ایوا با نگرانی به کتی خیره شد و گفت : چی ؟! این پاتیل است ، نه کلوچه ! هکتور چی به خوردش دادی ؟ معجون پاتیل را کلوچه ببین بود؟
- چی ؟ نه بابا ! معجون توهم است.
در همان حال کتی می گفت : وای ! اون پاستیل جهنده ی رنگین کمانی را ببین
ولی وقتی ایوا سرش را برگرداند چیزی جز کتاب آموزش اصول معجون سازی چیزی ندید .
- این کی اثرش می ره ؟ ما خیلی کار داریم .
وقت اضافی برای تلف کردن هم نداریم
هکتور با هیجانی بیش از حد جواب ایوا را داد : می خواهید نوشداروش رو درست کنم ؟
ایوا کمی فکر کرد ، کمی بیشتر فکر کرد.
- نه ! لازم نیست . حتما اثرش می ره دیگه . صبر می کنیم . با این مع....
در همان حال کتی بلند شده بود و با حالتی عجیب به سمت کتابخانه می رفت و زیر لب زمزمه می کرد : وای ! نوشیدنی کره ای با لیمو و گیلاس ، دونات شکلاتی با خامه ی بنفش ، به به !
لحظه ای ایوا دلش می خواست که درون توهم کتی باشد اما بعد صدایش را صاف کرد و گفت : اهم اهم ، باشه ، برو نوشداروشو درست کن .
- نه ! نمی شه ! من دو قطره از آب دهان مگس استوایی که تو لونه ی زنبور ها زندگی می کنند را ندارم. باید پیداش کنم تا بتونم نوشداروشو درست کنم.
- الان انتظار داری ما بگیم می ریم برات پیداش می کنیم ؟
- نه . ولی اگه برین پیداش کنید خوشحال می شوم