بلاتریکس لینی و لونا و آنتونینو رز را از لرد دور کرد و سمت خودش آورد و درحالی که از تصمیمات لردسیاه کاملا راضی بود دفترچه کوچیکشو بیرون آورده بود و با قلم پری که در دست داشت تند تند درحال ثبت مشاهدات خودش بود و سعی میکرد تصاویری از شیوه جالب شکنجه لرد بکشه :
وزیر دیگر با ترس و لرز به چشمان سرخ لردسیاه که از حرارت شعله های آتیش سرختر شده بود زل زده و به تیغهای شکسته ماهی که با تلاش بسیار از گلوی لرد خارج شده بود نگاه کرد . دلش کمی برای ایوان سوخته و میخواست به این گردهمایی وحشتناک هرچه زودتر پایان بده . پس با وحشت رو به لرد کرد :
" ارباب ؟
"
آتیش کم کم زبانه میکشید و شعله هاش به ایوان نزدیکتر میشد . لرد به لینی اشاره ای کرد و بدون اینکه نگاهی به وزیر بکنه یک ابرویش را بالا برد :
" تو هنوز قوانین مرگخوارایو یاد نگرفتی مشنگ ؟ وقتی ارباب درحال لذت بردن از یک ماجراست شما باید اون وضعیتو بهتر کنید نه مزاحم ارباب بشید ! "
لینی چند سیخ بزرگ و کوچک ظاهر کرده بود و بلاتریکس که متوجه لینی شده بود سعی در کندن موهای لینی داشت و میخواست خودش در این شکنجه نقش ویژه تری بازی کنه . وزیر چشماشو از این صحنه برداشت و دوباره به خودش جرات داد :
" ولی ارباب من فکر میکردم شما دوس دارید بعد از مدتها بلاخره با لذت ماهی بخورید . "
لردسیاه کمی مکث کرد ، بلاتریکس بلاخره موهای لینیو به دستاش گره زده و سیخها رو شکست و چنگکی ظاهر کرد . آنتونین که حس کرده بود از بقیه عقب افتاده تصمیم گرفت او هم در این شکنجه نقشی داشته و بیشتر به چشم لردسیاه بیاد . لرد بی توجه به هیچکدام به سوال وزیر فکر کرد :
" تو چی فکر کردی ! که ارباب مسخره است ؟ فکر میکنی ارباب الکی گفته ؟ ارباب واقعا دوس داره ماهی بخوره !
"
آنتونین لبخند گشادی زد و سعی کرد با مسالمت از بلاتریکس بخواد که بذاره در شکنجه بهش کمک کنه . شعله موهای ایوانو کاملا سوزنده بودن و کتف و پای چپش کم کم سرخ میشد . آنتونین آستینای رداشو بالا زد و آماده خودنمایی به لردسیاه و چاپلوسی شد و با اطمینان جلو رفت اما بلیز برایش پشت پا گرفت و آنتونین با صورت روی جلبکای کنار ساحل که نزدیک آتیش بود افتاد . ( بلیز :
)
لرد به مرگخوارا چشم غره ای رفت . وزیر ادامه داد :
" ارباب من مشنگم . راه و رسمشو بلدم . اجازه بدین دوباره تلاش کنیم و ماهی بگیریم . الان موقعیت مناسبیه چون ما یک طعمه خوب داریم . "
- طعمه ؟! میخوای بگی ایراد از طعمه های ارباب بود که ماهی خوردن ارباب خراب شد ؟! میخوای بگی تو میدونستی خراب میشه و به ارباب نگفتی ؟!
-
نــــــه ! نه ارباب ! میخوام بگم همین الان که طعمه رو دیدم به ذهنم رسید . بهتره تا طعمه خراب نشده زودتر بریم ماهی بگیریم !
لرد چهره جلبکی شده آنتونینو نگاه کرد و لبخند محوی زد :
" ارباب موافقیت میکنه ! برو طعمه رو بیار تا خراب نشد . "
- ولی ارباب ، شما باید دستور بدید که طعمه آزاد بشه !
- مگه طعمه چیه ؟
- ایوان روزیه !
ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۰/۳/۲۶ ۱۴:۳۹:۵۸