هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (مادام پامفری)



Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۲۳:۱۶ شنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۴
#1
ببخشید منم می خوام ثبت نام کنم
منتهی فرم مورد نظر رو نمی بینم.


مرسی تانکس عزیز بابت جوابت ( با اینکه یکم خشن بود )


ویرایش شده توسط مادام پامفری در تاریخ ۱۳۸۴/۳/۱ ۰:۲۸:۵۹

زاده می شویم زندگی می کنیم و می میریم
تولد را درک نمی کنیم و از مرگ می هراسیم و فراموش می کنیم که زنده ایم.


Re: سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۱:۵۶ یکشنبه ۱۷ آبان ۱۳۸۳
#2
مادام پامفری وارد میشه
سلام asm potter
چی شده تو هم به این ویروس مبتلا شدی
اشکالی نداره تو تو این هفته مریض 16 همی که اینطوری شده این یه ویروسه و تنها راهش برای درمان اینه که
1- از ولدمورت و دارو دسته ی مرگ خوارا دوری کنی تا بیماریت تشدید پیدا نکنه
2- تا میتونی استراحت کن
3- این معجونی رو که میدم سر ساعت مصرف کن
4- تا میتونی فین کن تا همه ی شکلکای ولدمورت از تو دماغت بیان بیرون
این کارایی که گفتم بکن انشا الله حالت بهتر میشود.

حالا نفر بعدی کیه بیاد جلو


زاده می شویم زندگی می کنیم و می میریم
تولد را درک نمی کنیم و از مرگ می هراسیم و فراموش می کنیم که زنده ایم.


Re:سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۲:۲۵ سه شنبه ۱۲ آبان ۱۳۸۳
#3
من هم می خواهم در سنت مانگو به عنوان شفادهنده کار کنم .
و مدارکم که شامل 60 سابقه کار در هاگوارتز و معرفی نامه از طرف پرفسور دامبلدور است می فرستم .
امیدوارم با پیشنهاد کاری من موافقت شود.


زاده می شویم زندگی می کنیم و می میریم
تولد را درک نمی کنیم و از مرگ می هراسیم و فراموش می کنیم که زنده ایم.


Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۱۲:۱۶ شنبه ۱۱ مهر ۱۳۸۳
#4
آقای کرام من به کسی توهین نکردم این شمایین که با هر پیامی که می فرستین توهین می کنید من فقط حرفتونو تصحیح کردم شما گفتین ما که بادمجان نیستیم من گفتم هستین
بعدشم من ادعایی مبنی بر اینکه می تونم داستان هایی زیبا یا بدون اشکال نگارشی و داستان نویسی بنویسم نکردم
شما هم آنقدر که فکر می کنید داستان خوبی ننوشتید داستان شما هم از خیلی جهات ناقصه
من قبل از اینکه عضو شوم قوانینن را خواندم و سواد خواندن و نوشتن را دارم پس شما نگران نشوید
من این طرز رفتار را از شما ها که عضو سایت هستید یاد گرفتم من قبل از اینکه شروع به نوشتن پیام بکنم تمام تایپیک هایی که شما و دوستانتان در آن نوشته بودید را خواندم

و در ضمن شما که ادعای بزرگتر بودن و فهمیده بودن می کنید بهتر بود با یک تازه وارد رفتار بهتری را در پیش می گرفتید و با لحن بهتری به من تذکر می دادید نه با دعوا و لحن آمرانه و توهین به شخصیت من


زاده می شویم زندگی می کنیم و می میریم
تولد را درک نمی کنیم و از مرگ می هراسیم و فراموش می کنیم که زنده ایم.


Re: ارتش دامبلدورDA برای یادگرفتن دفاع در برابر جادوی سیاه **ورود هرگونه لرد بدون مجوز ممنوع**
پیام زده شده در: ۱۶:۴۲ پنجشنبه ۹ مهر ۱۳۸۳
#5
نقل قول:

asm potter نوشت
اینجا هیچ کس نیست که بیادویه چیزی به ما یادبده؟؟!!



اگر واقعا می خواهی چیزی یاد بگیری بیا به کمک من که مرگ خوارا دارن تیکه تیکم می کنن .

.......................................................
من در اینجا به همه جادوگرهای سفید حاضر در سایت اعلام آماده باش میدم بیاین که دالاهوف و ولدمورت به من حمله کردن.
مکان عملیات کنفدراسیون جادوی سیاه


زاده می شویم زندگی می کنیم و می میریم
تولد را درک نمی کنیم و از مرگ می هراسیم و فراموش می کنیم که زنده ایم.


Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۱۴:۴۲ پنجشنبه ۹ مهر ۱۳۸۳
#6
اولا:شما جادوگرهای سیاه همه بادمجانیت اونم از نوع بمی اش
دوما: من جادوگری را از دامبلدور یادگرفتم و به اندازه او در افسون کردن ماهرم
سوما: من داستان را خلاصه نوشتم تا بیش از این آبروی شما نرود اما کاملش اینه:
مادام پامفری در حالی که داشت با نارسیسا صحبت میکرد . کرام از ترس به خود می لرزید و هنگامی که بلاتریکس سعی در جادوی مادام داشت و این کارش نافرجام ماند و به سزای اعمالش رسید این در اصل پایانی برای ویکتور بیچاره بود
ویکتور که برروی گیلیدروی افتاده بود از ترس خودش را خیس کرد.
گیلیدروی: اه.......اه...... ویکتور گندت بزند ببین چکار کردی من این لباس را تازه خریده بودم وای موهام رو ببین ........
و گلیدروی شروع به گریه کردن می کند کرام که اوضاع را اینجوری میبیند سعی در فرار کردن دارد که مادام متوجه می شود و او را با یک ورد متوقف می کند

شتلق.......
ویکتور به سپری که مادام درست کرده بود بر خورد می کند و بی هوش بر روی زمین می افتد.
و این اتفاقات زمانی افتاد که مادام به داد دوستانش رسیده بود و آنها را آزاد کرده بود و چوبدستیهای آنها را به آنها باز گردانده بود.
البته ناگفته نماند که لسترنج و نارسیسا سعی در طلسم مادام داشتند که با واکنش سریع مادام روبرو شدند. و او آنها را با طلسم استیو پیفای برای مدتی خاموش کرد و سپس او آز آرتور خواست که آنها را با طناب مشنگی که دارد ببندد.


زاده می شویم زندگی می کنیم و می میریم
تولد را درک نمی کنیم و از مرگ می هراسیم و فراموش می کنیم که زنده ایم.


Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۱۲:۴۶ پنجشنبه ۹ مهر ۱۳۸۳
#7
تو این گیرو دار ناگهان مادام پامفری از سوراخی که نارسیسا از آن وارد شده بود داخل می شود.
نارسیسا با لکنت می گوید: تو..... تو.... تو چطوری تونستی بیای تو تو چطوری تو نستی راه اینجا را پیدا کنی.
مادام پامفری در حالی که عصایش را به طرف نارسیسا نشانه رفته بود گفت: تو باید بیش از این حواست را جمع کنی من تمام راه را در تعقیب تو بودم.من........
در این هنگام ناگهان از گوشهای فریاد طلسم استیو پیف.... به گوش رسید مادام پامفری که متوجه شده بود با یک حرکت سریع در حالی که هنوز این ورد به پایان نرسیده بود چرخید و خود سریعتر این ورد را خواند .
بلاتریکس که قصد دلشت خواهرش را نجات دهد خود دچار مشکل شد.
مرگ خواران که این وضعیت را دیدند یک مقداری عقب نشینی کردند مادام با صلابت خاصی در حالی که چوبدستیش را یک به یک به سمت آنها نشانه رفته بود در اطراف آنها شروع به قدم زدن کرد و گفت آیا کس دیگه ای هست که از این وردا به خواد من قول میدم بعدا خودم شفایتون بدم البته بعد از اینکه حسابی شکنجه شدین و ناراحتی کشیدین شما باید تقاص اینهمه ظلم وشکنجه ای که به جادوگرای سفید وارد کردین رو بدین سپس او رفت به طرف دوستانش اول مرلین را آزاد کرد سپس هیپو گریف را درمان کرد.والبته قبل از اینهاچوبدستیهای دوستانش را به آنها داده بود حالا ورق برگشته بود و این جادوگرهای سیاه بودند که باید تقاص کارهایشان را پس می دادند .
مادام رو کرد به آرتور و تانکس و گفت شما می توانید با بلاتریکس سرگرم شوید در این هنگام یک نفر فریاد زد : نه.....نه..... مادام برگشت ودید سیریوس است که دارد می آید او گفت من خودم حساب بلاتریکس را میرسم و سپس شروع کرد به پرتاب طلسم هایی به سمت بلاتریکس.
مادام گفت: خوب از این یکی راحت شدیم سپس رو کرد به هرمیون و گفت : هرمیون نارسیسا برا تو.
مادام: تانکس آر تور شما هم حساب این کرام و گیلیدروی را برسید من هم سعی میکنم از شر این لسترنج خلاص شوم .
مرلین که به این صحنه ها نگاه میکردگفت من پس چکار کنم.
مادام گفت تو در آخر می توانی با پلک زدن اینها را به سعادت برسانی.


زاده می شویم زندگی می کنیم و می میریم
تولد را درک نمی کنیم و از مرگ می هراسیم و فراموش می کنیم که زنده ایم.


Re: حکم شماره 1
پیام زده شده در: ۲۳:۳۳ چهارشنبه ۸ مهر ۱۳۸۳
#8
کالین مرسی از اینکه اینقدر به من اطمینان داری اما وضع بارتی از اینی که نشون میده بدتره من تمام تلاشمو میکنم اما قولی نمیدم چون معجونای من به حد کافی قوی نیستند من باید اونو به سنت مانگو انتقال بدم .
اما فکر نمی کنم بارتی به همین راحتیها راضی بشه ولی من روی کمک تو حساب می کنم کالین عزیز.
امیدوارم در سنت مانگو به تونیم شفاش بدیم.


زاده می شویم زندگی می کنیم و می میریم
تولد را درک نمی کنیم و از مرگ می هراسیم و فراموش می کنیم که زنده ایم.


Re: حکم شماره 1
پیام زده شده در: ۲۲:۳۰ چهارشنبه ۸ مهر ۱۳۸۳
#9
کالین عزیز یه وقت از این شیر پلاستیکی نترسی من می دونم تو شجاعی گوش به تهدیدای این لرد قلابی و موش پلاستیکی نکن من از تو و از همه افرادی که در جبهه سفید (به ریاست دامبلدور) هستند حمایت می کنم .
بعدشم تو ای لردی تا زمانی که دامبلدور و افرادی مثل من این جا هستندعمرا به تونی دوباره به قدرت برسی.


کور خوندی کوچولو












زاده می شویم زندگی می کنیم و می میریم
تولد را درک نمی کنیم و از مرگ می هراسیم و فراموش می کنیم که زنده ایم.


Re: دفتر حمایت از حیوانات جادويی!
پیام زده شده در: ۱۱:۳۲ سه شنبه ۷ مهر ۱۳۸۳
#10
من هم با نظر ویکتور عزیز موافقم واز رئیس هیپوگریف در این راه حمایت می کنم.نقل قول:

کرام نوشت
حمايت از حيوانهاي جادويي -حمايت از طبيعت-حمايت از پاكيها و حمايت از خود ماست

من اينكار جادوگردوستانه جناب وزير را به فال نيك مي گيرم و از ايشان تشكر مي كنم

اينجا تنها جايي كه دوست و دشمن دور هم جمع مي شن و اتفاق نظر دارند

ويكتور كرام
معاون اول وزير سحر و جادو


زاده می شویم زندگی می کنیم و می میریم
تولد را درک نمی کنیم و از مرگ می هراسیم و فراموش می کنیم که زنده ایم.






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.