هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: دفتر بازرسین هاگوارتز
پیام زده شده در: ۷:۴۹ یکشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۸۷
#1
خیلی می بخشید!یعنی شما خودتون در موارد داوری فقط همینارو در نظر می گیرید؟یعنی اگه من یه پست در حد تیم ملی ولی با این شرایط بنویسم امتیاز کامل می گیرم؟به نظر این کاملا غیر منطقیه.
ولی در کل نگران نباشین،چون بقیه ی بازیارو من داوری نمی کنم.



Re: دفتر بازرسین هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۷:۰۶ شنبه ۱۹ مرداد ۱۳۸۷
#2
با عرض معذرت از استرجس عزیر:
ببینید!
من نمی دونم منظور شما از رول "قشنگ"چیه.
تعریف من اینه:
1-هدف داشته باشه.
2-خسته کننده نباشه.
3-بار اضافی تو پستتون نباشه.
پستای شما تمامی این موردارو داشت.بلند بود،هدف نداشت،پر از سردگمی و از این شاخه به اون شاخه پریدن بود،در بعضی موارد ذره ای کوییدیچی نبود.پست شما دنیس،نمی دونستم اصن چرا اینقدر بلند بود!باور کنین پست زیادی بلند نشونه ی خوب بودن نیست. اگر نتونین جذابیت بدین اصن ترکیب جالبی نیست.برای مثال پستای تیم پاورداسو یادتون بیاد.به شدت طولانی بودن ولی با جذابیت.
پست مرلین مک کنین!
بلند و بی هدف.نظری بیش از این نمی تونم بدم.

پرسی ویزلی،تا حالا باید فهمیده باشی که امتیاز دهی سلیقه ایه،و چرا من از این"خیلی ها"حتی یک خط اعتراض جایی ندیدم؟حتی توی چت باکس؟!از نظر من به اون پستا حتی دست بالا نمره داده شده.
بعد من آیا آزار دارم به تیمی که فقط با خودش بازی داره امتیاز کم بدم؟اگر تیم مقابلتون بازی داشت،شاید اعتراض به جا بود ولی در این مورد...فکر نمی کنم.



Re: شرح امتيازات
پیام زده شده در: ۱۸:۳۱ یکشنبه ۶ مرداد ۱۳۸۷
#3
نتیجه ی مسابقه ی بین دو تیم هافلپاف و اسلیترین:


هافلپاف:

اریکا زادینگ:7 امتیاز
دنیس:7 امتیاز
پروفسور پومانا اسپراوات:10 امتیاز
اما دابر:10 امتیاز
پیوز:8 امتیاز
آلبوس سوروس پاتر:8 امتیاز
مرلین مک کنین:7 امتیاز

جمع:57


اسلیترین:

0 امتیاز


ویرایش شده توسط سرافینا در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۶ ۱۸:۳۸:۲۰


Re: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۷:۰۱ چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۸۷
#4
پرسی سوالت در مورد ریونکلا تههه غرض ورزانه بود!
ما گروهی بودیم که همیشه عضوای کمی داشتیم.نسبت به بقیه گروها که عضو از در و دیوارشون می ریزه.تازه،توی این شیش ماهه تقریبا تمامی گروه قبلی ما از بین رفته.چون دیه هیشکدمشون نمیان.حالا چندتا عضو جدید داریم،که سروته تالار بازم همونان!و کسی مجبورشون نکرده بیان، خوشدون با میل شخصی اومدن.دلیلشم اینه که،یه زمانی خود همین آنیتا که الآن شده مینروا(من مینروا تو دهنم نمی چرخه خو!چی بود این پیرزن هفتاد ساله رفتی انتخاب کردی؟) می گفت من به خاطر این اومدم ریون چون احساس می کنم آزادی عمل بیشتری داشتم.
حالا همین عضوای جدید،با تکیه به خودشون ریونو کشیدن بالا.من نمی دونم،چرا ریون که همیشه اینقد بی سروصدا بوده تا یکم میاد بالا مث خار می ره تو چش بقیه.خب یکم انصاف داشته باشین.ما هم آدمیم.
(پسر من بالاخره اینجا پست زدم!پرسی واقعا استعداد بالایی تو مجبور کردن آدم به کارایی که دلش نمی خواد داری!J-:)


ویرایش شده توسط سرافینا در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۱۹ ۷:۴۶:۵۴


Re: سازمان فرهنگ و هنر جادوگری
پیام زده شده در: ۱۶:۵۲ دوشنبه ۵ آذر ۱۳۸۶
#5
"موضوع جدید"


-خداحافظ دفتر عزیزم!
سراف اینو می گه و به دفترش که همه چی توش بسته بندی شده نگاهی میندازه و همین که ناله کنان میاد از در بره بیرون با سیریوس مواجه می شه!(من نمی دونم این چرا اینقد فضوله همه جا هست!)
سیریوس یه لبخند ملیحی می زنه:
-چی شده؟کجا میری؟داشتی می رفتی رستوران همیشگی؟زوده الآن که!
سراف که دیگه از زمین و زمان خسته شده بغضش می ترکه و های های می زنه زیر گریه و ولو می شه رو یه کاناپه!
-ر...رستوران چیه؟...چ..چرا چرت و پرررررت(فین بود این الآن)می گی؟بیخود نیس اسمت سیـ ..سیریشه!دفترم...دفتر نازنیم تعطیل شد!
سیریوس میاد یه تیریپ دلداری بیاد که ییهو آسمون شکافته می شه ققی ازش میفته پایین رو سر سیریوس!
-هووی بزمجه!مگه تو خودت ناموس نداری گیر دادی به زن من؟مگه تو قرار نبود بری به سهمیه بندی یونیت های کوییرل برسی؟
سیریوسم با اعتماد به نفس تمام جواب می ده:
-اون که ردیف شد رفت!بعدشم من معاون وزیرم!من همه کاره ام!
یک عدد شخصی که رد می شده از اونجا:
-معاون یعنی هیچ کاره!فقط وزیر آبدارخونه!مرگ بر حذب!
سراف و ققی و سیریش یه نگاه ِ"این چی بود این وسط "به هم می ندازن!
ققی:
-خب ببینم همسر باوفای من چی شده؟
سراف که نفسش از گریه بند اومده نمی تونه جواب بده.
سیریش:
-اِ خب مگه نمی بینی نمی تونه حرف بزنه؟ببین این الآن به آرامش روحی روانی نیاز داره که تو با اون نوکت ازش سلب می کنی!
ققی:
-اِ...جدی این جوریه؟خب حالا چیکار کنم؟
سیریش یه کارت از جیبش درمیاره:
-ببین این یه دکتر جراح پلاستیکه از دوستامه برو بگو منو سیریش فرستاده!
(در ذهن ققی:همون گفتم این اینقد دماغش سربالا نبود!!!)
و پرواز می کنه می ره!
سیریش رو به سراف:خب چی شده؟
سراف:
-شوورم چی شد؟ها؟..چی شده؟می خواستی چی بشه دیگه!بی فرهنگی از این بیشتر؟توهین؟مگه نمی بین چقد اینا بهم فحش می دن؟پس فکر کردی کوییرل چطوری یونیتاشو ساخته؟؟
-هاااا...خب اینم در نوع خودش مساله ایه!خب حالا این وسط به تو چه مربوطه؟
-منو بگو دارم با کی حرف میزنم!!خب آخه با این وضع خفن!من با این دفترم هی داریم نقش پیام بازرگانی رو ایفا می کنیم!فهمیدی؟
-هااا...فهمیدم!خب حالا می گی چیکار کنیم؟
-من چمدونم!

______________
موضوعو اینطور ادامه بدین که می خوان یه کلاس آداب معاشرت راه بندازن!چه کرکر خنده ای بشه این کلاسه!



Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۴:۵۴ شنبه ۳ آذر ۱۳۸۶
#6
سلام!
من می خواستم یه مساله ای رو مطرح کنم هرچند ممکنه به نظرتون خیلی زود بیاد.می شه لطفا هر چه زودتر جایی رو که می خواین سالگرد بگیرین مشخص کنین؟
حداقل از دو هفته قبل از تولد بگین کجاس!که مثل پارسال نشه که چهار زور قبلش اطلاع دادین و من جا موندم!
اگه می شه،زودتر تصمیمشو بگیرین!

با تشکر.



Re: سازمان فرهنگ و هنر جادوگری
پیام زده شده در: ۱۱:۱۷ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
#7
-ای ی ی ی ....خدااااا!منو بکش از دست اینا راحتم کن!این چه زندگیه که من دارم؟!ببین سیریوس!یه دفه دیگه این چَپَل چُلاقای بی تربیتو بفرستی پیش من،من می دونم و تو!
این دفعه ماندی تو اتاق بغلی منتظره و سراف داره تمامی عقده های روانیشو سر سیریوس خالی می کنه!!سیریوسم یه تیریپ منو نکش ِ من بدون تو هیچم جیجر!گرفته !موهاشم ریخته تو صورتش و در ثانیه شونصد تا پلک می زنه!
-ببین سرافینا!!تو با فشار خودت بازی نکن!اصن من همه کاری می کنم فقط تو عصبانی نشو باشه؟
-من عصبانی نشم ،آره؟همه کاری می کنی،آره؟خب پس اولین کاری که می کنی اینه که بری خودتو حلق آویز کنی مفهومه؟
-مـ...مفهومه!
(در ذهن سیریوس:
این که اینقد تیک نداشت بیچاره چقد عصبی شده باید یه کیس مناسب دیگه پیدا کنم!)
و با صدای پاقی غیب می شه!

سرافینا چند لحظه چشاشو می بنده و سعی می کنه تمرکز کنه و بعد ماندی رو صدا می زنه:
-آقای ماندانگاس فلچر!بفرمایید لطفا!
ماندانگاس از پشت مبل میاد بیرون!
-سلام آبجی..!
سراف:
-تو..تو اینجا بودی؟هر چی به سیریوس گفتم شنیدی؟
-والا فک کنم همه شنیدن آبجی..!ولی با اجازه ی شما بله!راستی چه کلکسیون قشنگی دارین ها!(به بوفه ی کنار اتاق اشاره می کنه!)ماشالا چن تاشون عتیقه بودن!
-بله بله...که البته الآن سرجاشون نیستن!بگذریم...بفرمایید بنشینید.
-نه آبجی ما راحتیم!
-وقتی بهت می گم بشین می شینی مفهومه؟
-
-خب اول یه فرمی پر می کنیم که اگه صلاحیتتون مشخص شد به طور موقت تاییدیه رو تقدیمتون می کنیم....قلمم..قلم پرم کوش...اَه دوباره گمش کردم..چقد حواس پرتم..
-ها اینو می گی آبجی؟
و قلم پر خوش دست سرافو می ذاره رو میز!
-ماشالا خیلی خوش دست و خوش فرمه ها..
-
-می فرمودین!
-خب بله.. با توجه به مشخصات شما...باید گفت که فقط یه خورده مشکل کج دستی دارین..
-بَه آبجی شما که خودتون اینکاره این!دست چپین!
-من چپ دستم احمق!کله پوک ِدله دزد ِنادونِ کپک زده ی بو گندوی حال به هم زن!من چپ دستم!دست چپ خودتونی و اون رفقای نادونت!
و از عصبانیت از حال می ره و رو صندلی ولو می شه.

در ذهن ماندی:
چه کنم چه نکنم؟چه قاطه بدبخت!حالا چیکارش کنم؟یعنی تنفس مصنوعی لازم داره؟



Re: سازمان فرهنگ و هنر جادوگری
پیام زده شده در: ۹:۰۱ شنبه ۵ آبان ۱۳۸۶
#8
در اینجا پرسی رو جو خفن بودن می گیره و میاد یه تریپ مرگ خواری(هرهر!)واسه سراف بیاد که با کمال آرامش در حال لاک زدن ناخن هاشه!که سراف مجوزو می گیره جلوی دماغش:
-اینو که الآن می بینی پسر خوب؟ها؟خب اگه بخوای به قول خودت شاخ بازی دربیاری دیگه نمی بینیش!مفهومه؟
پرسی که از حرص به رنگ کبود در اومده با حرص تمام جوری که صداش به زور در مباد جواب می ده:
-آره.
-اولا که آره نه بله.بعدش چی؟
-یعنی چی بعدش چی؟
-می گی بله قربان!مفهومه؟
پرسی که لحظه به لحظه کبود تر می شه داد و هوار راه می ندازه:
-ببین ضعیفه ی پرروی جو گرفته....
سراف که این دفعه داره روی ناخن هاش طرح اسلیمی می کشه()بابی خیالی جواب می ده:
-آخی ی ی ی...بمیرم برات!بابــــــای مجوز...!
-نه صب کن!
-صبر کن چی؟
-صبر کنین قربان!
در اینجا سراف بشکنی می زنه و می گه:
-آفرین!داری راه میفتی!
-یعنی مجوزم صادر شد؟آره؟
-مجوزت صادر شد؟برو بابا!امروز تازه روز اوله!برو فردا بیا!نمی بینی کار دارم؟
و آینه شو در میاره و شروع می کنه صورت خودشو نقاشی کردن!
پرسی:


همان شب،
کافه ی سه دسته جارو.
سراف در حالی که داره گیلاس نوشیدنی کره ایش رو با لذت تمام می خوره و سر یه میز کاملا شاعرانه با سیریوس نشسته بعد از این که گیلاس رو خیلی آروم می جوه و قورت می ده می گه:
-آره نمی دونی ریو!(مخفف سیریوس!!!)داشت از عصبانیت خفه می شد!تازه می گفت می خوام برم به سیریوس بگم بیاد سرت خراب شه!فکرشو بکن!
سیریوس هم با حالت کاملا مظلومانه جواب می ده:
-اوه جدا؟
و در همان حال اهداف خبیثانه ای در سرش شکل می گیره!


ویرایش شده توسط سرافینا در تاریخ ۱۳۸۶/۸/۵ ۹:۰۸:۳۲


Re: سازمان فرهنگ و هنر جادوگری
پیام زده شده در: ۱۸:۱۳ پنجشنبه ۳ آبان ۱۳۸۶
#9
-همی اینی که می بینید ساختمان وزارت شماست و البته بسیار زیبا و دلبازه!
کالین که به همراه سرافینا برای بازدید از یکی از طبقات غیر قابل استفاده ی ساختمان وزارت اومده بود به گوشه و کنار ساختمون اشاره ای می کنه.
سرافینا با حالت"من واقعا بهت تبریک می گم با این، جا انتخاب کردنت خسته نباشی!"به کالین نگاه می کنه.بعد به ساختمون نگاهی می کنه.
-بد نیستا...ولی آقای وزیر اینجا که خرابه ست!تو رو خدا نگاه کن!گرد و خاک داره از در و دیوارش می ریزه!چند دفعه بگم من آلرژی دارم؟ها؟پنجره هاشم که تخته اس!من نور زیاد می خوام واسه اینجا...(در حالی که دماغشو گرفته قدم زنان دوری می زنه)اَه اَه...چقدرم که عنکبوت توش ریخته..اون سیاهیه چیه اونجا؟...جیـــــــــــــــــغ!..سوسک!
و زرت!می پره بغل کالین!
کالین که به حالتدر اومده تته پته کنان شروع می کنه به حرف زدن..
-اممم...اهم!تو چیکار کردی الآن دقیقا؟!؟!
سراف هم که به حالت دو نقطه دی در اومده خیلی آروم میاد پایین.
-اهم..اِ...چیزه..خب من از سوسک می ترسم!
کالین که خیس عرق شده یقه ی لباسش رو کمی شل می کنه و با کلاهش شروع می کنه خودشو باد زدن:
- وای به حال ما!اگه بانو لیلی بفهمد چه خاکی بر سرم بریزم؟اگه جامع ی جادوگری بفهمد چه؟من؟مرد آسلام و از این حرفا؟پس فردا می گن اینم با دامبلدور رابطه ای داشته!اگه این طور بشه من همه چی رو تکذیب می کنم!خب می ترسی که بترسی!استغفرالله!!اون سوسک که وزیر بهداشت بودی همی!
سراف که می فهمه روز اولی به کل ضایع بازی درآوورده کالین رو هل می ده تو آسانسور.
-اِ بله راس می گینا!..امم بله خب شما تشریف ببرین من خودم مرتب می کنم اینجارو!خیلی هم خوبه دستتون درد نکنه!دِ برو دیگه!
و کالین همون طور که داره زیر لب با خودش حرف می زنه با آسانسوری که دلنگ دلنگ کنان درش بسته می شه به طبقه ی پایین می ره.(رول هری پاتری!)

سرافینا به اطراف نگاهی می کنه،سوت بلندی می کشه و چهارزانو می شینه وسط راهروی بزرگ.
-اصن از کجا شروع کنم؟خب..بذار حداقل...
و بشکنی می زنه و دو جن خانگی جلوش ظاهر می شن.دستورات لازم رو میده و کار شروع می شه!

________________
توجه:
این تاپیک رول هست و برای ترویج اهداف بالاست.خواهشا در مورد اهداف بالا باشه.حرف بد نداریم،فحش هم نداریم.بی ناموسی هم در حد خنده و برای نمک رول.بیشتر از اون نداریم!ویرایش می شه!
(از یک نقطه نظر:پس چی داریم؟)

با تشکر
وزیر فرهنگ و هنر،
سرافینا.



سازمان فرهنگ و هنر جادوگری
پیام زده شده در: ۱۸:۱۲ پنجشنبه ۳ آبان ۱۳۸۶
#10
با سلام خدمت جامعه ی جادوگری و ساحره ها و جادوگران عزیز!
همون طور که می بینید اینجا وزارت فرهنگ و هنر هست.به این معنا که وزیر جدید در راستای بالابردن کیفیت رول،فرهنگ و هنر سایت این وظیفه رو به من سپرده تا کارهایی هر چند کوچک رو در این زمینه انجام بدم.با تشکر از انتخاب ایشون باید به اطلاعتون برسونم که اهداف این سازمان به این شرح هستند:

1-گسترش فرهنگ چگونه حرف زدن.
2-گسترش و پرورش استعداد های نهفته!در نقاشی و طراحی و...

مورد اول:
باید به این نکته اشاره کرد که واقعا ما بعضی وقتا بد با هم حرف می زنیم!خداییش!نمونه اش هم برید نحوه ی برخوردو بخونین متوجه می شین.یا بعضی وقتا توی چت باکس یکی یه چیزی می گه یا یکی توی پستش یه چیزی می گه که آخر جمله اش یه«همر»خورده.خب این اصلا اون حرف رو توجیه نمی کنه.حتی بعضی وقتا کار به جاهای باریکم می کشه.من که به شخصه هیچ علاقه ای به اون تاپیک ندارم.چون هر دفعه باعث می شه چند نفر بگن ما می ریم،ما رفتیم،ما بهمون توهین شد فلان شد و...خب این هیچ فایده ای نداره باعث بدتر شدن وضع سایت می شه.چون نویسنده های خوب از دست می رن.
تازه به این نکته باید توجه داشت که بابا!عزیز من!جیجر!از هر سنی تو این سایت هست!پس فردا یه بچه ای رفت یه چیزی یاد گرفت به مامان باباش گفت لعن و نفرین مامان باباهس که پشت سرمونه!
بعضی وقتا منشا این اختلافات همین بد حرف زدنه.امیدواریم با حمایت شما بتونیم این مشکلو رفع کنیم!

مورد دوم:
عرض شود که دلیلی که من عضو این سایت شدم این بود که نقاشیای هری پاتریمو آپ کنم.نه رولی،نه چیزی!اینم که می بینین همه اش به خاطر کالینه وگرنه من هر گونه فعالیت رول رو تکذیب می کنم!
می خواستم ببینم واقعا کسی هست که بیاد و به اصطلاح خارجکی ها"FanArt"بکشه؟خب واقعا نبود.جدی می گم.در صورتی که شما آقا توی گوگل بزن یه هری پاتر همین طور زرت زرت واسه ات فن آرت میاد!
همه جای دنیا هم هستا فقط مث اینکه این جا بیابونه...فقط به خاطر اینه که ما زیاد به استعدادها و هنرامون اهمیت نمی دیم!خب واقعا چرا؟؟چه اشکالی داره؟خیلی هم خوبه.من به طور کلی از روی فن آرت ها نقاشی رو یاد گرفتم.باعث می شه ذهنتون هم باز شه.فوق العاده اس.بهتون توصیه می کنم امتحان کنین اونایی که این استعدادو تو خودتون می بینین!ما می خوایم فرهنگ نقاشی کشیدن برای کتاب هارو ترویج کنیم!!پایه هستین؟
این فتو شاپ و اینارم بی خیال شو آقا!اول دست.هنر دسته که برای ما ارزش داره.حالا فتوشاپ بلدین بکشین ها!نیاین پس فردا خفت منو بچسبین بگین این گفت!من مسئولیت قبول نمی کنم!
در این راستا یه زودی تاپیک جدیدی باز خواهد شد.منتظر اخبار جدید باشید!
فعلا همین.امیدوارم ما رو از حمایت خودتون دریغ نکنین!

با تشکر
وزیر فرهنگ و هنر،
سرافینا.







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.