هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




Re: شهرداری هاگزمید(تعامل با ناظران)
پیام زده شده در: ۲۰:۴۶ شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۰
بلیز جان

حالا با غر زدن اینجا تاپیک های لی باز میشن؟!
انجمن های دیگه و تاپیک های دیگه رو نمیدونم ولی این تاپیک توی انجمن تحت نظارت من زده شده، پس مسئولیتشم با منه؛ اگه لی شخصا مشکلی داره با پیام شخصی بم بگه و منم تا جایی که بتونم رسیدگی می کنم؛ حالام فکر کنم بهتره دیگه بی خیال شین و اگه دوست دارین برن تو استخر لی پست بزنین.
در ضمن از بی ناموسی هم دوری کنین!




Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۰:۴۴ شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۰
من میخوام ااین جایگزین معرفی شخصیتم بشه



آندرومدا بلک


او از خاندانی اصیل است اما به خاطر ازدواج با تد تانکس که یک ماگل زاده بود از شجره نامه ی بلک ها بیرون رانده شد . او مادر نیمفادورا تانکس و خواهر نارسیسا مالفوی و بلاتریکس لسترنج است . شباهت او و بلا بسیار زیاد است به طوری که هری تصور کرد او بلا ست و میخواست او را خلع سلاح کند .
او راضی به ازدواج دخترش و ریموس لوپین گرگینه نبود اما این جا انگلستان ست دیگر ! چه می توان کرد ؟!!
او با سریوس و ریگولوس بلک نسبت خویشاوندی دارند .
و بر خلاف تمام اعضای خانواده اش که در اسلیترینند ؛ در ریونکلاو ست .

جایگزین شد.


ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۳۰ ۰:۴۰:۱۹


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۰:۲۵ شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۰
فلورانس ساختگیه

شخصیت ساختگی تایید نمیشه متاسفانه.


ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۳۰ ۰:۴۹:۵۹


Re: شهرداری هاگزمید(تعامل با ناظران)
پیام زده شده در: ۱۹:۲۲ شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۰
آستوریای عزیز ... مدیران زدن دهن لی رو به طور بسیار آستکباری سرویس کردن ... چطوری شما مسئولیتشو برعهده گرفتید؟ شما الان چطوری میخواید خسارات مادی و معنوی فراوانی که به ما وارد شده رو جبران کنید؟ اگر روح و روانمون صدمه جبران ناپذیر دیده باشه چی؟ کی جواب لی رو میده که دچار یاس فلسفی شده؟ هزار بار مجوز گرفت و اومد تاپیک زد بعد مدیرا زدن شکوندن و قفل کردن و پاک کردن و بدون هیچ اعلام حضوری رفتن .... اصلا شما دقیقا چی رو برعهده گرفتید؟ و الان که مسئولیت رو برعهده گرفتید چه فرقی با اون موقع داره که مسئولیت رو هنوز برعهده نگرفته بودید؟


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۲۹ ۱۹:۴۳:۲۰



Re: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۱۹:۰۶ شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۰
_ به ارباب دروغ میگی لودو ؟!! فکر کردی ارباب نمیتونه ذهن آشفته ت رو ببینه ؟! از همین الآن 2 ساعت وقت دارید بلا و وزیر رو تحویل بدید وگرنه با ایشون طرفید .

و به سوی نجینی اشاره کرد .

مرگخواران :

در سوی دیگر خانه
مرگخواران در حال شور


_ چی کار کنیم ؟!
_ یا باید تحویلشون بدیم یا خودمون خوراک نجینی بشیم .

آندرومدا ؛ مرگخوار تازه وارد ریونکلاوی گفت :
من میگم که به دو نفر معجون مرکب بدیم شکل وزیر و بلا بشند.
_
_ میگم فکر بدی هم نیستا ! به امتحانش می ارزه !


......................................


ویرایش شده توسط آندرومدا بلک در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۲۹ ۱۹:۰۹:۰۳


Re: بنیاد آموزش داوطلبان کنکور (بادک)
پیام زده شده در: ۱۸:۱۰ شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۰
روز بعد - دره ی گودریگ-

- من نمیرم، ظل گرما، وسط مرداد، زبون روزه، نمیــــــــــرم!
- تو کرم فلوبر میخوری که نمیری بچه! 5 میلیون گالیون ندادم واس ِ خودت ول بگردی!
- فوش نده روزه ت باطل میشه بابا
هری پاتر، کمربندش را بار دیگر دور سرش چرخاند و به سمت جیمزی هجوم برد که پشت ِ مادرش سنگر گرفته بود.
- تعیین تکلف هم میکنه واسم! پسره ی بی زخم ِ کوسه! خجالت نمیکشی از این هیکلت؟! کی میخوای زخم پیشونیتو دربیاری؟! آبرو واسِ خاندان نذاشتی!
جینی ویزلی که مرز بین پدر و پسر بود و سعی داشت کمربند هری را در هوا بگیرد، جیغ زد:
- بسه دیگه مرد! غلط کرد! الان میره رداشو می پوشه سوار جاروش میشه میره بادک. مگه نه جیمز؟

قبل از جواب جیمز، صدای زنگ شومینه همه ی اعضای خانواده را یک دور قبض روح کرد.

سپیـــــــــــــــده دم اومد و وقــــــــــــــــت رفتن
حرفــــــــــــــــــــــــــــی نداریـــــــــــــــــــم ما برای گفتن!!
هرچی که بوده بین ما تموم شد!!
این جا برام نیست دیگه جای موندن...


جینی که با شنیدن صدای سلستینا، خواننده ی مورد علاقه ی دوران جوانی اش، به یاد روز های عاشقانه ی اول ازدواجشان افتاده و پروانه ای شده بود به سمت شومینه رفت تا جواب بدهــ..
شق!!
- بکش دستتو زن! تا مرد تو خونه س غلط میکنی جواب بدی؛ برو چادر چاقچور کن بینم! مشنگا هر چی نداشتن یه تلفن رو شاخشون بود، حداقل مرد غریبه سرشو نمیکرد تو خونه ی مردم!
هری، پس از مطمئن شدن از رفتن جینی به اتاق، شومینه را جواب داد.
- هان!؟...چی؟.. پشتیبان چه خریه؟!
جیمز که هنوز در گوشه ی خانه زانوی غم بغل کرده بود، گالیونش افتاد و بدو بدو به سمت پدرش رفت و جیغ زد:
- از کانون کچلچیه بابا، با من کار دارن با من کار دارن
جیمز پدرش را کنار زد و متقابلا پدرش هم او را با لقدی! به آن سوی خانه پرتاب کرد و شومینه را روی اسپیکر گذاشت.

- اهم اهم..من پشتیبان جیمژم. از بنیاد کشلشی تماس میگیرم. هشت خونه؟
جیمز آش و لاش، از آن سوی خانه با جیغی ابراز وجود کرد.
جادوگر داخل شومینه ادامه داد:
- آفرین پشرم، درشاتو خوندی؟ واشه آژمون فردا اماده ای؟
- مگه فردا آزمونه!؟ مگه کلاس نداریم!؟
- آها آره راش میگی. خب واشه کلاش امروژ آماده ای پشر؟
- بله بله
- پش تو خونه چه غلطی میکنی بچه! یالا پاشو بیا الان کلاش آموزش جادوی شیاه .. چیژ یعنی دفاع در برابرشو داری با ارباب لرد ولدمورت، پاشو بیا، پاشو بیا دیر شد ارباب نمیتونه تاخیرو تحمل کنه. پاشو بچه، د ِ میگم راه بیفت دِ جغله..

هری پاتر، خسته از پر حرفی های پشتیبان، لگدی را روانه ی صورت مفنگی درون شعله های آتش کرد و وقتی دوباره به سراغ کمربندش میرفت، بلاخره جیمز را دید که ردایش را پوشیده و سوا بر جارویش به سمت کانون کچلچی به راه افتاده بود.


ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۲۹ ۱۸:۱۷:۲۰


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۷:۴۶ شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۰
پنجره - تکه کاغذ - معجون - پیرمرد - کافه - راز - چهره
ساعت: 6:10 دقیقه بعد از ظهر
مکان: دشتی سر سبز که در آن فقط جاده ای باریک و در انتهای این جاده کافه ای قدیمی و فرسوده و تعطیل دیده میشود.
در اتاق طبقه ی بالایی این کافه پیرمردی تنها بر روی صندلی خود نشسته و از تنها پنجره ی این اتاق غروب آفتاب رو مشاهده میکند.
غروبی که باعث شده بود اتاقی که فقط چند شیشه نوشیدنی و معجون در آن به چشم میخورد به رنگ نارنجی در آمده باشد.
در چهره ی پیرمرد راز و حرفی نهفته است طوری که انگار اشتباهی مرتکب شده است . پیرمرد در دست راست خودش چیزی را با قدرت فشار میدهد مثل اینکه می خواهد چیزی را از ته دل فریاد بکشد اما نمی تواند .
خورشید دیگر دیده نمیشود و به پشته تپه خزیده است . پیرمرد به آرامی چشمانش را میبندد و قبل از گفتن کلمه ای دستانش شل میشود و کاغذی از دست راست او به زمین می افتد.

تایید شد!
قشنگ بود.


ویرایش شده توسط آرکچروس بلک در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۲۹ ۱۷:۴۸:۴۷
ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۳۰ ۱:۰۷:۳۲


Re: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۱۶:۵۴ شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۰
- هیس هسو هسا( اینا که همشون نقاب زدن)
- بسیار خب... به ترتیب از سمت راست به چپ نقاباتونو بردارید تا دخترم اون احمقی رو که آزارش داده رو بهم نشون بده!

لرد سیاه به همراه ناجینی به انتهای سمت راست صف رفت و به نخستین مرگخوار توپید:
- نقابتو بردار!

دستان لرزان اولین مرگخوار بر روی نقابش رفت و لحظه ای بعد چهره رنگ پریده ایوان ظاهر شد.
- هیسوسوس( این نیست)
- بعدی!

نقاب ها یکی پس از دیگری از چهرهای گچی کنار میرفت تا اینکه لرد سیاه به آخرین نفر هم دستور داد تا نقابش را بالا بزند.
- شلام ارباب، به ژان شنها بشتون من دو روژه نکشیدم!
- خفه! کار این عملی نبود؟
- ارباب دیژه اغراق نکنید... آخه کژام به عملی ها شبیه؟
- کروشیو! شناخت ارباب رو زیر سوال می بری!

لرد سیاه کروشیوی نصفه نیمه ای حواله مورفین کرد.سپس به ناجینی نگاه کرد و گفت:
- خب؟
-هس هسا هسیس( هیچکدوم اینا نبود)
- یعنی چه! ببینم کی هنوز نیومده!
-
- گفتم کدوم مرگخواری هنوز نیومده! هوم... نمی خواد بگین جای سیم ظرفشویی(بلا) و ... وزیر دیگر خالیه اون دوتا کدوم گورین؟

لودو لرز لرزان جلو امد و گفت:
- سرورم بلا از دیروز عصر به اینور از اتاقش بیرون نیومده و وزیر دیگر هم تا اونجا که یادمه رفته بود تخت نارگیلی برای ناجینی بسازه... ام فکر کنم ارباب نشون سیاه روی ماگلا خوب جواب نمیده که هنوز نیومده!


When the egg breaks by an external power, a life ends. When an egg breaks by an internal power, a life begins. Great changes always begin with that internal power


Re: شهرداری هاگزمید(تعامل با ناظران)
پیام زده شده در: ۱۶:۳۷ شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۰
زنوف جان بیخیال شو
سر قضیه ی دیدالوس تو جفت انجمن من بدون دلیل و اطلاع پست پاک کردن
هیچیم نگفتن
خودمم گفتم جواب درست ندادن
پستا رو برگردوندم باز پاک کردن و این بار حتی تو حذف شده ها هم نبود.
مدیرن زورشون زیاده!


ویرایش شده توسط لودو بگمن در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۲۹ ۱۷:۰۱:۱۲

هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


Re: شهرداری هاگزمید(تعامل با ناظران)
پیام زده شده در: ۱۶:۲۶ شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۰
همچین بی اطلاع هم نبوده.به من گفته شده بود اما چون برام مشکلی پیش اومده بود که به اینترنت دسترسی نداشتم، نتونستم به لی اطلاع بدم که تاپیکش قفل میشه.
من مسئولیت این موضوع رو به عنوان ناظر به عهده گرفتم.حالام فکر نمیکنم مشکل خاصی داشته باشیم.








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.