گویندالین مورگن سعی کرد ظاهری خونسرد داشته باشد. او مطمئن بود که در کلاس تاریخ ثبت نام کرده نه مرلین شناسی . اما سعی کرد ابراز ناراحتی نکند. هیچکس علاقه ندارد این کلاس را چند بار بگذراند. آنقدر غرق در فکر بود که متوجه هکتور و پاتیل همیشه آویزانش نشد.
-آخ! حواست کجاست؟
- ببخشید پروفسور داشتم به تکلیف تاریخ جادوگری فکر می کردم.
هکتور بیشتر از همیشه لرزید.
- حالا انتخاب کن مورگن. یا 30 امتیاز از گروهت کم میشه یا معجون منو امتحان کن.
گویندالین با تجسم فریادهای آرسینوس آهی کشید.
- حالا معجونت چی هست؟
- بدون حرف بخورش مورگن.
الین آهی کشید. اما نه خودش و نه هکتور متوجه نشدند که او پس از نوشیدن معجون بیهوش شده بود. چون در همان لحظه در حال خواب دیدن بود. او از دیدن مرلین و زنی که گویی فرسنگ ها دورتر ایستاده بود شوکه شد.
-نترس فرزند. تو اینجایی که از ما سوال کنی.
الین من من کرد .
-هر سوالی؟
-هر سوالی.
-شما کی هستید؟
مرلین با صدای بلند خندید.
- این همیشه اولین سواله. افسانه های زیادی هست. زیاد. عجیب و البته به شدت خنده دار. مخصوصا اونایی که من و ایشونو به هم ربط داده.
-ببخشید...ببخشید... یعنی حدس من در مورد این خانم درسته؟
مرلین آهی کشید.
- آره حدست درسته.مورگاناست.
زمزمه های بعدی مرلین قابل شنیدن نبود. اما باعث شد چشمان مورگانا برق بزند و شروع به صحبت کند.
نقل قول:
1. مرلین که بود و چه کرد؟ ( هرگونه اطلاعات قابل جمع آوری. حداقل 5 سطر. از ویکی پدیا فارسی کپی نشود! در صورت کپی شدن از ویکی پدیا فارسی هیچ نمره ای تعلق نمیگیرد.) 10 نمره
افسانه های خیلی خیلی زیادی از این اقا به وجود اومده که یکیش از همه عجیب تر و محیرالعقول تره.
طبق اون افسانه هفت سال پیش از تولد مرلین یک پیشگوی دریایی پیشگویی می کنه پسر جادوگری به دنیا میاد که مثل خورشیده....پاک سفید و بی الایش. اون در جنگی با خواهرش روبرو بشه. خواهری که درست برعکس خودشه.تیره....سیاه....و تاریک . روز و شب. با توجه به اون پیشگویی به محض تولد این دو نفر، اونا رو از هم جدا کردن که همدیگه رو نشناسن. اما هر دوی اون ها در خانواده هایی بزرگ شدن که شیفته جادوی سیاه بودن. کاری نداریم که به سر دخترک چی اومد اما مرلین جادوگری شد فوق العاده دانا. ماهر سریع الانتقال،کاشف و سازنده طلسم. مرلین تصمیم گرفت ارتور رو به شاگردی قبول کنه ولی به سرعت از این کار منصرف شد. می تونی حدس بزنی چرا؟
الین خندید.
-مورگانا؟
ساحره هم خندید.
- از کارهای مهم مرلین میشه به بنیان گذاری اکادمی هاگوارتز اشاره کرد.اون هنوز هم زنده است مثل من...مرلین ذات سفیدشو حفظ کرده و می خواد به محفل دامبلدور ملحق بشه.
نقل قول:2. یک فضاسازی از حضور یک جادوگر با تجربه و با قدرت جادویی بالا در میدان جنگ و تاثیر وی در آن جنگ را بنویسید. 10 نمره
الین به آن دو خیره بود.
-فرزندم سوال دیگه ای هم هست؟
- هست ولی فکر نکنم جواب داشته باشه. نشون دادنیه.
- منظورم اینه که سوال دیگه ای درباره من، مرلین کبیر داری؟
الین به فکر فرو رفت. تنها سوال باقیمانده درباره آن دانش آموز که الین او را می شناخت.
- نه قربان متشکرم.
- مرلین به همراهت فرزند.
و بعد پیرمرد سپید غیبش زده بود. الین بهت زده به مورگانا خیره شد.
- رفت!
- رفت!
-پس سوالام...
مورگانا به او خیره شد.
- شاید فکر کرده می تونی پیداشون کنی.
و چرخید. گویندالین ناگهان متوجه شد.
- مورگانا! منظورم این نبود. من.... میخوام بگم تو می تونی نشونم بدی؟
- اگه بخوای و اگه بگی که چی رو می خوای ببینی.
- یک صحنه جنگ!
مه اطراف الین را فرا گرفت.
- اینجا چقدر آشناست.
- البته که آشناست اینجا هاگوارتزه.
گویندالین به نورهایی نگاه کرد که از فاصله چندصدمتری هم دیده می شدند. و هرچه بیشتر روی آنها تمرکز می کرد، واضح تر به نظر می رسیدند. هیبت مردی با شنل سبز و مرد دیگری که موهای مشکی رنگش دیدن حرکات چوبدستی اش را دشوار می کرد.
- اون گریفندوره!
نیازی به تائید مورگانا نبود. گریفندور از عکس هایش هم با شکوه تر به نظر می رسید. طلسمهایش در کسری از ثانیه به مقصد می رسید و سالازار را کلافه کرده بود. ردای سرخ رنگش با نسیمی که در جریان بود حرکت می کرد و این احساس را به الین می داد که گریفندور روی هوا ایستاده است.
اسلیترین چوبش را به تندی تکان داد و نور سبز رنگی از چوبش بیرون زد. .نفس الین در سینه حبس شد.طلسم مرگ راه فراری نداشت.در کسری از ثانیه، گریفندور با حرکتی غیب شد و از پشت به او ضربه زد
الین چشمش را بست تا زمین خوردن سالازار اسلیترین را نبیند.
نقل قول:
3. یک نمونه دیگر از جادوگرانی که در کنار پادشاهان بودند را با توضیح مختصر در مورد آنها، بنویسید. ( انتخاب از کل دنیای فانتزی، از هر کتاب و فیلم و سریال و تاریخ واقعی و ...) 5 نمره
الین هرگز فکر نمی کرد مورگانا قادر باشد این همه جمله را در یک نفس بگوید.
-هر روز اتفاق نمی افتد که یک شاهزاده روسی جوری بیمار شود که همه اطبا حاذقوسور روسی چون تسترال در گل مانده، از درمانش عاجز گردند. و هر روز اتفاق نمی افتد که مرد ریش و پشم داری، اتفاقی از کنار قصر شاهزاده بیمار رد شود. و یکهو به این نتیجه برسد که عیــــــ دیل غافیل! من این دخترک را درمان توانم کرد.
و بعد برود تلپ بشود در اندرونی قصر کاترین خانم کبیر السلطنه و بعد از درمان شازده خانم، به لطائف الحیل هی دل ملکه خانم ببرد. هی دل اقا شاه ببرد. تا جایی که دو تا ادم عاقل بالغ گنده بک، بی اجازه جناب جادوکار راسپوتین بی ریخت الممالک، آب هم نخورند.
و جنگ ها راه بیاندازد و ادم ها بکشد (مرلین وکیلی مدیونید فک کنید عمدی بوده ها، اقتضای طبیعتش چنین بود و چنان شد) اینجور که در ادامه قصه برای ما گفته اند این جناب راسوییان ... نه چیزه راسپوتینیان، آنقدر پلشتی از خودش نشان می دهد، هی نشان می دهد، هی نشان می دهد که بچه شاه قبلی، بیخ خرش را می گیرد و می گوید باید بمیری.
اینجا داستان دو شاخه می شود. یک گروهی می گویند خواست در برود گرفتند و سوزاندندندش... یک دسته دیگری هم هستند که می گویند رفت و ملتی را ایسگا گرفت. و هنوز ملت بر این باورند که راسپوتین را سوزانده اند. حال آنکه از سرنوشت نامبرده خبری در دست نیست. مطلعین با سند معتبر جهت دریافت مجدگانی به کاخ کرملین بخزند لطفا. مرسیـــ اه.
نقل قول:
4. آن دانش آموز که سومین سال حضورش در کلاس مرلین را میگذراند، که بود؟ چرا؟ 2 نمره
مورگانا به گویندالین نگاه کرد.
- میدونی نه؟
- معلومه که میدونم. با اون موهای مشکی همیشه آشفته. با اون ردای شلخته و نامرتب. با اون عینک گرد مشکی نمیتونه کسی جز هری پاتر باشه.
- و فکر می کنی چرا رد شده؟
- خب به دو دلیل. اول اینکه پاتر همـــــــــــــــــــــیشه خدا خوابه و اگه گرنجر نباشه اون هیچ درسی رو پاس نمی کنه. دوم، ترم پیش شنیدم که سعی داشته تقلب کنه. و سوم: مرلین وقتی خوشش میاد ازش حرف بزنن که ازش تعریف کرده باشن.
نقل قول:
5. موضوعات پیشنهادی خود را برای این دوره از کلاس های تاریخ جادوگری بنویسید. 3 نمره
الین لحظه ای به فکر رفت. این سوال هم نیازی به کمک مورگانا نداشت. موضوعات واقعا جالبی برای مطالعه وجود دارند.
1- مثلا مکان های مخفی که هر کدام از بنیانگذارها در هاگوارتز ساختند
2- جنگ دائمی گرگینه ها و خون آشام ها چرا به وجود آمد
3- تاریخچه هاگوارتز
4- دوران ریاست خود مرلین بر مدرسه
5- تاریخچه و علت به وجود آمدن کلاه گروه بندی.
و...
نقل قول:
6. ( برای دانش آموزان رسمی) تریس مریگولد که بود؟ 5 نمره
- این یکی رو دیگه واقعا نمیدونم مورگانا!
- ولی من میدونم. تریس ساحره ای بوده که مجبور شده از قصری که در اون زندگی می کرده فرار کنه. البته شاهزاده نبوده. اون دختر وزیری بوده که عاشق پسر پادشاه میشه. پادشاه هم که پسرش از خوشگلی تا ندارهـ . به کس کسونش نمی داده و به همه نشونش نمیداده، خاطر خواهی دختر وزیری که اندازه خر مرلین سن داشته، افت داشته واسش. محض خاطر همین واسه مجازات دختر بدبخت کسی تعیین رو می کنه که دختره تا میفهمه، چمدون نبسته پا میذاره به دشت و بیابون که ای هااااااواااار کی با داداشش میره شکلات بخوره پشت درای بسته؟
القصه
تریس پاش به بیرون قصر نرسیده یه هفت هشت ده باری اپارات می کنه تا اینکه تو اخرین اپاراتش سر از یه کشتی دزدای دریایی در میاره.
ظاهر شدن همان و زندانی شدن همان.
البته به مخ هیچ دزد دریایی نمی رسه که چوبدستی دخترک طفلی رو ازش بگیره. سر سال نشده، دختره با کولی بازی هاش زن رئیس دزدای دریایی میشه و تا اخر عمر اون پادشاه شیکم گنده نمیذازه آب خوش از گلوی شاه بره پایین.
روایات میگن تهشم شاهو دق مرگ می کنه. البته اون...
الین حس کرد کسی به صورتش سیلی ملایمی میزند. وقتی چشم باز کرد زیر سایه یک درخت بلوط دراز به دراز افتاده و پروفسور هکتور. پروفسور جیگر و یکی دو نفر دیگر بالای سرش بودند. هکتور با حرکات چشم دخترک زا تهدید کرد و به همین دلیل الین در پاسخ "چی شده" پروفسور جیگر تنها گفت که گرما زده شده است. حداقل حالا جواب سوال های کلاس تاریخ را می دانست.
ویرایش شده توسط گویندالین مورگن در تاریخ ۱۳۹۵/۴/۱۹ ۱۰:۳۱:۴۶