هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۱۳:۱۹ چهارشنبه ۷ دی ۱۳۸۴
#1
دراكو با ديدن اين صحنه دچار شکي بزگ شد. دراكو سريع خودشو به جسد مرده پدرش رساند.ولدمورت با ديدن دراكو يك طلسم به سويش فرستاد که مثل پدرش درست به وسط صحنه مبارزه افتاد و حالا او هم مانند خیلی های دیگر که ولدمورت به آنها ديگر احتياجي نداشت کشته شد و این آنقدر هری را عصباني کرد که نيروي دفاعي اي عظیمی را که طلسم مرگبار ولدمورت را خنثی میکرد، ناخود آگاه منفجر كرد.
دامبلدور از شدت اين نيرو به عقب پرتاب شد و ولد مورت هم محكم به درب خانه ریدل ها خورد و به گوشه اي پرتاب شد.
چند ثانیه ای طول


تا ابد خیر بر شر و روشنایی بر تاریکی پیروز است
زنده باد اعضای محفل


Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۱۳:۰۶ چهارشنبه ۷ دی ۱۳۸۴
#2
دراكو با ديدن اين صحنه دچار شکي بزگ شد. دراكو سريع خودشو به جسد مرده پدرش رساند.ولدمورت با ديدن دراكو يك طلسم به سويش فرستاد که مثل پدرش درست به وسط صحنه مبارزه افتاد و حالا او هم مانند خیلی های دیگر که ولدمورت به آنها ديگر احتياجي نداشت کشته شد و این آنقدر هری را عصباني کرد که نيروي دفاعي اي عظیمی را که طلسم مرگبار ولدمورت را خنثی میکرد، ناخود آگاه منفجر كرد.
دامبلدور از شدت اين نيرو به عقب پرتاب شد و ولد مورت هم محكم به درب خانه ریدل ها خورد و


تا ابد خیر بر شر و روشنایی بر تاریکی پیروز است
زنده باد اعضای محفل


Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۹:۵۴ چهارشنبه ۷ دی ۱۳۸۴
#3
ديد که افسون او با افسون دامبلدور ادغام شد و يك افسون عجيب با رنگي نقره اي و قرمز بوجود اومد كه به وسط سينه لوسيوس خورد چون ولدمورت درست پشت لوسيوس پناه گرفته بود و لوسيوس را فداي خودش كرد.
دراكو با ديدن اين صحنه دچار شکي بزگ شد. دراكو سريع خودشو به جسد مرده پدرش رساند.ولدمورت با ديدن دراكو يك طلسم به سويش فرستاد که مثل پدرش درست به وسط صحنه مبارزه افتاد و حالا او هم مانند خیلی های دیگر که ولدمورت به آنها ديگر احتياجي نداشت کشته شد و این آنقدر هری را عصباني کرد که نيروي دفاعي اي عظیمی را که


تا ابد خیر بر شر و روشنایی بر تاریکی پیروز است
زنده باد اعضای محفل


Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۹:۴۷ چهارشنبه ۷ دی ۱۳۸۴
#4
ديد که افسون او با افسون دامبلدور ادغام شد و يك افسون عجيب با رنگي نقره اي و قرمز بوجود اومد كه به وسط سينه لوسيوس خورد چون ولدمورت درست پشت لوسيوس پناه گرفته بود و لوسيوس را فداي خودش كرد.
دراكو با ديدن اين صحنه دچار شکي بزگ شد. دراكو سريع خودشو به جسد مرده پدرش رساند.ولدمورت با ديدن دراكو يك طلسم به سويش فرستاد که مثل پدرش درست به وسط صحنه مبارزه افتاد و حالا او هم مانند خیلی های دیگر که ولدمورت به آنها ديگر احتياجي نداشت کشته شد و این آنقدر هری را


تا ابد خیر بر شر و روشنایی بر تاریکی پیروز است
زنده باد اعضای محفل


Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۱۳:۲۱ سه شنبه ۶ دی ۱۳۸۴
#5
هري ديگر چيزي نگفت. تازه فهمید که این خانه چقدر برايش آشناست.
هري: من اینجا رو توی رویام ديدم.ولي نه. من اينجا بودم، همینجا.
هري به تخته سنگي اشاره کرد که در کنار قبری بود.
هري: سدريك دقيقا اينجا كشته شد . قطره ای اشک از کنار گونه او سرازیر شد و یاد آن شب شوم افتاد.
دامبلدور: هري نذار که احساستت بر تو غلبه کنه. ما اینجاییم تا تو بتوني ولدمورت رو بکشي و انتقام سدریک و بقیه بی گناهایی که او براي جاودانگيش کشت را بگيري.
هري اشكاشو پاك كرد و نگاهي به مکاني که سدريک را در آنشب به خواب ابدي فرو رفت انداخت سپس قاطعانه برای کشتن ولدمورت قدم برداشت ولی ناگهان طلسمی مرگبار از کنار او گذر کرد. هری با تعجب به خانه ریدل ها نگاه کرد و لوسیوس مالفوی را دید که دور ولدهمورت می چرخد و می خندد. چهره والدمورت مانند ماری باچشم های قرمز و بدون بینی بود که به نظر چنان خشمگین می نمود انگار که تمامی دنیا را به


تا ابد خیر بر شر و روشنایی بر تاریکی پیروز است
زنده باد اعضای محفل


Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۱۲:۳۹ سه شنبه ۶ دی ۱۳۸۴
#6
هري ديگر چيزي نگفت. تازه فهمید که این خانه چقدر برايش آشناست.
هري: من اینجا رو توی رویام ديدم.ولي نه. من اينجا بودم، همینجا.
هري به تخته سنگي اشاره کرد که در کنار قبری بود.
هري: سدريك دقيقا اينجا كشته شد . قطره ای اشک از کنار گونه او سرازیر شد و یاد آن شب شوم افتاد.
دامبلدور: هري نذار که احساستت بر تو غلبه کنه. ما اینجاییم تا تو بتوني ولدمورت رو بکشي و انتقام سدریک و بقیه بی گناهایی که او براي جاودانگيش کشت را بگيري.
هري اشكاشو پاك كرد و نگاهي به مکاني که سدريک را در آنشب به خواب ابدي فرو رفت انداخت سپس قاطعانه برای کشتن ولدمورت قدم برداشت ولی ناگهان طلسمی مرگبار از کنار او گذر کرد. هری با تعجب به خانه ریدل ها نگاه کرد و لوسیوس مالفوی را دید که دور ولدهمورت می چرخد و می خندد. چهره والدمورت مانند ماری باچشم های قرمز و بدون بینی بود که به نظر


تا ابد خیر بر شر و روشنایی بر تاریکی پیروز است
زنده باد اعضای محفل


Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۱۴:۴۵ دوشنبه ۵ دی ۱۳۸۴
#7
هري به دورو برش نگاهی انداخت و دراکو را دید که داره با سرعت زیادی به طرفش میاد . خیالش راحت شد اما بعد از چند لحظه متوجه شد که دامبلدور داره با چند تا از دیوانه سازها می جنگه و اونا رو به آسونی عقب می رونه . هری که با دیدن این صحنه خاطره دیواانه سازها را به ياد اورده بود لحظه اي مکث کرد ولی به سرعت آن افکار را از ذهنش پاک کرد و به کمک دامبلدور رفت و شادترین خاطره اش را به یاد آورد و چوبدستیش را بلند کرد و فریاد زد : اسپکتو پاترونوم .
ناگهان گوزن نقره ای ظاهر شد و به سمت دیوانه ساز ها هجوم برد و با یک چرخش سریع دو دیوانه ساز را به عقب راند . دامبلدور بدون اینکه به هری نگاه کند فریاد زد : اسپکتو پاترونوم .
و از چوبدستیش ققنوسی بيرون اومد و ديوانه سازها به عقب رانده شدند و ناپديد شدند . هری که با دیدن این صحنه متعجب شده بودگفت: قربان سپر مدافع شما ققنوسه؟
دامبلدور: آره پس دراکو کجاست؟ براي چي اون هميشه عقب میفته.
دراکو: من اينجام پشت سر هری.
دامبلدور نگاهی به دراكو كرد و نگاه نافذش تا عمق وجود دراکو نشاند و گفت: زود باشید باید برویم. هری نمی دانست چرا دامبلدور اینقدر عجله می کرد تا به خانه ریدل ها برسد و مخفیگاه لرد ولدمورت را پيدا کند . به همین دلیل به او نگاهی کرد و دامبلدور که متوجه منظور او شد گفت : به زودی می فهمی هری.
هري ديگر چيزي نگفت. تازه فهمید که این خانه چقدر برايش آشناست.
هري: من اینجا رو توی رویام ديدم.ولي نه. من اينجا بودم، همینجا.
هري به تخته سنگي اشاره کرد که در کنار قبری پدر لرد تاریکی بود


تا ابد خیر بر شر و روشنایی بر تاریکی پیروز است
زنده باد اعضای محفل


Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۸:۴۴ دوشنبه ۵ دی ۱۳۸۴
#8
هري به دورو برش نگاهی انداخت و دراکو را دید که داره با سرعت زیادی به طرفش میاد . خیالش راحت شد اما بعد از چند لحظه متوجه شد که دامبلدور داره با چند تا از دیوانه سازها می جنگه و اونا رو به آسونی عقب می رونه . هری که با دیدن این صحنه خاطره دیواانه سازها را به ياد اورده بود لحظه اي مکث کرد ولی به سرعت آن افکار را از ذهنش پاک کرد و به کمک دامبلدور رفت و شادترین خاطره اش را به یاد آورد و چوبدستیش را بلند کرد و فریاد زد : اسپکتو پاترونوم .
ناگهان گوزن نقره ای ظاهر شد و به سمت دیوانه ساز ها هجوم برد و با یک چرخش سریع دو دیوانه ساز را به عقب راند . دامبلدور بدون اینکه به هری نگاه کند فریاد زد : اسپکتو پاترونوم .
و از چوبدستیش ققنوسی بيرون اومد و ديوانه سازها به عقب رانده شدند و ناپديد شدند . هری که با دیدن این صحنه متعجب شده بودگفت: قربان سپر مدافع شما ققنوسه؟
دامبلدور: آره پس دریکو کجاست؟ براي چي اون هميشه عقب میفته.
دریکو: من اينجام پشت سر هری.
دامبلدور نگاهی به دراكو كرد و نگاه نافذش تا عمق وجود دراکو نشاند و گفت: زود باشید باید برویم هری نمی دانست چرا دامبلدور


تا ابد خیر بر شر و روشنایی بر تاریکی پیروز است
زنده باد اعضای محفل


Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۱۳:۵۹ یکشنبه ۴ دی ۱۳۸۴
#9
سیریوس:آره بین ارواح هم اختلافاتی هست اما تقریبا هیچ کس نتونسته بود این اختلاف ها رو بر طرف کنه تا اینکه دامبلدور همشون رو جمع کرد و با اون نفوذي كه روشون داشت ، تونست اوناها رو متحد کنه. حالا هیچ روحی با ولدمورت همكاري نميكنه.
دامبلدور: معطل نشید. راه بيفت هري.
هري با اینکه نمی خواست سیریوس را ترك كند ولي بالاجبار به راه افتاد اما نگاهش به سمت سيريوس بود نمی توانست حالا که دوباره او را پیدا کرده بود دوباره اونو رها کنه
ولي احساس آشناي ناپديد شدن بازم گریبانگیرش شده بود.ناگهان همه چيز در اطرافشان تغییر کرد و آن ها غیب شدند . همه اجسام بدورشان ميچرخيد و بالاخره آن ها در خیابانی تاریک فرود آمدند و بالاخره آنها به خانه ریدل ها رسیدند و متوجه سردی هواي آنجا شدند.
هري: ببخشید پروفسور ، ما دو نفر بايد بريم یا که شما هم با ما میایید و به ما کمک می کنید ؟
دامبلدور : نه ، فکر کنم بهتره من اول برم و بعدش شما دو تا بیاین .
هری : ما دو تا؟ من كه يك نفرم؟
دامبلدور : مگه دراکو نیومد ؟؟!!
هری : نميدونم.
هري به دورو برش نگاهی انداخت و دراکو را دید که داره با سرعت زیادی به طرفش میاد . خیالش راحت شد اما بعد از چند لحظه متوجه شد که دامبلدور داره با چند تا از دیوانه سازها می جنگه و اونا رو به آسونی عقب می رونه . هری که با دیدن این صحنه خاطره دیواانه سازها را به ياد اورده بود لحظه اي مکث کرد ولی به سرعت آن افکار را از ذهنش پاک کرد و به کمک دامبلدور رفت و شادترین خاطره اش را به یاد آورد و چوبدستیش را بلند کرد و فریاد زد:اسپکتو پاترونام!!!
ناگهان گوزن نقره ای ظاهر شد و به سمت دیوانه ساز ها هجوم برد و با یک چرخش سریع دو دیوانه ساز را به عقب راند. دامبولدور بدون اینکه به هری نگاه کند فریاد زد:


تا ابد خیر بر شر و روشنایی بر تاریکی پیروز است
زنده باد اعضای محفل


Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۱۳:۴۵ یکشنبه ۴ دی ۱۳۸۴
#10
سیریوس:آره بین ارواح هم اختلافاتی هست اما تقریبا هیچ کس نتونسته بود این اختلاف ها رو بر طرف کنه تا اینکه دامبلدور همشون رو جمع کرد و با اون نفوذي كه روشون داشت ، تونست اوناها رو متحد کنه. حالا هیچ روحی با ولدمورت همكاري نميكنه.
دامبلدور: معطل نشید. راه بيفت هري.
هري با اینکه نمی خواست سیریوس را ترك كند ولي بالاجبار به راه افتاد اما نگاهش به سمت سيريوس بود نمی توانست حالا که دوباره او را پیدا کرده بود دوباره اونو رها کنه
ولي احساس آشناي ناپديد شدن بازم گریبانگیرش شده بود.ناگهان همه چيز در اطرافشان تغییر کرد و آن ها غیب شدند . همه اجسام بدورشان ميچرخيد و بالاخره آن ها در خیابانی تاریک فرود آمدند و بالاخره آنها به خانه ریدل ها رسیدند و متوجه سردی هواي آنجا شدند.
هري: ببخشید پروفسور ، ما دو نفر بايد بريم یا که شما هم با ما میایید و به ما کمک می کنید ؟
دامبلدور : نه ، فکر کنم بهتره من اول برم و بعدش شما دو تا بیاین .
هری : ما دو تا؟ من كه يك نفرم؟
دامبلدور : مگه دراکو نیومد ؟؟!!
هری : نميدونم.
هري به دورو برش نگاهی انداخت و دراکو را دید که داره با سرعت زیادی به طرفش میاد . خیالش راحت شد اما بعد از چند لحظه متوجه شد که دامبلدور داره با چند تا از دیوانه سازها می جنگه و اونا رو به آسونی عقب می رونه . هری که با دیدن این صحنه خاطره دیواانه سازها را به ياد اورده بود لحظه اي مکث کرد ولی به سرعت آن افکار را از ذهنش پاک کرد و به کمک دامبلدور رفت و شادترین خاطره اش را به یاد آورد و چوبدستیش را بلند کرد و فریاد زد:اسپکتو پاترونام!!!
ناگهان گوزن نقره ای ظاهر شد و به سمت دیوانه ساز ها هجوم برد و با یک چرخش سریع دو دیوانه ساز را


تا ابد خیر بر شر و روشنایی بر تاریکی پیروز است
زنده باد اعضای محفل






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.