هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۲۱:۴۴ یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۸۵
#1
جلسه پنجم گیاه شناسی
اسپراوت با ناراحتی به سوی گلخانه خود می رفت.ریش درآوردن و باعث شده بود این آخرین جلسه ای باشد که به تدریس گیاه شناسی می پردازد.هیچ گاه فکر نمی کرد روزی گیاهی که خودش آن را بزرگ کرده بود او را مورد حمله قرار دهد , او مجروح شود و در اثر خوردن داروی اشتباهی ریش سفید درآورد!
-بوق ق ق ق ق ق ق ق ق ق...
اسپراوت سه متر از جای پرید.شاگردانش را دید که برای اینکه وی را سورپرایز کنند.همگی شیپور به دست دور او حلقه زده بودند.هر کسی فریادی میزد و چیزی می گفت:
-استاد...استاد!میخواین واستون یک جن خونگی بیارم جای کریچر خفه کنین؟
-استاد ...میخواین صبح بریم یه دست کله پاچه هیپوگریف بزنیم بیایم؟آخه لاغر شدین!
اسپراوت لبخند بی رمقی زد و گفت:
-خیلی خب ممنون بچه ها!ولی دیگه بسه برین تو گلخانه تا درسمون را زودتر شروع کنیم.....
همگی به سوی گلخانه دویدند تا جای بهتری برای خود بگیرند.شاید می خواستند ریش او را بهتر ببینند چون چنین چیزی سابقه نداشت!
اسپراوت در گلخانه را با ورودش برای صدمین بار شکست, ولی در که با یک افسون دائمی افسون شده بود بعد از گذشت اسپراوت از خود, سریع خود را ترمیم نمود.اسپراوت در حالی که اشتباها مستقیم به سمت تله شیطان می رفت گیاهانش را نوازش می نمود! ناگهان نویل جلوی اسپی خیکی, نه ببخشید جلوی پروفسور اسپراوت رفت و مانع از ادامه حرکت او شد و گفت:
-به جون تو و و و نمیذارم بری!میخوای خودت را به کشتن بدی؟عرما اگه لنگه...نه عمرا اگر بذارم!
و با دست سعی می کند جلوی اسپراوت را بگیرد ولی در شکمش فرو می رود!اسپراوت که از طریق داد و فریاد نویل و نه از طریق فشار وارد آمده بر چربی های عزیزش اندکی فقط اندکی حس کرد که کسی در جلوی راهش است.بنابراین پاینن را نگاه کرد و :
-آخی نویل جونم!تو که میدونی این شکم من به دوست و دشمن رحم نمیکنه پس اینجا چه کار میکنی؟بمن که نمیرم بمیرم!فقط چون ریش درآوردم دیگه استاد نیستم همین!
اسپراوت نویل را که صورتش بدلیل اینکه در آستانه خفگی بود به سیاهی گراییده بود از شکم خود بیرون آورد.سپس مسیر خود را که در یک متری تله شیطان بود عوض کرد و همین طور که راه می رفت درس خود را آغاز کرد:
-تاتوره يك گياه علفي يكساله است كه از خرداد تا مهر گل مي دهد و به احتمال زياد بومي شمال شرقي آمريكاي شمالي مي باشد و از آنجا به ديگر مناطق آمريكا, اروپا و ساير مناطق دنيا وارد شده است.
تاتوره در زمينهاي باير, كنار جاده و نزديك مناطق مسكوني در ارتفاعات كم تا نسبتا زياد در بيشتر مناطق معتدله و نيمه حاره نيمكره شمالي يافت مي شود. امروزه اين گياه در تمام كشورهاي دنيا يافت مي شود.
بيشتر داروي خام در برگهاي گياهان گلدار و بندرت دربذور رسيده وجود دارد. برگها را در سايه يا در گرماي مصنوعي حدود 50 درجه سانتي گراد خشك مي كنند. دارو طعم تلخ و شوري دارد.

با توجه به اينكه گياه شديدا سمي است دقت زيادي هنگام جمع آوري بايد صورت گيرد و فرد جمع كننده بايد از دستكش و ماسك جهت محافظت چشم ها و دهان استفاده كند. برگها حاوي الكالوئيدهاي تروپان سمي به مقادير 5/0 درصد بوده و علاوه بر آن بذور حاوي حدود 20 درصد روغن مي باشند.
عمل الكالوئيدهاي تروپان و موارد استفاده آن همانند بذر البنج و بلادون مي باشد.دارو بعضي اوقات در سيگارهاي ضد تنگي نفس استفاده مي شود. تاتوره معمولا بصورت وحشي جمع آوري مي شود.
انواع زراعي آنهايي هستند كه براي تهيه دارو استفاده مي شوند بخصوص گونه هايي كه غني از اسكوپولامين مي باشند مانند Datura innoxia (مناطق حاره اي آمريكا) D.metel (مناطق حاره و نيمه حاره آسيا و آفريقا) يا ارقامي از D.Stramonium بخصوص آنهايي كه كپسول هاي بدون برآمدگي و محتواي بيشتر آلكالوئيد هستند.
اين گياه از نيمه دوم قرن شانزدهم در اسپانيا شناخته شده بود و به ديگر كشورها بعنوان يك گياه زينتي وارد شد. يك قرن بعد از اين وضعيت خارج شد و بعنوان يك گياه وحشي مستقر گرديد.خب سوالی نیست؟
هدویگ هو هویی کرد و با لبخند گفت:
-نه استاد میتونین ادامه بدین!
اسپراوت نیز فرصت را غنیمت شمرد و یک گیاه دیگر نیز معرفی کرد:
-اين نوع زيره علفي يكساله و از ارديبهشت تا تير گل مي دهد و در مزارع, كنار جاده ها و در زمينهاي باير, زمينهاي پست تا مرتفع ديده مي شود.
اين گياه در مناطق معتدله اروپا و آسيا, مديترانه, شمال ايران , هيماليا و مغولستان يافت مي شود. در آفريقا اين زيره فقط درمراكش مي رويد و در آسياي صغير يافت نمي شود.

داروي حاصله از ميوه مي باشد. اين زيره براي اهداف دارويي يا خوراكي كشت مي شود. دارو بوي منحصر بفردي دارد و طعم ادويه دارد.
حاوي 3 تا 8 درصد اسانس است زيره بادشكن است و اندامهاي هضمي را تحريك مي كند. اثر آن شبيه به رازيانه و باديان رومي (انيسون) است. دارو به شكلهاي مختلف بعنوان بادشكن و ضد تشنج, بعنوان نيرودهنده و در درمان اختلالات هضمي بخصوص براي كودكان مخلوط با ديگر داروها مانند بابونه استفاده مي شود. مصرف آن در چاي علفي براي تسكين سرماخوردگي, تحريك غدد پستاني و افزايش شيردهي نيز كاربرد دارد.
اين زيره در دامپزشكي هم استفاده مي شود. البته در صنايع غذايي بعنوان چاشني روي نان, پنير, در پخت پخت چغندرلبويي, كلم و سيب زميني و در سوپ و سس استفاده مي شود.

روغن زيره از ميوه استخراج مي شود.اين زيره عمدتاَ در اروپا بخصوص در هلند و شوروي سابق, مجارستان, آلمان و چك و اسلواكي كشت مي شود. اغلب بصورت وحشي يافت مي شود.

خب این هم از آخرین جلسه تدریس بنده در این ترم!امیدوارم موفق و پیروز باشین!برای امتحان هم خوب بخونین!تکالیفتون را هم در این یک هفته انجام بدین.این هم از تکالیفتون:
1-دارویی برای از بین بردن ریش و معالجه دائمی آن نام ببرید و طرز استعمال آن و مدت زمان درمان را در یک مقاله توضیح دهید.(طنز باشد.)15 امتیاز
2-به نظر شما راه درمان شکم من چیست و چگونه میتوان آنرا درمان نمود.لطفا از راه طب گیاهی در یک مقاله توضیح دهید.(ترجیحا طنز)15 امتیاز

و اسپراوت برای همیشه گلخانه خود را ترک کرد!


ویرایش شده توسط پروفسور اسپروات در تاریخ ۱۳۸۵/۱۱/۲۹ ۲۱:۵۰:۴۱

فریا


Re: شرح امتيازات
پیام زده شده در: ۲۰:۵۷ یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۸۵
#2
امتیازات جلسه چهارم گیاه شناسی:

گریفیندور:
مرلین کبیر:20+5+2(برای حضور به موقع در کلاس)=27
استابی بوردمن:15+3+1(برای حضور به موقع در کلاس)=18
استرجس پادمور:15+4=19
پروفسور سینیسترا:14+4=18
دارن الیور فلامل:10+4=14
پروفسور پی یر برناکورد:23+4=27
مینروا مک گونگال:15+5=20
پرسی ویزلی:25+4=29
آبرفورث دامبلدور:25+3=28
جرج ویزلی:24+2=26
راونکلاو:
آنیتا دامبلدور:15+5=20
کریچر:25+5=30
وینکی:10+3=13

اسلیترین:
الستور مودی:5+2=7

هافلپاف:
ارنی مک میلان:25+3=28
اما دابز:22+5=27

امتیازات کلی:
گریفیندور:226
راونکلاو:63
اسلیترین:7
هافلپاف:55


فریا


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۴:۲۰ یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۸۵
#3
مسابقه هافلپاف و گریفیندور

اعضای هافلپاف همچنان سعی در بیدار ماندن داشتند ولی بدلیل اخطار اسپراوت از این کار منصرف شدند.اسپراوت نمی دانست باید امیدوار باشد یا ....امکان قهرمانی آنها با توجه به نحوه امتیازدهی بسیار کم شده بود ولی او دوست نداشت که بچه های تیم را از این امر آگاه کند چون هنوز احتمال بسیار ضعیفی برای قهرمانی آنها بود.نور مهتاب همه جا را روشن کرده بود و شروع به پخش شدن به روی زمین بی جان و روح دادن به آن کرده بود که سرانجام اسپراوت, در حالی که پاسی از نیمه شب گذشته بود, تصمیم گرفت تا به رختخواب خود برود.
صبح روز بعد ولوله ای بر سر میزهای صبحانه برپا بود.مدیر مدرسه هاگوارتز ,پروفسور کوییرل ,برای روحیه دادن به اعضای دو تیم دستار خود را باز نمود و با چرخشی ناگهانی, پشت سر خود را که در حقیقت روح ولدی سایت بود به آنها نشان داد ,ولی کارش نتیجه عکس داد و نیمی از دختران گروهها بدلیل ترس بیش از اندازه از هوش رفتند.
مادام پامفری در حالی که با چهره‌اش عصبانیت خود را به کوییرل که سبب از دست رفتن فرصت تماشای مسابقه برای او میشد ابراز می کرد ,به درمانگاه رفت تا به دانش آموزان برسد.
اسپراوت نیز از جای خود برخاست و پس از واژگون کردن میز صبحانه به اعضای تیم دستور رفتن داد زیرا در آن سو بازیکنان گریفیندور به سرپرستی کاپیتان خود, یعنی استرجس پادمور کم کم از جای بلند می شدند.
لحظات در رختکن به سرعت سپری شد و بازیکنان دو تیم به زمین مسابقه فرا خوانده شدند.آفتاب سوزان ورود اعضای دو تیم را به همراه تماشاگران که مشتاقانه در حال تشویق آنها بودند خوشامد می گفت.اسپراوت رویش را به سمت بازیکنان تیمش کرد و گفت:
-بچه ها شما رو به آفتاب بازي كنين، اونا دارچيني مصرف كردن، دندوناشون خفن برق ميزنه!
در همین لحظه داور مسابقه او و استرجس را فرا خواند.اسپراوت به سوی استرجس رفت ولی شکمش قبل از او رسیده بود و او را نقش زمین کرد.داور ابرویی بالا انداخت و گفت:
-اسپی لطفا رعایت کن.
اسپراوت هم که در جو قرار گرفته بود بعد از گفتن اوکی‌ی‌ی‌ی از سمت چپ بدن خود با استرجس دست داد.پس از معرفی بازیکنان دو تیم مسابقه آغاز شد.گزارشگر بازی این طور گزارش می کرد:
-بله بازیکنان در جای خود مستقر شدند.مدل ریش مرلین امروز همه را شگفت زده کرده است او ریش خود را بافته!!!
صدای هومانندی از سوی تماشاگران گریفیندور برخاست.بازی همچنان پیگیری می شد.پاس کاری و آمادگی بازیکنان هافلپاف ,تیم مقابل را در شگفتی گذاشته بود و به دلیل همین شوک اولیه بود که هافلپاف نه تنها گلی نخورده بود بلکه توانسته بود سه گل وارد دروازه سارا خفنز کند که همین امر سبب شده بود تا خفنزی او از بین برود.هافلپاف سیستم چرخشی را برگزیده بود.استرجس و مرلین در آن سمت با بهت و حیرت به درک نگاه می کردند که چگونه بلاجری که توسط آنها به سویش پرتاب شده بود رد میداد و با شتاب به سوی دروازه آنها میرفت.مرلین بنا بر عادت ریش بافته شده خود را تاب میداد.گزارشگر فریاد زد:
-بله....هافلپاف چهل!گریفیندور صفر
صدای فریاد تشویق آمیز هافلی ها ناله گریفی ها را خاموش کرد.کوافل در اختیار جسیکا قرار گرفت.لودو بلاجری به سمت او فرستاد ولی او با مهارت از بلاجر گریخت و کوافل را در اختیار اندرومیدا قرار داد.اندرومیدا دنیس را پشت سر گذاشت و با شتاب به سوی دروازه هافلپاف رفت.در این لحظه هدویگ از آن سوی ورزشگاه هوهویی سر داد اندرومیدا که منظور او را متوجه شده بود داد زد:
-باشه..بگیر!
و در همان لحظه که بلاجر فرستاده شده توسط اما را جا میگذاشت ,کوافل را به هدویگ پاس داد و هدویگ نیز بلافاصله آنرا بسوی دروازه هافل فرستاد ,ولی کوافل کمانه کرد و...
-هو.....هو.....ه....وو...
هدویگ بر اثر برخورد کوافل با صورتش بر روی زمین پخش شد.فنگ نیز که در جایگاه تماشاچیان بود نتوانست خود را کنترل کند و بلافاصله به سوی او حمله ور شده تا دلی از عزا درآورد.بازی با نتیجه هشتاد بر ده به نفع هافلپاف پیگیری میشد و کوافل در اختیار ادوارد بود که سدریک و مریدانوس همزمان متوجه اسنیچ شدند.تمامی بازیکنان از حرکت ایستادند و به مشاهده آندو پرداختند حتی ادوارد که در آستانه گلزنی بود و در همان لحظه به دلیل کوتاهی قد ,بلاجری را که به سمتش رفته بود را جا گذارده بود.سدریک و مریدانوس حریصانه و در حالی که به یکدیگر تنه میزدند به سوی اسنیچ میرفتند,سکوت ورزشگاه را به سلطه گرفته بود.لحظه ای هر دو دست در کنار یکدیگر به سوی اسنیچ دراز شدند و آنگاه:
-بله...این دیگوری هست که مثل همیشه موفق میشه اسنیچ را به چنگ بیاره.هافلپاف بردی باورنکردنی را رقم زد.دویست وسی بر ده...چنین بردی در تاریخ هاگوارتز برای هافلپاف بی سابقه بوده است.
و هافلپاف بار دیگر پیروز شد تا امیدش به قهرمانی بیشتر شود.


ویرایش شده توسط پروفسور اسپروات در تاریخ ۱۳۸۵/۱۱/۳۰ ۰:۲۹:۱۸

فریا


Re: عضویت در کوئیدیچ
پیام زده شده در: ۱۷:۰۵ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۸۵
#4
سلام.مرلین و بینز عزیز این آخرین تغییر در تیم ما باشد,امیدوارم تایید کنید .استرجس پادمور عزیز به تیم ما پیوستند و جایگزین مدآی مودی مرحوم شدند, آلیشیا اسپینت عزیز نیز بعنوان ذخیره به تیم ما ملحق شدند و آرامینتا ملی فلوا نیز به ترکیب اصلی تیم آمدند و بورگین نیز به ذخیره ها پیوست .فعلا تیم تکمیل و ثابت به همین صورت است. امیدوارم قبول کنید.با احترام.
ريش سفيدان

دروازبان:پروفسور اسپراوات
مهاجم: مروپ گانت . استرجس پادمور.آرامینتا ملی فلوا
مدافعان: هدویگ. رابستن لسترنج
جستجوگر: دنیس

ذخیره:آرتور ویزلی,آلیشیا اسپینت,بورگین

تاييد شد! اجازه هيچ گونه تغيير ديگرى نداريد.


ویرایش شده توسط مرلین کبیر در تاریخ ۱۳۸۵/۱۱/۲۶ ۱۷:۱۶:۳۴

فریا


Re: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۱:۰۵ چهارشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۸۵
#5
با سلام خدمت مدیریت محترم تیم مدرسه جادوگری هاگوارتز.این هم از لیست جدید اعضای تیم کوییدیچ هافلپاف.این پست صرفا جهت اطلاع رسانی بود و ارزش دیگری ندارد!با احترام.


اعضای تیم کوییدیچ هافلپاف:
دروازبان:
اسپراوت
مدافعان:
لودو بگمن
اما دابز
مهاجمان:
دنیس
ادوارد جک
درک
جستجوگر:
سدریک دیگوری
ذخیره:
بورگین
زاخاریاس اسمیت
ارنی مک میلان


تایید شد!


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۵/۱۱/۲۵ ۱۹:۴۲:۰۷

فریا


Re: اسم گذاری برای کتاب های هری پاتر !
پیام زده شده در: ۲۱:۲۹ سه شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۵
#6
سلام خدمت اعضای محترم سایت!ممنون از ایگور عزیز که مجوز فعالیت دوباره این تاپیک را دادند امیدوارم با همکاری شما عزیزان این تاپیک به تاپیکی ارزشی تبدیل نشود و به فعالیت خوب خود همانند روال قبل خود ادامه دهد.حالا که تاپیک بنده با تاپیک اسم گذاری برای کتاب های هری پاتر ادغام شده مسلما پست ذکر پست افتتاح کننده آن یعنی آرتیکوس دامبلدور عزیز که جایش واقعا خالی است خالی از لطف نیست چون مسلما من نیمتوانم به روانی وی قوانین را در مورد این تاپیک توضیح دهم.پس:


نقل قول:
آرتیکوس دامبلدور عزیز نوشته:
سلام
من این تاپیک رو زدم تا نظر شما رو در مورد محتوای کلی و مهمترین قسمت هر کتاب هری پاتر با یک تا سه کلمه و دلیل برای انتخاب اون کلمه ببینیم
برای مثال:من برای هر کتاب هری پاتر یک اسم با دلیل می نویسم

1.کتاب هری پاتر و سنگ جادو:آغاز چون به نظر من هری در این قسمت تازه وارد دنیای جادوگری میشود و تازه اول راهه و محتوای اصلی کتاب همینه

2.کتاب هری پاتر و تالار اسرار:کشف یک استعداد چون هری در این کتاب استعداد حرف زدن به زبان ماری می فهمه

3.هری پاتر و زندانی آزباکان:بی گناهی یک دوست چون داستان گناهکار دوستن سیریوس بود ولی در آخر بی گناهی اون ثابت شد.

4.هری پاتر و جام آتش:بازگشت دشمن چون که در این کتاب ولدمورت برمیگرده

5.هری پاتر و محفل ققنوس : پیشگویی چون این قسمت مهمترین چیزی بود که در این کتاب مطرح شد

6.هری پاتر و شاهزاده دورگه:بازی سرنوشت چون در این کتاب هری می فهمه که چرا اون انتخاب شد.

7.هری پاتر و.....(هنوز اسمش معلوم نیست ولی فکر کنید چی می تونه توی کتاب 7 باشه که اسمی براش بگذاریم): مرگ چون در این کتاب حتما عده زیادی خواهند مرد که یکیشون می تونه هری یا ولدمورت باشه.

نکته:لطفا همین جوری که من برای مثال نوشتم شما هم بنویسید و بحث دیگه ای رو وارد این نکنید . متشکرم آرتیکوس دامبلدور




خب توضیح زیادی باقی نمیماند فقط نکته قابل ذکر دیگر این است که هر دو ماه یک بار نظرات شما جمع بندی خواهد شد و در همین تاپیک بهترین عناوین انتخاب شده باری کتابهای هری پاتر انتخاب شده و از پیشنهاد دهنده آن عنوان تقدیر بعمل خواهد آمد.بمنتظر حضور غیر ارزشی شما هستم!با احترام.


ویرایش شده توسط پروفسور اسپروات در تاریخ ۱۳۸۵/۱۱/۲۴ ۲۱:۳۲:۳۶

فریا


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۵
#7
با سلام خدمت مدیران محترم.میخواستم ببینم آیا امکانش هست که برای شخصیت آلبوس دامبلدور درخواست بدم؟در ضمن بنده در لیست انتظار دو بار این شخصیت را رزرو نمودم.ممنون میشم پاسخم را بدهید.با احترام.

بله میتونید درخواست بدید ولی قولی برای تایید نمیتونیم بدیم.در صورت تایید مدیرا این شخصیت به یکی از اعضا داده خواهد شد.ممنون


ویرایش شده توسط پروفسور اسپروات در تاریخ ۱۳۸۵/۱۱/۲۴ ۱۰:۵۲:۴۸
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۵/۱۱/۲۵ ۲۲:۰۸:۵۸

فریا


Re: عضویت در کوئیدیچ
پیام زده شده در: ۱۱:۵۷ شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۸۵
#8
سلام.مرلین عزیز یک تغییر کوچک فعلا رخ داده تا ببینیم چه رخ خواهد داد.امیدوارم قبول کنید.با احترام.
ريش سفيدان

دروازبان:پروفسور اسپراوات
مهاجم: مروپ گانت . مدآی مودی .بورگين
مدافعان: هدویگ. رابستن لسترنج
جستجوگر: دنیس

ذخیره:آرتور ویزلی


فریا


Re: بحث های سر میز غذا
پیام زده شده در: ۱:۴۸ چهارشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۸۵
#9
دامبلدور چوبدستی خود را در هوا تکانی مختصر داد و بلافاصله هشت کاغذ پوستی بهمراه قلم پر وی بر روی میز مقابلش افتاد.او با طمانینه و وقار خاصی که سبب تحسین و شگفتی فایرنز در دل شده بود, پیغامی را بر روی هر کدام از آنها می‌نوشت و به ترتیب آنها را غیب می‌کرد.دامبلدور پس از آنکه تمامی نامه ها را به سوی مقصدشان فرستاد رویش را به سوی فایرنز کرد و گفت:
-حالا باید منتظر بمانیم تا به اینجا بیایند.
***
فرد ویزلی در پشت مغازه شوخی های ویزلی به همراه جرج سخت مشغول کار بودند.با اینکه روز به روز دنیای جادوگری را سیاهی فرا می‌گرفت این دو هنوز سخت در تلاش بودند تا برای لحظه‌ای هم شده بتوانند مردم را بخندانند و غم را از دل آنها بزدایند.آنها مشغول بسته بندی آخرین اختراع خود بودند که ناگهان کاغذی درست بالای سر فرد ظاهر شد و سبب شد او نتواند درست جلوی خود را ببیند و بسته‌بندی محصول خود را خراب کند.در حالی که به فرستنده نامه لعنت می‌فرستاد کاغذ را در حالتی قرار داد تا در زیر نور قرار گیرد و بتواند آنرا بخواند.پس از چند لحظه آن چهره عصبانی جای خود را به چهره‌ای بهت زده و در عین حال نگران داد.جرج که کمتر چنین حالتی را در برادرش دیده بود گفت:
-چیزی شده فرد؟
ولی فرد که نمی‌خواست سبب رنجش او شود پاسخ داد:
-چیز خاصی نیست, فقط...فقط تو میتونی خودت به تنهایی بقیشونو بسته بندی کنی؟من باید به ملاقات یه فرد مهم برم ....
-اگه اتفاقی افتاده به من هم بگو من....
-گفتم که چیز خاصی نیست فقط باید هر چه سریعتر برم .موفق باشی.میبینمت.
***
درست در همین لحظه در گلخانه هاگوارتز ,در حالی که چند متر آن طرف تر دامبلدور و فایرنز غرق نگرانی و تشویش بودند, صدای قهقهه شاگردان به آن مکان روح بخشیده بود.ارنی مک میلان گوشهای هری را به تربچه تبدیل کرده بود و همه حتی خود هری نیز قهقهه خنده را سر داده بودند.در همین لحظه کاغذی از در به داخل آمد و درست به سمت مرکز پیشانی نویل رفت,نویل از ترس جیغی زد و چنان که گویی آن کاغذ تخته سنگی بزرگ است خود را به سمت هرمیون پرت کرد.با این کار باعث خنده بیشتر بچه‌ها شد .نامه پس از آنکه دوری بدور خود زد یکراست به سمت اسپراوت رفت....اسپراوت با خونسردی تمام در هوا چنگ انداخت و آنرا قاپید.نامه را خواند و لبخند تمسخرآمیزی زد.سپس رو به بچه ها کرد و گفت:
-امروز کلاس ده دقیقه زودتر تموم میشه میتونید برید!
هری فریاد زد:
-ولی پروفسور گوشهام!
-برو پیش خانم پامفری !من الان باید برم !وقت ندارم.نگران نباش خانم پامفری تا شب درستشون میکنه!
سپس در حالی که در این فکر بود که بار دیگر باید به کمک گیاه چه کسی را معالجه کند به سمت دفتر دامبلدور راه افتاد.
***
دنیس خوشحال و خندان از کلاس گیاه شناسی به همراه دیگر بچه‌ها خارج شد.هنوز با دیدن گوشهای هری خنده‌اش می‌گرفت.فکر نمی‌کرد حتی لرد ولدمورت بتواند در این لحظه شادی‌اش را خراب کند اما غافل از این بود که چه در پیش دارد.آنها در حالی که مراقب بودند فاصله خود را از درخت بید کتک زن حفظ کنند به سوی کلبه هاگرید رفتد تا کلاس مراقبت از موجودات جادویی خود را آغاز کنند.در همین هنگام کاغذی چرخ زنان به بالای سر دنیس آمد و درست روی سر او افتاد!دنیس که از این حرکت متعجب شده بود نامه را با احتیاط باز کرد و آنرا خواند.کنجکاوی وجودش را فرا گرفت.یعنی دامبلدور چه کاری با او می‌توانست داشته باشد.او حتی احساس میکرد که دامبلدور او را نمی‌شناسد حال چگونه ممکن بود از وی خواسته باشد که به دفترش بیاید؟
-کجا میری دنیس کلاس داریم الان شروع میشه.
-نمی‌تونم باید برم...یه کار مهم واسم پیش اومده!
و در حالی که با صدها سوال و احتمال در ذهنش دست در گریبان بود به سوی قلعه رهسپار شد.
***
آلیشیا اسپینت سخت در حال برنامه‌ریزی برای جلسه بعدی تمرین ارتش الف دال بود.او در این فکر بود که چه برنامه‌هایی برای جلسه بعد مناسب است.حالا که هری در درمانگاه بستری بود او خود می‌بایست جلسه امشب را به تنهایی سر و سامان می‌داد.امیدوار بود که بتواند از پس این مسئولیت بر بیاید و اعتماد بقیه را به خود جلب کند. در فکر این بود که چه وردی را برای امشب انتخاب کند که کاغذی پر و بال زنان از پشت پنجره توجهش را جلب نمود. پنجره را باز کرد و آنرا گرفت.ذهنش کم کم از ارتش دور و به محتوای نامه معطوف میشد.او باید به دیدن دامبلدور میرفت... حالا که فکر میکرد متوجه شد احتمالش وجود دارد که امشب نتواند به جلسه الف دال برسد.
***
لودو بگمن در حال فرار از چند عدد جن بی سر و پا بود.دیگر آن چاپلوسی در چهره‌اش مشاهده نمیشد.صدای سم های آنها را از پشت سر خود به وضوح می‌شنید.با عجله به پشت تخته سنگی پرید تا بلکه بتواند آنها را گمراه کند ولی وقتی که دید آنها دقیقا به همان سمت می‌آیند به سرعت از جای خود برخاست و دومرتبه شروع به دویدن کرد.در همین هنگام صدای زوزه‌ای را از پشت سر خود می‌شنید که هر لحظه به وی نزدیکتر میشد.سرعتش را بیشتر کرد...آرزو میکرد که در این لحظه جاروی پرنده خود را به همراه داشت.ناگهان چیزی سفید از او سبقت گرفت و درست در دهان او فرود آمد.از ترس فریاد خاموشی کشید و سپس بدون آنکه متوجه شود از هوا بلند شد و در حالی که مانند بادبادکی به آن تکه کاغذ وصل بود با سرعت در هوا پیچ و تاب میخورد.در ده مایلی هاگزمید قلعه هاگوارتز هویدا بود و لودو بگمن به اجبار به آن سمت میرفت!
***
دهها مایل آن طرف‌تر نامه‌ای اینچنینی به دست لونا لاوگود,اریک مانچ و مارکوس فلینت رسید.در همین هنگام دامبلدور در حالی که به همراه فایرنز از پله‌های دفتر خود بالا می‌رفتند رو به سمت او کرد و گفت:
-فکر میکنم تا چند لحظه دیگر همه اینجا باشند.
و سپس آنها در دفتر دامبلدور به انتظار هشت فرد باقیمانده نشستند.


ویرایش شده توسط پروفسور اسپروات در تاریخ ۱۳۸۵/۱۱/۱۸ ۲:۱۱:۱۳
ویرایش شده توسط پروفسور اسپروات در تاریخ ۱۳۸۵/۱۱/۱۸ ۲:۱۴:۱۳
ویرایش شده توسط پروفسور اسپروات در تاریخ ۱۳۸۵/۱۱/۱۸ ۲:۲۷:۴۸

فریا


Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۱۲:۲۴ سه شنبه ۱۷ بهمن ۱۳۸۵
#10
1-مقاله ای در مورد طلسم فرمان و کریشیو بنویسید.هر کی فقط یکی از اینها را در 6 خط یا حتی کمتر توضیح دهد. بنویسید(20 امتیاز)
طلسم فرمان:
طلسم فرمان به نظر بنده حتی از مرگ یک فرد بدتر است,چون سبب میشود تا اسنان بودن یک فرد یعنی اختیار و اراده وی گرفته شود و مانند یک حیوان اطاعت کند.بخصوص در مواردی که این امر توسط یک موجود بلاک کننده انجام می پذیرد این ننگ بالاتر است .البته این طلسم توسط این نوع موجودات از طریق نامرئی صورت می گیرد و به حدی فجیع است که انسان متوجه نمی شود طلسم از کدام سمت آمده تا بتواند آنرا دفع نماید.بهرصورت طلسم فرمان یعنی مطیع بودن و تفکرنکردن که این دو مورد تنها موارد متمایز کننده انسان ها از جانوران است.بیایید جانور نباشیم و به سرنوشت هدویگ,ققی,فنگ و دیگر جانوران سایت دچار نشویم.(پیام اخلاقی)

2-اگر بخواهید ایگور کارکاروف،شخصیتی که در سایت هست رو توصیف کنید چی مینویسید.جدی بنویسید،چاپلوسی باعث امتیاز کم شدن میشود.(10 امتیاز)
ایگور کارکاروف به نظر من توانسته بیش از هشتاد درصد از خصوصیات اخلاقی ایگور واقعی را نشان دهد یعنی در پی انتقام بودن,سختگیر بودن,بی روح بودن و خشن بودن.حتی تا حدی توانسته صفت ترسو بودن ایگور در مواقع خطر را نشان دهد البته نه در برابر لرد ولدمورت بلکه در برابر مدیران محترم.این خصوصیات بخصوص در هاگوارتز بسیار قابل مشاهده است.
---------------
امیدوارم کامل بوده باشد.با احترام.


فریا






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.