هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۷:۱۴ چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۷
#71
سلام دوباره کلاه
من همون طور که گفتم به دوستام کمک می کنم سیاست مدار خوبی هستم و توی موقعیت های مختلف سعی میکنم شجاع باشم. لطفا منو به گریفندر بنداز ولی اگه نشد دوست دارم به گروه هافلپاف برم.
ولی خب گریفندرو ترجیح میدم.
مرسی


تصویر کوچک شده


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۰:۱۷ سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۷
#72
سلام کلاه گروه بندی
من به دوستام وفادارم یا: همیشه سعی میکنم وفادار باشم. سعی میکنم شجاع باشم.
و هر وقت کسی کمک خواست بهش کمک کنم.
که البته توی بعضی شرایط سیاست مدار خوبی هستم.
از گروه های گریفندر و اسلیترین خوشم میاد.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۴:۱۷ دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۷
#73
تصویر شماره ۹

-ریموس همیشه ضد حال بودی.
این صدای سیریوس بود که بلند شد.
جیمز به نشانه کم کردن صدا دستشو پایین آورد.
-من فقط می خوام به دردسر نیفتین وگرنه برای من فرقی نمی کنه من در اون ساعت خوابم.
جیمز و سیریوس خنده ای به معنای اگر میتونی خواب باش به سر دادن، و پیتر هم با قیافه ی کودنش لبخند زد.
شب چهار نفر زیر شنل نامریی با گام های بلند پیش می رفتند.
جیمز غرید: هی پیتر بپا شعمو به شنل نزنی.
راهرو تاریک و سوت و کور بود، اما صدای گام هایشان سکوت شب را می شکست. احساس می کردند کاری مهم پیش رو دارند، کاری مهم تر از آن شیطنت های قبلی. تا اینکه به در چوبیه بزرگی که رویش نقش نگار های زیبایی کنده کاری شده بود رسیدند. ریموس گفت: ببینید هنوز هم دیر نشده می تونیم برگردیم.
سیریوس چشم غره ای کرد و در بزرگ را حل داد که داخل شوند.
در اونجا قفسه های بزرگی کنار هم قرار داشت و داخل قفسه ها کتاب هایی با رنگ ها شکل ها و اندازه های متفاوت نشسته و انگار منتظر بودند کسی بیایید و دستی به صفحاتشان بکشد.آنها شنل را از روی سر خود کشیدند.
جیمز نجوا کنان گفت: ما توی اینجا کاری نداریم باید به بخش ممنوعه بریم.
پیتر طوری نفسش را حبس کرد که انگار کسی را دیده بود. همه برگشتند و به جایی که پیتر اشاره می کرد نگاه کردند.
اوه بله خانم نوریس با چشمانی درخشان پیش رویشان ایستاده و البته فیلچ در کنارش بود.
طولی نکشید که آنها در دفتر پرفسور مگ گانگل ایستاده بودند.
ریموس با صدای آهسته ای طوری که فقط خودشان بشنوند گفت: من که گفتم نباید این کارو بکنیم. که البته پرفسور گوش های تیزی داشت.
مینروا با لباس بلندی که شباهتی به لباس خواب نداشت. ( آنها فکر می کردم در آن ساعت همه خواب هستند ) و موهایی مرتب که مثل همیشه آنها را در بالای سرش جمع کرده بود روی صندلی پشت میزش نشسته و برگه هایی را مرتب می کرد.
در دفتر پرفسور میز قشنگی قرار داشت و شعله های آتش در شومینه زبانه می کشید فرش قرمزه ابریشمی در زیر پایشان قرار داشت که عکس شیردال گریفندر رویش با ظرافت نقاشی شده بود.
پرفسور برگه هارا روی میز گذاشت و نگاهی به آن چهار نفر انداخت بعد با صدای بلندی گفت: واقعا شما فکر نمی کنید چه کار می کنید؟؟ ساعت از سه صبح گذشته و شما هوس هوا خوری به سرتان زده؟؟ آقای لوپین من از شما انتظار دارم که شیطنت دوستانتان را کم کنید. من شما رو مجازات نمی کنم اما اگر فردا دیر به کلاس تغیر شکل برسید خودتان می دانید.
بعد در دفترش را باز کرد و به بیرون اشاره کرد.
وقتی هر چهار نفر قدم به راهرو گذاشتند سیریوس با عصبانیت گفت: وای اصلا یادم نبود فردا تغییر شکل داریم.
جیمز هم ادای پرفسور را در آورد و ادامه داد: آن هم ساعت هشت صبح.
فردا صبح با خواب آلودگی زیاد وقتی فقط 30 ثانیه به زنگ مونده بود وارد کلاس شدند.

دوباره درود بر تو فرزندم.

حالا خوب شد... سوژه پردازش شده. درباره هر صحنه خوب نوشتی و توصیفشون کردی تا خواننده بتونه با رولت ارتباط برقرار کنه. دیالوگ ها هم به خوبی نوشته شدن و باعث روون تر شدن رولت شدن.

فقط دیالوگ ها با خط فاصله بنویس و با دوتا اینتر از توصیفاتت جدا کن.
نقل قول:
جیمز نجوا کنان گفت: ما توی اینجا کاری نداریم باید به بخش ممنوعه بریم.
پیتر طوری نفسش را حبس کرد که انگار کسی را دیده بود.

جیمز نجوا کنان گفت:
- ما توی اینجا کاری نداریم باید به بخش ممنوعه بریم.

پیتر طوری نفسش را حبس کرد که انگار کسی را دیده بود.


تایید شد!

مرحله بعدی: گروهبندی


ویرایش شده توسط Fred.w در تاریخ ۱۳۹۷/۳/۱۴ ۱۵:۲۵:۱۸
ویرایش شده توسط Fred.w در تاریخ ۱۳۹۷/۳/۱۴ ۱۵:۲۵:۴۷
ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۷/۳/۱۵ ۴:۱۶:۳۱

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۲۱:۲۰ یکشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۷
#74
تصویر شماره ی هفت

(یعنی چند وقت بود که حموم نرفته؟؟؟)
از قیافه ی هری معلومه اولین سؤالش این بوده.
یا شاید: چرا این یارو انقدر پوکره؟؟
یا شایدم حتی: چرا یک کم عقب تر نمی ره؟؟ دماغ عقابیش داره کورم میکنه. ولی متاسفانه اسنیپ استاد ماهری توی ذهن خونیه و هری دیگه لازم نداره ازش سؤالاشو بپرسه. ولی اگه یک وقت عقل از سرش پرید و خواست این کارو بکنه، احتمالا تا سه ماه تنبیه میشه، شاید هم از هاگوارتز اخراج شه یا اسنیپ همون دیالوگ قدیمی (پاتر پدرت هم مثل تو گستاخ بود) را به زبون بیاره. به قول فرد ویزلی(سرعت سوروس اسنیپ وقتی شامپو می بینه از سرعت مردمی که لرد سیاهو میبینند بیشتره)
هری روی صندلی دخمه، همان جایی که کلاس معجون سازی که مزخرف ترین کلاس هریه برگزار میشه نشسته بود و مثل همیشه اسنیپ برای حل نکردن تکالیف هری انقدر داغ کرده و می خواد اونو مجازات کنه. ولی بین خودمون بمونه هرچی باشه هری چشمای لیلی رو داشت چشمای عشقش!!
کی میدونه وقتی هریو می بینه چه خاطره هایی توی سرش زنده می شند؟؟

درود فرزندم.

در مرحله اول طنز جالبی داری.

اما در مرحله دوم برای رول نویسی ما نکاتی به غیر از طنزنویسی رو باید رعایت کنیم.
اول، توی رول ما نیاز به توصیفات و فصاسازی داریم. این که جوری بنویسم که خواننده بتونه خودشو جای شخصیت ها قرار بده و با داستانت همراه بشه.
همین طور یه رول یا نمایشنامه نیاز به دیالوگ هم داره، این باعث میشه ارتباط بین شخصیت ها راحتتر برای خواننده جا بیفته و بتونه با رولت ارتباط بر قرار کنه.
با سوژه‌ای که توی ذهنته بازی کن، درواقع پردازشش کن. بهش پر و بال بده. در مورد این سوژه میتونستی گفت و گو های اسنیپ و هری رو بنویسی مثلا.

به رول های قبلی این تاپیک که تاییدشون کردم نگاه کن تا بهتر متوجه شی منظورمو.

تایید نشد!


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۷/۳/۱۴ ۳:۳۲:۱۸

تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.