هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: مغازه اليواندر
پیام زده شده در: ۱۹:۴۸ سه شنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۰
#81
سوژه جدید!
یه روز تو غلغله شب عید پاک یه نفر با ردای سفید و بلند وارد کوچه دیاگون شد.
از کنار هر کسی هم که عبور می کرد اون رو بلافاصله ساکت می کرد.خلاصه اینکه هیبت عجیبی داشت وقتی وارد مغازه ما شد(منظورم مغازه شوخی منو فرده)دیگه داشتیم تعطیل می کردیم که به زور وارد شد من یه نگاهی به سر تا پاش انداختم.به نظر نمی اومد که برای خرید وسیله شوخی اومده باشه.
با احترام(که معمولا از من بعیده!)ازش پرسیدم:خدمتی از من ساختس؟
اول یه نگاه موشکافانه به من انداخت. بعد خواست یه قدم بیاد جلو که یه صدایی از پشت سرم اومد دیدم فرده که یه جوری داره اشاره میکنه که انگار داره میگه:نذار بیاد جلو!
من برگشتم و علت این حرف برادرمو دیدم دقیقا جلوی پای اون یه بسته انفجاری بود که برای پودر کردن ده تا مثه هاگرید کافی بود.
می خواستم بهش بگم:بپا!
اما می دونین خیلی دیر شده بود یهو یه چیزی گفت:بومب!!!!!!!! و کل مغازه پر شد از دود.از لای دودا دیدم یه نفر هنوز سر پا وایساده.
یارو زنده بود!!!!اون با آرامش تمام خاکو از بدنش تکوند وبا یه لهجه که به زبان غول ها بیشتر نزدیک بود تا آدما گفت:ببخشود اینجو...جا چوقدستی فرسی اشت؟
افتضاحبود!!ولی یه خورده که فکر کردم فهمیدم که چوبدستی فروشی می خواد.
با یه لبخند مصنوعی گفتم:اگه منظورتون چوبدستیه اینجا نمی فروشیم اگه چوبدستی می خواید باید به آقای اولیوندر مراجعه...
جمله ام تموم نشده بود که دوباره با اون لحن عجیبش گفت:اغیلندر؟ اون کوجوست؟
فرد که از خنده غش کرد وافتاد زمین منم با یه قیافه که سعی می کردم توش خنده مو پنهان کنم( )جواب دادم:مغازه اش همین بقله از مغازه که خارج شدی اول میری راست بعد چپ بعد دوباره راست.فهمیدی؟
تابلوشو بزرگ زده آقای اولیوندر که زیرش هم نوشته:این چوبدستیه که صاحبشو انتخاب میکنه.
بعد یاد یه خاطره افتادم:می دونی اولین باری که منو فرد رفتیم اونجا بادیدن این جمله از خنده روده بر شدیم.وقتی رفتیم تو مغازه و اولیوندر دلیل خنده قطع ناشدنی مونو پرسید فرد جواب داد آخه اون جمله دم دریه خیلی مسخرس!! هردو قهقهه زدیم و نزدیک بود اولیوندر با لگد پرتمون کنه بیرون...
فرد خیلی آروم گفت:جرجی اون رفته!
زرشک! پس من یه ساعته واسه کی دارم حرف می زنم.
یه فکری به ذهنم رسید گفتم:چطوره بریم مغازه اولیوندر ببینیم چه خبره؟
فرد با یه لبخند گفت:بریم!
ما راه افتادیم وقتی به در مغازه رسیدیم اون یارو مشکوکه هم تازه رسیده بود.
در باز کرد و رفت تو منو فردم یه موقعیت مناسب نشستیم که ببینیم چی میشه.
وقتی یارو رفت تو قیافه اولیوندر یه جوری شد که تا حالا ندیده بودیم.
.
.
.
.
قیافش یه جوری شده بود که انگار یه چیز وحشتناک دیده اما بعد...


ویرایش شده توسط جرج ویزلی در تاریخ ۱۳۹۰/۱/۳۰ ۱۹:۵۱:۲۴
ویرایش شده توسط جرج ویزلی در تاریخ ۱۳۹۰/۱/۳۰ ۲۰:۰۱:۵۲
ویرایش شده توسط جرج ویزلی در تاریخ ۱۳۹۰/۱/۳۰ ۲۰:۳۸:۲۰
ویرایش شده توسط جرج ویزلی در تاریخ ۱۳۹۰/۱/۳۰ ۲۰:۴۰:۰۳

یه بزرگی(فرد یا جرج ویزلی) میگه:بخند تا دنیا بروت بخنده!([color=006600][font=Arial]صبر �


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۸:۲۹ دوشنبه ۲۹ فروردین ۱۳۹۰
#82
نام:جرج
نام خانوادگی:ویزلی
چوبدستی:چوب بلوط و مغز پر ققنوس
مشخصات:قد بلندمو قرمز خوش تیپ و البته بسیار اذیت کار وشوخ.
توضیحات:من جرج ویزلی برادر دوقلو فردم ما هردو در سالهای درس خواندن در هاگوارتز در تیم گریفیندور مدافع بودیم.من و برادرم در سال پنجم نقشه غارتگر را به هری دادیم و در سال هفتم هم دولروس آمبریج را تا سر حد مرگ آزار دادیم و سر آخر از مدرسه فراری دادیم.
توضیحات بیشتر:اینکه من و فرد با هم یه مغازه تو کوچه دیاگون داریم حتما به ما سر بزنید.

تایید شد!
به ایفای نقش جادوگران خوش آمدید.


ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۹۰/۱/۲۹ ۱۹:۰۱:۵۴


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۰:۵۷ جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰
#83
یه روز تو شلوغی برگزاری جشن مسابقات کوییدیچ پروفسوردامبلدور توی سرسرا بزرگ داشت با تحیر به جاروی پرنده ویکتور کرام نگاه میکرد. کرام که داشت تا اون موقعچپ چپ به دامبلدور نگاه میکرد یهو با بی ادبی گفت:چیه پروقسور تا حالا جاروی پرنده ندیدی؟وقتی اینو گفت همه تو سرسرا خندیدن.دامبلدورم که لجش گرفته بود با یه لبخند جارو رو پرت کرد توی شومینه موقع رفتنم گفت:دیدم جاروت قدیمی شده انداختم تو آتیش که بری یه دونه جدیده شو بخری.دامبلدور اینو گفت و رفت وسرسرا بزرگ از خنده منفجر شد.



ویرایش ناظر:

الان چی شد؟ فکر کنم باید روی رول نوشتن بیشتر تمرین کنی .

تایید شد!!


ویرایش شده توسط Omnipotent در تاریخ ۱۳۹۰/۱/۲۶ ۱۱:۰۹:۱۴
ویرایش شده توسط Omnipotent در تاریخ ۱۳۹۰/۱/۲۶ ۱۱:۱۰:۲۶
ویرایش شده توسط Omnipotent در تاریخ ۱۳۹۰/۱/۲۶ ۱۱:۱۱:۳۵
ویرایش شده توسط Omnipotent در تاریخ ۱۳۹۰/۱/۲۶ ۱۱:۱۲:۰۵
ویرایش شده توسط Omnipotent در تاریخ ۱۳۹۰/۱/۲۶ ۱۱:۱۳:۵۲
ویرایش شده توسط لوسیوس مالفوی در تاریخ ۱۳۹۰/۱/۲۶ ۱۷:۵۹:۴۸

یه بزرگی(فرد یا جرج ویزلی) میگه:بخند تا دنیا بروت بخنده!([color=006600][font=Arial]صبر �






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.