خلاصه:
لرد ولدمورت دست و پاش شکسته و بیمار شده. مرگخوارها تصمیم می گیرن که برای اربابشون سوپ پیاز درست کنن. ولی بلد نیستن. برای همین تصمیم می گیرن از مالی ویزلی کمک بگیرن. مالی توصیه میکنه که به سوپ، مرگخوار اضافه کنن. بلاتریکس تام و آگلانتاین رو به پاتیل اضافه میکنه.
ضیافت باشکوهی در خانهی ریدل به راه افتاد. دم لینی را با فندک به یادگار مانده از آگلانتاین روشن کردند و صدها کلون از او را در محیط خانه به پرواز درآوردند. چند تایی جن خانگی سر بریدند و هر کدام از سرها را بالای یکی از درها آویزان کردند. نوشیدنیهای کرهای لایت نوشیدند، به موسیقی اصیل جادویی گوش دادند و به حرکات موزون پرداختند.
بالاخره وقت غذا رسید. در تمام این مدت تام و آگلانتاین هم جوشیدند و جوشیدند تا بالاخره جا افتادند. مروپ، مالی را به شستن ظرفها گماشت و خودش چون یک بانوی متشخص درباری، با پاتیل اشرافی سبز جواهرنشان سوپ که نقش مار دور تا دور آن خودنمایی میکرد، به سمت میز ناهار خوری آمد. فنریر با بزاق آویزان از لب و لوچه اش به مروپ خیره شد. مروپ درست در هنگامی که از زیر سرِ بریدهی یک جن خانگی عبور میکرد، در پاسخ به فنریر چشم غره رفت و موسیقی «سوسماس» که بر روی این چشم غره پخش شد، به فنریر فهماند که «نه هلوی پرپشم مامان! امروزم مثل روزای قبل و حتا بعد، غذای گیاهی داریم. حیواناتِ مامان هم حق حیات دارن. پس تا وقتی مامان اینجا باشم همهی مرگخوارهایِ مامان وِگَن خواهند بود.
»
مطابق معمول لرد پیش از همه غذا را کشید و در مقابل چشمان متعجب مارولو که هر لحظه گردتر از قبل میشد شروع به خوردن ...
- چی کار میکنی؟
- خوب معلوم است! غذایمان را میل می کنیم.
- اینجوری؟
لرد داشت از راه دادن پدربزرگی که مقابل مرگخوارانش، گستاخانه روی کارهای او چرا میآورد، به خانهی ریدل، پشیمان میشد.
- چجوری؟
- خودتو دست کم نگیر مرد! تو وارث جد بزرگ مایی! چشم امید همه اصیلزادههایی! همینجوری هورت میکشی بره؟ اگه یکی بخواد مسمومت کنه؟
- دربارهی جایگاه ما کلامتان بسیار متین است! اما این غذا را مادرمان ...
- اولا که این دخترو من بزرگ کردم ... تو زمینهی چیزخور کردن سوء سابقه داره!
دوما که به هیچ ضعیفهای اعتماد کن حتا ننت! اینا عقلشون به دو تا هورمون بنده!
سوما که گیریم مروپ مریم مقدس! خدم و حشمی که تو مطبخ زیر دستش بودن چی؟
باهاس یه پیشمرگ واسه خودت دست و پا کنی.
در حین صحبتهای مارولو، چند مرگخوارممد پیکر نیمهجان مروپ را به پشت صحنه بردند تا با ماساژ قلبی و تنفس مصنوعی او را احیاء کنند.
لرد دقیقا نمیدانست پیشمرگ چیست، اما از اسمش خوشش آمد.
- مرگخواران ما! برای پیشمرگی ما پیشقدم شوید.
همانطور که همه مرگخواران مطابق عادت، در برابر اعلام نیاز به داوطلب، داشتند یک گام به عقب میرفتند، یکی از آنها زیر لب پرسید:
- اصلا پیشمرگ چه کوفتیه؟
- فکر نکن صداتو نشنفتم! پیشمرگ کسیه که پیش از اربابش، غذای ایشون رو میخوره تا مبادا ...
هنوز جملهی مارولو منعقد نشده بود که الکساندر ایوانوا در کسری از ثانیه پاتیل را با تام و آگلانتاین داخلش لاجرعه سر کشید. غافل از این که تام و اگلانتاین هر دو سردی بوده و بلغم را زیاد میکنند!