سوروس اسنیپ ! چون تنها کسی بود که هم تونست با دامبل هم با ولدی باشه ! مورد اعتماد هر دوی اونا بود . از خودگذشتگی زیادی هم کرده بود . !!! با وجود ولدی به هری و بقیه ی اعضای محفل خیلی کمک کرد . ( خیانت کار ) در کل به خاطر اینکه یه اسلیترینی بود !!!
پرسی با صدایی که هول و حراس در آن نهفته بود گفت : اگه بازم میل دارید براتون نوشیدنی بیارم تا پیروزیتان را جشن بگیرید ! صدای سردی جواب داد : _ باشه برای بعد ، پرسی ! این صدای زیر عجیب و گوشخراش صدای یک مرد و بسیار سرد و بی روح بود ! صدایی که بر اندام هر موجود زنده ای لرزه می انداخت ! _ خب ، پرسی بهتر بقیه خادم های وفادارم رو هم باخبر کنی ! _ بله ...بله ..ارباب ..حتما ! پرسی شنلش رو بالا می زنه ، نشان غرور آفرینش و ...
لحظاتی بعد تمامی مرگخواران دور ارباب خود حلقه ی اتحاد بستند ! خنده های کرکننده و جنون آمیز !
صدها کیلومتر آنطرف تر :
دامبلدور به آرامی در دفتر خودش مشغول قدم زدنه ! _پرفسور ، مشکلی پیش اومده ؟ دامبلدور به آرامی بر می گرده ، لبخند ملیحی روی لبانش نقش می بنده و خیلی مودبانه جواب میده : اوه ، خیلی متاسفم آلبوس ! اما به نظرم بهتر باشه که اعلام آمادگی کنیم ، بهتره که اعضای الف دال در حالت آماده باش باشند جناب پاتر ! _ چیزی پیش اومده ؟ دامبلدور دوباره قدم زد و به سمت میزیش رفت و گفت : خیلی ممنون آقای پاتر ! _ اما ... اوه ...بله .. بله پرفسور!!! و دفتر دامبلدور را ترک می کند تا به بقیه اعضای محفل اعلام آماده باش بده ! بدون اینکه حتی بداند این امنیت برای چه کاری ؟!
بلیز با عصبانیت وارد شد ... باب : چی شده بلیز ! بلیز : هیچی نگفت ... و با لبخندی رضایت بخش حرفش را ادامه داد ! خیلی لذت بخش بود ! اول درد بعد هم مرگ ! ولی خب چیزی نگفت و دوباره اخم هایش در هم گره خوردند ! در همین حال بودند که صدای خنده های جنون آمیز و نعره های مستانه ای به گوششان رسید ! بلیز : جولیاس ! باب : یعنی ... در همین هنگام در باز شد و فردی زوار در رفته در حالی که از درد به خود می پیچید به داخل اتاق پرتاب شد ! صدای خنده ای دیوانه وار و وهم آلود نزدیکتر شد ... بلیز : جولیا ..اون کیه ؟ جولی : نمی شناسیش بلیز ! .... اوه ...بدو خودتو معرفی کن ...زود ! _ " من ..نیک...نیک جولی : کرشیو .... خودم میگم ! اون ، نیکلاسه ! خب درسته که اون یه آشغال سفیده ولی چیزیای خوب و به درد بخوری برامون داره ؛دستش رو داخل شنلش سیاهش کرد و برگه لوله شده رو در آورد ! و بعد روشو به طرف بلیز و باب کرد و حرفشو ادامه داد : اینو اون بهم داد ! نقشه اقامت گاه اون گندزاده ها یا فرقی نمی کنه اون سفیدای بی مصرف ! نقشه رو باز کرد و دستش رو روی نقطه مورد نظر گذاشت ! : اینجان توی این آشغال دونی مشنگ ها ! خب به نظرم دیگه باید لرد سیاه رو در جریان بذاریم ! بلیز و باب هر دو خنده های شیطانی سر دادند و اینگونه موافقت خودشان را اعلام کردند ! شنلش رو بالا زد ... نشانش پر افتخارش و ..
هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.