هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۳:۴۴ دوشنبه ۱۵ آبان ۱۳۸۵
#1
نام: ماکا بلک
سن : 20 سال
نسبت : دختر پسر عموی ریگولوس و سیریوس بلک
گروه اسلیتیرین
توجه : پدر بزرگ مااکا برادرخوانده پدر ریگولوس و سیریوس می باشد البته اگر خانم جیکی رولینگ از این شخصیت خبر داشت چه نقشهایی در داستان به او نمیداد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دختری سفید با چشمانی درشت عسلی که همیشه از پس پرده ی گیسوان سیاه او با حالتی غیر دوستانه به اطراف خیره میگردد .
او عادت دارد تا با شک های بی مورد خود باعث گرفتاری خود و دیگر اطرافیانش گردد . او در کودکی مادر خود را از دست داده و همراه پدر خود همیشه در سفر بوده .
او دارای تخیل بالا و تاحدی در دنیای غیر واقعی زندگی میکند و این باعث رنجش پدرش میگردید.
ابستر بلک در سن 38سالگی در یکی از غارهای زیر زمینی صحرای سلگی مفقود گردید و هنوز ماکا منتظر بازگشت پدر میباشد .
در نتیجه ماکا زندگی جنگردی خود را پایان داده و به تحصیل در هاگزوارتز پرداخت . کلاه قاضی او را مناسب اسلیتیرین تشخیص داد که در خانواده ی بلک چیز عجیبی نیست .
بعد از پایان تحصیلاتش علاقه شدیدی برای کار در وزارتخانه داشت ولی به کار در یک شرکت کوچک مسافرتی بسنده کرد ولی هنوز در آرزوی خود برای کار در وزارتخانه میسوزد و می سازد


متاسفانه فعلا شخصيت هاي ساختگي تاييد نميشن...از ليست شخصيت ها يك شخصيت گرفته نشده(اونايي كه قرمز نيستن) رو انتخاب كنيد


ویرایش شده توسط بلاتریس بلک در تاریخ ۱۳۸۵/۸/۱۵ ۱۳:۵۲:۴۵
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۵/۸/۱۵ ۲۲:۵۶:۱۸

من کی هستم


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۱:۵۴ چهارشنبه ۱۰ آبان ۱۳۸۵
#2
ببخشید ناظر محترم امکانش هست توی لیست شخصیت ها در گروه اسلیترین روی ریگولوس بلک کلیک کنید چون دقیقا ویژگیهای فردی من باز میشه پس هنوز این شخصیت به اسم منه در صورتی که من اصلا نمی تونم وارد انجمن ها بشم
در واقع سوال من اینه اگر من عضو نیستم پس چرا شناسه ریگولوس بلک هنوز به من اشاره میکنه
خواهشمندم یک چک بکنید
من نمیدونم چرا شخصیت ریگولوس بلک از من گرفتید
در ضمن در سایت هیچ بلاتریس بلکی وجود نداره فقط لسترانج مگه اشکالی داره ؟ خواهش میکنم

شخصیت ریگولوس بلک گرفته شده.
در مورد اون لیست، بدلیل اینکه هر روز در حال تغییر هستش بروز کردنش کار سختیه و مدتی زمان میبره.
شما برای اینکه از گرفتن یه شخصیت مطمئن بشید بهتره از طریق جستجو در پروفایل اقدام کنید.موفق باشی


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۵/۸/۱۱ ۱۲:۱۰:۵۹

من کی هستم


شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۳:۴۷ دوشنبه ۸ آبان ۱۳۸۵
#3
بلاتریس بلک
سن 35 سال
قدر 168
موهای مشکی بلند
صورتی خشن
ولی برای رودولف مثل پری میمونم میگی نه از خودش بپرس
عاشق خشانت
عضو گروه اسلیتیرین
دشمن : هوو از هر نوع
این دفعه خواهشن نگید که این نقش نیز پره آخه تو لیست خالی بود


اين شخصيت توسط فرد ديگري گرفته شده است....لطفا يك شخصيت ديگه از ليست شخصيت ها انتخاب نماييد


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۵/۸/۹ ۱۷:۴۳:۲۹

من کی هستم


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۲:۵۷ شنبه ۶ آبان ۱۳۸۵
#4
من مطمئنم که هیچ کس این نقش بر نداشته مگرنه وقتی روی ریگولوس بلک کلیک میکردم نام خودم باز نمیشد اگر ممکنه پس لیست شخصیتهای گرفته شده ویرایش دوم مهر را یک بررسی بکنید


من کی هستم


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۴:۰۳ شنبه ۶ آبان ۱۳۸۵
#5
ناظر محترم وقتی من روی ریگولوس بلک کلیک میکنم ویژگیهای شخصی خودم باز میشه ولی نمیتونم توی هیچ کدوم از انجمن ها بپستم آخر سر نفهمیدم من کجای کارم عضو انجمن ها هستم یا نه خواهشن یک توجه کوچولو ریزه میزه بفرمایید

شما الان عضو سایت هستین ولی وارد ایفای نقش نشدین برای همین توی هیچ کدوم از انجمنهای اون نمیتونید پست بزنید برای وارد شدن به ایفای نقش یکی از شخصیت های کتاب رو انتخاب کن و خودت رو توی این تاپیک معرفی کن


ویرایش شده توسط کریچر در تاریخ ۱۳۸۵/۸/۶ ۱۵:۵۴:۵۹

من کی هستم


شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۴:۰۵ شنبه ۲۹ مهر ۱۳۸۵
#6
این واقعا نامردی بود من به چند نفر گفتم کامپیوتر ندارم و تازه یکی نو گرفتم حالا میخوام مثل یک دانش آموز خوب هر روز به جادوگران سر بزنم لطفا شخصیت قبلی منو به من بر گردونید آخه شخصیت من هنوز جاش خالی خواهش تمنا ممنون میشم
سن : اگر زنده باشم۳۰ سال
گروه : اسلیترین
خوب من بايد بگم در بچهگی خيلی بد شانسی اوردم همشهم تقصير برادر بزرگم سيريوس اگر اون فرزند خوبی بود من ديگهمجبور نبودم جور اونو بکشم
من با ورود به اسلیتیرین افتخار از دست رفته را به خونواده برگردوندم
من همیشه در فکر بازگشتم .

اين شخصيت توسط فرد ديگري گرفته شده و اين شخص مرتب به سايت سر ميزنه و در انجمن ها هم شركت داره....لطفا از ليست شخصيت ها يه شخصيت ديگه رو انتخاب كن


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۵/۸/۱ ۱۸:۱۳:۵۲

من کی هستم


Re: --گفتگو با سیریوس!!--
پیام زده شده در: ۱۳:۲۵ پنجشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۵
#7
منهم یک سوال دارم با توجه به اینکه اینها میگن سهمیه وزارت و محفل با هم دیگه یکی و با توجه به نزدیک شدن به پایان مهلت زمان برای زدن پست برای سفیدها میخواستم بدونم این یکدونه پست را چطوری باید زد شماها اجازه میدید که بزنیم یا میتونیم یکی رزو کنیم بعد بزنیم
یا اصلا سوال من به شما مربوط نبوده در این صورت لطف منید بگین من چیکار کنم


من کی هستم


Re: ارتش وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۰:۴۷ دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۸۵
#8
درخواست برای عضویت
ریگولوس طبق معمول همیشه برای خودش خیابان ها را متر میکرد . گاهی به ویترین مغازه های رنگارنگ نظری میافکند و با خود فکر میکرد :
- یعنی میشه منم پول گیرم بیاد بیام یک دونه از این دانه های برتی بات را بخرم هییییییییی خدا میشه ؟
ویترین مغازه شوخی های ویزلی همیشه نقطه اتمام گردش روزانه ریگولوس بود . اون همیشه پنج ،شش دقیقه به ویترین نگاه میکرد تا بفهمد با روز قبل تفاوتی دارد یا نه .
اینبار نیاز به پنج ، شش دقیقه نبود بیشتر ویترین توسط یک اعلامیه پوشانده شده بود . ریگولوس عینک ته استکانیش را از جیب ردایش بیرون کشید و اشتیاق شروع به خواندن اعلامیه کرد .
اعلامیه دعوت به همکاری با ارتش وزارتخانه و فراخوان برای علاقه مندان بود . آخرشم یک بیانیه از طرف وزیر زیرش وصل شده بود که میگفت :
- با توجه به اینکه جنگ آغاز شده ...( یک سری حرف های گنده سلنبه ) ... به ما به پیوندید .
توی حاشیه اعلامیه با خط مورچه ای نوشته شده بود :
- اونهایی که درخواست مالی داشته باشند ، جزو حقوق بگیران وزارتخونه قرار میگیرن .
ریگولوس با دیدن این جمله نیشش به صورت عصبی باز شد . بالاخره یک جایی پیدا کرده بود که میتونست یک حقوقی بگیره .نیازی دیگه به خوندن باقی اعلامیه نبود . مگه از یک سرباز چه انتظاراتی داشتن .
ریگولوس یک نفس عمیق کشید و برای چند ثانیه نفسش را حبس کرد وسپس فریاد کشید:
- ارتش وزارت وایسا که من اومدم .
ریگولوس در آسمان ا سیر میکرد و چند ثانیه طول کشید تا دوباره به کوچه شلوغ دیاگون باز گردد . اولین چیزی که تو ذوق میزد نگاه چپ چپ مردم و پچ پچ هایی بود که با هم میکردند .یک بچه کوچولو پشت ردای مادرش قایم شده بود و با انگشت به ریگولوس اشاره میکرد و از مادرش پرسید :
- مامانی این آقا هه خوله ؟
مادرش در جواب فرزنش یک هیسی گفت و دست بچه را گرفت ودر میان جمعیت گم شد .
با این حرکت زندگی دوباره در کوچه به جریان افتاد . همه جا را صدای حرف زدن و برخورد کفشها بر سنگ فرش خیابان پر کرد . تنها چند نفر با افسوس سرشان را برای ریگولوس تکان دادند .
ریگولوس سریع خود را به دفتر ثبت نام ارتش رساند و با صف طول و درازی مواجه شد . چند دفع سعی کرد خارج از صف وارد شود اما با صدای "هووو" و " آقا اینجا صفه " و ... مجبور شد بره آخره صف وایسته تا نوبتش برسه .


من کی هستم


Re: هری پاتر چی بهت یاد داد؟
پیام زده شده در: ۱:۰۳ یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۸۵
#9
بهترین چیزی که این کتابها به من یاد داد این بود ککه معجزه امکان پذیره و قدرت مند ترین صلاح یا سلاح یک انسان قدرت تخیلشه
شماهاهم به این جمله فکر کنید از همین جمله هم میشه درسهای زیادی گرفت


من کی هستم


Re: انجمن نابودی موجودات خطرناک
پیام زده شده در: ۰:۵۹ یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۸۵
#10
همه افراد برای برداشتن وسایل مورد نیاز به دفتر الکتو رفتن . در یکی از کمدهای دفتر او انواع حلقه برای گرفتن انواع مارها و انواع تله های نامرئی برای گرفتن حیوانات بزرگ . درکمد دیگر انواع شمشیر ، قمه و کاردهای جیبی به چشم میخورد . حتی چند چاقو سوئیسی در بین لوازم به چشم میخورد .
الکتو به همه پیش نهاد کرد که یک چیز برنده بردارند تا بتوانند در جنگل های انبوه راه خود را باز کنند .
همه برای سفر آماده بودن و با دوستانشان در وزارتخانه در حال خداحافظی کردن که ارتور ویزلی از راه رسید و به سمت الکتو رفت گفت
- یک سری لوازم کمکی براتون آوردم البته همشون مشنگی ولی فکر کنم این وسایل تو اون جنگل ها بیشتر به دردتون بخوره . راستی از همتون خواهش میکنم واکسنهای مالاریاتونو بزنید ومطمئنم که واکسن های کزاز را قبلا زدید .
همه به ارتور ویزلی نگاه میکردند گویی او را برای اولین بار بود که میدیدند و شاید او را موجود فضایی میدیند که در حال خروج از سفینه خود است.
پشت سر ارتور یک درمانگر با کلی سوزن سرنگ و شیشه پیدا شد و به بد اخلاقی گفت :
- من که نمیدونم اینا چیه و چرا مشنگها ازشون استفاده میکنند ولی وزیر گفته به همه تزریق شه سریع به صف شید و آستیناتونو تا بازوها بالا بزنید ... ده بجنبید دیگه چرا منو نگاه میکنید قول میدم که خیلی درد داشته باشه !!
همه هم زمان یک قدم به سمت در رفتن . درمانگر که دید جمعیت ترسیدن یک سوت بلبلی در کرد و گفت :
- ترسوها . زیزی ، زولا و زاشمیس و.... ( توجه همه اسماشون با ز شروع میشه ) اینا رو بگیرید . دارن از دستور وزیر سر پیچی میکنند .
دراکو در خم راهرو با نیش باز برای همه مسافران دست تکون داد و گفت :
- خوش بگذره اینها یک سری اقدامات امنیتی برای سلامتی خودتون بای بای دوستان .
همه یک هویی به سمت دراکو خیز برداشتن اما مامورین بهداشت گروه ز اونها رو سریع گرفتن و به سمت درمانگر بردن . الکتودر حالی که با مامور بهداشت خودش کشتی میگرفت ، گفت :
- خدا بگم چیکارت نکنه دریکو
پادمور هم در موقعیتی بدتر از الکتو رو به دراکو گفت :
- اگر دلم برای اون دختر و ساکنان قبلی اون شهر نمیسوخت اگر من از این ماموریت بر نگشتم دراکو به سوزنت میبندم .
همه یک چیزی گفتن ولی برای جلوگیری از دعوا به همین چندتا بسنده میکنیم .
همه بعد از سوزن سوزن شدن کوله هاشون را بر دوش انداختن . الکتو نقشه را باز کرد و گفت :
- ما تا دوکیلو متری جنگل سیاه را میتونیم با اپارات شدن بریم و از اونجا تا غار یک پیاده روی کوتاه داریم . سوالی نیست ؟
ریگولوس در حالی که داشت زیر کولپشتیش له میشد گفت :
- میشه بگید منظورتون از کوتاه چقدر ؟
الکتو به نقشه نگاه کرد و گفت اینجا که به اندازه یک وجب و در این یک وجب باید یک دریاچه به اندازه یک بند انگشت را دور بزنیم . یک کوه که ارتفاعش مشخص نیست را رد کنیم البته نمیتونیم دورش بزنیم چون یک قبیله آدمخوار اطرافش زندگی میکنند . البته میتونیم باهاشون رو به رو بشیم ولی ممکنه خبر درگیریمون به ساشموند برسه و در آخر وارد جنگل انبوه میشیم البته باید اینو ذکر کنم که هیچکس بجز من و ساشموند از اون جنگل زنده خارج نشده . فکر کنم به تمام سوالات احتمالی مغز های فعال شما جواب دادم . اگر سوال دیگه هست بگین مگرنه دونبال من راه بیافتید .
الکتو به چهره های وا رفته و در عین حال شجاع یارانش نگاه میکرد . برای امیدوار ساختن آنها لبخندی زد و شروع به شمردن کرد .
1
2
3
با طنین افکن شدن شماره سه سالن خالی گشت و دوستان ما به سمت مقصد به راه افتادن


من کی هستم






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.