بعد صدای يه دوبلر ایرانی مياد : چه بلای ممکن بر سر این پرنده دست و پا بسته بياد
سرافينا همون طور كه داشت با چكشش مي رفت با خودش ميگه : من كجا دارم مي رم ؟ من كه نمي دونم راجر اونو كجا زندانيش كرده
سرافينا
بر مي گرده تو باغ وحش و به فنگ مي گه : هوي فنگ بلند شو بايد بهم كمك كني ققي رو پيدا كنم .
فنگ كه چكش رو تو دست سرافينا مي بينه ميگه : مگه نمي بيني من خوابم ؟ خواب سگا خيلي سنگينه حالا حالا ها هم بيدار نمي شم .
سراف : فنگي جان سوپر سگ بزرگ بيدار شو باهام بيا .
فنگ : من هرگز به دوستم يعني وزير خيانت نمي كنم
سراف : بلند مي شي يا ...
فنگ سرشو بلند مي كنه مي بينه كه چكش سراف درست بالاي سرش قرار گرفته
فنگ :
معلومه كه ميام خانم وزير من در خدمت شمام
سرافينا و فنگ مي رن كه ققي رو پيدا كنن . فنگ در حالي كه چكش سر اف بالاي سرش بود داشت بو مي كشيد . يهو بوي آشناي ققي به بينيش خورد و سرش رو بلند كرد و ديد كه سراف كنارش نيست .
وقتي سرشو بيشتر چرخوند ديد كه سراف شش متر عقب تر وايساده جلو دوربين و فيني داره ازش گزارش مي گيره .
فنگ موقعيت رو غنيمت شمرد و با يه لبخند شيطاني بدون اينكه سراف بفهمه در حال دو بو رو دنبال كرد و از اونجا دور شد .
هنوز زياد نرفته بود كه صداي برخورد چكش سراف رو با يه چيزي از پشت سرش شنيد . سراف كه ديده بود فنگ فلنگ رو بسته و رفته چكش رو كوبونده بود تو كله ي فيني .
فنگ بالاخره ققي رو توي استخر تالار پيدا مي كنه و
يه نفر آب استخر رو باز كرده بود و استخر داشت پر مي شد . ققي هم وسط استخر با دست ( بال ) و پاي بسته و قيافه ي اينجوري
نشسته بود ...
.......