلدور سر صحبت را با او باز کرده بود.
-شما درستو بخون. پیش اون اربابتم کار کن. پول حلال در بیار، بیا ما یه دختر خوبی سراغ داریم از خانواده ی ویزلی ها! ثواب داره. ... امم فقط یه چیزی گیبن چرا بی اجازه تو دفتر من بودی؟

با شنیدن این جمله گیبن خیز بلندی به سمت در برداشت تا سریع از مهلکه فرار کند اما دامبلدور سریع تر از او بود، با حرکت چشمک چشم راستش درب اتاق بسته شد و قفل شد.
-گیبن! همینجا میمونی تا زنگ بزنم اولیات بیاد مدرسه!


15 دقیقه بعد

سیاهی بزرگی پشت در دفتر مدرسه ظاهر شد دستش را به دستگیره ی در انداخت و ان را از جا کند و وارد اتاق شد.

قمه اش را در قلاف کرد و دستگیره ی در رو به سمت دامبلدور پرت کرد.
دامبلدور با طلسم سفیدی دستگیره را از خود دور کرد و لبخند احمقانه ای زد.
-به به اقای لسترنج! نمیدونستم شما نسبتی با اقای گیبن دارید.
- دوست قدیمیمه. جای داداش کوچیکم میمونه! حالا چیکار کرده ؟

در حین اینکه دامبلدور داشت شرح جرایم گیبن را برای رودولف میخواند گیبن بی توجه به مسائل ، هنزفری خودش را در گوش کرد و صدای موزیک را زیاد کرد اما صدای موزیک در اتاق پخش شد.
f... the police coming straight from the underground
A young nigga got it bad cause I'm brown
And not the other color so police think
they have the authority to kill a minority
گیبن تازه متوجه شد که هندزفری اش را به گوشی اش نزده سریع سیم را در گوشی چپاند و به رودولف و دامبلدور که بهت زده اورا نگاه میکردند خیره شد.

بیرون دفتر دامبلدور

-گیبن چرا اینکارو کردی؟ صد دفعه گفتم نمره مهم نیست فقط تفریح مهمه! مگه نه ؟
گیبن با حرکت صورتش تایید کرد و گفت:
-من که میگمشششش خ خشخش شخخ !

گیبن بر اثر ضربه ای از خاطراتش بیرون کشیده شد.

فلش : حالا !

لرد دمپایی ابری خودش را از پا در اورد و به سمت گیبن پرت کرد.
-حالا کارت به جایی رسیده که میری دفتر مدرسه با دامبلدور صحبت میکنی و نمیکشیش ؟ یادمه گفته بودیم از چند صد متری محفلی دیدین بزنید پدرشان را در بیاورید.

لرد به معنای واقعی عصبانی بود، از روی تخت بلند شد و پشت میزش نشست!
-از عصبانیت زیاد گشنمون شد. یه چیزی بیارید میل کنیم خواباندن ما پیشکشتان!


ویرایش شده توسط گیبن در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۱۱ ۱۱:۴۱:۱۳

هافلپافی خندان
تصویر کوچک شده



دنیا چو حباب است ولکن چه حباب؟! نه بر سر آب، بلکه بر روی سراب.
آن هم چه سرابی، که بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب.


پاسخ به: خادمان لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۱۹:۲۰ یکشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۵
#69
گیبن
ارباب میشه لطف کنید این نماد روی ساعد مارو دوباره enable کنید؟ بتونیم ازش استفاده کنیم ؟

نه...نمی شه!
دور شو گیب!

.
.
.
.
.
.
.
صبر کن ببینم حالا... تا می گیم نه، راهتو نکش برو که.

بیا تو...

تایید شد.




ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۱۰ ۱۹:۲۵:۳۸
ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۱۰ ۱۹:۳۲:۴۳

هافلپافی خندان
تصویر کوچک شده



دنیا چو حباب است ولکن چه حباب؟! نه بر سر آب، بلکه بر روی سراب.
آن هم چه سرابی، که بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب.


پاسخ به: نحوه برخورد،فکر کردی کی هستی!؟
پیام زده شده در: ۱۲:۴۴ یکشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۵
#70
تو واقعا فکر کردی هستی ؟
هیچی تو هیچی نیستی !
من واقعا این طرز برخورد مزخرف رو نمیتونم قبول کنم.
از اعضای تیمتون که از تازه وارد تا ناظر و ارشد ازت ناراضیه. تو هیچ فعالیتی نیستی. سوژه ی خیلی از تاپیک های درخشان رو انداختی تو مرلینگاه و هیچی نگفتیم بازم ازت حمایت کردیم. ولی بازم اومدی و اینقدر احمقانه رفتار میکنی!
انداختیمت زندان درست نشدی! اخطار دادیم درست نشدی! از درگیریت با پرچم دارای سایت تا میان رده ها و تازه وارد ها بگیر تا توهین های بی حد و مرزت تو تلگرام ! همه رو شنیدیم و دم نزدیم!
تو واقعا فکر کردی کی هستی؟ خودتم باورت شده که همه چیزو میدونی و از پشت پرده خبر داری و حق داری با هر کسی هرجوری خواستی رفتار کنی ؟ یخ بابا !
اینجا از این خبرا نیست.
از توهین های مخفی شده درون رول هات . از تنفری که نسبت به هر کسی که به خواستت عمل نکنه. از همه ی اینا خبر داریم . دفعه ی دیگه از این خبرا نیست. فقط یه قدم اشتباه دیگه تا دور ریخته شدن از سایت فاصله داری پس حواستو جمع کن.
تو واقعا فکر کردی کی هستی ؟
بدقول! از فعالیت های درون تالاری بدقولی کردی! تا به مسخره گرفتن و حاضر نشدن سر دوئلی که این همه داره براش زحمت کشیده میشه توهین به شعور داوران و فرد دوئل کننده! ولی بازم بخشیدیمت ولی تو بازم ادامه دادی با ثبت نام تو هاگ و شرکت نکردن سر کلاس ها!
دشمنی با وزیر پیشین! بی مسئولیتی در سمت هایی که بهت اهدا شد! اخراج شدن از گروه مقدس مرگخواران و هزار تا مورد دیگه! پس مواظب خودت باش که دیگه چوب خطت پر شده!
تو واقعا فکر کردی کی هستی ؟
گیبن ازت متنفریم !


ویرایش شده توسط گیبن در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۱۰ ۱۳:۰۰:۳۳

هافلپافی خندان
تصویر کوچک شده



دنیا چو حباب است ولکن چه حباب؟! نه بر سر آب، بلکه بر روی سراب.
آن هم چه سرابی، که بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب.






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.