همینطور که دامبلدور پشت سر هم ایده های با عشقشو توی خونه ریدل ها پیاده می کرد، یکهو صدای جیغی بلند شد.
_ من اربابمو می خوام!
بلاتریکس وایتکسی در حالیکه جیغ می کشید این را گفت و راه دامبلدور را سد کرد.
_ تو...
دامبلدور چوبدستیش را رو به بلاتریکس تکان داد و او ساکت شد.
_ فرزندم؟ من چندسال از تو بزرگترم؟ باید بگی شما!
بلاتریکس دوباره جیغی خانه خراب کن کشید:
_ به مرلین دهنتو صاف...
_ فرزندم؟ بلا؟
بلاتریکس این بارچند نفس عمیق کشید.
_ ببین عمو، تورو به جای کش جوراب مرلین بزار ما بریم! دلم داره می پوکه! می دونی چند وقته لردکمو ندیدم؟ چند وقته صداشونشنیدم؟ جون مرلین... این تن بمیره بزار ما بریم! اصلا اینجا مال تو خوب؟
دامبلدور همینطور که با لبخندی پراز عشق بلا رو برانداز می کرد گفت:
_ انگاری دارم موفق می شم... توی چشمات یَک عشقی نشسته که نگو!
_ هاع؟
حاجی می شنوی چی می گم اصلا؟
دامبلدور دستی عشق آلود به موهای بلا کشید اما سر برگشت دیگه دست هاش برنگشتن و لای موهای بلا گیر کردن. دامبلدور نگاهی به وضع پیش اومده کرد و اخم پرعشقی روی صورتش سایه انداخت.
_ چند وقته موهاتو شونه نکردی فرزندم؟
بلا لبهاشو کج و کوله کرد و شونه هاشو بالا انداخت.
_ نمدونم والا! شیش سال... هفت سال... هشت سال...
_ عیبه دخترم! نکن اینجوری! دختر باید تمیز باشه، خوشگل باشه! وگرنه اینجوری که باید بدیمت هکتورجان باهات معجونی، چیزی درست کنه! حالاام می ری تو اتاقت، هم به کار بی عشقت فکر میکنی، هم موهاتوشونه میکنی! برو عسل بابا!
و بلا این بار پیش از جیغ کشیدن توسط دامبلدور ساکت شده بود.
* * *
خونه گریمولد
_ گم ش... بفرمایید ببینید چی برایتان آورده ایم... به به!
محفلی ها با شک به هم نگاه کردند و هرماینی با شک پرسید:
_ رون کجاست؟
لرد کمی دستپاچه شد.
_ رون؟ ... آها آن هَوی... پسر را می گویید؟ توک پایی رفت تا سر کوچه تا برای این نهاری که ما پخته ایم نوشیدنی کره ی بخرد. شما مشغول شوید!
و با نگاه پلیدی در سایه مهربانی محفلی ها رو از نظر گذروند.
کم کم محفلی ها شک و تردقد را کنار گذاشتن و پشت میز نشستن؛ به استثنای هرماینی که هنوز هم بااین مسائل کنار نیومده بود. کمی به اطراف نگاه کرد و بعد به طرف اتاقش رفت.
_ من میل ندارم، شما نوش جان کنید!
لرد از جا پرید.
_ تو خیلی غلط... خیلی کار اشتباهی می کنی اگر این را نخوری. دست پخت ما حرف ندارد!
و هرماینی این بار کمی دودل شد. خوب می دونست کاری که الان می کنه کاملا سر نوشت سازه.