هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: تاثیرگذارترین قسمت کتاب...
پیام زده شده در: ۱۴:۰۴ پنجشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۸۷
#1
وقتی هری اسم پسر کوچکش رو میذاره سوروس تنها بچه ی هری که چشمای لی لی رو به ارث برده بود !


Only Raven!


Re: دفتر ثبت نام
پیام زده شده در: ۱۳:۵۹ پنجشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۸۷
#2
و ثبت نام مینماییم به امید قهرمانی در هاگوارتز!


Only Raven!


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۰:۳۴ پنجشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۸۷
#3
من فینیاس نایجلوس بلکم ! عضو ایفای نقش بودم گروه ریونکلاو ولی نمیدونم چرا پرت شدم بیرون . ای بابا...
فقط یه چند مدت نبودم نپستیدم!

شما رو عضو ایفای نقش گذاشتم. شخصیتت رو فعال نگه دار تا از ایفای نقش خارج نشی. موفق باشی


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۱۶ ۱۱:۱۳:۱۹

Only Raven!


Re: دفتر ثبت نام
پیام زده شده در: ۰:۱۲ شنبه ۴ آذر ۱۳۸۵
#4
نام : فينياس نايجلوس بلك
سن : 16
گروه : ريونكلاو
درس هاي مورد علاقه : آموزش دوئل ، نجوم و اختر فيزيك ، گياه شناسي و ...
سوابق تحصيلي : يك ترم با غول غارنشين


Only Raven!


Re: دوست داري با جادو چيكار كني؟
پیام زده شده در: ۲۰:۱۲ دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۸۵
#5
با جادو خيلي كارا ميشه كرد . ميشه نامرئي شد . مي شه ذهن بقيه رو خوند . تقريبا هر كار ي كه مي خوايم رو مي تونيم بكنيم و هرچي بخوايم ميتونيم بدست بياريم .من هم خيلي كارا دوست دارم با جادو بكنم ولي به نظر من خيلي خوبه كه جادو وجود نداره ! چون اگه با جادو هركي به هرچي كه دلش مي خواست مي رسيد ، زندگي ديگه جذاب نبود . ديگه چيزي نبود كه آدما به خاطرش تلاش كنن و از به دست آوردنش لذت ببرن . آدم اگه چيزي رو كه مي خواد به سختي بدست بياره هم بيشتر ازش لذت مي بره هم قدرشو بيشتر مي دونه !
ولي خداييش جادو خيلي باحاله ها


Only Raven!


Re: بحث در مورد جان پيچ ها
پیام زده شده در: ۱۴:۲۱ جمعه ۱۹ آبان ۱۳۸۵
#6
جان پيچ ها از مرگ جلوگيري نمي كنند . يعني ولدمورت بعد از پير شدن مي ميره ولي كاملا از بين نميره چون روحشو توي جان پيچ ها تقسيم كرده و به وسيله ي اونا مي تونه دوباره بوجود بياد.


Only Raven!


Re: چرا دامبلدور اسنیپ رو معلم دفاع در برابر جادوی سیاه کرد؟منظورخاصی داشت؟؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۹:۵۰ پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۳۸۵
#7
اول : با توجه به اعتماد دامبلدور به اسنيپ ، دامبلدور مي خواسته اسنيپ رو هميشه داشته باشه ولي چون تدريس دفاع در برابر جادوي سياه باعث شده بود كه همه استاداي اين درس از هاگوارتز برن ، اون رو استاد اين درس نمي كرد . ولي بعد از به قدرت رسيدن ولدمورت هيچ كس براي تدريس اين درس وجود نداشت و مناسب ترين كسي كه دامبلدور مي تونسته پيدا كنه اسنيپ بوده.
دوم : دامبلدور بعد از به قدرت رسيدن ولدمورت تصميم مي گيره بيشتر به اسنيپ اعتماد داشته باشه و شايد از اين راه مي خواسته اعتماد خودشو به اسنيپ نشون بده تا اون يه محفلي باقي بمونه !


Only Raven!


Re: اكه ولدمورت به ايينه نفاق انگيز نگاه بكنه چي ميبينه؟
پیام زده شده در: ۱۴:۵۹ شنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۵
#8
خب به نظر من لرد ولدمورت توي آيينه نفاق انگيز هيچي نمي بينه !
همونطور كه خوتون هم مي دونيد آيينه نفاق انگيز چيزي رو نشون مي ده كه آدم دست داشته باشه . ولدمورت توي دوران زندگيش تقريباً از همه چيز متنفر بوده .
درسته كه قدرت و جاودانگي و اصيل بودن رو دوست داشته اما اينا چيزايي نيستن كه بتونن به شكل يك تصوير توي يك آيينه نشون داده بشن .
كشتن هري رو هم به خاطر رسيدن به قدرت دوست داره ولي خب ممكنه توي آيينه جنازه ي هري يا دامبلدورو ببينه .


Only Raven!


Re: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۷:۰۵ چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۵
#9
بعد صدای يه دوبلر ایرانی مياد : چه بلای ممکن بر سر این پرنده دست و پا بسته بياد

سرافينا همون طور كه داشت با چكشش مي رفت با خودش ميگه : من كجا دارم مي رم ؟ من كه نمي دونم راجر اونو كجا زندانيش كرده
سرافينا بر مي گرده تو باغ وحش و به فنگ مي گه : هوي فنگ بلند شو بايد بهم كمك كني ققي رو پيدا كنم .

فنگ كه چكش رو تو دست سرافينا مي بينه ميگه : مگه نمي بيني من خوابم ؟ خواب سگا خيلي سنگينه حالا حالا ها هم بيدار نمي شم .
سراف : فنگي جان سوپر سگ بزرگ بيدار شو باهام بيا .
فنگ : من هرگز به دوستم يعني وزير خيانت نمي كنم
سراف : بلند مي شي يا ...
فنگ سرشو بلند مي كنه مي بينه كه چكش سراف درست بالاي سرش قرار گرفته
فنگ : معلومه كه ميام خانم وزير من در خدمت شمام

سرافينا و فنگ مي رن كه ققي رو پيدا كنن . فنگ در حالي كه چكش سر اف بالاي سرش بود داشت بو مي كشيد . يهو بوي آشناي ققي به بينيش خورد و سرش رو بلند كرد و ديد كه سراف كنارش نيست .

وقتي سرشو بيشتر چرخوند ديد كه سراف شش متر عقب تر وايساده جلو دوربين و فيني داره ازش گزارش مي گيره .

فنگ موقعيت رو غنيمت شمرد و با يه لبخند شيطاني بدون اينكه سراف بفهمه در حال دو بو رو دنبال كرد و از اونجا دور شد .

هنوز زياد نرفته بود كه صداي برخورد چكش سراف رو با يه چيزي از پشت سرش شنيد . سراف كه ديده بود فنگ فلنگ رو بسته و رفته چكش رو كوبونده بود تو كله ي فيني .

فنگ بالاخره ققي رو توي استخر تالار پيدا مي كنه و

يه نفر آب استخر رو باز كرده بود و استخر داشت پر مي شد . ققي هم وسط استخر با دست ( بال ) و پاي بسته و قيافه ي اينجوري نشسته بود ...
.......


Only Raven!


Re: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۸:۰۷ یکشنبه ۱۶ مهر ۱۳۸۵
#10
بالاخره نصف شب شد .
فنگ : مك بون جونم من ديگه خسته شدم بيا بريم بخوابيم .
فنگ و مك بون رفتند تو قفسشون . ققي هم رفت تو قفس وزارتش ولو شد .
فنگ و مك بون توي قفسشون زير نور ماه خوابشون برد و خروپفشون بلند شد . همين كه اونا غرق خواب ميشن يدفعه قفس تاريك ميشه و يه سايه ي سياه مي افته روي فنگ . فنگ كف قفس ولو بود و دست و پاهاش ضربدري روي زمين بود و دمش هم از لاي ميله هاي قفس زده بود بيرون .
يه چيزي از بيرون قفس دم فنگ رو گرفت و كشيد . فنگ يه دفعه از جاش پريد و پشت سرش رو نگاه كرد و يه هيكل سياه ديد كه دمش رو گرفته و داره مي كشه .
فنگ : واق واق واق ....
زبون فنگ از ترس بند اومده و فقط مي تونه واق واق كنه .
مك بون بين خواب و بيداري : ها چته فنگي بگير بخواب بينيم با ب
فنگ يكي از پاهاي مكي رو ميگيره و تكونش مي ده .
مك مك : چته مي ذاري بخوابم يا نه ؟
فنگ : واق واق ...
مك : چته چرا زبونت بند اومده ؟
فنگ بازم واق واق مي كنه و به پشت سرش اشاره مي كنه !
مك مك پشت فنگ رو نگاه مي كنه و
مك بون همونجا از ترس ... ( )
مك بون و فنگ :

............


Only Raven!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.