شاهنامه:به خاطر اینکه داستانی ایرانی است اما بیشتر افسانه ای است
2.هری پاتر:زیرا نویسنده خیلی به کتاب هیجان داده
3.ارباب حلقه ها:زیرا در ان روحیه ی جوانمردی است

نام:جاستین
نام خانوادگی:فنیچ فلچی
جنس:مرد
سال:ششم تمام شد
رنگ چشم:مشکی
گروهک هافلپاف
مو:مشکی و خشک
ظاهر:لاغر اندام
چوب جادو:6 اینچی با موی اسب پرنده
دسته جارو:ندارم
علاقه مندیها:هری و کمک کردن به او
توانمندیها:مبارزه با جادوی سیاه و ارتش دامبلدور
من دوست صمیمی ارنی مک میلان هستم ودر ارتش دامبلدور خدمت میکنم و در سال دوم نیز فکر کردم هری مار را برای حمله به من ترغیب میکند.

تاييد شد!

نام :جاستین فنیچ فلیچی
سن:16
سال:ششم
جنس:مرد
گروه:هافلپاف
رنگ چشم:مشکی
مو:لخت و مشکی
ظاهر : لاغر اندام
چوب جادو:6 اینچ با موی دم اسب
دسته جارو:ندارم
علاقه: هری وکمک به او
توانمندیها:
دفاع د ر برابر جادوی سیاه
من دارای پدر و مادری ساحر و در سال دوم خیال می کردم که هری مار را برای حمله به من ترغیب میکندو دوست ارنی مک میلان

اين شخصيت توسط فرد ديگري گرفته شده....لطفا يك شخصيت ديگر از ليست شخصيت ها انتخاب نماييد

نام:جاستین فنیچ فلچی
سن:16
جنس:مرد
سال:ششم
رنگ چشم:مشکی
گروه: هافلپاف
مو:مشکی
ظاهر:پسری با اتدامی متوسط قدی بلند
چوب جادو:6اینچ با دم اسب
دسته جارو:ندارم
علاقه:هری و کمک به او
توانمندیها:مبارزه با جادوی سیاه و ولدمورت درس گیاه شناسی
زندگی کوتاه: فردی که از ابتدا از هری زیاد خوشش نمیامد به خصوص بعد از جریان مار در کتاب دوم و دارای پدر و مادری جادوگر ومهربان است ودر درسهایش موفق است ودوست صمیمی ارنی مک میلن

جاستین :خب چی دیدی؟
سوزان واریکا با هم گفتند: بگو دیگه زود باش...
هلن با گریه گفت: یه غول دی..دم
سوزان: غول ...وه دروغ نگو..
هلن: دروغ نمیگم..
اریکا: خب بعدش
هلن: همینطور که میدویدم یه غول دیدم که داشت درختا را میکند.که یه دفعه یه شاخه خورد تو سرم.(کبودی سرش را نشون داد) منو ندید(با خوشحالی گفت) منم گریه کنون از جنگل اومدم بیرون..
**************************************************
آیا هلن راست میگفت و غول دیده بود... آیا گراوپ برادر هاگرید بود...

سلام
ممنون انیتا ..
خب حق با تو بود من یه خورده سریع و عجولانه نوشتم ..فقط برای اینکه بتونم ثبت نام بشم..


دوست عزیز لطفا پستی برای عضویت بزن و از زدن این جور پستها جدی در اینجا خودداری کن اگه سوال سوال یا مشکلی داشتی برو به تاپیک گفتگو با مدیران ارتش مطرح کن

اوتو

1:هری پاتر و یار لرد سیاه
2: هری پاتر و نوهی اسلیترین
3:هری پاتر و پدر خوانده
4:هری پاتر و سدریک دیگوری
5:هری پاتر ومبارزه با ولدمورت
6: هری پاتر و اسنیپ

جاستین: سلام
هری که با رون و هرمیون در حال صحبت بود گفت سلام.
جاستین پس طفره رفتن با خودش بالاخره به هری گفت میتئنم با تو تنهایی صحبت کنم اما هری که داشت از بارون تند محوطه بیرون قصر فرار میکرد گفت : در مورد چی...
را..راستش ارنی گفت که تو ارتشی علیه اسمشو نبر داری .
هری : چیییی.....
جاستین : اخه من در درس دفاع در برابر جادوی سیاه موفقم خوا...خواهش میکنم
هری : باشه اطلا عات اضافی را از هرمیون بگیر...

تائید نشد

ان چه صدایی بود که گوش بچه ها را پر کرده بود به نوعی چیزی نمی شنیدند. اما ایا واقعا شک اریکا به هلن درست بود یا نه؟
تا بچه ها به خودشان امده بودند دیدن هلن اونجا نیست. اریکا که از گوش درد رنج میبرد با عجله به بیرون میدوید سرش گیج میرفت
جلوی چشمانش سیاه بود......
تتتتتررررررررررققققققققق ..........
اریکا با صدای بلندی به زمین افتاد اما به هر صورت به خود امد وبه طرف هلن رفت
بالا خره هلن را پیدا کرد که داشت در گوشهای گریه میکرد
برای چه ؟
اریکا نمیدانست.
سریع به طرف هلن رفت ......
اما.....
***********************************************
چرا و یرای چه هلن گریه میکرد و اریکا هم فریاد زد نه؟
وچه چیزایی بین انها ردوبدل میشد در حالی که ارکا مطمئن شده بود که منشا صدا از هلن بود......

1:هری پاتر و ماشین پرنده
2:هری پاتر و نوه ی اسلیترین
3:هری پاتر و پدر خوانده
4:هری پاتر و مودی
5:هری پاتر و وزارتخانه
6:هری پاتر و اسنیپ

خب اینم اسم کتاب