هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: پاسخ به:سپر مدافعت چیه
پیام زده شده در: ۱۶:۴۱ پنجشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۹
#71
پروانه
(آخه این همه حیوون.پروانه؟!)


تصویر کوچک شده

دختری تنها در میان باد و طوفان...

آیا او را رهایی خواهد بود از این شب غربت؟

یا مامانش دوباره او را به خانه راه خواهد داد؟

او در کوچه ی سرد قدم برمیدارد ومی اندیشد:

آیا ریختن آبلیمو در قهوه ی مادر کار درستیست؟


پاسخ به: اگه یه روز براتون یک نامه از یک مدرسه جادوگری بیاد چی کار می کنید ؟؟؟
پیام زده شده در: ۷:۵۲ چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۹
#72
این خل بازیا چیه؟

سکته میزنین؟
آبرو ایرانو بردین!

منکه عین آدم پامیشم میرم درسمو میخونم.

والا!


تصویر کوچک شده

دختری تنها در میان باد و طوفان...

آیا او را رهایی خواهد بود از این شب غربت؟

یا مامانش دوباره او را به خانه راه خواهد داد؟

او در کوچه ی سرد قدم برمیدارد ومی اندیشد:

آیا ریختن آبلیمو در قهوه ی مادر کار درستیست؟


پاسخ به: اگه بخواین از پارک هری پاتر یه چیز بخرین اون چیه؟
پیام زده شده در: ۷:۵۰ چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۹
#73
شما ما رو تا پارک ببر ما کل پارکو میخریم

والا!


تصویر کوچک شده

دختری تنها در میان باد و طوفان...

آیا او را رهایی خواهد بود از این شب غربت؟

یا مامانش دوباره او را به خانه راه خواهد داد؟

او در کوچه ی سرد قدم برمیدارد ومی اندیشد:

آیا ریختن آبلیمو در قهوه ی مادر کار درستیست؟


پاسخ به: اگه ميتونستي از يه ورد استفاده كني اون چي بود؟
پیام زده شده در: ۷:۴۹ چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۹
#74
اگه میتونستم الان با اکسیو کنترل تلویزیونو از دو متر اونطرف تر برمیداشتم تا این قدر شبکه چهار پخش نکنه.
خدایی حالم به هم خورد.
فکر کنم یه رگم شیرازیه


تصویر کوچک شده

دختری تنها در میان باد و طوفان...

آیا او را رهایی خواهد بود از این شب غربت؟

یا مامانش دوباره او را به خانه راه خواهد داد؟

او در کوچه ی سرد قدم برمیدارد ومی اندیشد:

آیا ریختن آبلیمو در قهوه ی مادر کار درستیست؟


پاسخ به: خوش قیافه ترین بازیگر در فیلم های هری پاتر
پیام زده شده در: ۱۶:۴۷ سه شنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۹
#75
دختر که هرماینی بود بی شک

پسر هم سدریک دیگوری و تام ریدل ونزده ساله که بازیگراش یه نفر بودن


تصویر کوچک شده

دختری تنها در میان باد و طوفان...

آیا او را رهایی خواهد بود از این شب غربت؟

یا مامانش دوباره او را به خانه راه خواهد داد؟

او در کوچه ی سرد قدم برمیدارد ومی اندیشد:

آیا ریختن آبلیمو در قهوه ی مادر کار درستیست؟


پاسخ به: رده بندی مرگخواران (وفادارترین؟)
پیام زده شده در: ۱۱:۳۶ چهارشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۹
#76
معلومه که بلا وفادار ترین آخه مگه میتونی به مردی که از مرگ برگشته و قویه و تو هم ازش یه بچه داری خیانت کنی؟


تصویر کوچک شده

دختری تنها در میان باد و طوفان...

آیا او را رهایی خواهد بود از این شب غربت؟

یا مامانش دوباره او را به خانه راه خواهد داد؟

او در کوچه ی سرد قدم برمیدارد ومی اندیشد:

آیا ریختن آبلیمو در قهوه ی مادر کار درستیست؟


پاسخ به: پارک جادوگران
پیام زده شده در: ۱۴:۴۸ یکشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۹
#77
شیلا با کیف مار هایش بازگشت.

-بلا؟
-چیه؟
-میسه دو سه تا شون پیش خودم بمونن؟
-نه
-خب، دو تا شون بمونن!
-نه
-یکیشون؟
-نه
-همه شون؟
-بحث میکنی با من؟ کروشیو!

شیلا روی هوا بلند شد و نعره زد.بعد روی زمین افتاد.
-اصلا هیچ کدومشونو نمیدم! زنده باد آیلین که غرورشو زیر پا نگذاشت!
-چی؟

صورت بلاتریکس عین لبو سرخ شده بود. هیچ کس نمیدانست او میخواهد چه بلایی سر شیلا بیاورد.شیلا چشم هایش را بست و منتظر آوداکداورا ماند


تصویر کوچک شده

دختری تنها در میان باد و طوفان...

آیا او را رهایی خواهد بود از این شب غربت؟

یا مامانش دوباره او را به خانه راه خواهد داد؟

او در کوچه ی سرد قدم برمیدارد ومی اندیشد:

آیا ریختن آبلیمو در قهوه ی مادر کار درستیست؟


پاسخ به: پایگاه بسیج دانش‌آموزی هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۴:۱۲ یکشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۹
#78
سلام بر سرپرست بسیج هاگوارتز که درود مرلین بر تو باد!

ماموریت باستانی هاگوارتز انجام شد

خدمت مبارکتان!

سوال: کی و چند امتیاز به گروهمون اضافه می کنین؟


جواب» همین الان و همین جا!
عجب دوره زمونه‌ای شده‌ها! یه ذره بچه جرات می‌کنه از مدیر سوال کنه! زمان سالازار ... تف!
+4


ویرایش شده توسط ماروولو گانت در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۸ ۱۴:۲۹:۱۶

تصویر کوچک شده

دختری تنها در میان باد و طوفان...

آیا او را رهایی خواهد بود از این شب غربت؟

یا مامانش دوباره او را به خانه راه خواهد داد؟

او در کوچه ی سرد قدم برمیدارد ومی اندیشد:

آیا ریختن آبلیمو در قهوه ی مادر کار درستیست؟


پاسخ به: هاگوارتز در تاریخ (داستان‌های یک مدرسه‌ی در دست احداث)
پیام زده شده در: ۱۴:۰۹ یکشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۹
#79
جادوگر های مردِ مرد و ساحره های زنِ زن به دوران باستان اعزام شدند. همگی نعره می زدند و کش می آمدند تا اینکه خود را در هاگوارتز باستان یافتند. در اتاقی که می بایست پایگاه بسیج می بود اما در آن لحظه، دفتر اصلی اساتید هاگوارتز به شمار میرفت.یک گروه ده نفری دختر و پسر وسط اتاقی ایستاده بودند و دور تا دورآنها پروفسور هایی با لباسهای عهد طنابی جاخوش کرده بودند و با تعجب به تازه واردان می نگریستند.

-شما کی هستین؟

این صدای ساحره ی پیری بود که گوشه ی اتاق نشسته بود و لرزش دستش، فنجان و نعلبکی اش را می لرزاند.
-ما از پایگاه بسیج هاگوارتز که نامش جاویدان باد....
-پایگاه بسیج هاگوارتز؟

گروه تازه وارد با شنیدن نام متبارک پایگاه بسیج صلواتی ختم نمودند.
-اللهم صل علی الستر و ال الستر و عجل ناماز در کاخ زوپس!
-چی؟
-ما از پایگاه بسیج هاگوارتز اعزام شده ایم تا بفهمیم منشا این بو کجاست؟
-پایگاه بسیج چیه دیگه؟
-این ماموریت سری و فوری بوده و..
-گفتم این پایگاه بسیج چیه؟

لاوندر خودش را جلو انداخت:
-در آینده تاسیس میشه.ما از آینده اومدیم.

و زیر لب رو به آن بسیجی متعصب که نطقش را ول نمیکرد گفت:
-می مردی از اول همینا رو بگی چاقال؟
-برای چی از آینده اومدین؟
-برای این که بفهمیم منشا این بوی تعفن کجاست؟
-کدوم بو؟

پسر متعصب جلو پرید:
-بوی توطئه! بوی عقاید متعفن فمینیستی! بوی ننگی که دامن هاگوارتز رو گرفته!

لاوندر سرش را به تاسف تکان داد و زیر لب گفت:
-اونا که نمیدونن فمینیسم چیه!
-این بو هاگوارتز رو برداشته!

ساحره ی پیر گفت:
-اگه منظورتون بوی تاپاله ی تستراله، نه اونا تو جنگلن.
-نه، بویی که اطراف دستشویی میرتل گریان میاد..
-میرتل گریان کیه؟

پسر متعصب نعره زد:
-بوی توطئه! بوی عقاید فمینیستی! بوی ننگی که دامن هاگوارتز رو گرفته!

و بقیه دانش آموزان به جز لاوندر شعار دادند:
-الله اکبر! مرگ بر توطئه کنندگان! مرگ بر فمینیستان! مرگ بر بوی ننگی که دامن هاگوارتز رو گرفته!

لاوندر سرش را به علامت تاسف تکان داد.با این دیوانه بازی ها، قطعا از آزکابان باستان سردر می آوردند.


تصویر کوچک شده

دختری تنها در میان باد و طوفان...

آیا او را رهایی خواهد بود از این شب غربت؟

یا مامانش دوباره او را به خانه راه خواهد داد؟

او در کوچه ی سرد قدم برمیدارد ومی اندیشد:

آیا ریختن آبلیمو در قهوه ی مادر کار درستیست؟


پاسخ به: به نظرتون اگه پسر برگزیده،نویل لانگ باتم بود،داستان هری پاتر چجوری پیش میرفت؟
پیام زده شده در: ۱۶:۱۵ شنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۹
#80
پومانا قضیه عینک چیه؟


تصویر کوچک شده

دختری تنها در میان باد و طوفان...

آیا او را رهایی خواهد بود از این شب غربت؟

یا مامانش دوباره او را به خانه راه خواهد داد؟

او در کوچه ی سرد قدم برمیدارد ومی اندیشد:

آیا ریختن آبلیمو در قهوه ی مادر کار درستیست؟






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.