هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: حمام باستانی تاریخی شلمرود ( مختلط تفکیکی)
پیام زده شده در: ۱۸:۱۵ شنبه ۱۲ شهریور ۱۴۰۱
#71
"لیگ کوییدیچ"

بازی پنجم (آخر)



سوژه: صلح

آغاز: ۱۴ شهریور
پایان: ۲۲ شهریور، ساعت ۲۳:۵۹:۵۹


فقط ارباب!
هستم...ولی خستم!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: ورزشگاه آمازون (ترنسیلوانیا)
پیام زده شده در: ۱۸:۱۳ شنبه ۱۲ شهریور ۱۴۰۱
#72
"لیگ کوییدیچ"

بازی پنجم (آخر)



سوژه: توهم

آغاز: ۱۴ شهریور
پایان: ۲۲ شهریور، ساعت ۲۳:۵۹:۵۹


ویرایش شده توسط سدریک دیگوری در تاریخ ۱۴۰۱/۶/۱۲ ۱۸:۱۶:۳۲

فقط ارباب!
هستم...ولی خستم!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: مجموعه ورزشی طبقه هفتم جهنم (المپیک)
پیام زده شده در: ۱۸:۱۱ شنبه ۱۲ شهریور ۱۴۰۱
#73
"لیگ کوییدیچ"

بازی پنجم (آخر)



سوژه: شوخی

آغاز: ۱۴ شهریور
پایان: ۲۲ شهریور، ساعت ۲۳:۵۹:۵۹


فقط ارباب!
هستم...ولی خستم!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: مجموعه ورزشی بارگاه ملکوتی (توپچی های هلگا)
پیام زده شده در: ۱۷:۵۶ چهارشنبه ۲ شهریور ۱۴۰۱
#74
"لیگ کوییدیچ"

بازی چهارم



سوژه: روان گردان

آغاز: ۳ شهریور
پایان: ۱۱ شهریور، ساعت ۲۳:۵۹:۵۹


فقط ارباب!
هستم...ولی خستم!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: مجموعه ورزشی طبقه هفتم جهنم (المپیک)
پیام زده شده در: ۱۷:۵۵ چهارشنبه ۲ شهریور ۱۴۰۱
#75
"لیگ کوییدیچ"

بازی چهارم



سوژه: ایست بازرسی

آغاز: ۳ شهریور
پایان: ۱۱ شهریور، ساعت ۲۳:۵۹:۵۹


فقط ارباب!
هستم...ولی خستم!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: مجموعه ورزشی غول های غارنشین
پیام زده شده در: ۱۷:۵۲ چهارشنبه ۲ شهریور ۱۴۰۱
#76
"لیگ کوییدیچ"

بازی چهارم



سوژه: کمد جادویی

آغاز: ۳ شهریور
پایان: ۱۱ شهریور، ساعت ۲۳:۵۹:۵۹


فقط ارباب!
هستم...ولی خستم!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۱۹:۳۳ سه شنبه ۱ شهریور ۱۴۰۱
#77
"تدریس جلسه سوم و آخر"



درِ کلاس با ضرب باز شد و جادوآموزان در هر حالتی که بودند، نیم متر به هوا پریدند.

- خب خب! سلام به همه‌ی بچه‌های عزیزم! چقدر خوشحالم که دوباره ریخت نحستونو می‌بینم!

انرژی پروفسور دیگوری از حد معمول بیشتر بود. خیلی بیشتر.

- پروفسور؟ اممم...حالتون خوبه؟
- خوب؟ عالیم! مگه می‌تونم بد باشم وقتی این آخرین جلسه‌ایه که قراره شما عزیزانِ دل رو ببینم؟

جادوآموزان به استادشان زل زدند. هیچکس حرفی نزد. درواقع، دلشان می‌خواست آنها هم از پایان کلاس ابراز خرسندی کرده و اعلام کنند از اینکه دیگر قرار نیست هرگز چشمشان به سدریک بیفتد بسیار خوشحال‌اند؛ اما خب نگفتند.

- حرفی که زدمو بد برداشت نکنیدا، نه اینکه از ندیدنتون خوشحال باشم...نه. البته تاحدودی هم آره، ولی خب قرار نیست اینو به روتون بیارم که.

کم‌کم داشت به جادوآموزان بر می‌خورد. غرور تعدادی از آنها خدشه‌دار شده و قصد حمله به سوی سدریک را داشتند که با آغاز درس، ناکام ماندند.

- بیاید تو این روز میمون و مبارک، آخرین تدریسمونو شروع کنیم و دیگه برید که رفتید!

تعدادی پوشه و کاغذ از توی کیفش بیرون کشید.
- امروز می‌خوایم درمورد یه سری از بدیهیات پیشگویی حرف بزنیم...چیزای ساده‌ای که تو نگاه اول ممکنه خیلی آسون بنظر بیان، ولی سر جلسه امتحان سوراختون کنن. ولی نگران نباشین! پروفسور دیگوری اینجاست تا بطور خیلی خیلی خوشحال‌کننده‌ای آخرین نکاتشو بهتون بگه و شما تو کتاب زیرشون خط بکشین که دیگه به مغز تسترالیتون فشار نیاد!

تق تقِ کوبیده شدن کتابها بر روی میزهای جادوآموزان در کلاس پیچید. صفحه‌ی موردنظر را باز کرده و سپس درحالیکه سعی می‌کردند خونسردی خود را حفظ کنند، منتظر ماندند.

- از جمله‌ی اول این صفحه شروع کنید به خط کشیدن و تا نگفتم متوقف نشید...اینا مطالب خیلی مهمی‌ان که هر سال تو امتحان تکرار شدن...آها همینجوری ادامه بدین، صفحه‌ی بعد، اینم تا آخر بکشین، اینجاهاشم خیلی مهمه...
- این که شد کل کتاب پروفسور!
- حرف نباشه! من دارم بهتون لطف می‌کنم که این نکات مهمو باهاتون به اشتراک می‌ذارم! اونوقت شماها یه مشت بچه‌ی نمک‌نشناسید که قدر این لطف منو نمی‌دونید! واقعا که.

جلسه‌ی آخر بود و ظاهرا سدریک دیگر نیازی نمی‌دید تظاهر به دوست داشتن شاگردانش بکند.

- خب حالا میریم سراغ نکاتی که باید گوشه کتابتون بنویسید. نکته‌ی اول که خیلی مهمه...

چیزی حدود نیم ساعت گذشت.
- ...و اینم از نکته‌ی خیلی خیلی مهم صدوچهل‌وهشتم. خسته که نشدین؟ نبایدم بشین، چندتا دونه نکته که بیشتر نبود. و بالاخره رسیدیم به تکالیفی که باید بنویسین و برام بیارین. البته من که دیگه نگاهشونم نمی‌کنم، ولی خب شما باید تحویل بدین تا همه‌شونو ببرم بازیافت و بابتشون پول بگیرم!

۱- چهار مورد از چیزایی توی طبیعت یا دور و اطرافتون که میشه باهاش آینده رو پیشگویی کرد نام ببرین و طرز کار یکیشو توضیح بدین.
(مثلا اینکه از طریق گوی یا موقعیت ستاره‌ها میشه آینده رو پیشبینی کرد؛ ولی شما از چیزای خلاقانه‌تری استفاده کنین.) (۵ نمره)
۲- استفاده از گوی پیشگویی رو ترجیح می‌دین یا روشای سنتی‌تری مثل تفاله‌های ته فنجون قهوه؟ چرا؟ (۱۰ نمره)
۳- آینده‌ی خودتون یا یکی از اعضای سایتو پیشگویی کنین. توجه کنین که تکلیف بصورت رول نیست، صرفا یه توضیحی درمورد آینده‌شون و موقعیتی که توی اون زمان دارن بدین. (۱۵ نمره)


* توی هر سه مورد، هر چی خلاقانه‌تر بنویسین بهتره.

سدریک دیگوری، پس از اعلام تکالیف، جست‌وخیزکنان به بیرون کلاس پرید. سر راهش هر توهینی که در طول این مدت در گلویش خفه کرده و نگذاشته بود بیرون بیاید را روانه‌ی جادوآموزانش کرد.
از این بیشتر نمی‌توانست خوشحالی‌اش را بابت به پایان رسیدن ترم تابستانه ابراز کند.

دیگر نیازی نبود صبح زود بیدار شده و خود را سینه‌خیز به کلاس بکشاند!


ویرایش شده توسط سدریک دیگوری در تاریخ ۱۴۰۱/۶/۱ ۱۹:۳۶:۵۵

فقط ارباب!
هستم...ولی خستم!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: تابلوي شني امتيازات
پیام زده شده در: ۱۶:۲۲ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۱
#78
"امتیازات جلسه دوم کلاس پیشگویی"


اسلیترین
برودریک بود: ۲۸
آندرومدا بلک: ۲۳
دوریا بلک: ۳۰


گریفیندور
جیانا ماری: ۲۴
کتی بل: ۲۷


هافلپاف
نیکلاس فلامل: ۲۸


فقط ارباب!
هستم...ولی خستم!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۱:۱۹ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۱
#79
"امتیازات جلسه دوم"




سلام به جادوآموزای خوش‌خوابم.
بفرمایید نمره‌هاتون. اصلا قابلتونو نداره. به شادی ازشون استفاده کنید.

برودریک بود: ۲۸
خسته نباشی برودریک! شغل طاقت‌فرسا و سختی داشتی تو دوران جوونیت...حالا که پیر شدی حسابی از بازنشستگیت لذت ببر!
چیزی که تو پستت خیلی دوست داشتم، توصیفاتت بود. خوب و دقیق و به اندازه فضا و همه چیزو توصیف کرده بودی که خب، خیلی عالی بود. ممنونم ازت!


جیانا ماری: ۲۴
فکر کنم تو اولین کسی هستی که میرتلو درک کردی و ازش معذرت خواستی...
ممنونم بابت تکلیف جیانا. کلیت پستت خوب بود و به اون صورت ایرادی نداشتی، فقط یه موضوعی که خیلی تو چشم می‌زد غلطای زیاد تایپی بود. اولش گفتم خب یکی دوتاست نهایتا و میشه نادیده‌ش گرفت، ولی همینطور که پیش می‌رفتم هی با غلطای دیگه‌ای روبه‌رو می‌شدم. قبل از ارسال پستت همیشه یه دور از روش بخون تا اینجور مواردو رفع کنی.
مورد بعدی هم اینکه کاش موضوعی رو انتخاب می‌کردی که تو خود کتاب بهش اشاره نشده بود...یعنی خب، قضیه‌ی مرگ میرتل با باسیلیسک یه چیز تکراریه و خیلی بهتر میشد اگه موضوع خلاقانه‌تری پیدا می‌کردی برای پستت.


آندرومدا بلک: ۲۳
یه خسته نباشید جانانه خدمت آندرومدایی که قرار بود بمیره ولی نمرد!
خوشحالم که زنده‌ای آندرومدا و بابت پستت هم ممنونم! یه چندتا نکته‌ فقط باید بگم در مورد ظاهر پست...
اول از همه اینکه هیچوقت آخرِ جمله رو همینجوری خالی ول نکن؛ حتما یه علامت نگارشی بذار. حتی اگه قراره از شکلک استفاده کنی، قبلش باید علامتتو بذاری.
مورد بعد هم که حالا چندان چیز مهمی نیست ولی بهتره که به این صورت نوشته بشه، اینه که برای مشخص کردن دیالوگا از علامت بعلاوه استفاده نمی‌کنیم، همه رو با منفی (-) می‌نویسیم.
و آخرین نکته‌ای هم که باید بگم اینه که وقتی دیالوگا تموم میشن و می‌خوای وارد توصیف فضا بشی، باید دوتا اینتر بزنی و یه فاصله بدی بین دیالوگ و توصیف.
نقل قول:
+ می خوای من رو تنها بزاری ؟
-نه ... فقط زود بر می گردم
آندرومدا این گفت و گو را به یاد می آورد چند روز بعد خبر آوردند که ماتیلده مرده توسط آلستور مودی.
بعنوان مثال، شکل اصلاح شده‌ی این تیکه از پستت اینجوری میشه:
- می خوای من رو تنها بذاری؟
- نه... فقط زود بر می‌گردم.

آندرومدا این گفت و گو را به یاد می‌آورد. چند روز بعد خبر آوردند که ماتیلده مرده توسط آلستور مودی.



کتی بل: ۲۷
وی در حالیکه مرلین را شکر می‌کرد صورتش در گوی پسبینی معلوم نبوده، به طرف کتی برگشت.
سلام کتی! چقدر برای بیسکوییتات ناراحت شدم...باید اشاره کنم که من اصلا یه تیکه ازشون رو نخوردم. به هیچ وجه.
پستت هم خوب و قشنگ بود و مچکرم! فقط همچنان اگه یکم بلندتر بود و یکم بیشتر به سوژه می‌پرداختی، بیشتر هم ممنون می‌شدم.


دوریا بلک: ۳۰
از اینکه دری از حقایقو به روی همه‌مون گشودی ازت سپاسگزارم دوریا! درسته همه‌ی تصوراتم بهم ریخت، ولی حداقل حالا می‌دونم بنیانگذارا هم می‌تونن آدمای باحالی باشن و لزوما عصا قورت داده نیستن!
همه‌ی چیزای تکلیفتم عالی بود. موضوع خلاقانه و توصیفا و دیالوگای قشنگ و در کل، همه چی دیگه. خسته نباشی.


نیکلاس فلامل: ۲۸
اینا همه‌ش تقصیر توئه پیرمرد که من الان وسط زندان با دست‌وپای بسته نشستم و تو این وضعیت دارم تکالیفو بررسی می‌کنم!
متاسفانه چیزای خیلی مهمی فهمیدیم که باعث شد همچین بلایی سرمون بیاد. کاش هیچوقت نمی‌فهمیدیم! ولی به هر حال، ممنون بابت تکلیف فلامل.


خیلی خیلی مچکرم از همه‌ی کسایی که تکلیفشونو ارسال کردن، همه‌شون خوب و قشنگ بودن و ممنونم بابت وقتی که براشون گذاشتین!
به امید مرلین جلسه‌ی بعدی که جلسه‌ی آخرم هست دوباره ببینمتون! موفق باشین!


فقط ارباب!
هستم...ولی خستم!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: مجموعه ورزشی بارگاه ملکوتی (توپچی های هلگا)
پیام زده شده در: ۱۶:۵۶ یکشنبه ۲۳ مرداد ۱۴۰۱
#80
"لیگ کوییدیچ"

بازی سوم



سوژه: زندان

آغاز: ۲۴ مرداد
پایان: ۱ شهریور، ساعت ۲۳:۵۹:۵۹


فقط ارباب!
هستم...ولی خستم!

تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.