هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (گبی.دلاکور)



پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۲۳:۰۹ یکشنبه ۶ بهمن ۱۳۹۸
#91
ماندانگاس

بابت زحمتتون واسه‌ی تکلیف خیلی خیلی مچکرم، ولی خلاف قوانینه و مهلت ارسال تکالیف حدودا یکی دو هفته‌س که تموم شده، نمی‌تونم نمره رو اضافه کنم. اگه بخوام بپذیرم، در حق بقیه اجحاف می‌شه.

ولی خب همون‌طور که خواستین نمره و شرح کوتاه رو مثل مال بقیه براتون پخ می‌کنم.

انشاالروونا کلاس‌های بعدی!



پاسخ به: شرح امتيازات
پیام زده شده در: ۱۶:۴۶ شنبه ۵ بهمن ۱۳۹۸
#92
امتیاز های جلسه دوم دفاع در برابر جادوی سیاه



ریونکلاو:

ربکا لاک‌وود: ۲۸
ریموند:۳۰

گریفیندور:

اما دابز: ۳۰
پالی چپمن: ۲۷


اسلیترین:

یولا بلک:۲۹

هافلپاف:

سدریک دیگوری: ۲۹
رکسان ویزلی:۳۰



پاسخ به: پاسخ به: دفتر ثبت نمرات
پیام زده شده در: ۱۶:۱۷ شنبه ۵ بهمن ۱۳۹۸
#93
نمرات جلسه‌ی سوم کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه


گریفیندور:

پالی چپمن: 27 (ارشد)
پست قشنگی بود، فقط یه تعدادی از جملات با هم همخونی نداشتن. مثلا:

نقل قول:
- ناراحت نباش گب! تا منو داری غم نداری! 
گابریل نگاهی سرشار از بی اعتمادی، به پالی انداخت.
- مثلا چی کار؟ 


اما دابز: ۳۰
دمت گرم اما، پست گوگولی‌ای بود.

هافلپاف
:

سدریک دیگوری
: ۲۹ (ارشد)
بامزه بود سِد!
فقط یه جاهاییش یکم پارادوکس داشت که گابریل دنبال یکی می‌گرده که به هر قیمتی اژدها رو تمیز کنه و اینجا سدریک رو فراری داده. اینجاش یکم برای من مبهم بود.

رکسان ویزلی: ۳۰ (ارشد)
آفرین رکسان، شخصیت‌پردازیا خیلی خوب حفظ شده بودن!

اسلیترین:

یولا بلک: ۲۹
تیِ منو بلند می‌کنی؟
پست قشنگی بود یولا فقط تو هم مثل سدریک یه سری پارادوکس‌ها توی پستت بود که یه نمره کم کردم. مثلا وقتی یولا چیزهای باارزش دوست داره، چرا باید سرشو به دروغ تکون بده؟

ریونکلاو:

ریموند: ۳۰
خیلی بامزه بود رِی! خصوصا تیکه آخرش که خیلی خوشم اومد!

ربکا لاک‌وود: ۲۸
از لحاظ ساختار جملات و شکل پست و شخصیت‌پردازی قشنگ بود فقط از نظر محتوا کمتر از اون چیزی که باید به موضوع پرداخته بودی. خصوصا که ربکا یهو تصمیم گرفت بره بدون هیچ مقدمه چینی‌ای.


ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۳۹۸/۱۱/۵ ۱۶:۳۹:۲۴

گب دراکولا!


پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۶:۱۲ شنبه ۵ بهمن ۱۳۹۸
#94
گریفیندور:

پالی چپمن: ۲۷
پست قشنگی بود، فقط یه تعدادی از جملات با هم همخونی نداشتن. مثلا:

نقل قول:
- ناراحت نباش گب! تا منو داری غم نداری! 
گابریل نگاهی سرشار از بی اعتمادی، به پالی انداخت.
- مثلا چی کار؟ 


اما دابز: ۳۰
دمت گرم اما، پست گوگولی‌ای بود.

هافلپاف
:

سدریک دیگوری
: ۲۹
بامزه بود سِد!
فقط یه جاهاییش یکم پارادوکس داشت که گابریل دنبال یکی می‌گرده که به هر قیمتی اژدها رو تمیز کنه و اینجا سدریک رو فراری داده. اینجاش یکم برای من مبهم بود و بهتر بود یکم براش مقدمه‌چینی می‌شد.

رکسان ویزلی: ۳۰
آفرین رکسان، شخصیت‌پردازیا خیلی خوب حفظ شده بودن!

اسلیترین:

یولا بلک: ۲۹
تیِ منو بلند می‌کنی؟
پست قشنگی بود یولا فقط تو هم مثل سدریک یه سری پارادوکس‌ها توی پستت بود که یه نمره کم کردم. مثلا وقتی یولا چیزهای باارزش دوست داره، چرا باید سرشو به دروغ تکون بده؟

ریونکلاو:

ریموند: ۳۰
خیلی بامزه بود رِی! خصوصا تیکه آخرش که خیلی خوشم اومد!

ربکا لاک‌وود: ۲۸
از لحاظ ساختار جملات و شکل پست و شخصیت‌پردازی قشنگ بود فقط از نظر محتوا کمتر از اون چیزی که باید به موضوع پرداخته بودی. خصوصا که ربکا یهو تصمیم گرفت بره بدون هیچ مقدمه چینی‌ای.





گب دراکولا!


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۶:۰۵ شنبه ۵ بهمن ۱۳۹۸
#95
سلام به داورای گوگولی که انقدر متقارن نشستن!

دوئل هماهنگ شده با ایشون براتون آوردم!

لطفا مهلتش هم یه هفته باشه.

مچکرم!


گب دراکولا!


پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۲۳:۳۶ یکشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۸
#96
- به ما بهتون نزن آقا! برو بشین معجونت‌و بخور تموم شه بره پی کارش دیگه!
- نمی‌خوااام! نمی‌خورم! کل کابینه‌تون رو فسق و فجور برداشته اون‌وقت شما میاین سراغِ ما؟ اول از خودتون شروع کنید، از درونِ خودتون!

گابریل دندان به دندان سایید.
- با چوب‌دستی با من حرف نزن و بذارش پایین تا توی آستینت نکردیمش!
- من رو تهدید کرد؟ ... فسق و فجور کابینه‌ش رو پنهان کرده و دست به تهدید مردم می‌زنید؟
- تو چرا دست از سرِ کابینه‌ بر نمی‌داری؟
- همینه که هست!
- باشه، باشه! من امروز به یکی‌شون معجونِ راستی می‌خورونم. حالا همین خط مسقیم رو بگیر و برو تا به دلیل عدم استشمامِ بوی شوینده‌ها از تنت، این بو رو با تک تک سلول‌های تنت عجین نکردیم.
- هرگز.
- چی هرگز؟
- من باید شخصا در جلسه‌ حضور داشته باشم.
- یعنی چه؟ مگه برتی باتزه؟
- ها؟ ... مهم نیست. من باید تو جلسه باشم تا مطمئن بشم شما قصد کلاه‌ بر سر ملت فهیم گذاشتن رو ندارید.

گابریل همین‌طور که سعی می‌کرد مردِ زبان‌نفهمِ روبرویش را مورد شلیک مستقیم گلوله قرار ندهد، به فکرِ راهِ چاره افتاد.
- پس می‌خوای توی جلسه‌ی خوروندن حضور داشته باشی هوم؟
- دقیقا.
- پس برو توی اتاقِ کناری تا آماده‌ت کنن.

همین‌طور که مرد از اتاقِ وزیر بیرون می‌رفت، مروپ با شک پرسید:
- واقعا می‌خوای بیاریش گبِ مامان؟
- البته بانو. ما به حرف مردممون گوش می‌دیم. حالا از اون اسیدهای قوی و خورنده‌‌مون که الکترولیت‌های قوی‌ای هستن و ثابت یونش بسیار بالایی دارن و کاملا به‌شکل یونی در آب حل می‌شن و.‌.. عه... هیچی ولش کن، از همون اسیدها بیارید و توش حل‌ش کنید و بعد با یه باز خنثی‌ش کنید و توی مقدار زیادی آب حل‌ش کنید و بعد چند سی‌سی رو بریزید توی معجونِ راستی. ما باید به حرف مردممون گوش فرا دهیم.
- البته! ... خب، الان کدوم یک از اعضای کابینه رو احضار کنیم؟
- به‌گمونم ئلا از همه بهتر باشه، کسی جز اون نمی‌تونه راهی برای مقاومت در برابر معجون رو داشته باشه..‌.
- درسته. ولی خب می‌تونیم خیلی راحت خربزه عسل آبلیموی منو بدیم به این مرده و کارشو بسازیم ها...
- نه بانو، مردم! مردم باید به پاسخِ سوالاتشون برسن، ما اون‌ها رو سرکوب نمی‌کنیم.

***


نتیجتا، خورنده‌ی ششمین بطری معجونِ راستی، بانو دروئلا روزیه هستن! با دست و جیغ و هورا ایشون رو دعوت می‌کنیم تا بیست و چهار ساعتِ آینده به سوالات پاسخ بدن.

لیست سوالات:

۱. مثل همیشه، مهم‌ترین سوتی‌ای که در طول عضویتتون دادی رو شرح کامل بده!
۲. چرا آنتی ساحریال؟
۳. لینک اولین پست ایفائیت رو با اولین شناسه‌ت بفرست! 
۴. در طول تاریخ عضویتت با کسی به مشکل خوردی؟ کی؟ چرا؟
۵. با کدوم شناسه‌ت راحت تر بودی؟ یا، کدومشو بیشتر دوست داری؟
۶. توی امضای شناسه‌ی بارتی کراوچ‌ات، نوشتی به یاد اما دابز! چرا؟
۷. پستای چه کسانی رو به طور جدی دنبال می‌کنی و از خوندنشون لذت می‌بری؟(چهار نفر)
۸. به نظرتون چه کار مفیدی می‌شه برای کل سایت یا ایفای نقش انجام داد تا فضا رو بهتر کنه و انگیزه بیشتری ایجاد کنه؟
۹. دو تا از کسانی که بنظرت بیشترین کمک رو به سایت رسوندن نام ببر.
۱۰. بهترین دوستت توی سایت، و کسی که باهاش رودروایسی (یا مشکل) داری کیه؟
۱۱. لینک دوتا از پستای موردعلاقه‌ت رو بفرست!
۱۲. کدوم شخصیت‌پردازی‌ رو توی سایت می‌پسندی؟
۱۳. اگه همه‌ی شخصیت‌ها باز باشه و دستت توی انتخاب آزاد، کدوم رو انتخاب می‌کنی؟
۱۴. کدوم دوره‌ی زمانی از فعالیتتون توی سایت رو بیشتر دوست داشتید؟
۱۵. دلیل اینکه بعضی از اعضا توی تاریخ سایت فراموش نشدنی شدن چی بود؟
۱۶. چه دورانی از فعالیتت توی سایت رو بیشتر دوست داشتی؟ (مثلا زمانِ فعالیت چه افرادی)
۱۷. از سایت رفتی تا حالا؟ چند بار؟ چرا؟
۱۸. فعلا رو که می‌دونم چقدر بی‌حاشیه‌ای... قبل‌تر ها چطور بودی؟
۱۹. دوتا از اعضای قدیمی که دوست داری برگردن کیا هستن؟ و چرا؟
۲۰. چه اتفاق خاصی در طول مدت عضویتت رخ داده که برات جالب و دوست‌داشتنی بوده و همیشه یه خاطره جذاب راجع به سایت محسوب می‌شده؟ لطفا با جزئیات اون اتفاق رو شرح بده تا حضار تازه‌وارد هم ازش لذت ببرن.
۲۱.  اگه ازت بپرسن چه دلیلی واسه موندن توی سایت داری و تو بتونی فقط یه دلیل بیاری، اون چیه؟
۲۲. وجدانا اینجا چند ساله‌ بودی؟

۲۳. ایده‌ی شخصیت ئلا از کجا اومد؟
۲۴. نظری یا پیشنهادی برای اعضای جدید سایت داری؟

همینا دیگه، تموم شد.


ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۳۹۸/۱۰/۲۳ ۰:۴۳:۴۷

گب دراکولا!


پاسخ به: عاشقانه های وزارت
پیام زده شده در: ۲۰:۱۱ یکشنبه ۸ دی ۱۳۹۸
#97
سارا از بچگی خیلی چغلی می‌کرد.
- خانوم اجازه، این داره پامونو لگد می‌کنه!

بلاتریکس که غافلگیر شده‌بود من و من‌کنان گفت:
- دروغ می‌گه به سالازار، من اصلا از لای موهام هیچی نمی‌بینم که بخوام پای تو رو لگد کنم!
- واه واه واه، شنیدین چی گفت مروپ خانوم؟ چشماشم که سوی درست و حسابی نداره! پس‌فردا چه‌جوری می‌خواد پرتقال‌و از توپ بچه‌ی همسایه تشخیص بده؟
- همچین می‌زنمت که زبونت از تو دهنت محو بشه آ!
- این روحیه اصلا و ابدا مناسب یک خانم نیست!

سارا کاملا به کارِ خودش وارد بود و می‌دونست رو چی دست بذاره تا مروپ رو تحت‌تاثیر قرار بده؛ نتیجتا مدتی بود که مروپ با چشم‌های ریز شده بلاتریکس رو زیر نظر گرفته‌بود.
- بلاتریکس مامان می‌بینم که یکم داری از هدف دور می‌شی...
- واقعنی؟

بلاتریکس در همون لحظه، چند برابر بیش از پیش از سارا کینه به دل گرفت و سعی کرد در فاصله‌ی زمانی که مروپ دنبال کفش می‌گرده، هوش سیاهش رو به کار بیندازه.
- هوی تو، سایز کفشات چند بود؟
- من؟ پاهام خیلی ظریفن ولی به هر کفشی می‌خورن!
- مطمئنی؟
- البته.

بلاتریکس ماچی برای خودش فرستاد و چوب‌دستی‌ش رو آروم و نامحسوس از جیب رداش بیرون آورد و رو به پاهای سارا گرفت و زمزمه‌ای کرد.

- خب، دخترای مامان. اینم از کفشِ سیندرلا که به عزیز مامان گفتم به صورت طولانی‌مدت ازش قرض بگیره. ... کی اول می‌خواد امتحان کنه؟
- من که در هر صورت می‌دونم اون به پای من می‌خوره، پس اول میام.

سارا همین‌طور که تمام اصول قر دادن رو توی راه رفتنش تیک می‌زد، روی صندلی نشست و کفش رو گرفت تا پاش کنه، ولی در کمال وحشت، کفش به پاش نمی‌رفت.
- این... غیر ممکنه! چطوری پاهام یهو اینجوری شدن؟ من مطمئنم این کفش اندازه‌ی پای منه!
- خب دیگه دخترم، انکار بخشی از باخته. بلا بیا بشین!

بلاتریکس پنهانی تمامِ زبان اصلی و زبانِ کوچکش رو در معرض دیدِ سارا گذاشت و با اطمینان روی صندلی نشست.

- به به، بلای مامان مرحله‌ی اول رو برنده شد! آفرین!

مروپ توی دفترچه‌اش امتیازات مرحله‌ی اول را ثبت کرد و رفت سراغ مرحله‌ی دوم، که میوه خوروندن به تام بود.


گب دراکولا!


پاسخ به: باغ وحش هاگزميد
پیام زده شده در: ۲۲:۱۲ پنجشنبه ۵ دی ۱۳۹۸
#98
- من دیگه خسته شدم! دیگه واقعا نمی تونم!
- آخه بلا، چرا تا فروشنده‌ها می‌گن برای خریدن لباسا پول بدین عصبانی می‌شی می‌زنی می‌کشیشون؟ الان اگه می‌گرفتنمون که بدبخت می‌شدیم.
- خبه حالا، انگار چکار کردم! می‌خواستن لباس می‌دادن. آخه آدم از لرد سیاه پول می‌گیره؟
- نه ولی... الان دیگه هیچ راه‌حلی نداریم. چه‌جوری دست‌خالی برگردیم پیش ارباب؟
- اینو یادت باشه رکسان، یه بلاتریکس هرگز دست‌خالی پیش اربابش برنمی‌گرده. ... من دو تا راه‌حل دادم قبل از این، چرا حواستون نیست؟

مرگخواران اجازه‌ای گرفته و به پست قبل پاتک زدن.

نقل قول:
- فوت می‌کنیمش تا باد کنه و چاق به نظر برسه!


- فوتش کنیم؟ آخه چه‌جوری؟
- کاری نداره که، انقدر بهش تنفس مصنوعی می‌دیم تا باد بشه.
- دست بهش بزنین، همتونو توی الکل حل می‌کنم!

ملت مرگخوار پرِ حرص ناخن به صورت کشیدن و به طرف گابریل که طبق معمول مزاحم شده‌بود، برگشتن.
- چیه باز؟ بذار بادش کنیم بریم لینی رو پس بگیریم دیگه!
- فکر کردین به همین راحتیه؟ که چنین راه چندشی رو بدون اعمالِ اصول پاکیزگی انتخاب کنین؟
- خب پس چیکار کنیم؟
- هر کی می‌خواد تنفس مصنوعی انجام بده، باید یه دور دهن و بینی و حلق و سپس مری تا دریچه‌ی کاردیاش و اگه تا اینجای کار نمُرد و براش مقدور بود تا ابتدای دوازدهه رو با مواد شوینده‌ای که ترکیبی از قوی‌ترین‌ها هستن رو بشوره، بعد.

مرگخوارا به بلاتریکس، و به بلاتریکس به رودولف و رودولف به رابستن نگاه کرد.

- داداش؟
- چی بودن می‌شه؟

***

- خب، شیر! ما اون‌چه که می‌خواستی رو آوردیم. حالا به عهدت وفا کن و اون پیکسی رو رد کن بیاید.

قربانی که حالا به‌شدت گنده و چاق شده‌بود، پرت شد جلوی شیر؛ چشم‌های شیر برق زدن و همین‌طور که لینی به بیرون از قفس پرت شده و به دیوار می‌چسبید، با مرگخوارها که یک فضاییِ شفاف هم همراهشون بود، مرلین‌حافظی کرده و اون‌ها هم به طرف قفس بعدی حرکت کردن.

بووووم!

ملت مرگخوار به عقب برگشته و شیرِ عصبانی و امعاء و احشاء قربانیِ مذکور رو دیدن که در اثر ترکیدن، همه‌جا پخش شده‌بود.


ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۳۹۸/۱۰/۵ ۲۳:۱۱:۲۴

گب دراکولا!


پاسخ به: پناهگاه
پیام زده شده در: ۱۴:۰۹ سه شنبه ۳ دی ۱۳۹۸
#99
لرد سیاه و مادرش بلافاصله از جا پریدند و نگاهشان را به مردی که به سمتشان می‌آمد معکوس نمودند، اما با دیدنِ ژست بی‌تفاوت و رد شدنش از خانه‌ی گریمولد، نگاه خشمگینشان را به هکتور دوختند و فهمیدند اعتماد کردن به حرف‌های هکتور کلا اشتباه است.

- قشنگِ مامان می‌خوای با گوشت هکتورِ مامان پیتزای پرتقالی درست کنم؟
- نه مادر. هکتور خیلی هم مرگخوارِ خوب و دوست‌داشتنی‌ایه.

در حالتِ عادی فقط به زور ضرب و شتم می‌شد چنین حرفی را از کسی شنید اما این حالتِ عادی نبود؛ پای پرتقال در میان بود.

- شنیدین ارباب چی گفتن؟ ... شنیدین؟ اره شنیدین؟ ... من از همون اولشم می‌دونستم ارباب چقدر به من علاقه‌مندن. می‌دونستم چقدر من براشون باارزشم. پس الکی نبود بعد از اینکه معجونِ مو دربیارِ من برعکس عمل کرد و دماغتون رو خشک کرد منو نکشتین، فقط بخاطر این علاقه‌ی شدید بود!
- ساکت شو هک!
- وای دیدین؟ دیدین؟ ... ارباب نگرانن من با حرف زدن انرژیم تحلیل بره، ببینین چقدر می‌تونم جیگر باشم!
- پسرِ مامان تو که گفتی خودت بینی‌ت رو دوست نداشتی و بریدی؟
- دوستش نداشتیم و به هکتور گفتیم ببردش!
- وای دارن از من دفاع می‌کنن!
- هک!
- وای اون‌سری که کل خونه‌ی ریدل‌ها رو ناپدید کردم... یا اون‌دفعه که وسط جنگ با محفلیا بمب انداختم نصف مرگخوارا تیکه پاره شدن... وای، اون دفعه که به‌جای رابستن، ارباب رو فرستادم سیرازو! الان این‌ بخشش‌ها برام معنی پیدا می‌کنن.

لرد سیاه بعد از این‌که با چشم‌هایش هکتور را ذوب نموده و در اعماق زمین پنهان کرد، دوباره به جلوی در خانه‌ی ریدل برگشته و در جلد پسرِ لوسِ مامان فرو رفت.
- مامانی ما فقط جغد می‌خوایم، جغد دامبلدور می‌خوایم!
- می‌خرم برات مامان جان، غصه نخور!

مروپ باید هنرهای مادرانه‌اش را وسط می‌ریخت. فرزند دردانه‌اش جغد می‌خواست و او باید از زیر سنگ هم که شده، آن را پیدا می‌کرد؛ اما چطور؟
- فهمیدم!
- چی رو فهمیدین مادر؟
- ما باید تازه‌وارد بسازیم.


گب دراکولا!


پاسخ به: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۱۶:۱۳ چهارشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۸
۱. توی یه رول، تفاوت یا کاربرد دیگه ای از تلسکوپ جادویی رو شرح بدین.


همین‌طور که جادوآموزان تلسکوپ‌هایشان را روی زمین نصب می‌کردند و آسمان را رصد می کردند، گابریل هم چند تا سوراخ روی پلاستیک بزرگی که درونش ایستاده‌بود ایجاد می‌کرد.
- داشتم خفه می شدم!

از ابتدای آمدنشان به کویر، او با این پلاستیک راه می‌رفت تا مبادا شن‌های ریز بتوانند وارد کفش‌هایش شوند یا به لباس‌هایش بچسبند و او با این کمبودِ امکانات نتواند آن‌ها را نابود کند.
- خب، حالا دو تا سوراخ بزرگتر برای دست‌ها!

و در نهایت، گابریل هم توانست تلسکوپش را روی زمین بنشاند و مشغول انجامِ تکالیف شود.
- خب، حالا بیا با هم ستاره‌های نامتقارن رو پیدا کنیم و به سمتشون آواداکداورا بفرستیم تا آسمون رو از وجودشون پاک کنیم!
- این تسترال بازیا چیه؟

گابریل از جا پرید. او دورتر از همه‌ی جادوآموزان ایستاده‌بود و کسی کنارش نبود.
- این صدای چی بود؟
- من!

نگاهِ گابریل معطوف به تلسکوپ شد.
- اومدیم دور از بقیه که در سکوت کارمون‌و بکنیم، تلسکوپمون هم سخنگو شد!
- من به تو چکار دارم آخه؟ تو کارتو بکن!
- پس حرف نمی‌زنی دیگه؟
- معلومه که نه!

و ساکت سر جایش ایستاد و رو به آسمان کرد.

- مرلین رو شکر. حالا... صورت فلکیِ رو پیدا می‌کنم، تو کتاب نوشته‌بود خیلی قشنگه!
- نه بابا اون‌جوریام نیست که.
- تو مگه نگفتی حرف نمی‌زنم؟
- چیزی نگفتم که...
- خب، حالا می‌رم سراغِ ستاره‌ی قطبی! می‌گن پر نور ترین ستاره‌ست!
- چرت می‌گن، نتونستن ستاره‌ی پر نور تر پیدا کنن، الکی یه چیزی پروندن.
-
- ببخشید، دیگه واقعا ساکت می‌شم.

گابریل چشم‌غره‌ای به‌ طرفی که حدس می‌زد صورتِ تلسکوپ باشند رفت.
- وای اون ستاره‌رو! چقدر قشنگه!

کمی با ذوق به‌طرفِ ستاره‌ی موردِ نظرش نگاه کرد اما ناگهان سرِ تلسکوپ چرخید.

- تو چرا این‌جوری می‌کنی؟
- خب خودت گفتی حرف نزن.
- چه ربطی داره؟
- می‌خواستم بهت بگم اون ستاره قشنگ‌تره.
- می‌شه تو چیزی نگی اصلا؟
- غلط کردم.
-

گابریل این‌بار، امیدوارانه چشمش را روی تلسکوپ گذاشت تا ستاره‌های مورد علاقه‌اش را با جزئیات ببیند؛ اما به محضِ اینکه مشغول تماشای ستاره‌ی دیگری شد، دوباره سرِ تلسکوپ صد و هشتاد درجه چرخید.

- آخ! تو چه مرگته؟
- این یکی واقعا خط قرمزِ منه.
- چی؟
- همین ستاره‌. من اصلا ازش خوشم نمیاد، یکی دیگه رو نگاه کن!
- یعنی چی که ازش خوشم نمیاد؟
- یعنی نمیاد دیگه‌! این‌همه ستاره، گیر دادی به این؟
- اصلا تو چرا حرف می‌زنی؟ چرا انقدر فضولی؟
- اولا، من ژن برترم. دوما فضول نه، کنجکاو!
- ژن برتر؟
- آره دیگه، من تماما اصیل و جادویی‌ام. نکنه انتظار داشتی شبیهِ بقیه‌ی تلسکوپا باشم؟ بین ما اصیلا و جادوییا، با ماگلیا و گندساخته‌ها باید یه فرقی باشه یا نه؟
- مگه تلسکوپا هم از این چیزا دارن؟
- معلومه که دارن!
-
- اون‌جوری نگاه نکن، اون ستاره اصلا. هم زشته هم مزخرفه. بیا اصلا خودم یه‌دونه برات پیدا کنم.




۲. سر تعمیر کار چه بلایی اومد؟ توی یه رول کوتاه شرح بدین.
۵

تعمیر کار که به طرف افق پیش می‌رفت، ناگهان افق نیز به طرفِ او پیش آمد و او را بلعید. چند دقیقه‌ی بعد جادوآموزان کلاس ستاره شناسی او را می‌دیدند که به‌صورت معلق در جو در حالِ حرکت و پیش‌روی است؛ همه برای او دعا کردند که بتواند زندگیِ خوبی در کره‌ی ماه، یا سیاره‌ها برای خودش بسازد. رابستن هم قول داد که به فک و فامیلش سفارش او را بکند.



۳. الان پروفسور خالی کجا قایم شده و چی به سرش میاد؟ توی یه رول بنویسین! ۵


پروفسور خالی که چند ساعت پیش از بارگاهِ ملکوتی شعبه‌ی خانه ریدل شفا گرفته‌بود، شجاعتی وصف ناشدنی کسب نموده و با زندگیِ قبلیش خداحافظی کرده و به محض اینکه متوجهِ حمله‌ی موش‌های صحراییِ آدم‌خوار شده‌بود، با شجاعت به سمتشان حمله‌ور شد. در واقع پروفسور خالی جایی قایم نشده‌بود، بلکه به‌صورتِ تجزیه شده در شکمِ موش‌های آدم‌خوار و منتظرِ دانش‌مندان بود تا طلسمی برای جمع‌آوری ذرات بدنِ انسان‌ها بود.


گب دراکولا!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.