هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: اطلاعیه های مدیریت سایت
پیام زده شده در: ۱۸:۴۶ سه شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۷
#1
اطلاعیه ۷.۵

استعفاء از مدیریت سایت جادوگران


با سلام خدمت اعضای محترم سایت جادوگران

استعفای خودم از مدیریت سایت رو اعلام می کنم. از این پس لینی وارنر به طور کامل مدیریت سایت جادوگران را بر عهده خواهد گرفت. دسترسی کامل ایشان به سیستم مدیریت فنی سایت نیز فراهم شده است.

* محتوای این پست برای موسس سایت جادوگران ارسال شد.


با آرزوی توسعه روز افزون برای نخستین مرجع ایرانی هواداران هری پاتر


----------



پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۲۲:۲۷ دوشنبه ۵ شهریور ۱۳۹۷
#2
سلام لودو

نقل قول:
شاید من تازه وارد هستم و با مواردی چنین آشنا نیستم ولی بنده در این هفته شاهد بودم ک نهایت آنلاین بودن عضو ها بالاخص ناظران و مدیران بشدت کم و کمتر میشه.


تابستونه و بعضی ها مسافرت.

نقل قول:
بیاید چالشی برای جوون تر ها و فعال تر ها فراهم کنید و مدیریتی از بخش های مختلف رو اهدا کنید...


انجمن ها که تکلیفش معلومه. در حال حاضر دو مدیر فعال برای بخش ایفای نقش داریم.
بقیه بخش ها هم امکان همکاری فراهم شده برای اعضا: همکاری با ما

معمولاً اگه کسی خیلی به طور مداوم و با کیفیت خوب در بخش های مختلف فعال باشه مورد توجه قرار می گیره و بهش پیشنهاد مدیریت اون بخش ها رو میدن. جدا از این، خیلی سخت گیری نشده اخیرا و نمیشه در انتخاب مدیران سایت. در نتیجه قبلا گفتم الانم میگم هر کسی هر وقتی پیشنهادات خوب و نوآوری ها و طرح های جدید داره برای سایت و فکر میکنه خودش نیازه باشه در سازماندهی طرح هاش، میتونه چه از طریق ارسال تیکت در بخش تماس با ما چه همینجا درخواست و استدلال خودشو به بحث بذاره. ما استقبال می کنیم.

مرسی


----------



پاسخ به: پيام امروز
پیام زده شده در: ۸:۵۱ دوشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۷
#3
فساد در بیت زوپس

در حالیکه این روزها ملت فهیم جامعه جادوگری توان اجاره و نه حتی خرید یک دکانی تاپیکی نقلی پقلی دو سه متری را هم ندارند، زوپس نشینان با خیال راحت در نقاب فرهنگ و هنر مشغول کار و کاسبی خودشان هستند. یکی از این مرفهین بی درد لایتینا فاسد (و نه فاست) است که معرف حضور کل جامعه جادوگری می باشد. این ساحره خبیث بیست و چهار ساعت هدفون به گوش گرفتند و با ترانه های مستهجن هوی متال هد می زنند. در این بی آبی که ملت تشنه اند و مجبورند با هزاران دوز و کلک و ورد و افسون، باتلاق های موردور را شیرین و تصفیه کنند، منبعی موثق از داخل خوابگاه مدیران گزارش داده که ایشان یک کارخانه تولید لوله را مدیریت می کنند و نوشابه هایی گازدار و رنگارنگ نظیر پفسی! کوکاگولاخ! و کانادا وت! را به وبسایت های بیگانه و معاند و ضد زوپسی همانند دمنتور، آردا، مرحوم افسانه ها، و آکادمی فانتزی لوله کشی کرده اند. یکی از مقامات سازمان آب گفته اند که « به مرلین ملت شاکی نمی شدند اگر ایشان به جای درینک های ضروری، فاضلاب جادوگران را به مقصد این پایگاه های دشمن لوله کشی می کردند. وی از از خوبی ملت فهیم جادوگر سوء استفاده کرده و باید به درگاه اهورازوپسا پاسخگو باشد.»

تصویر کوچک شده


جنایتکار بعدی مادام لسترنج هستند. این زوپس نشین کله سیم ظرفشویی که از حمایت خاص نیروهای تاریک و اسمشونبر نیز برخوردار می باشند، یک چاپخانه دارند اما مشخص نیست دقیقاً چه چیزی چاپ می کنند. برخی منابع مدعی شدند که وی علیه حکومت آسمانی فنگ کبیر اعلامیه چاپ می نمود، عده ای می گفتند کتاب داستان های خاک بر سری، حتی کتاب های چپ و مارکسیستی، اما افراد نزدیک به وی گفته اند که چاپخانه فقط کتاب کنکور و شازده کوشولو توزیع می کرده است. با این حال، خودش در اظهار نظری کوتاه مدعی شده که چاپخانه را شوهر مفقود الاثر گور به گوریش، رودولف، در دوره ی کوتاه حضورش در بیت زوپس تاسیس کرده و از آن تنها برای دفتر کاری جهت ثبت سفارش پایان نامه و پروژه سال آخری های هاگوارتز استفاده می کرده است.

تصویر کوچک شده


حتی پای بانو زلزله نیز که از خدمتگزاران بسیار بی حاشیه هافلپافی در میان زوپس نشینان محسوب می شد نیز به این لجنزار خوابگاه مدیران باز شده است. منابع خبری گزارش داده اند که وی در کار طراحی و تولید و انداختن قطعات مشنگی به جماعت بی سواد جادوگر بوده است. زمزمه هایی مبنی بر انداختن فراگیر نوار آتاری و سگا به عنوان سی دی پلی استیشن چهار بین نوجوانان ماگل دوست خانواده های جادوگری به گوش می رسد که احتمال می رود کار این بانوی خائن باشد.

تصویر کوچک شده


هاگزمید به مقصد وزارت

به دنبال انتشار اسناد این فساد فراگیر، فنگ کبیر، مکانیک مخ لس که شبانه روز عرق ریزان زیر جادوگران مشغول کار رو قطعات زنگ زده و کپک بسته زوپس است از سمت زوپس نشینی خود استعفا کرد و در حین خروج از کاخ مدیران در دهکده هاگزمید، سندی از وضعیت بحرانی جامعه جادوگری منتشر ساخت.

تصویر کوچک شده


اما این نقطه پایان خدمتگزاری های این توله سگ فرهیخته نبود. او که از مصاحبه با رسانه ها خودداری کرد، جامه دریده، لخت لخت و واق واق کنان راهی ساختمان متروک وزارت سحر و جادو در لندن شد و در سکوت مطلق کلاه گذاری نمود و اظهار کرد که در نقش وزیر با فساد سیستمیک زوپس نشینان مبارزه می کند. البته مشخص نشده است که وی چگونه و با کدام انتخابات ناگهانی میان اقشار انسانی یا حیوانی وزیر شده اما به عنوان نخستین وزیر سگ، در تطهیر جامعه از فساد مصمم به نظر می آید. به دنبال این تغییرات، بیت زوپس هم بیکار ننشسته است. رسانه های محلی خبر از ورود ناگهانی و بازگشت زوپس نشینان بازنشسته ای همانند "پشه آلوده حامل زیکا: لینی وارنر" و "گلدان بی کود: رز ویزلی " به بیت زوپس در هاگزمید داده اند. شایان ذکر است که این فسیل ها نیز مدتی با اتهام سازماندهی فساد و تقلب فراگیر در ترم گذشته مدرسه هاگوارتز مواجه بودند که نهایتا عفو عله ای شامل حال آنها شد.


----------



پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۰:۵۶ شنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۷
#4
مرورگری که استفاده کردم برای ویندوز:
Google Chrome
Version 67.0.3396.99 (Official Build) - 64bit

برای موبایل
Chrome
Version 67.0.3396.87

نقل قول:

۱- اومدن پی در پی اخطار زمان ارسال.
به طوری که من اگر لاگین کردم، پست رو ارسال کردم و خواستم ویرایش بزنم دوباره باید لاگین کنم. (تا وقتی که لاگین نکنم درست نمیشه.)

این موضوع رو چهار سال پیش در ایران تست کردم. یک سال بعدش که سه سال پیش بود شخصاً از اروپا بررسی کردم و همزمان دو نفر از مدیران وقت هم از ایران تست کردند. الان هم بعد از این چند سال از امریکای شمالی تست کردم. نتیجه همونه:

لینک

این بار حوصله ام نکشید تا بالای یک ساعت علافی در تاپیک رو شبیه سازی کنم (مثل حالت مطالعه رول های قبلی و نگارش رول در ادیتور پایین صفحه- مثلا حالتی که رفرش نمیدین به سایت و صفحه رو دارین میخونین و می نویسین فقط). همین بار هم تا 45 دقیقه رفتم و بدون بیرون افتادن از سایت با دسترسی کاربر عادی موندم و تونستم پست های تستی که دیدین رو بفرستم بعد از بازه های idle بودن که اشاره کردم در همون تاپیک.
ویرایش به همین صورت. بدون اشکال.

نقل قول:

۲- مشکل ورود به سایت.
تا وقتی که کش ها و کوکی ها رو پاک نکنم به سایت وارد نمیشه و توی صفحه ورود درجا میزنه.

این مساله واقعا از سایت نیست.

نقل قول:

۳- عدم توانایی استفاده از کد های رنگ، قلم و اندازه.
الان من خیلی وقته که نمیتونم از رنگ و اندازه و قلم استفاده کنم و برای اینکار باید برم پست یه بدبخت دیگه رو نقل کنم، کدشو کپی کنم و کد خودمو بذارم به جاش توی پست خودم.


ویدیو - ویندوز
ویدیو دوم - ویندوز
ویدیو سوم - موبایل
* تصور میشه که موبایل ها الان همه تاچ اسکرین باشن. در ادیتور موبایل در صورت استفاده از گوگل کروم، بعد از سلکت کردن تکست مورد نظر، تب سفید رنگ آزار دهنده کروم (برای سلکت آل و کپی پیست و غیره) ظاهر میشه. با این حال، به جای لمس کردن کوتاه قسمت های "اندازه" ، "فونت"، "رنگ"، انگشت رو حدود سه تا چهار ثانیه باید روی این قسمت ها (بستگی داره کدومو میخواین یکی رو یا هر سه تارو) نگه دارین. در این حالت ناحیه سلکت شده تکست باکس از focus خارج میشه و یک بار دیگه بعد اون چهار ثانیه لمس پایدار، اگر کوتاه در حد یه تاچ سریع فرضاً قسمت اندازه رو بزنید و مجددا لمسش کنید، باز میشه لیستش به صورت پاپ آپ. همونطور که در ویدیو می بینید. به مکث ها دقت کنید. در صورتی که تب آزار دهنده سفید رنگ کروم گاهی اوورلپ داره به آپشن های ادیتور، باید کمی زوم کنید یا صفحه رو روتیت کنید.

نقل قول:

۴- ارسال نشدن پیام شخصی.
پیام شخصی که اصلا ارسال نمیشه و با حذف کش و کوکی و اینا هم درست بشو نیست. باید برم کامپیوتر زو روشن کنم و اینا...


ویدیو - ویندوز
ویدیو - موبایل

نقل قول:

۵- جدیدا مشکلم یعنی پشکل چت باکس.
دیدین وقتی میخواین برین توی چت باکس اول باید یه اختیارات بزنین بعد صفحه وارد کردن شناسه و رمز و اینا میاد؟ اختیاراتو نمیتونم بزنم. اختیاراتو که میزنم کلا صفحه چت باکس میره.

کار میکنه و مشکلی نداره. البته چت باکس کلا به سیستم سایت مربوط نیست و ارورهای احتمالیش از دست مدیران اینجا خارجه. ولی بررسی کردم. کار میکرد. تیک گزینه "در حالت وارد شده بمان" رو اگه بزنی اصولا لاگ آوت نمیشی مگر اینکه مرورگرت رو مدام گرد گیری کنی.

---
جواب بقیه هم فکر کنم در اینجا پیدا بشه. ف.ی.ل.ت.ر شکن هاتون رو ببندین. کروم استفاده کنید. چیز دیگه ای ندارم توصیه کنم. چون هیچ کدوم از این اشکالات رو مواجه نشدم. با حداقل دسترسی هم تست کردم.


ویرایش شده توسط فنگold در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۱۶ ۱۱:۰۷:۴۴

----------



پاسخ به: خاطرات مرگ خواران
پیام زده شده در: ۸:۱۷ یکشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۷
#5
- خلوخولولخخخخخ خووویفسس
- My tea's gone cold I'm wondering why I
- خووووووفف پتو پی پتی پتی پووو پتو.. عه هاپ (عه گوجه های پیتزا!)
- Got out of bed at all The morning rain clouds up my window
- هووومم ووواااف پتی پتی پتو خله له لوووف عه واق واق وات؟ (عه عکسای اما واتسون؟)
- And I can't see at all And even if I could it'll all be gray
- پووووووااااف...پتو پتو پتو
- Put your picture on my wall It reminds me, that it's not so bad It's not so bad
- هاپ هاپ وااااق هاپ هاپ هاپ هاپ هاپ هاپ هاپ هاپ (بیا. تموم شد)

صدای دلنشین خواننده در رادیو که فضای ملکوتی به کلبه هگرید بخشیده، لابلای پارس های ممتد سگ محو و رشته افکار مثلث ثابت کلبه دوستان درخت شاد جر واجر میشه. هوریس در نقش مبل لبه پنجره نشسته و از ترکیب بوی خاک و بارون لذت می بره. رودولف هم روی هوریس لمیده و چوبدستیش رو گذاشته رو حالت مادون قرمز و زل زده به برج ریونکلاو در جستجوی دختری در برج.

- دنبال چی میگردی توی برج نصفه شبی؟ خوابن همه رودی.
- بهرحال ممکنه یه با کمالاتی بیدار باشه. نباید هیچ فرصتی رو از دست داد. فردایی می افتی می میری، اون دنیا مرلین گور به گوری ازت میپرسه دیدی چی خلق کردم؟ بگی نه چوبدستی میکنه تو فوم و اسفنجت. باید دیده باشی بگی به به..اره..چه چیزی بود..تبارک المرلین احسن الخالقین!
- خعله خب. بسه دیگه بلند شو به چپم لم بده. چرم راستم میخاره. پاشو.
- ببند باو. تو چرمت کجا بود. پارچه هم نیستی. گونی برنج. سیم خاردار از تو نرم تره. مرتیکه ی صندلی گاری!

هگرید بی توجه به نزاع مضحک دوستان های ش، بعد از ورانداز مجدد پوستر مادام ماکیسم نصب بر دیوار کلبه ش، آخرین تکه کیک شادی رو لومبوند و از پشت میز بلند شد. یه گوله کاغذ از وسط کتاب "جانوران شگفت انگیز و زیستگاه آنها" نوشته نیوت اسکمندر ویرایش و ترجمه پروفسور راعفی کور رو در نقش دستمال اسکاور کَند و به سمت تالار اندیشه و فنگ رفت.

اینجا خواننده رول کنجکاو میشه که آیا کلبه هگرید هیچگاه چنین تالاری داشت یا نه. در نتیجه به دنبال نگرانی طرفداران حقوق اقلیت ها در مجموعه هری پاتر، مکاتبه ای با خانم رولینگ داشتم من باب این موضوع خطیر. ایشون در جواب برای من نوشتند که به دلیل متابولیسم بسیار آهسته و طولانی غول ها، معماری و نقشه کشی صحیحی در نظر نگرفتند هیچ وقت برای این کلبه و هگر هفته ای یه بار می رفت تالار اساتید داخل قلعه و در سایر موارد اضطراری مثل حضور مهمان و خجالت و غیره، به گلدون و باغچه و نهایتا سوند بسنده می کرده. بنده هم در جواب تشکر کردم و براشون نوشتم: تصویر کوچک شده


به هر جهت، هاگرید میره انتهای توله سگشو مثه آینه برق بندازه که یهو متوجه علامت شوم جمجمه و مار مرگخواران میشه که با جوهر خونین روی صندوقچه اسرار حیوان خالکوبی شده.

در کلبه دوستان شاد با لگدی باز میشه و فنگ به همراه پتو و تشک خوابش اینطوری شوت میشه وسط باغچه بارون زده قاطی کدوها و گل و لای.

- وات ده هاپ؟
- دیگه میخواستی چی بشه؟ این بود مزد زحمات من؟ توله سگ واسه من مرگخوار شده. چه غلطا !
- واق هاپ بابا! هاپتیکه واقر وافر هاپطور شده. هاپ هاپ هوریس رودی...واااق
- تو کارای بزرگا دخالت نکن. هوریس و رودی مرده خور به دنیا اومدن. تو خیانت کردی پدر سگ. برو گمشو پیش تام.
- واق واق

هگرید برای چند ثانیه میره داخل کلبه اش و میاد بیرون و استخوون فنگو پرت میکنه تو صورتش ولی به خاطر بارون و سرعت باد و تداخلاتی جادویی در نیروی گرانش میاد میخوره یه جای دیگه حیوان اما به دلایل مسائل اخلاقی جوجه هایی به شکل استخوون فقط بالای سر سگ بی زبان می چرخن چند ثانیه ای. در و پنجره کلبه با تق و توق های محکمی بسته میشن و سگ بی پناه زیر رگبار بارون توی تاریکی شب تنها می مونه.

- وااااااق هاااااپ (هنگلتون دربست)

تسترالی میاد توی باغچه وایسته اما ترمزش بریده و توی جنگل ممنوعه متوقف میشه. میاد دنده عقب بر می گرده و سگو سوار میکنه و میره.


صبح روز بعد

سگ مفلوک و آغشته به لجن، در حالیکه استخوونی به دهن داره و پتوش رو پیچیده دورش آروم آروم به باغچه خونه ریدل ها نزدیک میشه، جایی که یه گلدون مدفون تو کودهای گاومیشی باقی مانده از دوره وزیر باروفیو داره با یه مگس شبه پیکسی کشتی می گیره و یه سوسک بور و بلوند سعی داره جداشون کنه.

- رز! اعصابمو خرد کردی. باور کن این دفعه نیشت میزنما. عه.
- بیا شهدمو بخور باو!
- دوستان! دوستان! زشته باور کنید. الان ارباب میاد می بینه.
- شهدتو سالهاست میخورم خودت خبر نداری!
- حشره بی خاصیت. همیشه انگلی زندگی کردی و میکنی. گلبرگم دهنت. کودم تو حلقت. نیشتو میکنم تو گلدونم. کرمم بخوردش.
- هر کی هم نکنه. نیش گذاشتم. بکش کنار ریتا بذار من اینو سوراخ سوراخ کنم. ریشه ش دراز شده شاخ بازی در میاره واسم.

فنگ زیر بارش کود و گلبرگ و بال سوسک و نیش پیکسی که یادآور خاطرات دوران جنگ بودن، از کنار باغچه دوان داون رد میشه و خودشو جلوی در خونه ریدل ها میرسونه. قدش نمیرسه به دستگیره در ولی در قبلش خود به خود وا میشه و نجینی، مار غول پیکر لرد می خزه بیرون!

- فیس فیس ! فس فاس ! (مگه پاپا نگفت ماموریتت کلبه صاحبت هست؟ هان؟ بخورمت الان؟)
- واق واق واق (واستا عقب تا ازت تسبیح درست نکردم دختره ی نخ. فقط به اربابم جواب پس میدم)

و بساطشو ول کرد رو زمین و جلوی ماری که دورش تند تند می خزید و سعی داشت خودشو دورش گره بزنه شروع کرد به گارد گرفتن که یهو لرد ولدمورت با لباس خواب بین چارچوب در ظاهر میشه. خمیازه ای میکشه و به فنگ زل میزنه.

- وااااااااااااق (سرورم! ارباب تولدتون مبارک! براتون کادو آوردم)
- هیس. بحثو عوض نکن سگ مزاحم. چرا اینجا اومدی؟ مگه ماموریت مادام العمر با حقوق دائمی ندادم بهت که از هاگوارتز و صاحب محفلی ت به ما گزارش بدی؟
- هاپ هاپ هاپ هاپ (عفو بفرمایید ارباب. لو رفتم. خالکوبیم رو دید)
- میدونستم هیچ کاری ازت بر نمیاد. حالا چی آوردی برام کادو؟

فنگ تکونی به خودش میده و پتو آبی دورش کنار میره: تصویر کوچک شده


- کادوی ما، خودتی؟!
- هاپ هاپ!

لرد سیاه تکه چوبی از ناکجا فرا میخونه و با پرتابی جادویی شوتش میکنه در مزرعه ای در دوردست ها که تصادفا لوکیشن حنا در مزرعه بوده و پاکوتاه، سگ حنا چوبو ور میداره و فنگ نا امید و دست خالی برمیگرده. فرسخ ها دورتر، نیمه غول کنار کلبه اش روی نیمکتی سنگی نشسته و داره سلفی ها خودش با سگ خائنش رو میندازه توی شعله های آتیشی که رودولف داره روش سوسیس گربه ی مربوط به رول اخیر دوئلش با مودی رو می پزه.


ویرایش شده توسط فنگ در تاریخ ۱۳۹۷/۲/۲ ۸:۲۹:۰۸
ویرایش شده توسط فنگ در تاریخ ۱۳۹۷/۲/۲ ۸:۳۰:۴۹
ویرایش شده توسط فنگ در تاریخ ۱۳۹۷/۲/۲ ۸:۵۵:۵۳

----------



پاسخ به: خادمان لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۲۳:۵۵ سه شنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۷
#6
١-هرگونه سابقه عضويت قبلي در هر يک از گروه هاي مرگخواران / محفل را با زبان خوش شرح دهيد!
واق واق!

2- به نظر شما مهم ترين تفاوت ميان دو شخصيت لرد ولدمورت و دامبلدور در کتاب ها چيست؟
هاپ هاپ!

3-مهم ترین هدف جاه طلبانه تان برای عضویت در گروه مرگخواران چیست؟
وات ده واق؟

4-به دلخواه خود یکی از محفلی ها(یا شخصیتی غیر از لرد سیاه و مرگخواران) را انتخاب کرده و لقبی مناسب برایش انتخاب کنید.
واق: هاپ!

5-به نظر شما محفل ققنوس از چه راهی قادر به سیر کردن شکم ویزلی هاست؟
واقیدن!

٦-بهترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟
واقاداهاپادرا!

7-در صورت عضویت چه رفتاری با نجینی(مار محبوب ارباب)خواهید داشت؟
واق بک! واق بک!

8-به نظر شما چه اتفاقی برای موها و بینی لرد سیاه افتاده است؟
واقیده!

9-یک یا چند مورد از موارد استفاده بهینه از ریش دامبلدور را نام برده، در صورت تمایل شرح دهید.
جا واقی، جا هاپی، هاپدون، واقدون، واق کش، هاپ کش، واقمال، واق شور، هاپ بند



فنگ!

كاملا با جوابتون به سوال دو موافقم. دقيقا همينطوره!
هاپ بند؟... هاپدون؟

تشريف بياريد داخل. نجينى منتظر ديدن هاپ بكتونه!
تاييد شد.


ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۷/۱/۲۹ ۹:۴۰:۲۲

----------



پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۷:۴۲ سه شنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۷
#7
- عه بیاین اینجارو ببینین... لا چل پنجا تا سلفی گذاشته از تو نجینی. تگ کرده همه تونم.
- ایول! میدونستم چقدر منو میدوسته این دختر. منو رو قلب تگ کرده! چه مرر هه بون!
- جو نگیرتت. آپاندیسه.
- هولی شــ..... اون چیه منو روش تگیده؟
- شبیه سنگ کلیه ست که این...
- عه عاقا هل نده صفه. داریم می بینیم دور همی دیگه.
- اون چیه؟ آب سیبه؟
- اون صورتیه چه خوشگله. شبیه رنگ ماتیکمه.
- هر کسی هستی خیلی چیزی. فکر نکن شلوغه هر غلطی میخوای میتونی بکنی تو ازدحام. فکر کردی متروئه؟ پیدات میکنم. واستا حالا...
- مال منو فوروارد کن گروه مرگخواران بی زحمت میخوام بذارم کانالم.
- مال منو دست نزن بی زحمت.
- اوه . اون تالار اسرارشه؟
- ایول خیلی حال کردم.
- عقب تر واستا کراواتت می ماله بهم هی. پوستم حساسه.
- خواهش میکنم حال کردن از خودتونه. ببخشید پشتم به شماست.
- به چه حقی عکس حاوی تگ منو لمس کردی؟ بی غیرت. بی ناموس. تسترال.
- ایول. منو رو کپشن مغز تگ کرده. البته چیزی معلوم نیست اطرافش. شبیه فضائه.
- آره مغزش خالیه کلا.
- فس فس. وات ده فس ! شات ده فس آپ! فس بک فس بک!

همهمه پیروان لرد سیاه با فیس فوس های ممتد و تهدید آمیز نجینی که گوشه ای افتاده بود و به خودش می پیچید فرو خورده شد و هر کسی عقب عقب به گوشه ای از پذیرایی خونه ریدل رفت. این بار نجینی مثل اسب به جای فیس، چنتا شیهه کشید و بیهوش روی فرش ولو شد...


اندرونی
لایتنیا با خونسردی، پس از ارسال سلفی های رنگارنگ از سفر ماجراجویانه ش، مغز ریونیشو به کار انداخت و قلب جوگیر و گریان و فراموشکار نجینی رو با سیم هدفونش گره شل زد و یه انفارکتوس (فحش نیست ناموساً) القا کرد. بعدش از ستون فقرات به عنوان نردبون بهره برد تا یه میان بری به داخل معده بزنه.

مسیر بسیار بسیار ناهموار و تاریکی بودش. دخترک لوموس زنان پیشروی می کرد ولی مدام با جریان های مختلف مایعات مواجه میشد و نتیجه گرفت مار بیچاره خیلی نشتی داره و احتمالاً همه این جراحات و سوراخ های میان بافتی-ارگانی ناشی از رفتارهای وحشیانه لرد سیاه در سال های دور با موجود زبان بسته هستن. بعد از ثبت این حقایق در سفرنامه ش، با مشقت های فراوون و طی کردن مسافتی طولانی تونست روزنه ای رو ببینه که مثه آتشفشانی فعال گدازه های سوزناک پرتاب میکنه به اطراف و با هر شات پرحرارتش قسمتی از ستون فقرات و سایر اندام های حیوان رو ذوب می کنه (ولی چون به گواه رولینگ نجینی حیوانی جادویی بود و هورکراکس، با استفاده از سلول های بنیادی ریدلی هر ثانیه از نو بازسازی میشد).

باد سوزناک و سرد و تندی که از فراسوی ناف جاندار به داخل می وزید، تمرکز لا رو بهم می ریخت. به سختی یه سر باقیمونده سیم هدفونش رو گره میزنه به مهره L999999 جانور و مثه تارزان پروازی میکنه به سمت حفره داغ و خطرناک مذکور. شاید که راهی به معده باشد. شاید...(چوبدستی جادو مادو آپارات ماپارات آنتن نمیدن داخل بدن حیوان. تحریمن جادوگران در برابر هنر خداوند).


----------



پاسخ به: باشگاه ترک اعتیاد ( سه دسته پارو!)
پیام زده شده در: ۲:۱۸ دوشنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۷
#8
هه هه هه هه هه هه هه هه هه هه هه هه هه هه هه هه!

رودولف نفس زنان از خواب می پره و متوجه میشه سر تا پاش رو یه لایه عرق پوشونده. جسم پلاسیده ش مثه مرغ هورمونی پوسکنده ای رو تشک سفت ولو بود. فقط خواب دیده بود. خواب وحشتناک بلاتریکس! جایی نرفته بود. فکر به اینکه مدتیه بدون ملاقات توی کلینیک ترک اعتیاد رها شده، دوباره داشت آزارش میداد. از روی تختش بلند میشه و دمپایی لاانگشتی نیکتاش رو پا میکنه. سعی میکنه به درد ترک دوئل خیلی فکر نکنه. از لابلای نرده های آهنی پنجره منظره شب دهکده رو یه ورانداز میکنه. با خمیازه و بی حوصلگی لخ لخ کنان میره سمت حمام !!!

اما حمام کجا بود؟ به راستی چه جای غریبی برای رودولف؟! وی به این سوسول بازی ها عادت نداشت. بچه کوچه و اهل خاک بازی و معتقد به تیمم! ولی مراکز درمانی هم قوانین خودشونو دارن دیگه. پس برای اولین بار از این اتاق به اتاق در راهروی دراز باشگاه ترک اعتیاد به دنبال حمام می گشت اما جز سرک کشیدن به حریم خصوصی سایر معتادین و رویت صحنه های دردناک و بعضاً خاک بر سری چیزی نصیبش نشد. با استیصال می رفت تن لیز و چسبناکشو بماله به در و دیفال که چشمش به پرستدافی افتاد که در انتهای راهرو لب پنجره و زیر نور ماه از بهمن پنجاه و هفتی عاشقانه لب می گرفت (اینجا شما عاشق رو که سیگار باشه شطرنجی می بینید و سانسور شده جهت جلوگیری از بدآموزی در ایفا).

ساحره که بی شباهت به فاطی پاتر نبود در چشم رودی به دلیل کمبود ساحره در کمپ، مونیکای با کمالات رویت شد. رودولف می رفت که خیانت دونش فعال بشه اما یاد خواب بلاتریکس افتاد. در نتیجه سعی کرد کمی جنتلمن باشه...

رودولف: «ببخشید. این کمپ شما حموم نداره؟ من داشتم روی ترک اعتیادم کار میکردم یه خورده سر و صورتم روغنی شده. »
ساحره: «چرا اتفاقا دنبالم بیا خودم نشونت میدم ...شاید خودمم یه آبی به سر و صورتم زدم! »
رودولف: «لطف می کنید. »


یک ساعت بعد...
رودولف و ساحره با هم جلوی آینه ای واستادن و دارن موهاشونو شونه می کنن...

ساحره: «راستی یادم رفت خودمو معرفی کنم. شراره ویزلی هستم. اتاقم راهروی پشتیه. دو ماه پیش بستری شدم. »
رودولف: «عـــــه! تو هم مگه معتادی؟ چرا با احساسات و نوستالژی های من بازی میکنید آخه؟مگه از پرسنل خدوم اینجا نبودی تو؟ پس این لباس پرستاری چیه؟ »
ساحره: «اوه یادم رفت بگم. من به دکتر بازی اعتیاد دارم از بچگی. زندگی مشترکمو به شت کشیدم اومدم ترک کنم! تونستم برسونم به پرستار بازی تا الان. »


صبح روز بعد
معتادین در جمعی دوستانه دایره وار نشسته بودن و داشتن با هدایت شفا دهنده ای به طور نوبتی خاطرات اعتیادشون و راهکارهای مقابله رو تعریف می کردن. روح شفاف که بی شباهت به پیاز سوخاری نبود با شور حماسه می سرایید:

«بله. متاسفانه من زود بزرگ شدم! یه ساعت بعد تولدم منو گذاشتن سمپاد شعبه هاگوارتز. در دو ماهگی هفت جزء از تهوع سارتر ویرایش نیوت اسکمندر رو از بر بودم. یک سالم که شد سولوی فید تو بلک رو با هارمونیکا زدم. سیگار اول رو دو سالگی کشیدم و قبل از اول دبستان پدر خیلی ها بودم از خیلی جهات. ممکنه پدر خیلی از شماها دوستان حاضر در این جمع هم باشم الان. نمیدونم و خاطرم نیست. من اعتیاد به زود بزرگ شدن دارم. تصمیم گرفتم دوباره بچگیا کنم. از دیروز مجددا خوندن حماسه های هری پاتر و تماشای تله تابیز رو شروع کردم! جراید حالا ناجوانمردانه سانسور کردن نصیحت هامو ولی خب به همه توصیه میکنم در سن خودتون غلط هاتون رو بکنید. عجله نکنید. زود بزرگ نشین.»

به دنبال اون بقیه هم نوبتی می سراییدند:
«آره منم به ماسک پارتی با کروات اعتیاد داشتم. تونستم با پرام (نه پرهام!) قائله رو ختم به خیر کنم تا الان. »
«من خجالتی بودم جلوی مهمون نمیشد برم تالار اندیشه. معتاد شدم به دست به آب رفتن توی گلدون اتاقم! طرفداران حقوق گیاهان شاکی شدن. الان قضیه رو با سوند حل کردم فعلا تا ببینم چی پیش میاد. »
«منم به سایه ها اعتیاد دارم. بیشتر خاکستری. »

اعتیاد دیگران فاجعه انگیزتر از تصورات رودولف بود. باید به خودش می بالید که به یه حرکت کاملا طبیعی جادوگران یعنی دوئل اعتیاد داشت. از ترس مسخره شدن خجالت می کشید حتی وقتی داشت نوبتش میشد به زبون بیاره که چنین اعتیادی داره جلوی بقیه. در حالیکه دستاش تو دست شراره ویزلی بود(!!!)، با استرس سعی کرد سرشو بالا نگه داره...

دهکده هنگلتون – خانه ریدل ها
«مای لرد. بذارین من برم این رودولف رو وردارم بیارم. یا داریم شهید میدیم یا جانبار توی مسابقات اونم تو زمین خودمون. همه مرگخواران مون دارن پر پر میشن از دست محفلیون. لعنتی ها با عشق و اکسپلیارموس دارن پودر میکنن مارو. »

با اشاره دست استخوانی لرد ولدمورت، بلاتریکس زجه هاشو خاتمه داد و میرفت که از اتاق اربابش خارج بشه.
لرد: «حتی شده دوپینگ کنید و ببرین این جام رو. ولی رودولف نباید برگرده تا وقتی کامل ترک نکرده. نباید بویی هم ببره از این لیگ دوئل.»

بلا مایوسانه سری به نشانه اطاعت تکون میده و میره بیرون...


----------



پاسخ به: مغازه ی ویزلی ها!
پیام زده شده در: ۷:۴۹ یکشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۷
#9
قبل از آنکه کراب یه قدم بیشتر به سمت لرد برداره، بلاتریکس سد راه اون میشه...
«اول خودتو بمال. یعنی بمال به خودت. رنگ مو رو میگم نه کرم پودرو. »

کراب: «این بود مزد زحمات من؟ این همه دستای کثیف تون و پاهای خوش بو تون رو لاک زدم. اینهمه کلاس اولی هاتون رو آرایش کردم. این بود آرمان های ما؟ حالا دیگه اعتماد ندارین بهم؟ »
مرگخوار یک: «خیلی خب حالا... گریه نکن بوق میزنی تو خط چشات. »
مرگخوار دو: «حرص نخور جوش میزنی پوستت میشه کعنهو اژدها. »
صدای شاملو طور: « سکوت سرشار از سخنان ناگفته است از حرکات ناکرده. بذارین کارشو بکنه. ما بهش اعتماد داریم. »

به دنبال صدای مصمم لرد، بقیه مرگخواران از اظهار نظر بیشتر منصرف شدن و کراب با دستایی لرزون در حالیکه کاسه ای بدست داشت جلو اومد و به سر لرد نزدیک شد. چوبدستی اش رو کرد تو کاسه رنگ مو و فرایند مالیدن رو شروع کرد...


یک ساعت بعد...

لرد: «خب؟ چطور شدم؟ تصویر کوچک شده
»
مرگخواران: «»

لرد ولدمورت دیگه یه ویزلی نبود. حتی خودش هم نبود. داشت لباس ماگلی تنش می کرد، می رفت تا نخست وزیر ماگل ها و حتی فرمانروای کل جهان بشه. شدت اعتماد به نفس به حدی بالا بود که با هر قدمش به سمت بیرون خونه ریدل و در کوره راهای دهکده هنگلتون، جنازه های زنان و دختران یکی پس از دیگری رو همدیگه تلنبار میشدن. جوانان جاهل و ماگل سوار بر اسب و الاغ در حالیکه با بیل و کلنگ و داس و غیره رهسپار زمین هاشون بودن یکی یکی پشت سر هم نوبت به نوبت براش پیتکو پتیکو و عرعر (در نقش بوق بوق) می زدن که "برسونمت برسونمت" که همگی به دنبال نگاه لبریز از جذبه ی لرد به مزارع نرسیده شخم زده شدن به طور خود به خودی.

سوی دیگر در منزل پدری لرد، مرگخواران بعد از شاهکار باورنکردنی کراب همدیگه را هل میدادن و صفی طولانی تشکیل داده بودن تا رنگ موی جادویی اونو امتحان کنن.


یک ساعت بعد...

جمعیت یک دست مو قرمز و ویزلی شده با خشم وصف ناپذیری چوبدستی بدست به کراب زل زده بودن...

کراب: «فکر کنم چوبدستیمو بعد رنگ زدن سر ارباب ضد عفونی نکردم. ویزلیمالی شدین یعنی همگی؟ »

ویزلی جدیدی که به جای دو دست قیچی داشت و احتمالا همون ادوارد بود، در تایید نکته و اشاره به نکات بهداشتی آموزشی مهم در این رول افزود:

«نصف کیس های اچ آی وی مثبت دنیا رو قیچی های من منتقل کردن. همیشه ضد عفونی کن. همیشه. ویزلی زدایی حتی.»

مرگخواران ویزلیلیده که گوششان بدهکار نبود به این نکات آموزشی، میرفتن که در غیاب لرد با رگبار وردهاشون کراب رو تیکه پاره کنن و فقط اختلاف سر نوع و شدت پارگی بود که داشتن در ثانیه های آخر با رای گیری و تک آوردن و سنگ کاغذ قیچی! حلش میکردن...


----------



پاسخ به: کافه تفريحات سياه!
پیام زده شده در: ۵:۵۶ یکشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۷
#10
رودولف خوشحال بود. خوشحال (هشدار: ضعف در نويسندگی! دايره لغات محدود! نويسنده فقط همين "خوشحال" رو بلده! تنوع رو دوست نداره و "خشنود" رو جذاب نمیدونه!) نه بدان جهت که اربابش، بزرگترین و مخوف ترین جادوگر تاریخ باقی عمرش را در خانه سالمندان باید با امثال دامبلدوریان پوکر جادویی و رولت افغانی بازی کند، بلکه به خاطر آن که خبر فلج شدن لرد موجبات صرفه جویی او را در مصرف ژیلت فراهم آورده بود. هر چه باشد نرخ ارز جادوگر و ماگل سرش نمی شد. در حالیکه در صندوقچه اسرارش نمی گنجید، با شوق فراوان به طرز هنرمندانه ای لباس زیرش را از میان زیپ خشتک تا بیخ گلو بالا کشیده اش (سانسور بدن در راستای رده بندی سنی ایفا) بیرون کشاند و در نقش بقچه از آن جهت جمع آوری کرک و پر در حال بارشش بهره جست. بی شک از آنها قلموها و کلاه گیس های بسیار می ساخت و مینداخت و نهایتاً یه چیزی هم میخورد و می مالید (جهت اصل شفافیت: به زخمش).

تردیدی نبود که به لطف اپیلاسیون طبیعی القا شده از خبر فلجی اربابش او حالا خود را شایسته ترین و سیفیدترین و بی موترین ساحره کش می پنداشت. در بحبوبحه فانتزی های مخ زنی های بالقوه و فکر به دود و دم مشترک با مونیکا های اهل بلوچستان در سواحل ونیز تقاطع کارون، نورون ها چیزی به جز لقب دارنده زیباترین چشمک قرن به نوامیس مردم را به وی دیکته نمی کردند. او یک لسترنج بود. انتظار زیادی نداشته باشید...

لرد: «چیکار داری میکنی رودولف؟ چرا کچل شدی؟ اینقدر سریع همدردی می کنی؟ »

رودولف برای چند لحظه ای دست از وزن کشی پشماش کشید و فکر به اضافه بار واسه آپارات رو به بعدها موکول کرد. با اضطراب از پنجره اتاق لرد پرید بیرون و رفت خودشو به اولین میز کافه تفریحات سیاه (که قربونش برم لوکیشن گمشده سوژه بود روزی روزگاری) رسوند و انعکاس چهره اش رو داخل اولین بطری خالی نوشیدنی کره ای گازدار هفتاد درصد که درونش تارعنکوب بسته بود و فک و فامیل های آراگوک اینا می زیستن، مشاهده کرد (در اتاق لرد آینه نبود. لرد قیافه خودشو دوست نداشت هیچ وقت. بیرون اتاقم مرگخواران بودند و افکار رودولف کلا بو می دادن و همه جا عطرش می پیچید و گندش در می اومد جز لرد که دماغشو نداشت استشمام کنه. بنابراین نویسنده بیمار ترجیح داد یه شکاف گذرای بین رولی بزنه اینجا).

نردبون رو گذاشت و از پنجره برگشت داخل اتاق لرد و عرق ریزان خطاب به اربابش جواب داد:
«چی شده؟ نه. عم...چیزه. شما که چیزیتون نیست ارباب. من جهت همبستگی با کودکان محک زدم موهامو. »

لرد که همچنان زیر لب فحش های جادویی میداد به دست و پاهای سرکش و فلجش، نگاه خونینش رو به رودولف برگرداند:
«دروغ نگو رودولف. میدونم بخاطر من اینکارو کردی. من هیچ وقت تورو ندیدم. قلب مهربونی داری. افسوس که ندیدمت. »

رودولف: «چی شده؟ »
لرد: «سه مساله. یک خرابم. بساز منو. چیزمو بیار. دوم. دندون باسیلیسک از تالار اسرار بیار سوزن تراپی کنم باز بشن عضلاتم. سوم. اتاق فکر لازمم. تالار اندیشه رو بیار اتاقمون. »


دقایقی بعد...

رودولف بین اتاق لرد و اماکنی نامعلوم در حال گردش بود. هر چند دقیقه با اشیای مختلفی برمیگشت و دوباره به جایی نامعلوم می رفت و توضیحی هم نمیداد به کسی. مرگخواران با استرس و اضطراب در راهروی پشت اتاق لرد نشسته بودند و هر کسی پریشونی خودشو به شکلی نشون میداد. هکتور به نحو سادیستیکی روی پیک نیک سیارش معجون داغ میکرد و میریخت روی سر و صورتش که بسوزه تا استخوون. لینی بال هاشو گاز می گرفت. لایتینا هر دقیقه درتلاش بود با سیم هدفونش خودشو حلق آویز کنه از لوستر در نتیجه مرگخواران هدفون وایرلس براش خریدن. کراب مدام ماتیک میزد بعد ذره ذره خودشو می بوسید جاش بمونه. ریتا خودشو سوسک میکرد مینداخت زیر پای بقیه مرگخواران. رز برگ میریخت و بوی کود گاومیشی میداد. لیسا با همه آشتی میکرد. سینوس ماسک ور میداشت سایه های تیره اش نمایان بشن. نجینی خودشو گره کور میزد یا میداد خودشو دست بچه های گل و ماگل تو کوچه باهاش طناب بزنن. هر کسی به شکلی خلاصه همت می کرد این پرده یه جایزه ببره در فستیوال های جهانی!

اما بلاتریکس استوار از این ور راهرو به اون ور راهرو در گردش بود. دریای مشوش افکارش اونو رها نمی کرد. با عصبانیت نگاهی به مجسمه پدر ماگل لرد میندازه. جهت ساختارشکنی و از هم گسیختگی قداستش، لگدی نثار مجسمه تام ریدل سوار بر اسب مستقر در کنار درب اتاق اربابش می کنه که به موجب این حرکت مجسمه واکنش نشون میده و اسبشو تا ته فرو میکنه تو حلق بلا. مادام لسترنج با کمک چوبدستی و وساطت بقیه و اهل محل و ماگل های ریش سفید هنگلتون و عوامل پشت صحنه و با حمایت خانواده های خوب آقای احمدی و هاشمی و اسپانسری اول مارکت (ستاره سیاره مربع سیم خاردار سوراخ سوراخ هفتاد و هفتاد دایره لوزی)، دل و روده اش رو از بین دست و پای اسب جدا میکنه و میذاره سر جاش.

این بار رودولف با انبوه مای بی بی و مالفیکس و ایزی لایف و کیک شادی و انواع چیزای غیر مجاز دیگه ظاهر میشه، راهشو از بین جمعیت حاضر در راهرو باز میکنه و بدون توجه به بقیه یک راست به سمت اتاق لرد میره.

بلا: «رودی. یه چنتا مای بی بی بذار اینجا بمونه.»
دلفی: «باور کنید من بزرگ شدم. باور کنید. »
بلا: «دلار گرونه. باز یه نوزده سال بعد دیگه می نویسه اون زنیکه. بچه هات به مشکل میخورن. آینده نگر باش. ماگل ها غیر قابل پیش بینی ان (اند).»

چند متر پایین تر، درب خونه ریدل باز میشه و مورفین گانت چیز بدست که تصور میشد از اهدای خون زیاد به خواهر زاده اش بار سفر ابدی رو بسته باشه، هیکل نحیفشو میکشه داخل خونه دامادشون. بوی "چیزش" همه جا می پیچه و توجه مرگخواران رو از طبقه بالا جلب میکنه. به راستی که همگی فراموش کرده بودند چیزکشان هیچ گاه نمی میرند. فقط از یه چیز به یه چیز دیگه تمسک می جویند.

مولکول های عطر چیز مورفین گانت پس از درگیری خونین ناموسی با مولکول های هوا و علیرغم تلاش های بازدارنده مرگخواران همانند افسون های خلاقانه اسپری و خوشبو کننده ساحره ها و نیروهای گازدار طبیعی جادوگران حاضر در راهروی طبقه دوم، موفق میشن راهشون رو به بالا باز کنن و از زیر در و سوراخ کلیدش به سوی دماغ نداشته لرد ولدمورت رهسپار میشن...


----------







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.