هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (لایتینا.فاست)



پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۲:۴۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۳۹۷
#71
- خوردی!
- نه خیرم نخوردم.
- چرا دیگه. دست کنده شده‌ی توپ بهت خورد.
-

لایتینا که کنار وایستاده بود، سعی میکرد لیسا رو قانع کنه که خورده و الان بازنده محسوب می‌شه.

- ببین از قوه‌ی تصور ریونیـ...
- ریون قوه تصور نداره.
- اصلا استفاده نکن. ولی دقت کن. الان توپ ما دوتا پا داره و یه دست...

لایتینا دست لردی رو که توپ خطاب می‌کرد تکون داد.
- و جای یه دست هم خالیه. پس قطعا توپ یه دست دیگه هم داشته. و اگه اون دست هم وجود داشت قطعا به تو می‌خورد. پس تو الان باختی.
- ولی حالا که به لطف رودولف دست نداره.

- لطف چه جنابی ساحره‌ی با کمالات؟
- یه تسترالی.
-

لیسا بعد از جواب قمه شکنی که به رودولف داده بود، دوباره به سمت لایتینا برگشت.
- اصلا توپش کجه.
- خودت کجی و قهردونت.

لرد که تازه بعد از کلی از این سمت به اون سمت پرتاب شدن، چند ثانیه‌ای ثابت شده بود، دلش میخواست نصف محتویات معده و حتی هورکراس‌هاشو بالا بیاره. اما فرصت این کارو هم پیدا نکرد. چون با قهر کردن لیسا، دوباره بازی شروع شده بود!


The MUSIC is making me growing
The only thing that keeps me awake is me knowing
There's no one here to break me or bring me down

Onlyتصویر کوچک شدهaven


پاسخ به: وزارتخانه سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۷:۲۵ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۷
#72
- نامه‌مو رو خوروندی.
- نامه‌ت؟ نامه‌م!
-
-

درحالی که پاتریشیا سعی می‌کرد با توان توانش به کراب حمله کنه، اما کراب نگران ناخنای مانیکور شده ‌ش بود. پس به یه نگاه که "ایش" از تو اون میبارید، رضایت داد. اما کراب نمیخواست ضعیف باشه پس سعی کرد با نوک ناخناش جواب پاتریشیا رو بده.

- نامه!
- آره تو کاری کردی جغده نامه‌ی منو بخوره.
- نه میگم اونجا نامه‌س.
- اره اونجا میتونست نامه باشه قبل از این که تو نذاری جغده نامه‌رو بده به من.

پاتریشیا که دید کراب خون ریمیل جلوی چشم‌شو گرفته، بلند شد و جغدی رو که داشت از بالا سرشون رد میشد رو تو هوا قاپید.

- هوهو!
- اره اون جغد بدبخت هوهو هم می‌کـ... چی؟!

کراب که تازه متوجه قضیه شده بود، با پاتریشیایی مواجه شد که تو کنج‌ترین بخش اتاق کز کرده بود و روی نامه‌ای که توی دستاش بود خم شده بود.

- برای منه!
- نه برای منه... نوشته برای فلورا نمیدونم چی چی.

کراب که درحال شیرجه روی پاتریشیا بود تا نامه‌رو ازش بگیره با این حرف پاتریشیا روی هوا متوقف شد.
- فلورا؟ تو اسمت پاتریشیا نیست؟
- نه... چیز... تو شناسنامه فلورام ولی پاتریشیا صدام میکنن.
-

کراب دوباره به حرکت دراومد و شیرجه‌ش نتیجه بخش بود و موفق شد نامه رو از دست پاتریشیا بقاپه.
- دعوتنامه‌ی هاگوارتز؟

پاتریشیا تازه متوجه قضیه‌ی نامه شد و دچار شکست نامه‌ای شد. و کراب هم دچار دوگانگی احساسی، چون نمیدونست از بابت ضایع شدن پاتریشیا خوشحال باشه یا از این که نامه‌ی خودش نیست ناراحت.


ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۳۹۷/۱/۲۳ ۱۷:۲۹:۵۰
ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۳۹۷/۱/۲۳ ۱۷:۳۳:۱۱

The MUSIC is making me growing
The only thing that keeps me awake is me knowing
There's no one here to break me or bring me down

Onlyتصویر کوچک شدهaven


پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۱۶:۰۷ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۷
#73
حتی به دقیقه هم نکشید که خونه ریدل تبدیل به میدون جنگ بشه. بلاتریکس با کرشیوهای متعدد دنبال مرگخوارایی بود که جیغ زنان در میرفتن.

- وایسین! شما بودین گفتین من شبی لونه درختم؟!

مرگخوارا از یکی دیگه از طلسمای بلا جا خالی دادن. هیچ کدومشون حتی جرات برگشتن و نگاه کردن به بلا نداشتن، چون هم زمان طلایی فراشون از دستشون می‌رفت، هم بلا از عصبانیت مثل آفتاب پرست درحال تعویض رنگ بود و مرگخوارا نمیخواستن وقتی بلا صورتی شده باهاش مواجه شن. چون قطعا خندیدنشون در اون لحظه دست خودشون نبود.

- نه! من فقط گفتم که چقد بهش میاد.
- یعنی میگی من در حد همسری یه درختم؟
- نه من دارمــ...

اما مرگخوار مذکور موفق به ادامه‌ی حرفش نشد چون با سلاح جدید بلا مواجه شد. بلا تیکه‌ای از موهاشو مثل کلاف به هم پیچید و مستقیم تو دهن مرگخوار شوت کرد.

- جای این تام و جری بازیا بیاین به ما توجـ...

اما لرد هم موفق به غر زدن نشد. با این لرد تو ذهنش حرف میزد و لبش تکون نمیخورد، اما به هرحال لرد هنوز احساس داشت. پس وقتی یکهو یه چیز پشمی روی سرش افتاد و دنیا رو تاریک کرد، شوکه شد و حرفشو ادامه نداد.

- چه خوب شد که برا خونه ریدل چوب رختی خریدن. همیشه با این مشکل داشتم که لباسامو کجا بذارم.

مرگخوار از شدت عجله و استرس برای فرار از بلا متوجه نشد که لباسش رو روی کله‌ی لرد انداخته و بعد از دست بلا متواری شد.
لرد هم مرگخوار رو ندید. درواقع اون دیگه چیزی رو نمیدید. چون لباسی که روی سرش افتاده بود جلوی دیدشو میگرفت.
- به ما گفت چوب رختی؟ ما چوب رختی‌ایم؟ یه چوب رختی‌ای نشونت بدم که صد سال لباس آویزون کردن یادت بره.

اما در همون لحظه‌، مرگخوار دیگه‌ای، شالشو روی دست لرد انداخت.


The MUSIC is making me growing
The only thing that keeps me awake is me knowing
There's no one here to break me or bring me down

Onlyتصویر کوچک شدهaven


پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۱۸:۰۹ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۷
#74
ملت مرگخوار نگاهشونو از درخت گرفتن ولی این به معنی تایید حرف مرگخوار نبود. صرفا میخواستن قبل از این که زیر ریشه‌هاش له بشن، به حرفش گوش کنن.

- چی چی بیای؟ برگات میریزه تو خونه ریدل، همه جا رو برگی میکنه.
- اون خونه، حق منه، سهم منه. بعد میگن نیا.

- چه درخت بی چشم و رویی رو پرورش دادیم تو باغچه. فکر کرده ما نمیشنویم داره ادعای مالکیت میکنه، خونه ریدلو به اسم خودش کرد. یه ریشه‌ای از این درخت در بیاریم بعدا که دیگه جرات ادعای مالکیت کودشم نکنه.

اما درخت نمیتونست صدای لرد رو که مثل میخ روی زمین وایستاده بود رو بشنوه. در نتیجه یه قدم ریشه‌ای جلو رفت و مرگخوارا همزمان با درخت یه قدم عقب رفتن.

- اصلا کی گفته مال توعه؟ مال اربابم...
- ما همیشه میدونستیم تو بهترین مرگخوارمون هستی. ما میدونستیم که تو میدونی ما اربابیم و همه چیز برا ماس. یادمون باشه بعدا رنک بهترین مرگخوار رو بهش بدیم.
- ... نیست! خونه برا مرگخواراس.
- قبول کردن تو توی مرگخوارا از همون اول هم اشتباه بود. ما باید نشان مرگخواریتت رو پاک کنیم.

با این که نارسیسا گوش لرد رو دور دیده بود، اما لرد حتی نمیتونست تکون بخوره چه برسه به این که بخواد نشان نارسیسا رو پاک کنه. پس لبشو از حرص گاز نگرفت، چون نمیتونست!

- من از همون اول اینجا بودم. من حق کود و خاک اینجا رو دارم. من همه‌ی شماها رو دیدم وقتی نمیتونستین حرف بزنین و تاتی تاتی میکردین.
- یعنی حتی بلارم دیدی؟ چجوری بود؟ یعنی واقعا حرف نمیزد؟ شاید فقط موهای بقیه رو میکشیده.

- رودولف!

و رودولف با فریاد بلا به سوی بیابون فرار کرد و مرگخوارا رو با درخت تنها گذاش.


The MUSIC is making me growing
The only thing that keeps me awake is me knowing
There's no one here to break me or bring me down

Onlyتصویر کوچک شدهaven


پاسخ به: وزارتخانه سحر و جادو
پیام زده شده در: ۲۲:۴۷ دوشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۷
#75
- این چه وضع مهر و موم کردنه؟

لرد درست می‌گفت، درواقع انقدر روی در نامه موم ریخته شده بود که اصلا باز کردن در پاکت نامه کار راحتی نبود.
- سینوس میکشیمت... مطمئن باش نقابت رو توی حلقت فرو میکنیم بعدش با کراواتت دارت میزنیم. بعدشم میدیمت دست بلاتریکس به عنوان هدف زنده‌ی طلسم‌هاش...

همین طور که دستای لرد درحال کشتی کج گرفتن با نامه بودن، خود لرد هم برای آرسینوس نقشه‌هایی می‌کشید که به دلیل خشن شدن روحیه‌های گل‌های تو خونه، به اونا نمیپردازیم.

- مگه جنس این پاکت چیه؟

لرد که روش جدیدی رو در پیش گرفته بود، تصمیم گرفت خود پاکت رو پاره کنه، اما هرچی کاغذ پاکت رو می‌کشید تا پاره شه، بیشتر کش میومد.
- معلوم نیست سینوس توی کاغذ پاکت نامه‌هاش، چسب، تف یا چی میریزه.

لرد به پاکت خیره شد. تنها یه راه وجود داشت، اما این راه به معنی دور ریخت وقار و ابهت لرد بود. اما گاهی اوقات باید بعضی چیزا رو فدا کرد.
پس لرد این ور و اون ور رو نگاه کرد تا یه وقت مرگخواری اون رو نبینه، بعد لبه‌ی پاکت رو با دندون گرفت و با دستاش اونورشو کشید.

- لرد ولدمورت بزرگ با دندون پاکت رو باز میکنه؟ واقعا کـ...

مورچه‌ی بخت برگشته زیر کفش لرد له شد. شاید برای لینی حامی حقوق حشرات، له شدن یه مورچه مهم بود اما برای لرد اهمیتی نداشت.
مهم این بود که پاکت باز شده بود!


The MUSIC is making me growing
The only thing that keeps me awake is me knowing
There's no one here to break me or bring me down

Onlyتصویر کوچک شدهaven


پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۲۲:۱۲ دوشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۷
#76
- توی چشای ارباب یه قهر خاصی موج میزنه. به نظرم بریم باشون آشتی کنیم بلکه خودشون از بالای درخت بیان پایین.
- ریونی بودین شما؟ مگه ریونیا نباید باهوش باشن؟!

بلاتریکس به لیسا و بعدش جماعت ریونی نگاه کرد.

- تکذیب میکنم.
- شما نمیخواد تکذیب کنی ریون بودن ما رو.
- من که ریونی بودنمونو تکذیب نکردم.
- خب نمیخواد باهوش بودنمونو تکذیب کنی.

لایتینا که از هوش سرشار ریونی مذکور شوکه شده بود، تصمیم گرفت در اسرع وقت سیم کشی های کلاه گروهبندی رو چک کنه تا نکنه قاطی کرده باشه.
- نخیرشم قهر خاصی که توی چشای ارباب موج میزنه رو تکذیب کردم. چرا دست ایسلندی نزنه؟

ملت مرگخوار:

- تو از کی صدای پشه میدی؟ کی بهت اجازه داد صدای ویز ویز پشه در بیاری؟ چشم ما رو دور دیدی فکر کردی ما نمیبینیم و متوجه نمیشیم؟

لرد سعی کرد متوجه شه که لینی برای چی مدام دور سرش میچرخه که بعد از حرف لینی جوابش رو گرفت.
- این جور که من میبینم، برای این که مصدوم جا به جا نشه، باید یه تخت بذاریم زیر ارباب و دو نفر دو طرفشو بگیرن و آروم اربابو بیارن پایین.
- دونفر و یه تخت... پیشنهاد خوبیه. فقط... اگه ما میتونستیم بریم بالا که اصلا نیازی به این روشا نبود.

لینی هیچ وقت پیکسی ریز بین و با دقتی نبود. اون فقط یه نکته‌ی کوچیک رو جا انداخته بود.

- اصلا از ریونیا نظر نخواستم. معلوم نیست کلاه گروهبندی چه چیزی از مورفین گرفته بوده و استعمال کرده موقع گروهبندی اینا.


The MUSIC is making me growing
The only thing that keeps me awake is me knowing
There's no one here to break me or bring me down

Onlyتصویر کوچک شدهaven


پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۱۶:۴۲ دوشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۷
#77
- چطوره از خودشون بپرسیم؟ خود ارباب بهتر میدونن چه دستی براشون مناسبه.

لایتینا با پیشنهادی که داده بود به ریونی بودنش بیش از بیش افتخار کرد. مرگخوارا برگشتن و همگی به لایتینای مفتخر نگاه کردن.

- اگه ارباب میتونستن حرکت کنن یا حرف بزنن که اصلا رودولف جرات قطع کردن دستشونو نداشت!

بلاتریکس همزمان که این رو میگفت هم به رودولف چشم غره رفت و هم به لایتینا. بلا ساحره‌ی چندکاره خووب!

- پرتقال یا سیب؟

- پرتقال!
- سیب!
- من سیب دوست ندارم.
- آواکادو.

بلا که فکر کرد طلسم مرگو شنیده، یهو متوجه شد کشتن خونش اومده پایین، پس چوبدستیشو بیرون آورد و جمعیت مرگخوارای توی اتاق نصف کرد. بعدش دود خلق نشده‌ی نوک چوبدستی رو فوت کرد. و بعد یادش افتاد که باید با مرگخوار پرسشگر هم برخورد کنه.
- ما الان بحثمون دست اربابه، بعد تو میپرسی پرتقال یا سیب؟
- خب گفتم که نظرسنجی کنم که کدوم دستو به ارباب پیوند بزنیم. پرتقال دست راستی بود سیب چپیه... یا شایدم برعکس.

بلاتریکس:

بلاتریکس میخواست سر به بیابون بذاره، اما از طرفی نمیتونست لرد رو بین این مرگخوارا تنها بذاره. پس در نتیجه چند طلسم شکنجه فرستاد و با چند نفس عمیق سعی کرد فکرشو روی مسئله اصلی متمرکز کنه.

- بیاین ببینیم کدوم دست راحتر به ارباب پیوند میخوره. اون دست میشه دست اصلی ارباب. مثل پازل!

قبل از مخالفت بلا سیل موافقت عظیم مرگخوارا حاکی از این بود پیشنهاد داده شده قبول شده.


The MUSIC is making me growing
The only thing that keeps me awake is me knowing
There's no one here to break me or bring me down

Onlyتصویر کوچک شدهaven


پاسخ به: وزارتخانه سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۵:۵۸ دوشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۷
#78
لایتینا و دای‌ای که ناراضی بودن از چشم و دماغش به بیرون پاشیده می‌شد، به محلی که توی نامه نوشته شده بود رسیدن.

- یا هدفون مقدس.

لایتینا این رو گفت و بی توجه به حرف دای مجذوب ساختمونی شد که توش قرار داشت. دیوار‌های ساختمون پر بود از پوسترهای گروه‌های مختلف خوانندگی. بلندگو‌های بزرگی دور تا دور ساختمون رو تشکیل داده بودن.

لایتینا تو ذهنش تصور کرد که میتونه بلندگو‌ها رو بفروشه و یه هدفون جدید بخره.

-

هدفون لایتینا که به دلیل نزدیکی زیادش به صاحبش تونسته بود فکر لایتینا رو بخونه، بغض کرد. میخواست سیم‌هایشو توی چمدونش بپیچه و لایتینا رو ترک کنه، اما این کارو نکرد. اون باید تا آخرین لحظه به لایتینا وفادار می موند. پس درحالی که سیم‌هاش از ناراحتی تو همدیگه میپیچید روی شونه لایتینا باقی موند.

- به سمت... افتتاحیه؟

لایتینا بعد از خوندن نوشته‌ای که بالای پله‌ها نوشته شده بود، دست دای رو گرفت تا از در رفتنش جلوگیری کنه و بعدش با انگیزه از پله‌ها بالا رفت.

سه ساعت بعد

دای و لایتینا همچنان داشتن از پله‌ها بالا میرفتن. اما نه با پا، بلکه جفتشون دمر روی زمین خوابیده بودن و سعی میکردن به خستگیشون غلبه کنن و با دستاشون خودشونو بالا میکشیدن.

- نوشته محل برگزاری افتتاحیه دای.
- نه تو داری سراب میبینی. ما محکوم به فناییم. گفتم از اینجا نیایم ها.

اما لایتینا به چشم‌هاش اعتماد داشت، پس همین طور که با دست خودشو خودشو پله پله بالا میکشید به در سیاه رنگی که دیده بود نزدیک و نزدیک تر شد.
لایتینا حال نداشت بلند شه، پس همونطور که روی زمین درازکشیده بود، به سبک تام و جری روی زمین پخش شد و از زیر در رد شد و اون طرف دوباره سرهم شد و شکل سه بعدی به خودش گرفت.

- مرگخوار عزیز. شی شما هم اکنون در جیب شما است. با امضای پایین این لوح، شما رسما آن را افتتاح می‌کنید؟!

لایتینا متنی رو که روی دیوار رو به روش نوشته شده بود رو خوند. با این که نفهمید چی به چیه، دوید و لوحی که روی دیوار بود رو امضا کرد. بعدش تو جیبش دست کرد و به تنها چیزی که برخورد نامه‌ی دعوتنامه بود. لایتینا گیج نامه رو باز کرد تا دوباره بخونتش تا شاید متوجه بشه که چه خبره.
- این شی‌ به اسم شما نام گزاری شده. این که در دستتونه کاملا در اختیار خودتونه؟!


The MUSIC is making me growing
The only thing that keeps me awake is me knowing
There's no one here to break me or bring me down

Onlyتصویر کوچک شدهaven


پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۱:۰۸ دوشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۷
#79
- نوشابه کره‌ای لیمویی!
- چی چی؟

ملت مرگخوار به سمت کراب برگشتن که این پیشنهادو داده بود. کراب چندبار پشت هم پلک زد تا ریمیل‌های بهترین مارک و مژه‌های مصنوعی‌ای درازشو به رخ بقیه بکشه. بعد صداشو نازک کرد و شیشه‌ای حاوه مایعی سبز را که در دستش بود را بالاگرفت و گفت:
- نوشابه‌ی کره‌ای لیمویی، پوست رو شفاف میکنه و به اون تازگی میبخشه. من از وقتی از این نوشیدنی استفاده میکنم، پوستی جوانتر و سالم تر از همیشه پیدا کردم.

بلاتریکس:

- نمیخوای اربابمون پوستشون شفافتر داشته باشه؟ چیز... من برم رژمو تجدید کنم.

کراب با دیدن نگاه و میزان ابر سیاهی که بالای سرش بود، این رو گفت و دوان دوان از جلوی چشم بلاتریکس گم شد.

- یکی مارو از این وضعیت نجات بده.

لرد هرچی تلاش کرد زبونشو بچرخونه نتونست. اما سنگینی جدیدی روی بدنش حس کرد. سنگینی‌ای که همینطور خزید و خودشو به سر لرد رسوند.

- پاپامو خوب کنین... فسسسس. فقط همدیگه رو نگاه میکنن.

نجینی این رو گفت و بالای سر لرد چمربه زد.
لرد میخواست احساساتی بشه، میخواست به تک دخترش ابراز عشق سیاه بکنه، اما این کار رو هم نمیتونست انجام بده. پس توی ذهنش هکتور رو به عنوان شام اضافی و هدیه کنار گذاشت.

- داره گشنمم میشه.

قطعا این جمله‌ی نجینی برای مرگخوارا تهدید مهمی به حساب میومد. پس تصمیم گرفتن راهی برای خوب کردن لرد پیدا کنن.


ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۳۹۷/۱/۲۰ ۱:۱۸:۵۳

The MUSIC is making me growing
The only thing that keeps me awake is me knowing
There's no one here to break me or bring me down

Onlyتصویر کوچک شدهaven


پاسخ به: وزارتخانه سحر و جادو
پیام زده شده در: ۲۳:۱۰ یکشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۷
#80
- دعوتنامه‌س... از وزارته!
- لایت تو خودتم تو وزارتی.
- ولی این از وزارته!

خیلی اونور تر از جایی که لینی زانوی غم به بغل گرفته، لایتینا که نامه‌ای رو توی دستش گرفته بود و بالا پایین می‌پرید، همزمان درحال بحث با دای هم بود.
- ببین نوشته... برای لایتینا از طرف وزارت.

دای:

دای دلش میخواست در اون لحظه از لاله‌ به عنوان طناب دار استفاده کنه و یه بار برای همیشه دنیا، مرگخوارا و حتی خودشو از شر لایتینا راحت کنه. اما سعی کرد به خودش مسلط باشه و ویبره‌های بی وقفه‌ی لایتینا رو نادیده بگیره.
- حالا برا چی هست؟
- گفتن یه چیزی رو به اسمم زدن و شخصا ازم میخوان افتتاحش کنم.
- واو.

لایتینا دچار شکست واکنشی شده بود. اون این همه بالا پایین نپیرده بود که بعدش یه "واو" بشنوه.
- فقط همین؟
- خب... اممم... واهاهای؟
-

لایتینا به این نتیجه رسید که نمیتونه واکنش بهتری از یه خون آشام خسته‌ی شب دریافت کنه. پس شونه بالا انداخت و دوباره با ذوق به نامه نگاه کرد.
- بیا بریم دای. نمیخوام دیر برسم.
- من که دعوت نشدم.
- تو مهمون افتخاری‌ای.

لایتینا این رو گفت و مچ دست دای رو گرفت و سعی کرد با کشیدن دست دای، به راه رفتن وادارش کنه.

- نصف ملت خونه ریدل خواستن برن افتتاحیه نیم ساعت به خودشون رسیدنا، تو حتی به خودت تو آیینه‌م نگاه نکردی.

اما لایتینا هدفون رو گوشش بود و چیزی از حرف‌های دای نمیشنید. فقط دست دای رو گرفته بود و پشت سر خودش میکشیدش.
و به این ترتیب نقشه‌ی دای برای این که قبل از رفتن یه کمی بخوابه هم نقش بر آب شد و تصمیم گرفت خودش لایتینا رو تا مراسم همراهی کنه تا دستش از جا درنیومده.


ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۳۹۷/۱/۱۹ ۲۳:۱۷:۱۹
ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۳۹۷/۱/۱۹ ۲۳:۲۳:۰۴

The MUSIC is making me growing
The only thing that keeps me awake is me knowing
There's no one here to break me or bring me down

Onlyتصویر کوچک شدهaven






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.