هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




Re: مدیریت جلسات حضوری سایت
پیام زده شده در: ۱۸:۰۶ سه شنبه ۲۲ فروردین ۱۳۸۵
#1
من تازه تاریخشو دیدم متاسفانه نمیتونم بیام چون تولد یکی از دوستامه من قرار بود با دزی دنیستون بیام ولی چون دوتامون تو تولد دعوتیم نمی تونیم بیایم.
یعنی دو تا رای که روزش عوض بشه.


در رقابت عقربه های ساعت با یکدیگر همیشه بازنده چشم من است.تصویر کوچک شده


Re: مدیریت جلسات حضوری سایت
پیام زده شده در: ۶:۰۹ سه شنبه ۲۲ فروردین ۱۳۸۵
#2
من 99% میام اون یه درصدم بستگی به مکانش داره که کجاست؟؟؟؟؟؟؟


در رقابت عقربه های ساعت با یکدیگر همیشه بازنده چشم من است.تصویر کوچک شده


Re: اعضــــاي محفل!........از جلو نظام!
پیام زده شده در: ۷:۱۷ چهارشنبه ۲ فروردین ۱۳۸۵
#3
لیندسی در محله ی آرام و خلوت گریمولد قدم برمیداشت سکوت سنگینی حکم فرما بود و جز صدای خش خش گامهای او روی برگهای خشک صدای دیگری شنیده نمیشد
.لیندسی یک بار دیگر به آدرسی که در دستش بود نگاهی انداخت او درست اومده بود اما پس خانه ی شماره ی 12 کجا بود? حتی خانه های شماره ی11 و13 بودند اما 12 نبود .لیندسی آنقدر خسته شده بود که توان برگشتن نداشت برای همین در همان نزدیکی روی زمین نشست تا کمی استراحت کنه نفهمید دقیقن چقدر گذشت که با صدای هرمیون به خودش آمد:سلام تو اینجایی.لیندسی سرش را بلند کرد و با عصبانیت به هرمیون نگاه کرد وگفت:بله خیلی وقته که اینجام ما ساعت 8 قرار داشتیم الان ساعت(نگاهی به ساعتش میکند)9/5 است من یک ساعت ونیم اینجا نشستم .هرمیون گفت:ببخشید یه مشکلی برام پیش اومده بود خوب حالا بهتره تا دیرتر از این نشده بیای با دامبلدور صحبت کنی تا عضو محفل بشی.
لیندسی بلند شد و با تعجب نگاهی به خانه ی شماره ی 12 که اکنون آنجا بود انداخت وگفت:این از کجا اومد من هرچی گشتم نبود مطمئنم.هرمیون با لبخند گفت:خوب این هم از رموز محفله دیگه بهتره بریم تو.عجله کن و بعد به داخل خانه رفت لیندسی هم پشت سر او داخل شد همه ی اعضا آنجا نشسته بودند لیندسی سلام کرد و بعد بدون هیچ مقدمه ای گفت:من خیلی خوشحال میشم که عضو محفل باشم و علیه علیه او نفس عمیقی کشید و ادامه داد:علیه ولدمورت مبارزه کنم.این اولین بار بود که لیندسی این نام را به زبان میاورد و با بردن این اسم تمام اعضای بدنش می لرزید.سپس نگاهی به دامبلدور کرد و گفت:البته با اجازه ی شما.دامبلدور گفت:......


بیشرفت خوبی داشتی و به توصیه های دامبل مرحوم توجه کردی و میتونم بگم به خاطر بست زیبای قبلیت و همین طور این بستت شما
تائید میشوید

عکس امضا رو در اولین فرصت در رادیو محفل دریافت کنید

سیریوس


ویرایش شده توسط سیریوس(God Father) در تاریخ ۱۳۸۵/۱/۸ ۱:۲۱:۴۳

در رقابت عقربه های ساعت با یکدیگر همیشه بازنده چشم من است.تصویر کوچک شده


اعضــــاي محفل!........از جلو نظام!
پیام زده شده در: ۶:۲۱ دوشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۸۴
#4
لیندسی در محله ی آرام و خلوت گریمولد قدم برمیداشت سکوت سنگینی حکم فرما بود و جز صدای خش خش گامهای او روی برگهای خشک صدای دیگری شنیده نمیشد .لیندسی یک بار دیگر به آدرسی که در دستش بود نگاهی انداخت او درست اومده بود اما پس خانه ی شماره ی 12 کجا بود حتی خانه های شماره ی11 و13 بودند اما 12 نبود .لیندسی آنقدر خسته شده بود که توان برگشتن نداشت برای همین در همان نزدیکی روی زمین نشست تا کمی استراحت کنه نفهمید دقیقن چقدر گذشت که با صدای هرمیون به خودش آمد:سلام تو اینجایی.لیندسی سرش را بلند کرد و با عصبانیت به هرمیون نگاه کرد وگفت:بله خیلی وقته که اینجام ما ساعت 8 قرار داشتیم الان ساعت(نگاهی به ساعتش میکند)9/5 است من یک ساعت ونیم اینجا نشستم.هرمیون گفت:ببخشید یه مشکلی برام پیش اومده بود خوب حالا بهتره تا دیرتر از این نشده بیای با دامبلدور صحبت کنی تا عضو محفل بشی.لیندسی بلند شد و با تعجب نگاهی به خانه ی شماره ی 12 که اکنون آنجا بود انداخت وگفت:این از کجا اومد من هرچی گشتم نبود مطمئنم.هرمیون با لبخند گفت:خوب این هم از رموز محفله دیگه بهتره بریم تو.عجله کن و بعد به داخل خانه رفت لیندسی هم پشت سر او داخل شد همه ی اعضا آنجا نشسته بودند لیندسی سلام کرد و بعد بدون هیچ مقدمه ای گفت:من خیلی خوشحال میشم که عضو محفل باشم و علیه علیه او نفس عمیقی کشید و ادامه داد:علیه ولدمورت مبارزه کنم.این اولین بار بود که لیندسی این نام را به زبان میاورد و با بردن این اسم تمام اعضای بدنش می لرزید.سپس نگاهی به دامبلدور کرد و گفت:البته با اجازه ی شما.دامبلدور گفت:............


عالی بود!....عالی بود!
پستت واقعا حرف نداشت!...آفرین...من واقعا تعجب میکنم از این همه استعدادی که در وجود تو نهفته!
واقعا از داستانت لذت بردم.مخصوصا از جایی که لیندسی خانه ی شماره ی 12 گریمالد رو پیدا نمیکنه!
اگر مشکل وجود نداشت به خاطر داستانت همین الان تاییدت میکردم.ولی باز با وجود داستان واقعا جذاب و عالیت مشکلاتی داری که اگر مشکلاتت رو زودتر برطرف کنی بهت قول میدم سریعا عضو محفلت میکنم.چون واقعا استعدادش رو داری

عمده مشکلت در پارگراف بندی پستته....پستای رول پلیینگ سایت رو بخون...اعضای خوبی مثل سرژ تانکیان یا رون ویزلی یا کسایی که تویه سایت اسم و رسمی دارن...اونارو بخون تا با پارگراف بندی پست های رول پلیینگ آشنا بشی...حتما این کارو بکن...چون پارگراف بندیت واقعا مشکل داره و به خاطر همین هم شده تایید نمیشی!

علاوه بر این استفاده از شکلک...حتی یکی دوتا...میتونه پست رو از خشکی در بیاره...
فضاسازی و داستان نویسیت حرف نداشت و نشون دهنده ی استعداد بالای توئه!

پس منتظر هستم که یه پست ازت در همین جا با پارگراف بندی عالی و شکلک های خوب ببینم.حتی بهت این فرصت رو میدم که همین پستت رو با پارگرارف خوب و شکلک های خوب همین جا بفرستی تا من تاییدت کنم.واقعا از داستانت لذت بردم.امیدوارم همیشه همین شکلی بنویسی
-دامبلدور-


تایید نشد!
پی نوشت:راستی بگم که بهتره تویه سایت بیشتر هم گردش کنی تا چیزهای بیشتری یاد بگیری...حتما بگرد...حتی شده یک هفته!...چون جادوگران پیچیده تر از این حرفاست!


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۵/۱/۱ ۱:۴۸:۵۸
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۵/۱/۱ ۱:۵۸:۲۰

در رقابت عقربه های ساعت با یکدیگر همیشه بازنده چشم من است.تصویر کوچک شده


Re: فروش استثنايي چوبهاي جادويي با 10%تخفيف
پیام زده شده در: ۱۵:۱۷ دوشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۸۴
#5
لیندسی:سلام پروفسور خوب هستین؟
کوییرل:ای بابا خیلی ازش خوشم میاد هرجا میرم اینم پیداش میشه.
لیندسی:میدونم که شما آنتی لیندسی هستین ولی خوب چیکار کنم چوب جادو میخام.
کوییرل:آی دی؟
faranakkuala@yahoo.com
لیندسی:لطفن بهترین نوعش رو بفرستین پولش مهم نیست.
کوییرل:من اصلن پول نمیخام به شرط اینکه دیگه اینورا پیدات نشه.(چه حالی میده آدم از طرف دیگران حرف بزنه)
لیندسی:ایول پس پول نمیخاد دیگه پس لطفن زودتر حاضرش کنین چون میخام یه طلسم نابخشودنی رو معلم فیزیکمون اجرا کنم که انقد حال منو نگیره.
کوییرل:باشه حتمن.
لیندسی:ممنون من منتظرم


در رقابت عقربه های ساعت با یکدیگر همیشه بازنده چشم من است.تصویر کوچک شده


شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۵:۵۳ شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۴
#6

نام:لیندسی گرنجر
سن:15
سال:سال پنجم
گروه:گریفیندور
معرفی کوتاه:من لیندسی دخترعموی هرمیون گرنجرم قبلن تو یه مدرسه جادوگری دیگه درس میخوندم اما چون از اونجا به خاطر مسخره کردن مدیر و کشیدن کاریکاتورش و گاهی هم مخالفت با او اخراج شدم به هاگوارتز اومدم در کل از همه معلم ها بدم میاد و بر عکس هرمیون از درس خوندن متنفرم اما خوب چون باهوشم بدون درس خوندن هم نمره هام خوب میشه پدر و مادرم جادوگر نیستند و من مشنگ زاده ام خوب همین دیگه.
اسمم رو هم عوض کردم.حالا تایید میکنید؟


ویرایش شده توسط emma spears در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۲۰ ۲۰:۳۴:۰۰
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۲۱ ۲۲:۴۷:۴۶

در رقابت عقربه های ساعت با یکدیگر همیشه بازنده چشم من است.تصویر کوچک شده


Re: نظرسنجي درباره بازيگران(ايراني و خارجي)
پیام زده شده در: ۷:۴۹ جمعه ۱۹ اسفند ۱۳۸۴
#7
یحتمل اگه ایرانیا فیلم هری پاترو بسازن آدم رغبت نمیکنه نگاه کنه ولی خوب بستگی به بازیگراشم داره اگه این بازیگرایی که من میگم توش باشن خودم به شخصه روزی پونصد دفه میبینم به جای هری شادمهر عقیلی باشه به جای رون علی صادقی به جای هرمیون مهناز افشار.
وااااااااااااااااااااااااای فیلم نمیشه که میشه جیگرخونه.


در رقابت عقربه های ساعت با یکدیگر همیشه بازنده چشم من است.تصویر کوچک شده


Re: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۶:۳۷ دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۸۴
#8
دانم اکنون از آن هاگوارتز دور
شادی زندگی پر گرفته
دانم اکنون که هری به زاری
ماتم از هجر دامبلدور گرفته
هر زمان میدود در خیالم
نقشی از دامبلدور و مدرسه
نقش دستی که سوخته و سیاهه.
پیکری را با غم و درد
بینم آنجا درون مقبره
دانم اکنون که دامبلدور نمرده
دامبلدور زندس برای همیشه


در رقابت عقربه های ساعت با یکدیگر همیشه بازنده چشم من است.تصویر کوچک شده


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۳:۵۷ یکشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۸۴
#9
نام:اما اسپیرز
سن:15
جنس:دختر
سال:سال پنجم
گروه:گریفیندور
معرفی کوتاه:من اما اسپیرز دخترخاله هرمیون گرنجرم قبلن تو یه مدرسه جادوگری دیگه درس میخوندم اما چون از اونجا به خاطر مسخره کردن مدیر و کشیدن کاریکاتورش و گاهی هم مخالفت با او اخراج شدم به هاگوارتز اومدم در کل از همه معلم ها بدم میاد و بر عکس هرمیون از درس خوندن متنفرم اما خوب چون باهوشم بدون درس خوندن هم نمره هام خوب میشه پدر و مادرم جادوگر نیستند و من مشنگ زاده ام خوب همین دیگه.


در رقابت عقربه های ساعت با یکدیگر همیشه بازنده چشم من است.تصویر کوچک شده


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۸:۰۰ شنبه ۱۳ اسفند ۱۳۸۴
#10
میشه لطفن سوالمو جواب بدید اگه بخام بیام تو ایفای نقش باید شناسه ی نمایشیمو عوض کنم تا تایید بشم؟
چرا انقدر ضد حال میزنید؟


در رقابت عقربه های ساعت با یکدیگر همیشه بازنده چشم من است.تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.