هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: ارتش وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۲۰:۳۳ یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۸۶
#1
اما یک دفعه ای در کار نیست و نور سبزی کل اتاق و میگیره....
تصویر زوم شده روی وند ولدی دود سبز رنگی داره ازش خارج میشه . تصویر از زوم خارج میشه و پرسی در حالی که داره خودتشو میتکونه از جاش بلند میشه:مثکه باطری وندت تموم شده ولدی جون.خوب دیگه زحمت دادیم دیگه کاری باری؟
ولدی در حالی که هم خیلی خشن شده و هم خیلی متعجب یه نگاه به وندش میکنه یه نگاه به پرسی :وا چرا نمردی تو؟
پرسی : آخه من پسر برگزیده دو هستم. و در حالی که داشت میرفت گفت:بابای ولدی!
ولدی در حالی که داشت به ریش مجازیش دست میکشد:بلا این پرسی رو ور دار بیار ببینم
بلا پرسی رو که در حال بیرون رفتن بود و از یقه میگیره و یه وجب از زمین بلندش میکنه و میاره! ایول این بلا هم خوب چیزیه ها من هم اکنون تو رو به آداس دعوت میکنم بله چونم* براتون بگه که ولدی یه بار دیگه وندشو میگیره طرف پرسی همه جا تاریک میشه صدا از هیچ کسی در نمیاد
دوربین زوم میشه روی قطره عرقی که داره از تار موی پرسی میچکه
که یه دفعه صدای رسا زیر و روح مانندی به گوش میرسه :دست به اون نمیزنی اول من تکلیفم و با تو مشخص میکنم
دوربین قطره عرقه رو بیخیل میشه و 180 درجه میچرخه و در خونه باز شده! !شدیدا هم داره بارون میاد در با صدای جیر جیری داره تکون میخوره زنی در آستانه ی در حالی که دست یه بچه کچل رو گرفته که شباهت بسیار زیادی به حسن کچل داره وایساده. در همین هنگام که من دارم اینو مینویسم داره باد میوزه و موهای زنه به حال رقصان در اومده تیریپ پکوهانتس و اینا! که یه دفعه یه باد خفن تر میوزه و کلاه گیس زنه رو با خودش میبره .از قضا زنه هم کچل از آب در میاد و منو به شدت یاد مامان حسن کچل میندازه!
بلا در حالی که یقه پرسی رو بیخیال شده یه ابروشو با زحمت میده بالا :ببخشید شوما!؟
زن کچله در حالی که چادر دور کمرشو سفتتر میکنه دست پسر کچل رو میکشه و با قدم های خیلی استوار به سمت ولدی میره:د بگو! د بگو مین کیم!!
ایگور در حالی که ! ا کوفت و در حالی که 60 تا در حالی که گفتم! !خوب ایگور همون طور که به سه تا کچل نگاه میکنه رو به رودی میگه:ببین این سه تا چه شبیه همن
بلا در همین وقت کلشو میکنه بین کله ایگو و رودی:اِ اِ اِ! بابا ایول !ارباب تو هم؟ایول!ولدی جون خوشم اومد کارت درسته!
ولدی در حالی که ناخونش و کرده تو حلقش و داره ناخونشو میخوره!:تو این جا چی کار میکنی؟ حالا شب میام خونه با هم حرف میزنیم
زن کچله:من این جا چی کار میکنم؟ببین دیگه خسته شدم دیگه به این جام رسیده و به حدودا یه میلیمتر بالای مژهی سمت راستش اشاره میکنه
پرسی در همین حال رو به بلا میگه: بلا !یادته میخواستم عکس دوست دخترشو بهت نشون بدم همینه! ماشا... چه پشتکاری داشته اربابتون کی این بچه به دنیا اومد کی این قدی شده؟
زن کچله که خیلی شبیه خود ولدی جونه:ببین من تصمیم گرفتم برم زن آلبوس شم
در همین زمان صدای موزیک متن میره بالا و تصویر حرکت میکنه و از بالا کله ی سه تا کچل و نشون میده که هم زمان برق میزنه
____________________________________-
من یک ساعت پیش حدودا این پست و نوشتم و اصلا توجهی به عنوان تاپیک نکردم اگه روند پست زنیتون رو به هم میزنه ناظر جون بزن پاکش کن.اما اگه نفره بعدی میتونه به وزارت خونه ربطش بده ناظر جون پاکش نکن!امضا!مازامولا
______________________________---
لطفا پست منو پاک کنیدلطفا پست منو پاک کنید


ویرایش شده توسط مازامولا در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۵ ۲۱:۱۲:۲۹
ویرایش شده توسط مازامولا در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۵ ۲۱:۱۹:۰۰
ویرایش شده توسط مازامولا در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۵ ۲۳:۵۳:۵۸
ویرایش شده توسط مازامولا در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۵ ۲۳:۵۸:۵۰

آداس این جا وطن من است!


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۱:۵۶ شنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۶
#2
این جا آداس است سالاد شیرازی جادوگران!!ماشاا.. شیر موزه!!! یه کم دیگه قاطیش کنین ورز بیاد!
واقعا این سوالات در ذهن ما هست که چو چی (یعنی چو چی شد؟)
کدوم پست؟
من به دلیل فشار های اقتصادی سیاسی همه طنزم از بین رفته!
__________________________
چندین ساعت قبل از این دو تا پست پایینی 3 هفته قبل در حالی که چو داد میزد:نه شما نمی تونید این کارو با من بکنید
چو:نه عمرا نمیتونید
چو:هوی باقالی علفی!!با توم نه نمیشه شما نمیتونین.
دوربین فضای تاریکی رو نشون میده و دو تا بادوم سفید و که همون چشم چو میباشد*. که 2 بار پلک میزنه.
دوربین از یکی از سوراخ های گونی میره بیرون و حدس بزنین کی تو کادره؟
عله ی خودمون!
__________-
زمان:دم دمای لحضات ملکوتی ورود جین جان (جینی)
مکان:خونه عله اینا
عله ریش مصنوعیشو که از هدایای سرژ عزیز در زاه اسلام بوده رو در میاره عینک آفتابیشم میکنه!
دستمال خالخالی سفید قرمزی رو در میاره و عرق شو خشک میکنه و میذاره رو دماغش و نفس عمییییییییییییییییییییییییق میکشه و میره تو رویا:
باب
باب
باب(صدای تشکیل شدن حباب بالای سر): یه ابر بالای سرش ظاهر میشه آخه این دستمال یادگاری نمید خدابیامرز بوده و یه صحنه یادش میاد که تو یه 4 دیواری کوچیک......
بلههه افطار میکردن!
-علهههههههههههههههههههههه
ابره میترکه!ابر که هیچی با این صدا منم بودم میترکیدم!
عله بر خلاف همیشه این دفعه هوشش و به کار گرفت و گونی رو ورداشت گذاشت توی یه مکعب که یه دایره داره وسطش بعد چند تا دکمم داره!
-علههه بادمجونها رو سرخ کردیی؟
جین جان در حالی ای حرف و میزد که داشت با یه چیزی شبیه آجر که مدل mengharia E61i *بود صحبت میکرد :نه لاوی(لاوندر) با عله بودم تو بگو
جین جان یه کوه لباس میریزه رو سر عله:بنداز تو ماشین
عله:با دست میشورم عزیزم
جین جان یه نگاه از نوک انگشت عله تا فرق سرش میندازه و از اون جایی که ما ساحره ها خیلی با جذبه ایم و شما جادوگرا زز عله آب دهنشو قورت که نمیتونه بده نگه میداره که شاید بعدا بره تف کنه!
غله با همون تف تو دهتش:مو قشنگ عله !خودم با دست میشورم یه کار میکنم برق بزنه . به من میگن عله گلدن(golden)پنجه.
جین جان:باقالی علفیییی بنداز تو ماشین! ا
و بلههههه جونم براتون بگه که لباسا میرن تو ماشین و دکمه نارنجی هم زده میشه و هیچ فیلم هندی هم در کار نیست!
__________________________
دوربین آشپزخونه عله اینا رو نشون میده ومن چون خیلی به فضا سازی معتقدم آشپزخونه ای با کاشی های نارنجی که وسط آشپزخونه یه سفره پهن شده که از قضا وسط سفره عله نشسته و بازم از قضا یه سری سبزی دورشه و با یه دست یه جعفری رو جلوی چشش گرفته و با دست آزادش و دراز میکنه:د ببین!! ببین این اعصابه من دارم؟من یه عمر یخ حوض شکستم رخت شستم حالا میگه بندار تو ماشین به غرور آدم توهین میکنه.نه تو این دست منو ببین (فقط دست رو ببینید).
البته هیچ کسی توی آشپزخونه نسیت جز عله!
دوربین یه 60 درجه میچرخه و ماشین لباس شویی رو نشون میده که در حال لرزیدنه.....کف میکنه.....آّب میکشه....خشک میکنه...خدا به دور گویا رو دور تندم هست

________________________________
چندین ساعت بعد
یه موجودی وایساده
درسته که من عشق توصیفم ولی تو این یه مورد عاجزم
بانو چویی(چو) در حالی که یه کم آب رفته. و موهاش خیلی قشنگ سیخ شده بدون هیچ گونه استفاده از ماده های چسبناک.و هر از گاهی که جرقه هم میزنه و مردمک چشمش با سرعت 2 mm در ثانیه در حدقه میچرخه و قسمت های مختلف بدن و لباسش برق میزنه(از این ستاره خوشگلا که تو تبلیغ مایع ظرفشویی ها روی این لیوانا مدرخشه) جلوی عله وایساده.
عله:بیبین(bibin) آبجی چویی ما چاکرتون آق عله خاطر خوا شوما شدیم دس خودمون نی به مولا .این ضعیفه هم بد چیزیه.شیطونه میگه طلاقشو بدم بیام شوما رو بیگیریم ولی الانه بیا یه صیغه میقه ای بوخونبم محض آشنایی.والا آبجی چاکریم در بست.

در حین این جینگولک بازی های عله با هر کدوم ار این جمله ها یکی از موهای چویی از بالا به پایین سقوط میکرد.و کم کم سرعت حرکت مردمکه هم کمتر میشد و دهن چویی به لبخند ملیحی باز میشه تااین که در آخر نیشش تا بنا گوشش باز میشه. و دهنش و باز میکنه که یه چیزی بگه اما متاسفانه چند تا حباب از دهنش میاد بیرون
===============
* mengharia bar vazne nokia


ویرایش شده توسط مازامولا در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۴ ۱:۵۹:۱۱
ویرایش شده توسط مازامولا در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۴ ۲:۱۶:۱۲
ویرایش شده توسط مازامولا در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۴ ۵:۱۰:۴۸

آداس این جا وطن من است!


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۴:۴۹ چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۸۶
#3
اندی سال است که ما ننوشته ایم و استعدادمون زیر خروارها کتاب و کنکورو و دانشگاه گم شده اگر مورد پسند نبود پستامون عذر میخواهیم و فرصت میخواهیم تا بیفتیم راه!
انتقاد:بابا مخ درد گرفتم یه کم مفهوم تر بنویسید!!! من الان یه ساعته دارم پست میخونم تنها چیزی که فهمیدم این بود که چو رو دزدیدن!حالا کی عضو آداسه و دشمنش کیه و اینا ما نفهمیدیم!
درضمن آداس؟؟؟قابلمهههههههههههه؟؟؟؟سبزییییییییی؟؟؟؟آشپزخونههههههههههههههههههههههههههههههه؟خدا اون روز و نیاره که مازامولا تبدیل میشود به هاپو!!!شمارو شست شوی مغزی دادن آداسی ها از خواب برخیزید که منو ماکسیم اومدیم!
مادام ماکسیم رییس آداسه مراجعه به پست های بسیار بسیار قبل!
به نام خدا
_________________________

حرکت دوربین کوهستان های آلپ رو نشون میده که پر از برفه.دوربین زوم میشه زوم میشه زوم زوووووووم از کنار لوسین میگذره و ...
سورتمه ای در حال حرکت است.زنی با گوشه ی وندش در حال سوهان زدن ناخونشه.موهای دو موشی پلیور قرمز نگاه متکبرانه و خشانت آمیز.بله!مادام ماکسیم.
مادام با لهجه ی غلیظ فرانسوی :پس کی می رسیم ؟
مادام ماکسیم حدودا عرضی به اندازهی 3 آدم و طول 2 مترو نیم داشت.
دختری در حال کشیدن سورتمه بود با موهای آبی پررنگ که با تار عنکبوت های وسط موهاش به نظر های لایت نقره ای میاومد
دختره:الان مرسییییییم(meeeereesim
جای پای دختره با رد سورتمه پاک میشد و بالاخره از پشت مه عمارت با عظمت رو دید اگر چه دوده های روش نشون از قدیمی بودنش داش ولی هنوز ابهتشو حفظ کرده بود
دختره نزدیک تر شد و (از این گردالی ها هست که میزنن تق تق صدا میده)گردالی در رو که به شکل مردی با یک قابلمه در دست بود رو سه بار به در زد.
در با صدای جیر جیر بلندی باز میشه فلور در حالی که داره آدامس رو با حرارت خاصی میجوه :جانم؟
چشمهای فلور پشت موهای نقره فامش پنهان شده و با حرکتی دلبرانه به پشت گوش میزنه و یه چشمک هم اون وسط میزنه.
در این بین دختر مو آبی -رو یه پا- میپره و یه 6-5 متری بالا میره ویه 5 تا ملق میزنه و توی این گردش هوایی موهاشم به طریقه ی سینشه ای(اسمش سینشه بود دیگه؟)پیچ و تاب میخوره و بالاخره میاد پایین و در دست سمت چپش یه علامت سن تاپ (آب پرتقاله) مانندی رو که روش یه مرده که قابلمه دستشرو نشون میده
دختره:علامت مخصوص رئیس بزرگ مادام ماکسیم ملقب به آداسیکومان!احترام بگذارید.
فلور درحالی که این پا اون پا میشده نگاه عاقل اندر سفیهی به دختره میندازه و یه دوبار آدامسشو میجوه:جانم؟
دختره با سرش یه هد به روش همین عکسه خودم به فلور میزنه:عجب بابا! برو اون ور ببیینم من مازامولام!اومدیم نجاتتون بدیم!مادام بفرما!
فلور در حالی که افتاده و یهدونه از این گردالی ها رو سرش رشد میکنه:آی قلبم!


ویرایش شده توسط مازمولا در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۱ ۱۵:۲۴:۱۴

آداس این جا وطن من است!


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۱۴:۵۳ سه شنبه ۱۱ بهمن ۱۳۸۴
#4
دقیقا 200 تا موضوع هست برای ادامه دادن!!!این جمله انتقاده!
پستم کوتاهه! اگه قابل ادامه دادن نبود ناظر جان جون جین پاکش کنید!
مادربزرگه تولدت مبارک
___________________________________

مگه مادربزرگ از سر راه اوردیم!یه بار شکست عشقی داشته این دفعه دیگه با روش سنتی آداسی آقای جادوگر باید وارد عمل شه!
________________________________

زمان یک هفته قبل ....قبل از این که پدر بزرگه پدربزرگ شه!
مادربزرگ در حالی که یادش رفته بود سه تا بیگودی که بالای سرش بسته بود رو باز کنه چادر صورتی رنگ گلگلی شو دور کمرش بسته بود و میل بافتنیهاشو که همون وندشم بود لای چادرش گذاشته بود مادربزرگ با دمپایی لا انگشتی هایی که به زور تو پاهای کپلش رفته بود با یه سینی که توش نوشیدنی کره ای گذاشته بود وارد سالن شد........
و سینی رو گذاشت وسط میز
ساحره ها با حرکتی هماهنگ با دهنی نیمه باز به ونوس نگاه کردن
ونوس رفت دست به سینه رو کاناپپه نشست و یه پاشم انداخت روی پاش
مادربزگه: اهم
اصولا این اهم یه هشداره! ولی هیچ اتفاقی نیفتاد
بنیامبن روی صندلی بغلی مازا نشسته بود و به جای سر و صورتش فقط یه دسته گله رز صورتی دیده میشد
مازامولا با خودش فکر میکرد چرا این آقاه یه ذره سبزه!
مادربزگه :اهم!ببخشید که اینجا آداسه ها!
مازامولا که تازه منظور مادربزرگه رو فهمیده بود پاش و گذاشت رو پای بنیامین و بن از سفید بلوری به سبز یشمی متمایل شد
اون طرف سالن دخترخاله ریتا در حالی که موهاشو تقریبا داشت گره میزد انواع ورزش های صورت و چشم و ابرو لب گاز گرفتن و انجام میداد تا بلکه مادربزرگه چادرشو سرش کنه
مازا به سینی اشاره کرد و بنیامین در حالی که گل و دو دستی گرفته بود با یه دست سینی رو بلند کرد و گرفت جلوی ریتا ریتا با حرکت چشم اشاره کرد به دانگ
دانگ عمل ریتا رو تگرار کرد ....
فلور عمل دانگ و تا بن رسید به مادربزرگه
بن نفسشو حبس کرد بود خم شد و عشقولانه به چشم های مادربزرگه که پشت عینک ته استکانیش دست کمی از چش دایناسور نداشت نگاه کرد که در همین گیرو داد! که مادربزرگه داشت قند بر میداشت لیوان داغ نوشیدنی کره ای برگشت روی ونوس!
مازامولا با خودش فکر کرد این بنیامین چرا این قد سبزه!
.......هیچ صدایی نمیاد.. جر پلک زدن مادربزرگه!


آداس این جا وطن من است!


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۱۶:۳۵ دوشنبه ۳ بهمن ۱۳۸۴
#5
بباخشید!
این آقا زیریه گفته پست نزنین!من کنکوریم!فردا هم امتحان دارم زیاد پستم ادامهی کسی نیست که پست کسی و خراب کنه!
من میزنم اگه این آقا زیریه پسنشو زد دیدین ربط نداشت! پاکش کنین مال منو!
آقا زیریه بباخشید!
_____________________________________________
مازامولا روی تخت دراز کشیده و دو تا دستاشو زیر چونش گذاشته و پاهاشو یکی در میون با لا پایین میکنه! مردمک چشماش مثل پاندول ساعت چپ و راست میشه
موهای مازا وینگیل وینگیله!
به قول ریتا اگه سر وینگیلشو بگیری میرسی به کف کلش!
روی کف کلش یه سری چیزای سیاه رژه میرن!ولی من نمیدونم چین!
اگه از کف کلش بری توی کلش!میرسی به چیز سبزی که مغزشه*وقتی که بری تو مغزش دقیقا میتونی به افکار شومی که داره پی ببری!
در ذهن مازا......
مازا::میگی چی کار کنم؟
مازامولا:هوم؟
مازا:چه طوری از اون تو درش بیارم؟
مازامولا:تو این کارو نمیکنی!
مازا:الان برفک زده
مازا:مادربزرگه بفهمه نصف شدی در جا!
مازا: خوب من که نمتونیم بذارم اونجا بمونه که!
مازا: بابا خیره سرم آداسم آبرومو نبر! این همه خوشحال شدم که میذارمش تو فیریر!
مازا: میشه همون وقتی که میخوام بذاریمش بذارم بره!
ولی اون سالی رو اول میدیم ونوس یه چند تا تا (ta)بزنه بعد میدیم چو روش یه چند باری بپره! بعد میدیم بابایی(هگرید) به زور جاش کنه تو جا یخی
مازا: آره این خوبه درش که اوردیم مربع مربع بشه! ولی دانگ رو هم همین کارو میکنیم!
مازامولا سرشو میزنه تو دیوار: مازا: آخ خیلی نامردی
مازا: اگه من مازامولا درش میارم!
!در همین حینی که که مازا داره سرشو میزنه تو دیوار ونوس در و باز میکنه
مازا هوار میزنه ونوس هم همزمان هوار میزنه!
مادربزرگه: مادر چرا خود زنی میکنی؟
مادر بزرگ نگاهی به سر تا پای مازا میکنه
مازا روی نوک ناخونای پاش دقیقا وسط اتاق مثل خل ها وایساده
مادربزرگه:هویی! مشکوکی!
مادربزرگه:دانگ تو یخچاله؟
مازا: آب دهنشو قورت میده :اوهوم
ونوس زیر تختو نگاه میکنه بالای سقف و نگاه میکنه

مادربزرگ چشماشو تنگ میکنه به مازا چشم غره ای میره و در و میبنده!
و با سرعت خودشو به دم یخچال میرسونه
درو باز میکنه
داخل یخچال!
بادکنکی سبز رنگ!!
در حال ترکیدن!
سوشی در دهن!
به پهنای سه چهارم یخچال
دانگی به قطر 4 سانتی متر!!
دانگ صداهای ناهنجاری ازش بیرون میاد: منو بیار بیرون من جام نمیشه!!!!!!! این 80 کیلو اضافه وزن داره


آداس این جا وطن من است!


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۲۰:۰۴ جمعه ۲۳ دی ۱۳۸۴
#6
تصویر کوچک شده

چو لباس سفیدی تنش کرده بود و کمبربند آبی به کمرش بسته بود

مازا عقب عقب میرفت
مازا :هو چو منم مازا
چو با نوک پاش زد نو چشه مازامولا!
فلور چو رو از پشت گرفت: :چو ولش کن مازامولاست
چو فلور و می زنه کنار میزاره دنبال مازامولا



******
مازامولا بالای میز وایساده و دلش و گرفته و این پا اون پا میشه!
چو کنار فلور نشسته
فلور:بابا بیا پایین کاریت نداره که
مازامولا زیر چشمش کاملا کبوده: آره مشخصه
!
مازا:تورو خدا فلور ا یقه اینو بگیر ببر اون طرف:این فکر می کنم نوفهمه تو وزرارت یه کاریش کردن فکر کنم حافظشو از دست داده
فلور بابا بیا پایین شوخی کرد
مازامولا که روی میز تقریبا داشت طناب میزد گفت:فلور خواهش میکنم
فلور به سر تا پای مازامولا نگاه کرد:ببنیم تو چرا هی میپری بالا پایین؟
مازامولا صورتش به سبزی میزد:چون میخوام برم دست شویی!
فلور جبران میکنم!!!خواهش میکنم
فلور لبخند گشادی زد و بی توجه به مازا شروع کرد با چو حرف زدن

چو که حواسش پرت شده بود مازامولا از فرصت استفاده کرد و نوک ناخون پاشو گذاشت پاییین و از میز اومد پایین که دید چو با سرعت جن دنبالش گذاشته!
مازامولا دقیقا با همین قیافه عقب عقب رفت
چو لبخند مهربانه ای زد:بابا مازا منم چو
چو:باهات شوخی کردم
مازا:برو عقب!!!!
چو:مازامولا!!؟شوخی کردم
مازاموا یه لحضه چپ و راست و نگاه کرد گفت :مطمئنی دیگه؟
و چو با نوک انگشتاش کوبوند توی پیشونی موذمال!
چو دستاشو روی هم گذاشت و خم شد: اوس
چو:اینه!

___________________________________________

سدریک مشتاقانه داره فلور و نگاه میکنه
فلور لباس آبی رنگی تنش کرده و درحال حل کردن جدول پیام امروزه!
من روی کاناپه ای بین سدریک و فلور نشستم و دارم پروندهی پاتر و ورق میزنم
سدریک دهنش هم چنان با لبخند گشادی باز ه و به یه نقطه خیره شده و اونم فلوره!
من که سرمو باند پیچی کردم و سرم با تبک عصبی جلو عقب میره
یه چشمم کاملا هیچی نمیبینه در اثر ضربات چو
همون طور که سرم پایینه بالا رو نگاه میکنم
سدریک: ببخشین خانوم فلور جایی مونده من تمیز کنم؟
من نگاه مشکوکانه ای به سدریک میکنم و دو انگشتم رو با دقت توی دهنم میکنم و شروع کردم به

ورق زدن
سدریک تقریا مردمک چشاش شکل قلب شده
فلور نمیدونم چرا امروز خوشگل شده بود!
سدریک 675 بار گلدون روی میزی که فلور روش نشسته رو پاک کرده بود و همین الانی که دارم اینو

مینویسم برای677 بار پاک کرد ولی من نمیدونم چرا به جای گلدون فلور رو نگاه میکنه
سدریک:ببخشین خانوم فلور میخواین من یه بار دیگه ظرفها رو بشورم؟
من چند لحضه یه فلور نگاه میکنم..فلور صورتش قرمزه و موهاشو میزنه پشت گوشش
من دهنم باز مونده یه نگاه به سدریک میکنم یه نگه به فلور
سدریک همچنان مردک چشماش قلبیه
من نمیدونم فلور چرا این قدر تند تند پلک میزنه
و من همچنان دارم با دهان باز این دو تا رو نگاه میکنم!
_________________________________

آوریل کنار در وایساده خانوم مو بلوندی زیر برف استاده و چتر سیاهی دستش داره و پالتوی مشکی تنگی هم تنشه و همه ی موهاشو یه طرف صورتش ریخته
خانومه نگاهی به پشت سر آوریل میندازه و به سرتا پای آوریل نگاه میکنه و با صدایی که دوبلرش صد
در صد زیزیگولوه:ببخشید این جا آداسه؟
آوریل :بله؟
-من میخوام با آداس مذاکره کنم
آوریل چند تا پلک میزنه؟: بابت چی؟:
خانومه:من میتونم در مورد وب مستر ساحره به شما کمک کنم
آوریل ابری بالای سرش میاد: این خانوم ژیگول پیگول چه کمکی میتونه به ما بکنه:" اسمتون؟
خانومه که سعی داره تقریبا آوریل و هل بده تا بیاد تو:آنیتا!
_______________________________________-

خانو مو بلوند منو یاده صفحه ی بک گراند بیقبیق پاتر میندازه(اشاره به پستم تو زز)
آنیتای عزیزم چون دو پسته شده بوداین جوری کردم!


ویرایش شده توسط mazamo0ola در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۲۴ ۰:۴۱:۳۴

آداس این جا وطن من است!


Re: زز ... با زار
پیام زده شده در: ۲۱:۰۱ پنجشنبه ۲۲ دی ۱۳۸۴
#7
در فضایی عشقولانه.....
هوا ابری است!دانه های برف ..گویی از هم سبقت میگیرند تا به دل زمین فرو بروند
فضا عشقولانه....
پاتر بر بالکن نشسته..دورش چند تا شمع روشن کرده... هر از گاهی سوز سردی تا مغز استخوان پاتر را میسوزاند و زبانه های شمع را به حرکات موزون وا میدارد
پاتر دست مال سرشو بسته و بر روی صندلی راحتی(از اینا که جلو عقب میره) نشسته و قلم پری تو دستشه و از عمق وجود خود شعر تراوش میکنه..نوک دماقش قندیلی بسته شده که چهره ای رویایی به او بخشیده! البته من نمیدونم چی بوده که قندیل شده!! فقط میدونم نوک دماغشه!
پاتر:هوا سرد است و يار از من چقندر پخته ميخواهد ... آداس وب مستر دختر، خودم را كشته ميخواهد.

نمید با صدایی که به دلیل فرکانس بالا به حالت جیغ دراومده:معلوم نیست تا این وقت شب کجا بوده!
پاتر:لباسم مال پارساله ، نميدم شاد و خوشحاله ... تمام يوزرا بسته ، دل من پسته** ميخواهد
نمید:مثلا پله ها رو خیر سرت پاک کردی؟نصف ظرفا مونده!خدایا من چه قدر از دست این بکشم آخه!
پاتر: چه لذتي داره كه در حال خوردن ( بخوانيد خوندن!!!) پسته چند تا يوزرم ببندي
نمید:من که میدونم زیر سرت بلند شده
و در این حین صدای بیقبیقی به گوش رسید سکوت سنگینی همه جا رو فرا گرفت
نمید همچون ماری جهنده صورتشو به پنچره چسبونده و دماغش به سمت راست متمایل شده
پاتر از شدت هیجان حواسش به نمید نیست و با سرعت داره یه چیزای تو بیقبیق مینویسه
نمید پشت پاتر وایساده صفحه ی بک گراند بیقبیق عکس زنی مو بلوند و میبینه که با لطافت خاصی یا به اصطلاح عشوه شتری لبخند میزنه و جمله ای کذایی! و به شدت عشقولانه :باشه عزیزم!
_______________________
هم چنان برف میاد....
فضا هم چنان عشقولانه است
جای پاتر روی صندلی راحتی خالیست
در بالکن گوشه ی دیوار پاتری آویزان است
و اتفاقا میخی هم تو دیواره که پاتر به همون اویزونه!
ولی من شخصا تو کف پاترم! چون هوز بیقبیق تو دستشه! و لبخند ملیحی هم روی لبشه!
و همچنان فضا عشقولانه است
پاتر: حالا هر وقتی که برف بیاد و تو نیای این دل دیووونه ماتم میگیره!
______________________________
تبصره:اشعار نوشته شده ار جانب خود پاتره و در تاپیک اشعار جادویی به ثبت رسیده!


آداس این جا وطن من است!


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۱۵:۳۵ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۳۸۴
#8
ببخشید!
لطفا یه دیقه این جا رو نگاه کنین!
این جا آداسه!
نه شکنجه گاه!
این چند تا پست که زدین منو یاد شکنجه گاه جادوگران سفید میندازه!
درضمن این ساحره ها مردن؟!!!!
90 نا جادوگر این جا پست میزنن! او وقت فقط فلوره که جواب میده!
............
لطفا خشونت کارو بیارین پایین!
روند آداس و نزنین به هم! آداس با نقشه میره جلو نه با بزن بزن!
موضوع اصلی یادتون رفت!
ما تا دو ماه آینده به جای پاتر وب مستر ساحره داریم!
____________________________________

مصاحبه ي ريتا اسکيتر!
مازامولا:جادوگرا داوطلبانه اجازه ي کشته شدشنشونو دادن!!!

ريتا موهاي فرش رو پشت سرش گوجه کرده و چندتا منگوله از موهاشو کنار صورتش ريخته بود!
عينکي مشکي روي نوک دماغش قرار داره و با قلم پر بلندي که احتمالا از دم خوروس گرفته شده با سرعت در حال نوشتنه!
روبه بروش جاسوس همه جانبه ي آداس نشسه
ريتااز بالاي عينک به موذمال نگاهي ميکنه
خوب نظرت چيه؟

مازامولا مثل مجسمه به ريتا خيره شده و مردمک چشماش اصلا حرکت نميکنن! و با صدايي که شبيه اين خانوم افغاني وزير امور خارجه ي آمريکا است گفت:ما تا دو ماه ديگه پاتر و برکنار ميکنيم و يک وب مستر ساحره ميذاريم!
ريتا :و حرکت انتحاري جادوگران؟
مازامولا:يا زز ميشن! يا زينجر و قتل هاي زنجيره اي!
ريتا :و اگه پاتر بر کنار نشد:؟
موذمال: ميريم با ويليام ادوارد هم دست ميشيم سايت و ميريزيم به هم
ريتا:اما جادوگران شما رو تهديد کردن!!
موذمال: اون کلاغه و سژر گفتن مگه از رو جنازه ي ما رد شين !علنا مرگ خودشونو اعلام کردن
ريتا: يعني چي؟
مازا: يعني ما ميخواستيم از رو فرش قرمز رد شيم!
ولي بدم نيست از رو اين دو تا رد شيم!
ريتا نگاه مشکوکي به مازا کرد
مازا از جاش بلند شد و دستشو گذاشت رو ميز و به سمت جلو خم شد زل زد تو چشاي ريتا: ما رد ميشيم!

_____________________________________
هو ققنوس و مودی يه بار ديگه از این جملات قصار از زبان من تو پستاتون بنويسين ا! جنگ خونین را میندازم!
من به غرور شخصيت کاريم بر خورده!
همتونو نصف ميکنم!
____________________________
مازامولا بيژامه ي بابايشو پوشيد ه و روشم يه پليور نارنجي تنش کرده و دقيقا مثل کسي شده بود که پليور پوشيده و روش دکولته تنش کرده!
مازامولا در حالي که چشو دماغ و دهنش همه تو يه نقطه روي صورتش جمع شده بود 4 زانو روي ميز نشسته بود و دست به سينه ديوارو نگاه ميکرد!
ونوس قلمش دستش بود و هر از چند گاهي با قلم سرشو مي خاروند
مادام در حال خوندن روزنامه ي پيام امروز بود
صفحه ي اولش عکس بزرگي از مازا انداخته بودن و زيرش نوشته بودن مازامولا:جادوگران علنا مرگ خود را اعلام کردند
وصفحه ي بدش عکس گلگلي از دامبل انداخته بودن که يه دستشو بالا گرفته بود و لبخند مليحانه اي زده بود که اگه صد سالم تمرين ميکرد مليح نميشد و پايينش نوشته بود آيا دامبل وبمستر خواهد شد؟ و يه سري گوزن و فيل تک شاخ و(اين نشانه هايي که بغل شکلکا ميذارن) به خودش وصل کرده بود
مازا: وکشم!
مادام:ساکت
مازا: من این نمکی رو میکشم!
مادامک هوم!
مازا:ای وای! یه نمکی ا واسه من شده ناجی!

فلور :بابا چيزي نشده که
مادام نفس عميقي کشيد و روزنامه رو پرت کرد اون طرف
مادام به فلور نگاه کرد: سژر و ميخوام گرو گان بگيريم بفرستيمش زينجر!
مازا در حالي که يه قيچي ورداشته بود از رو ميز پريد پايين : من رفتم
مادام :کجا؟
مازاا تیغه های قیچی روبه هم زد:ققنوس و کچل کنم

فلور که هاج و واج مونده بود به مازا گفت :هان؟
مازا شونهاشو انداخت بالا: ميخوام عين کلاغ پوست کندش کنم!
مادام به ونوس نگاه کرد: پاتر مال تو!
ونوس: میخوای شکنجه کنیم بازم؟
مادام: نه میخوام با کمال احترام باهاش صحبت کنم!


_________________________________________________
مازا لخ لخ کنان به سمت در حرکت کرد که دید جلوی داس یه چیز پشمالو افتاده.. هرچی بیشتر جلو میرفت این آشنا تر میزد
چیز پشمالوه!موهای خوشگلشو به حالت خروسی سشوار کشیده وبه سمت آسمون نگاه میکنه
پشمالو برگشت به پشتش نگاه کرد
مازا برقی تو چشماش درخشید: هوو نمکی !
مودی آب دهنشو قورت داد: ا ببین من اومدم ا این زیبای خفته ی عریان رو با خودم بردیم که کمک کنه این نمکا رو بیاریم نمیدونم چی شد من از هیچی خبر ندارم ا این جوری نگا نکن منو وارد مسائل سیاسی نکنین!
مودی با ناباوری تمام دید که مازامولا ااز کنارش رد شد منتهی در این حین یه لحظه حس کرد جلوش لرزید!درد شدید ی تو دماغش احساس کرد بعدم ولو شد رو زمین!
مازامولا خم شد رو مودی:دیگه نمکیم به من کلک بزنه

________________________________________-
مازا در حالي که زير لب غرغر ميکرد:به من ميگه نوفهمي!بچه پررو! اعصاب ندارم کچلت ميکنم
لازم به ذکره که همچنان اعضاي صورت مازا در يه نقطه جمع شده بود
و هم چنان با دمپايي ابرياش لخ لخ کنان را ه ميرفت که ديد يه مو قشنگ که همه ي موهاشو جلوي صورتش ريخته و فقط چشم سمت چبش معلوم بود يه پاشو به ديوار تکيه داده و سرشو به طرف پایین خم کرده و مازا رو ياد کاکرو يوگا !
مينداخت
اعضاي صورت مازا کمي متمايل به راست شد: هين؟
زاخي سرشو اورد بالا :چه قد بهت بدم که دور وبمستر ساحره رو خط بکشي بذاري من کارمو بکنم؟
___________________
مازا لبخند مليحي زد: قابلي نداره! آخه خيلي بهت مياد!
زاخي در حالي که اين دفعه شبيه ايشي!
شده بود به سرش دست کشيد که ببينه خواب ميبينه يا نه
مازا:کچلي جذابت ميکنه!
____________________________________

اتاق تاریکه! توش بوی آشنای تنباکوی هندی میاد رو یه صندلی بزرگ چرمی مادام نشسته ودرحال کشیدن سیگار برگ هندیه و بالای سرش یه چراغ این ور انور میشه!
رو به روش یه صندلیه که یه چیز پشمالو نشسته!و پشت صندلی پشمالو میلی سنت وایساده که یه چیزی دستشه که تو لرستان میگن ضبط صوت! چشم جادویی مودی با سرعت در حال حرکته
مادام: خوب! صوت بلبلی میدونی چیه؟!


ویرایش شده توسط mazamo0ola در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۲۱ ۱۷:۴۱:۱۵
ویرایش شده توسط mazamo0ola در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۲۱ ۱۷:۵۱:۳۴
ویرایش شده توسط mazamo0ola در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۲۱ ۱۸:۰۳:۴۷

آداس این جا وطن من است!


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۱۵:۴۰ سه شنبه ۲۰ دی ۱۳۸۴
#9
کرام با دو دستش پیشونیشو میگیره!
نفس عمیقی میکشه : و اگه قبول نکنم؟
ونوس در حالی که با وندش بازی میکرد نکاه جدی به کرام کرد: من میدونم که تو با دل و جون قبول

میکنی!
کرام: اما هرمی؟
ونوس و مادام و فلور به هم لبخند میزن!
..........
مازامولا جلوی دهن هرمی رو که تقریبا داشت موذمالو گاز میگرفت گرفته بود: بابا آروم ما فقط

میخوایم نقشمونو ببریم جلو!
به محض این که پاتر و بر داشتن تموم میشه
هرمی:همممم منمنمممم
مازا: عزیزم من متوجه نمیشم چی میگی

..........
صدای جیغی از شیروونی اومد!
_________________________-
بدین ترتیب کرام حاضر به همکاری با آداس شد!
__________________________________

پاتر درحالی که دستمال سری به سرش بسته بود درحال تمیز کردن پله ها بود و زیر لب برای خودش

آهنگ میخوند !و به شدت آدمو یاد سیندرا مینداخت!
نمید لباس گشادی پوشیده بود و گوشه ی کاناپه تقریبا مچاله شده بود و داشت برنامه ی چهره های

جادوگر تیوی رو میدید
و هر چند وقت یه بار پلکاش روی هم می افتاد و دوباره بیدار میشد!
و اتفاقا هر چند لحظه یه باریم صدای بیق بیقی می اومد که تو لرستان به اصطلاح میگن اس ام اس!
ا و بازم اتفاقا هر وقت صدای بیق بیق می اومد پاتر لبخند نیمه ملیحانه ای میزد وچیزی رو از جیبش

بیررون میوورد!
صدایی که بیشتر شبیه خروس بود تا آدمیزاد به گوش رسید: پاااااااتر!

******************************************************************
پاتر هم چنان دستمال سرش و داشت و با لبهایی که به صورت یه مثلث مختلف الضلاع دراومده بود

به مادام نگاه میکرد!
طرف چپش ونوس نشسته بود که لباس قرمزی پوشیده بود و بوی بلوندی داشت من هنوز تو کفم که

این مادربزرگ ونوس چه قد خوب مونده!
و طرف دیگش فلور نشسته بود!
و رو به روش هم مادام و کرام نشسته بودن!
هری منتظز بود مادام حرف بزنه!
مادام:سایت شما مشکل داره!
پاتر سایت مشکل نداره مشکل اینه که هیچ کس به غیر از من بلد نیست بنویسه!
مادام!: تمام سایت جادوگرن! تمام ناظرا جادوگرن! ما وبمستر ساحره نداریم! این چیزا تو آداس معنی

نداره!
هری:اصلا مهم نیست!مهم اینه که به غیر از من کسی بلد نیست بنویسه!
فلور:ما باید و مستر ساحره داشته باشیم
پاتر:چی؟!
مادام با بی اعتنایی درحالی که مواظب بئد شاخه موی روی پیشونیش خراب نشه کفت
تو میری کنار یه ساحره جات وبمستر میشه!
پاتر که چشاش گرد شده بود گفت: چی؟
وبا تعجب به کرام نگاه کرد:چی میگن اینا!
کرام متوجه نگاه خشمگین-گانه ی ونوس شد
مادام:و ما الان داریم مذاکره میکنیم!
در این حین دامبل معروف به زاخی وارد میشه! از کجا من نمیدونم!!!
یه لحظه پاتر احساس کرد ذرو یی (zoro)که لهاف 40 تیکه تنشه وارد شده!
اما بعد متوجه شد که این دامبله که یه سری چیزای ژیگول پیگول که اصطلاحا میگن مدال به خودش

وصل کرده!
_به ریش مرلین قسم صبر کینن!
من بهترین شخص برای وب مستری هستم اصلا از همون اولم منو باید انتخاب میکردن!
من بهترین ناظز دو ماه ی سایتم من بهترین جادوگر ماهم!
من نماینده ی رد صلاحیت شده هستم
من مدیر روابط عشقولا نه ی حضوری هستم
من..
فلور: یکی اینو از برق بکشه!
پاتر و کرام هاج و واج دامبل زاخی رو نگاه میکنن!
مادام در حالی که شباهت خاصی به لبو پیدا کرده هوار میزنه:کل این جادوگرا باید منقرض شن! اینا مذاکره نوفهمننننننننننن!
_________________________________________-

!من دارم توی رول پلیینگ مینویسم! قصد هیچ توهینی هم به کسی ندارم!
لطفا بر داشت جدی نکنین!


آداس این جا وطن من است!


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۲۳:۲۰ یکشنبه ۱۸ دی ۱۳۸۴
#10
من به عنوان یکی از اعضای آداس دارم توی سایت شما میگردم! و نصف شناسه هایی که هست متعلق به جادوگراست! خوب طبیعی که من چش ندارم جادوگرارو ببینم! جالب تر از اون ناظرای سایت و نگاه میکنیم اکثرشون جادوگرن!
و این که اصلا ما چرا وبمستر ساحره نداریم؟ اصلا چرا اسم سایت و نمیکنین ساحره ها!؟اینا همه
دلیل موجه ای برای اینه که نسل جادوگرا به جز یکی باید منقرض شه!
___________________________

مادام ماکسیم:ویکتور بیا عشقولانه باشیم

این بار رئیس آداس نقشه ای رو طرح کرده بود و اونم روابط عشقولانه ای مادام و کرام بود! منتها یه کم آدمش و خوب انتخاب نکرده بودن! البته در دلبری مادام هیچ شکی نیست!
من هنوز مطمئن نیستم که این روابط عشقولانه ای واقعا نقشس یا نه! ! دلم برای بابایی میسوزه!

البته من هر از گاهی هنوز بابایی رو با او ن خانوم مو بلونده میبینم ولی خوب!!!!
مادام جلوی آینه وایساده بود و با دقت شاخه مویی که روی پیشونیش بود و ژل میزد
مادربزرگ ونوس دستشو زیر چونش گذاشته بود و مادام و نگاه میکرد: میخوای چی کار کنی؟
مادام در حالی که با دستاش لباسشو صاف میکرد گفت:ببین این تنها راهی که ما میتونیم ببینیم این جادوگرا دارن چی کار مکنن!
مادام لبخند ملیحی زد و گفت::کرام نمیتونه به من نه بگه!
میلی سنت در حالیکه آدامسشو که باد میکرد نگاه عاقل اندر سفیهی به مادام انداخت!
البته منم مطمئن بودم که به مادام نه نمیگه ولی ترسم از این بود که مادام و با بمب اتمی نترکونه!
........................

کافه مادام رزمارتا مثل همیشه شلوغ بود مازامولا از دریچه ی کف شیروانی داشت پایین و نگاه میکرد
دقیقا زیر دریچه کرام با پاپیون خاخالی نشسته بو د و مرتبا سر جاش جا به جا میشد مازا با خودش فکرد کرد حتما بعد از رفتن کرام بره صندلی رو ببینه که میخ داره یا نه!
روبه روش خانومی نشسته بو که موهای ارغوانی کوتاهی داشت که همشو زده بود بالای سرش فقط یه شاخشو داده بود روی پیشونیش! از بالا مژه مصنوعی هاشو میشد دید که هر یه ثانیه یه بار بازو بسته میشدن ! تو لرستان به اصطلاح میگن عشوه شتری!
مادام ماکسیم دامن جین پلیسه ای تنش کرده بود و انگشتاشو در هم گره کرده بود و با لبخند ملیحی ویکتور کرام و نگاه میکرد!
کرام با حالت معذبی این ور اون ور و نگاه میکرد
کرام سکوت کرده بود و این مادام بود که فقط حرف میزد منتها با هر یک کلمه ای که از دهاتش خارج میشد کرام صورتی مایل به بنفش میشد و و لیوان نوشیدنی کرهای که توی دستش بود رو بیشتر فشار میداد
مازامولا حاضر بود شرط ببنده که تا یه ساعت دیگه کرام با یه آدامس بادکنکی صورتی هیچ فرقی نداره!
مازامولا روی زمین دراز کشیده بود و هر از چند گاهی با لبخونی حرفای مادام لبخند موذمالانه ای میزد و همچنان محو پایین بود
-اهم!
مازا:ساکت باش
مازا کفش سیاهی رو دید که دریچه رو بست مازامولا به خودش اومد و بالا رو نگاه کرد...


آداس این جا وطن من است!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.