اهم اهم....جلسه رسمي است.
هري داشت سخنراني اول كلاس رو شروع ميكرد كه در باز ميشه و يه پسر خوشتيپ مياد تو.
مرد:سلام آقاي پاتر.من جان راونكلاو هستم.اومدم عضو ارتش بشم.
هري:بله؟چي چي راونكلاو هستين؟عضو چي ميخواين بشين؟
جان:من جان راونكلاو هستم.ميخوام عضو الف دال بشم.
هري:اهم اهم....خوب ميتوني بشي!ولي يه سري چيزا....يعني تست ازت بايد بگيرم.
جان در حالي كه داشت سرش رو مي خواراند با تعجب به صورت هري نگاه كرد.
جان(با خودش):اه....جالا هر جا كه ميريم بايد تست بديم.اينم يكي ديگه.
جان:باشه عزيز من در خدمتم.
هري دستش رو گذاشت رو زخمش.بعد يهو داد زد:
هري:آراگوگ رو كه ميشناسي؟به اون گفتم هر وقت تونستي مك گونگال رو بيرون كني عضوت ميكنم.اون نتونست.تو اگه تونستي عضوت ميكنم.
جان:
مك...مك....مك گونگال؟؟؟
هري:آره.هر وقت تونستي.بيا!!!
سپس جان رو بيرون ميكنه و ميره سر ادامه ي سخنرانيش...
جان:بابا ابن ديوونه اس.مك گونگال مديره ي هاگوارتز.ولي نه من بايد عضو بشم.ميدونم چي كار كنم.ناسلامتي به من ميگن جان ها!!
بدوبدو ميره تا ميرسه دم دفتر.
جان:بايد يه جوري بكشمش بيرون.
اين طرف و آنطرف رو نگاهي ميكنه.بعد ميگه:نه خودم برم تو بهتره.
واژه ي رمز رو ميگه و داخل ميشه.در ميزنه.در باز ميشه و جان وارد اتاق ميشه.
جان:سلام پروفسور!
مك گونگال:سلام.تو بايد جان باشي.همون ريونيه.شاگرد باهوش و درجه يك ريون!
جان:بله پروفسور من جانم.ولياينطوري كه شما ميگين نيست.
پروفسور:خوب كارت چيه؟
جان سريع چوبش رو در مياره ميگيره طرف مك گونگال.
جان:الان نشونت ميدم كي زرنگ تره.
مگ گونگال كه چوبش رو بقل قدح جا گذاشته بود به اين حركت غير منتظره نگاه ميكنه.جان بلافاصله يك طلسم فرمان طرف مك ميفرسته.
....ادامه دارد....