در دستشویی پسرانه صدای گریه ی خفه ای به گوش می رسید.انگار کسی که گریه می کرد سعی داشت گریه اش را پنهان کند اما این مانع از آن نشد که میرتل روح مزاحم صدای او را نشنود.میرتل که حس کنجکاوی اش بر او غلبه کرده بود سرش را مخفیانه از یکی از توالت ها بیرون آورد و اطراف را نگاه کرد.پسری را دید که گریه می کرد و از موهای بور و چربش و پوست رنگ و رو رفته اش معلوم بود که از خانواده ی مالفوی است.
اما این امکان نداشت که یک مالفوی گریه کند.شاید او اشتباه می دید اما نه او دراکو مالفوی بود یکی از قلدر ترین پسر های مدرسه!
میرتل قدمی جلو گذاشت و به دراکو گفت:
-هی مالفوی!چرا گریه می کنی؟
-به تو مربوط نیست.
-چرا هست.اگه به من نگی می رم کل مدرسه رو پر میکنم که تو داشتی گریه می کردی.
-اگه این کارو بکنی پشیمون می شی!
-مثلا چی کار می کنی؟
میرتل این را گفت و با قیافه ای حق به جانب به دراکو خیره شد.میرتل یک روح بود بنابراین دراکو نمی توانست به او آسیبی بزند.
دراکو با خود فکر کرد که اگر موضوع را به میرتل نگوید میرتل آبرویش را میبرد و از طرفی او احتیاج داشت با کسی صحبت کند.
-میرتل اگه یه چیزی بهت بگم قول می دی به کسی نگی؟
-آره قول می دم.
-من دیروز به اجبار پدرم مرگخوار شدم و لرد سیاه هم به من یه ماموریت دادن و اون ماموریت اینه که...
دراکو نفس عمیقی کشید و خواست ماموریتش را شرح دهد که میرتل جیغ زد:
-تو یه مرگخواری؟کمک یه مرگخوار این جاست!کمک!
و بلافاصله به طرف یک توالت رفت و در آن شیرجه زد.دراکو داد زد:
-ولی تو قول دادی!
اما میرتل رفته بود و دراکو با خود فکر کرد که ای کاش رازش را به میرتل نگفته بود.
ببخشید می دونم خیلی بد شد انتظار ندارم تاییدش کنید.
هوم...خب به این نوشته نمیشد گفت بد!ولی در واقع موضوع خیلی جدیدی برای گفتن نداشت.پست کاملا جدی بود و کار خوبی کردین از شکلک توش استفاده نکردین.
راستی موهای چرب نشانه منه نه مالفوی ها!
تایید شد!گروهبندی.