هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۸:۳۵ یکشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۷
#71
هرچقدر بطری بود، دختر سامورایی تر بود! بطری تلاش کرد شود ولی تاتسویا زودتر از او دست به کار شده بود. گیدیون که منتظرِ فرصتی برای فرار بود، آهسته در‌حال خارج شدن از کادر بود و خلاصه هی تاتسویا چکش می زد هی بطری و اصن...

- لامصب بنویس دیگه! گند زدی تو سوژه!
(به دنبالِ این جمله، گلدانی از پشت صحنه به سمتِ نگارنده پرتاب شد و وی جا‌خالی داد. انگشتانش خنده ی ترولی زنان تایپ کردند‌...)

به هرحال تاتسویا همیشه فرصتِ به این خوبی برای اذیت کردنِ دوست عزیزش گیر نمی آورد. لبخندِ مظلوم و "جوجه پنگوئن وارانه" ای تحویل داد و پرسید:
- خب گیدی، جرئت یا حقیقت؟

گیدیون خشکش زد در حالی که نفس های آخرش را می کشید، بندری زنان... سرجایش نشست و با ژستِ بسیار کول و خفنی فرمود:
- جرئت، مسلما.

سامورایی کوچک تلاش کرد تا ژستِ موقرانه اش را حفظ کند و ویبره نزند.

- همه ی نامه هایی که این تابستون برای آرسی نوشتی رو می خوام. ^______^
- من... من گفتم جرئت؟ مسلما زبونم نچرخیده تا بگم حقیقت!
- چیییی؟

فضای گرم و صمیمی درهم ریخت. لیزا و هرماینی در کنارِ تاتسویا - که کاتانایش را در هوا می چرخاند - ایستاده بودند و ادوارد و آستریکس از گیدیون حمایت می کردند. آرسینوس هم درحالی که لبخند شومی زیر نقابش پنهان شده بود، پاپ کورن هایش را آورده بود و به تماشا نشسته بود.

بعد از این که چند کاناپه ی راحت سوراخ سوراخ شدند، قیچی ها صفایی به موهای گریفندوریان دادند و مگس ها به سر و چشمِ اعضا هجوم آوردند، آرسینوس مداخله کرد.

- خب... نظر من اینه که این دست رو به جا بزنیم!
- به چی چی؟
- به جا... یعنی این رو باطل حساب کنیم و یه دور دیگه بطری رو بچرخونیم.

همه از ایده ی به این درخشانی انگشت به دهان مانده بودند. تاتسویا کاتانا را در بطری فرو برد و آن را جلو کشید.
چشم های همه روی انگشتان باریک سامورایی خیره مانده بود. تاتسویا چشمانش را بست و بطری را چرخاند.

بطری چرخید و چرخید و چرخید.

- اینسپشنه؟؟ ما همه خوابیم؟؟ *

بطری به چرخیدن ادامه داد.

- الان ثابت می شه، آروم باشید.

بطری بی جنبه از حرکت نمی ایستاد.

- اگه نوبت من بشه بهتون نشون می دم بازی یعنی چی!

بالاخره بطری ایستاد اما...
کاش نمی ایستاد.

____________
* اینسپشن: یکی از آثارٍ نولان


ویرایش شده توسط تاتسویا موتویاما در تاریخ ۱۳۹۷/۲/۲ ۱۸:۵۵:۴۲

The true meaning of the
'samurai'
is one who serves and adheres to the power of love.

"Morihei ueshiba"


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۰:۴۶ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۷
#72
اوس
اگه ممکنه، درخواست نقد مرگخواران دریایی رو داشتم.

خیلی ممنونم.


The true meaning of the
'samurai'
is one who serves and adheres to the power of love.

"Morihei ueshiba"


پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۹:۱۶ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۷
#73
عرشه ی کشتی کاپیتان هوک

نزدیک به یکسال می شد که رز ویزلی، درد غربت و دوری از خانه را می چشید؛ با وجود این در تمامِ این مدت، در هیچ جا به اندازه ی کشتی دزدانِ دریایی به او خوش نگذشته بود.

در آن آب و هوای دلپذیر و معتدل، رنگ و رویش باز شده و حسابی دلبر شده بود. البته درست نیست که بگوییم دلش برای خانه ی ریدل تنگ نشده بود اما ماهی گیر خیلی بهتر از مشنگ های دیگر با او رفتار کرده بود. رز بیشتر از هر چیزی دلش می خواست دوباره در کنار لرد ولدمورت، لینی، هکتور و دیگران زندگی کند ولی در حال حاضر تصمیم داشت از هوای مناسب بهره مند شود و حمام آفتاب بگیرد.

- داشتم می گفتم، مرجانای دریایی تو مانیکور کردن نظیر ندارن! ستاره‌شونم کارش درسته، می تونه ساقه هاتو تتو کنه و...
- نه!

مرغِ دریایی که بر روی عرشه نشسته بود و با رز گپ می زد، با شنیدن جیغِ از ته دلِ رز و غنچه هایش، بال هایش را باز کرد و رفت.

رز سری تکان داد و زمزمه کرد:
- سادگی جوونا کجا رفته؟ حیا کو؟

از گوشه ی چشم، دختری با موهای مشکی بلند دید که با کنجکاوی اورا برانداز می کرد. دختر گامی به سمتِ او‌ برداشت و رز تمامِ تلاشش را به کار بست تا یک گلِ غیر جادویی به نظر برسد.

- آامم... شما...
-
- شما همون رزِ گمشده نیستین؟
-
- هوی، موتویاما! الکی الافی نکن! برگرد سرِ کارت!

کاپیتان هوک، در حالی که سبیل های چربش را تاب می داد، بر سرِ دخترِ مو مشکی فریاد زد.

- بله کاپیتان!

ریشه های رز می لرزید. یعنی دختر اورا شناخته بود؟ اصلا چه کسی بود؟ حتی اسمش را هم نشنیده بود. پاتایاما... یا چنین چیزی.

هرکسی که بود، از دوستان رز نبود. حتی جادوگر هم نبود. فقط یه مشنگِ دیوانه بود که با گل ها حرف می زد.

از آن به بعد همه ی حواسِ رز به آن مشنگِ دیوانه بود و او را زیر نظر داشت که با وسیله ی مشنگی عجیبی زیر نور ماه تمرین می کرد و چشمان غنچه ها را با برگ ‌هایش می پوشاند تا چنین صحنه هایی را نبینند.

تازه چشم هایش گرم شده بود که صدایی از جا پراندش.
- هی! تو رز ویزلی - سان* هستی، درسته؟
- منو از کجا...

قبل از این که بفهمد بند را آب داده بود! هرچه رسیده بود، پنبه شد و ناچار شد دست از وانمود کردن به این که یک گلِ عادی است، بردارد.
- تو دیگه کی هستی؟ چرا باید بهت اعتماد کنم؟

دخترک خندید و جواب داد:
- لازم نیست به من اعتماد کنی. من اینجا کار می کنم که خرجِ زندگیم رو دربیارم. ولی با جایزه ای که از بردنِ تو به خونه ی ریدل ها گیرم می آد، دیگه نیازی به این کار ندارم.

خارهای رز تیز شدند.
- بردنم... به خونه ی ریدل؟
- خب آره... منم بدم نمی آد یه نگاهی به اون جا بندازم و... فکر نکن به خاطرِ توعه! به خاطر خودم این کار رو می کنم!

رز در شرایط مسخره ای گیر کرده بود! از طرفی نمی توانست و نمی خواست به زندگی مشنگیِ عادت کند و از طرفی به دختر هیچ اعتمادی نداشت.
- اسمت... اسمت چی بود؟
- تاتسویا، تاتسویا موتویاما.
- نمنه؟

دختر آهی کشید و گفت:
- می دونم می دونم... می تونی بهم بگی تاتسو.

رز حاضر بود به هر روزنه ی امیدی چنگ بیندازد و به خانه ی ریدل ها و دنیای جادوگری برود. نفسِ عمیقی کشید و گفت:
- کِی بریم؟

تاتسویا خندید.
- فردا صبح که به لنگرگاه رسیدیم، از این کشتی و از دنیای مشنگیِ می ریم.

_________

* سان: پسوند احترام آمیز


ویرایش شده توسط تاتسویا موتویاما در تاریخ ۱۳۹۷/۱/۱۶ ۲۰:۴۳:۵۱
ویرایش شده توسط تاتسویا موتویاما در تاریخ ۱۳۹۷/۱/۱۶ ۲۰:۴۸:۳۸
ویرایش شده توسط تاتسویا موتویاما در تاریخ ۱۳۹۷/۱/۱۶ ۲۰:۵۳:۴۴

The true meaning of the
'samurai'
is one who serves and adheres to the power of love.

"Morihei ueshiba"


پاسخ به: کافه گریف!
پیام زده شده در: ۱۵:۵۹ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۷
#74
بله، آرسینوس جیگر به همراه تمام لباس هایش و ما یتعلق به، بجز نقابش، آب شده و در زمین فرو رفته بود. البته این اولین فکری بود که به ذهنِ دخترِ سامورایی رسید، تا این که لیزا به چیزی روی زمین اشاره کرد:
- جماعت، اون جا رو ببینین!

جماعت انگشتانِ لیزا را دنبال کردند و "آن جا" را دیدند‌. ردِ رنگی که تا دمِ در کافه بر روی زمین به چشم می خورد ‌و نشان می داد یک نفر را کشان کشان از آن جا خارج کرده اند.

تاتسویا کاتانایش را بیرون کشید و آماده ی دفاع از خود و همگروهی هایش شد. ادوارد قیچی هایش را بالا گرفته و به درِ بازِ کافه خیره شده بود.

صدای متینِ سر کادوگان که دستور‌های نظامی را فریاد می زد، در جیغِ هرماینی گم شد.

- پشتِ در... پشت در یه چیزی نوشته!

آستریکس با سرعتِ خون آشام واری به در نزدیک شد و با دیدنِ سه حرف بد خطی که روی آن نوشته شده بود، خشکش زد.

"کمک"

حالا بر همگان آشکار بود که روحِ تسخیر‌کننده ی کافه گریف، آرسینوسی که وجودش را انکار می کرد، گروگان گرفته بود.

اعضای گریفندور وحشتزده بر روی زمین نشستند، خاک ها بر سر ریختند و کاسه ی "چه کنم؟ چه کنم؟" به دست گرفتند.

دومین نشانه را رون ویزلی پیدا کرد. تکه ای کاغذِ مچاله در جیب ردایش بود که این کلمات رویش به چشم می خورد:
" زیرِ میزی که یک پایه اش مشکی است را نگاه کنید."

این یکی مسلما دست خطِ خودِ آرسینوس بود! ملتِ هاج و واج، از کاغذ به رون و از رون به کاغذ نگاه می کردند تا این که سر کادوگان عاقبت حرف زد:
- معطلِ چی هستین همرزمان؟ هرچه سریع تر اون میزِ ملعون رو پیدا کنید همرزمان!

اعضای گریفندور، یامرلینی گفتند و میز هارا دوباره مرتب چیدند، با تمامِ قوا تمیزشان کردند و میزی با یک پایه ی سیاه پیدا کردند.

با ناباوری به یک دیگر زل زدند. تاتسویا تکه کاغذی که به پایه ی میز چسبیده بود را با نوکِ تیز کاتانا برداشت و خواند.

"پشتِ پنجره ی پرده ای که سه تا گلِ سرخ و سه تا گلِ زرد داره، نشانه ای از گمشده وجود داره"

گریفندوری ها این بار بی درنگ پرده های خاک گرفته ی کافه را تمیز کرده و پنجره ها را پاک کردند.

لابه لایِ میله های پنجره ی گفته شده، تکه پارچه ای که با خون روی آن نوشته شده بود " بر دیوار‌های پوشیده از غبار، نقشه ی است که شما را به گمشده می رساند."

- این جا گفته نشده کدوم دیوار سربازان. پس تک تکِ دیوارای این جا رو تمیز کنین یا این که عصاکاری تون می کنم!

کارآگاه مودی در حالی که عصایش را به سمت جماعت تکان می داد، این جملات را فریاد زد‌.

این بار پس از تمیز کردنِ تمامِ دیوار‌های کافه، طرحِ کمرنگی از یک نقشه بر روی یک دیوار به چشم می خورد.

هرماینی، به سرعت طرحِ سریع از روی نقشه کشید و اعضای گریفندور برای یافتنِ آرسینوس از کافه خارج شدند؛ درواقع آن ها به قدری در نقشه فرو رفته بودند که متوجه نشدند دوباره از درِ پشتی وارد کافه شده اند.

از راه پله ای که به زیرزمینِ کافه منتهی می شد، پایین رفتند ‌و وارد راهرویی تنگ و باریک شدند.

- هوی! قیچی هاتو از سر رام بکش کنار!
- چرا مگس هات هی می آن رو سر و کله ی من؟
- عزیزان من، یه کلمه دیگه بشنوم، کاتانا رو از چشم هاتون وارد می کنم و از گوش هاتون خارج می کنم.

در پیِ این تهدیدِ وحشت آور از سوی تاتسویا، سکوتِ سنگینی حکم فرما شد.

راه پله ی دیگری با پله های درب و داغان مقابلشان بود که به سختی و بدونِ تلفات از آن پایین رفتند و همانند یک کابوس، سکوت با صدای شرشرِ آب شکسته شد‌‌.

- یه غارِ ظیر ذمینی کفش کردیم جونِ طو!

گریفندوری های شجاع با پاهایی لرزان به منبع صدا نزدیک شدند. صدا از اتاقکی شیشه ای و بخار گرفته به گوش می رسید.

طبقِ دستوراتِ کارآگاه، اتاقک را محاصره کردند و با شمارش معکوس، نعره زنان وارد شدن تا کار روحِ خبیث را بسازند اما...

با آرسینوسی مواجه شدند که با کراوات و ردای رسمی درحال دوش گرفتن بود!


ویرایش شده توسط تاتسویا موتویاما در تاریخ ۱۳۹۷/۱/۱۶ ۱۶:۵۳:۲۵
ویرایش شده توسط تاتسویا موتویاما در تاریخ ۱۳۹۷/۱/۱۶ ۱۷:۲۶:۴۷

The true meaning of the
'samurai'
is one who serves and adheres to the power of love.

"Morihei ueshiba"


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۲۱:۴۲ سه شنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۷
#75
با عرض سلام و شب بخیر خدمت مدیریت محترم

پیشاپیش بابت وقتی که برای خوندنِ این پست صرف می کنید، ممنونم.

دوستان حرف های مهم رو زدن و بنده فقط به عنوانِ یه تازه واردِ گریفی، می خوام درخواست کنم به سر کادوگان فرصتِ دومی بدین.

سر کادوگان از نظر اخلاق و رفتار، واقعا ناظر نمونه ای هستن و با یک اشتباه، شایستگی شون رو از دست نمی دن.
سر کادوگان همه ی اعضای تازه وارد رو به بهترین شکل راهنمایی و حمایت کردن و همیشه با سیاست شون، مانع بروز مشکلات شدن و به همراهِ آرسینوس، جزو بهترین تیم های نظارتی بودن که من تا حالا دیدم.

همه ی ما اشتباه می کنیم و یه موقع هایی نتایجِ غیر قابل جبرانی به بار می آد.
اما این بار این طور نشد و قضیه با اخطار هم قابلِ حله.

نگرانی شما رو درک می کنم و بهش احترام می ذارم.
از شما هم درخواست لطف و درکِ خواسته های اعضای گریفندور رو دارم.


ارادتمند، تاتسویا


The true meaning of the
'samurai'
is one who serves and adheres to the power of love.

"Morihei ueshiba"


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۶:۲۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۶
#76
اوس.

تاتسویا موتویاما

گروه گریفندور

ویژگی های ظاهری:
نامبرده از بچگی به خاطر قد کوتاه و اندامِ باریکش، چیبی (فسقلی) خطاب می شده و با این حال، مصداقِ بارز ضرب المثلِ "فلفل نبین چه ریزه" اس. سرعتِ عجیب و غریبی که چاشنیِ مهارتش شده، باعث می شه که تو شمشیرزنی بی رقیب باشه.

از شمشیرزنی گفتم، کاتانا(شمشیرِ سامورایی) سیاهش، همیشه همراهشه؛ حتی تو حموم و
تخت خواب. به محضِ اینکه از جانب شما احساس خطر کنه، سرِ تیز کاتانا رو روی شاهرگتون حس می کنین.

از بچگی به عنوانِ یه سامورایی تعلیم دیده و این باعث می شه هرگز احساساتش رو توی چهره اش بروز نده، به خاطر همینه که همیشه خونسرد به نظر می رسه.

تو هر آب و هوایی، هر وضعیت روحی و هر مراسمی، یونیفرم مشکی تنشه و روبانِ سرخ دور گردنش.

مدتِ مدیدی هست که موهای سیاهش رو کوتاه نکرده و قصدش رو هم نداره به گمونم. چشماش هم درشتن و به رنگ قهوه. دیگه عرضی نیست.

ویژگی های اخلاقی:

یاماموتو چونه موتو یه جمله ای داره که می گه: "ماهی در آب خیلی زلال، زیاد زنده نخواهد ماند."
تاتسویا همه ی زندگیش رو بر پایه ی این جمله بنا کرده، در حدی که گاهی با سخت‌گیری های احمقانه اش، به خودش و دیگران صدمه می زنه.

روابطش با دیگران بر اصلِ زیبای "دوری و دوستی" برپا کرده و هیچ دوستِ صمیمی ای نداره. با وجود این، به مشورت کردن با افراد عاقل تر از خودش معتقده.
همچنین به شدت سعی داره مطابق اصلِ "در نظر سامورایی یک کلمه هم مهمه و سامورایی باید تا حد امکان کم حرف بزنه" ، رفتار کنه؛ منتهی تو نگاه اول ممکنه به نظر برسه زبون نداره. با این حال تو وضعیتی که درمورد مباحث مورد علاقه اش بحث می شه... مرلین به دور...

چوبدستی:
درخت ساکورا ژاپنی با موی تک شاخ

جارو
آذرخش

معرفی کوتاه:(معرفی کوتاه یا داستانی از زندگی شخصیت مورد نظر)
تاتسویا تا یازده سالگی تو محل تولدش - توکیو- زندگی می کرد اما با دریافت نامه اش و پذیرفته شدنش تو هاگوارتز، به انگلیس اومد و درحال حاضر، دانش آموز سال پنجمه.

شناسه سابق: میرتل گریان



تاييد شد.
خوش بازگشتين.


ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۶/۱۲/۱۲ ۱۸:۱۴:۳۸






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.