دنيس كه يه لباس كابويي قهوه اي سوخته پوشيده بود و دو تا هفت تير واقعي يا غير واقعي بسته بود در جشن حاضر شده بود اما حالا دنيس غرق اب بود هر كي رد ميشد از اسلحه هاش سوال ميكرد و اون مفصل در مورد اونا توضيح ميداد اما حالا دنيس بيچاره در اولين جشني كه با گريفي ها داشت پاك حالش گرفته شده بود
بابا بذارين با هم اشنا بشسم بعد اين جوري حال ادمو بگيرين
اون هنوز نيكلو نديده بود شايدم در جمع بوده اما اون اونو نميشناخته
برگشست و به ساكش مراجعه كرد يه شيشه نوشابه
فاغد الكل بيرون اورد و شروع كرد به سر كشيدن
به اطراف نگاه ميكرد و چهره خشمگين پسرا را نگاه ميكرد
دخترا هم در گوشه اي از جنگل جمع شده بودن و فاصله اونها به دنيس خيلي نزديك تر بود تا پسراي ديگه دنيس حتي ميتونست پچ پچ اونها رو هم بشنوه
ناگهان فكري به ذهن دنيس خطور كرد يكي از اسلحه هاشو برداشت صداي اماده كردن اسلحه براي شليك همه جا را پر كرد همه به اون نگاه ميكردند يه سكوت سنگين حكم فرما شد اسلحه او درست صورت جسي را هدف گرفته بود
استرجس يه نگاه به جسي كرد يه نگاه با دنيس كه لبخند شومي بر لب داشت
به طرف جسي دويد و گفت دنيس اين فقط يه بازيه ديوونه نشو
دنيس ماشه را كشيد و استرجس خودشو به جلو پرت كرد
بنگاين صدا همه فضا را پر كرد و استرجش در حالي روي زمين ولو شد كه پر از مركب شده بله اون هفتتير يه هفت تير شوخي بود كه از خودش مركب پخش ميكرد
بيل با خوشحالي فرياد زد:
استرجس اي تلافي اون دفعه كه هيچي نخورديهمه اعم از دختر و پسر ميخنديدن
فقط استرجس كه شبيه عمو فيروز شده بود ناراحت نشسته بود
در همين حال يكي از پشت به دنيس سلام كرد دنيس تا روشو برگردوند نيكول گرانجرو ديد نيكول پس از يه اشنايي نسبتا طولاني با دنيس از اون جدا شد و دنيس به سمت گروه پسرا و نيكل به سمت گروه كه دخترا در اون بودن رفت
خنده هايه شومي روي صورت نيكل ديده ميشد
نيكل تا به دختران گرامي رسيد گفت انجام شد
دنيس با خوشحالي از اشنايي با نيكل به طرف گروه پسرا ميرفت سنگيني يه چيزي را درون جيبش احساس كرد
اونو دراورد و حالا دقيقا وسط گروه پرا بود داشت اونو ورنداز ميكرد كه يهو بيل گفت:
بمبهاي شوخي .....دنيس بندازشbig bang...big bang