هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: سازمان کنترل بر روی اصلاح نژادی
پیام زده شده در: ۹:۲۶ شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۸۸
#1
هری : ولی من که قدرت و مهارت چشمگیری ندارم!!
دامبلدور : چرا، داری!! تو قدرتی داری که ولدمورت هیچ وقت نداشته، تو می تونی .......
هری : می دونم!! من می تونم دوست داشته باشم!!!!

-آره جون خودت هری، تو اگه میدونستی دوست داشتن چیه منو به اون دختره زشت موقرمز نمی فروختی !! مگه من چیم از اون کمتر بود مک !!! ها ..... دیگه نبینم از این دی وی دی های آشغال بیاری خونه ... جاش کنار سیب زمینیا یه چیز بیار که ارزش خوردن داشته باشه یه قوطی روغن بیار حالم داره از سیب زمینی آب پز!!!
به نظر نمی رسید مک بون توجهی به صحبت های چو داشته باشه ..
نگاه غم زده مک روی جمله ی بالای قاب دی وی دی ایستاده بود!!! بنظر می رسید هیچ چیز غیر از آتش عشق که به گرمی آتشی بود که سیب زمینی ها روی اون بودند پایداری زندگی اون هارو تضمین نمی کرد !!!!!
چو : معذرت می خوام مک !!! من منظوری نداشتم ... من سال هاست هری پاتر رو فراموش کردم ... دروغ نمی گما!!!! ... ببینم مک حالا راسته می گن حذف چو از کتابا سیاسی بوده !!!!
مک : ها .. آره ... باشه .. دفعه بعد دیگه دی وی دی کش نمی رم .... جاش روغن ور می دارم با یه سس مایونز !!!
غم موجود در صدای مک فضای کلبه محقر اون هارو غرق در ماتم کرده بود !!!
چو : آفرین پسر خوب .... حالا بیا شامتو بخور ...
مک : نه چو، من باید یه اعترافی بکنم، من تموم این سالها به تو دروغ گفتم ... هر چی اینجا نوشته آشغاله !!
لحظه ای بعد چو کتاب جانوران شگفت انگیز و زیستگاه آنها رو دید که مک اون رو با تمام قدرت به سمت آتیش اتاق پرتاب کرده بود !!
مک : من به تو دروغ گفتم، من سالهاست به همه دروغ می گم، من یه دورگه ام ... یه شاهزاده دورگه !!!
چشمان غمناک مک دوبار ه به روی دی وی دی افتاد ...
مک : باید اعتراف کنم .....
.
.
.
چو : واقعا پدرت عاشق دختر ماهی مرکب دریاچه شد.... خاک بر سرش این همه دختر بی شوهر تو تالار !!!
مک : آره چو، عشق چیزی نیست که بشه اونو توصیف کرد ... اگه پدرم با یکی از دخترای همین تالار هوووم مثلا همین الکسا که الان پنجاه سالشه و هنوز ازدواج نکرده ازدواج می کرد منم مثل تو یه انسان بودم .... آه چو چه درد جان گدازی !!!
چو : ولی مک تو حیوون نیستی، تو یه حیوون بی شعور نفهم نیستی !! ... من مطمئنم !!
مک : راست می گی چو!!! ... من همیشه حس می کردم که شعورم خیلی بالاس !!
چو : ها .. آره ... راست میگم .... من از اول این پست تا الان یه کلمه هم دروغ نگفتم!!! ... من خیلی صداقت دارم !!!
مک : :HAMMER:
چو : همه چیز درست میشه مک ... ما نژاد تو رو اصلاح می کنیم !!! ... بیا بریم مرکز اصلاح نژاد !!!!! ... یادش بخیر یه زمون این شهر فقط یه سینما داشت و یه بیمارستان .. چه پیشرفتی کرده اینجا ......... چشم حسود کور !!!!
مک : راست میگی چو ، واقعا ممکنه !!
چو : آره عزمزم .. دستتو بذار تو دستم !!!
دست های پشمالو مک بدور دست های چو حلقه می خورن .... چند لحظ بعد چو و مک غیب می شن !!
صدای چو : نگران نباش مک ... حتی بعدش شاید ما بتونیم بچه دار بشیم !!!
صدای مک : جدی میگی اسمشو چی بذاریم !!
صدای چو : من خیلی بهش فکر کردم ... بنظرم ادی خیلی مناسبه ... فامیلیشم می ذاریم بردلی !!!!!
صدای مک : وای چو من چقدر خوشبختم ... فقط مواظب باش می ریم اونجا آنفولانزای کریچری نگیری !!!!
7 امتاز محاسبه شد !

.


ویرایش شده توسط مینروا مک گونگال در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۳۰ ۱۳:۳۴:۳۰


تصویر کوچک شده

رون ويزلي !
___________________


Re: المپیک دیاگون!
پیام زده شده در: ۲۲:۵۰ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۷
#2
شترق ..../
- اين ديگه چي بود ؟‌ ... من دو روز ديگه مسابقه انتخابي المپيك دارم مثلا اومدي به من روحيه بدي !!! ... خدايا من چقدر احمقم كه زن اين شدم .... اين چه بخت شومي است كه همچون مهي غليظ بازوانم را در سياهي شب به كام مرگ فرو برده است !!!!!!!!
- اين ديگه چي بود چو ؟!
چو : كودوم مك؟! اين جمله خفنه رو ميگي!؟ ... از پست بالايي ياد گرفتم !!
مك : نه هميني كه زدي تو سرم !!
چو : ها .. آها يه وزنه ي سربي پونصد كيلويي بود ... دارم تقويت عضلات چهار سر ران انجام ميدم !!!

چو و مك در سياهي غليظ شب از سينما ميان بيرون !! ... دوردست ها مردي با رداي سياه در پشت علف هاي هرز در كنار تابلوي شكسته سر در سينما " مردي در انتظار مرگ با شركت هنرمند نامي سينما كريچر " ايستاده !!
مك :‌ چو تو اون مردي در دوردست ها رو مي بيني ؟!
چو : ها آره چطور ، بهم مياد ؟!
مك : چي ؟!
چو : اين عينك مادون قرمز ديد در شب !!!! .. مامانمينا از جاپون برام آوردن !!؟! ... حالا چطور مگه ؟!!
مك : ها آره منم ميبينمش ... هيچي همينجوري گفتم بخنديم ؟!!

-------------------------------

مكان:‌اتاق نيازمندي ها ...... زمان : همون شب !
هري در گوشه اي از اتاق ايستاده و با نگراني به جيني چشم دوخته !
مربي چيني جيني به نام خانم چانگ ( هيچ نسبتي با چو نداره داستان رو الكي پيچيده نكنين !!! ) : دختره ي كم استعداد ( بجاي كم استعداد از ناسزاهاي مشابه مي توانيد استفاده كنيد ... / ) ... بايد مشت بزني ؟‌مي فهمي مشت ! ...
شترق !!

هري گرماي يك نوشيدني آتشين را بر صورتش احساس كرد و جيني چنان محبتش را در صورت هري نهاد كه چونان نوشيدني داغي بر صورتش سرازير شد ... آه عطر گيسوانش او را سرمست كرده بود !!!
راجر : اينا مال زماني بود كه دوست دخترت بود ... الان زنته بي شعور !!
هري :‌ ها ... اوكي .. جيني اينجا چيكار مي كني .. بايد تمرين كني ؟! ...تو دو روز ديگه با اون دختره ي جاپوني مسابقه انتخابي داري ؟!!
جيني : اين خانمه اذيتم مي كنه ... نمي خوام ... من مامانمو ميخام !!
هري : ولي تو بايد شركت كني ... من بايد به اون دختره ي با استعداد ( هيچ صفت ديگه اي برازنده ي چو نيست ! ) ثابت كنم كه دوستيم باهاش فقط براي گذروندن وقت بود ، مي ترسم بياد وارد زندگي عشقولانه مون بشه ... تو بايد ناك اوتش كني !!
راجر : ولي چو شوور كرده ... خيلي وقته با يه فردي به اسم " مك " و اونا دارن با خوبي و خوشي در هاگزميد ساختمان شماره 13 طبقه سوم با هم زندگي مي كنن !!
هري : هوووووووووم... خوب باشه ! ... هوووووم ... من بايد شكستش بدم !!
راجر : هري اين چيزي نيست جز عقده هاي نهفته در تو ... تو داري با خودت مبارزه مي كني نه چو .. چو براي تو مرده ولي روح اون هنوز آزارت مي ده !!! ... تو يه شكست خورده ي مطلقي !!!!
هري : راجر ميشه خفه شي .!
راجر : نه من مديرم هر جا دلم بخاد هر كاري دلم بخاد مي كنم !!!!
هري :‌

ادامه دارد ..../


من يك ساله رول نزدم ... اگه اين رول در حد نيوشا پاتره به بزرگي خودتو ببخشين ... دلم بره رول زدن تنگ شده بود ...../



تصویر کوچک شده

رون ويزلي !
___________________


Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۵:۴۵ یکشنبه ۲۳ تیر ۱۳۸۷
#3
خیلی نظر قشنگی بود ... من واقعا با نظر چو موافقم !!! ... خیلی حال کردم !!! .. راضی کردن راجر هم کاری نداره که .../!!!

به چو : باعث شدی من بعد عمری یه پست بزنم ... دمت گرم !!!



تصویر کوچک شده

رون ويزلي !
___________________


Re: ميخانه ديگ سوراخ
پیام زده شده در: ۱۶:۵۱ دوشنبه ۱۸ تیر ۱۳۸۶
#4
آواداكداورا
آواداكداورا ../
آب كدوحلوايي.../ (‌اين دوست عزيزمون تلفظ صحيح ورد رو بلد نيست ! )
آواداكداورا ...../
آواداكداورا ......./
چه باهاله ... آواداكداورا ..../

چكش .../

- فلور
- بچه ها !
بوس بغل ماچ لاو وغيره كه هيچ ربطي به پستاي قبلي نداره !!


فلور دلاكور شيرزن ريونكلايي، اسطوره ميخونه پس از سالها به ميخونه باز مي گرده !!

فلور : اووه ماي گاد شماها كه به گند كشيدين اينجارو !! (‌سوتفاهم نشه، منظور آواداكداوراهايي است كه جاي اونها بر در و ديوار ميخونه باقي مونده !! ) !
ملت : خوب وسيله تفريح نداريم .. چي كار كنيم .. بعد از ظهرا ميايم اينجا در و ديوار رو آواداكداورايي مي كنيم خودمونو خالي مي كنيم ... يه محاكمه الكي هم ميذاريم دور هم خوش باشيم !!!!!!
فلور : هوووووووومك ، راجر !!
راجر از سقف مياد پايين و با همفكري با فلور به اين نتيجه مي رسه كه كنار ميخونه يه ريون جديد احداث شه كه ملت برن توش تفريح كنن .... راجر با اختيارات مديريتيش اينكارو مي كنه و ملت يه عمر با خوبي و خوشي همون دور و ورا تفريح مي كنن ... خلاصه اش اين كه راجر و فلور تو ميخونه تنها مي شن !!!!

*****
فلور : نچ نچ نچ ... ببين چيكار كردن با اينجا .... دوباره مي سازمت وطن .... راجي كجايي؟! ...
راجر : دارم به مرد ناشناس پست قبل فكر مي كنم ... خيلي آشنا مي زد ! ... نه فلور !!
فلور بي توجه به صحبت هاي راجر : بايد كمكم كني ... ميخام اينجا مثل روز اولش بشه !!
راجر : هوووووووم ..... اسنيپ خوب يا بد، مسئله اين است .. چي مي گفتي ؟!!
فلور :‌ با توام ... بايد بريم مصالح ساختموني گير بياريم ديوارو از اول بسازيم !!
راجر : هوووم باشه .. چه فكر استثنايي اي ... تقسيم كار مي كنيم ... من ميرم دنبال سيمان، توام برو دنبال گچ !!
راجر اينو مي گه و غيب ميشه !!
فلور : ها ... چي ... من برم دنبال چي .... كج !! كج ديگه چيه ؟!! ( پ.ن : به چيزي كه راست نباشد كج گفته مي شود !! ) !!!



فلور به سمت اولين مغازه دياگون راه ميفته ..../
- سلام آقا كج دارين !!!





توضيح اضافي براي كسايي كه نفهميدن موضوع رو .... مي تونين فرض كنين فرانسويا يا همون حوالي ايا پ و چ و گ و ژ ندارن .....!!!!! بقيه هم كه فهميدن فكر كنم !!



تصویر کوچک شده

رون ويزلي !
___________________


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۴:۳۶ دوشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۶
#5


Re: دفتر حمایت از حیوانات جادویی!
پیام زده شده در: ۱۴:۳۴ دوشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۶
#6
عده ای از ماموران وزارت با تکیه بر هوش و درایت خودشون موفق می شن کریچر رو دستگیر کنن و همونجا کریچر رو به جرم کثیف بودن روبالشتیش به اعدام محکوم می کنن که یهو وینکی از سقف میفته پایین و با مغز جلوی قاضی فرود میاد و به طرز ضایعی از در کناری خارج میشه !!

ادوارد : هووووی مک جونورامون تموم شد ... میشه بگی هدفت از این کار چیه ؟!
مک که تک تک داره بروبچ جونور رو تیریپ منجنیق پرت می کنه پایین یه لبخند ملیح ساحره کش میزنه و با لحنی سرپا همه احساس میگه :
هدف من دانشگاه تریسیلوانیا رشته پشم و پوسته !!!
ادوارد متوجه زخمی روی پیشونی مک میشه و با ذکاوت تمام متوجه میشه اون زخم زخم جادوی باستانی نیست بلکه مک هنگام پریدن در آغوش جناب قاضی به شدت با زمین برخورد کرده !!!

فلاش بک ///
مک در حال نشان دادن علاقه قلبیش به قاضیه که قاضی با زیر مک رو خالی می کنه و با دریافت کارت زرد دوم از زمین بازی اخراج میشه !!
پایان فلاش بک ///

خخخخخخخخررررررررررررررررررق ....... ههووووقققق !!

ادوارد : مک... مک... اعدامش کردن !!
مک : نگران نباش ..
مک آخرین جونور رو پرت می کنه پایین . جونور مذکور هزار تا چرخ می خوره و میرسه پایین که یهو در باز میشه و پروفسسور هدویگ از در میاد تو و شروع می کنه به سخنرانی غافل از این که یه کم اونرتر کریچر نیاز مبرمی به تنفس مصنوعی داره و اگه تا دو دقیقه دیگه بهش هوا نرسه وینکی بیوه میشه !!!



تصویر کوچک شده

رون ويزلي !
___________________


Re: كنفرانس هاي شبانه سايت
پیام زده شده در: ۱۸:۲۹ شنبه ۲۶ خرداد ۱۳۸۶
#7
موافقم با بودنش ...
سوسول بازي ثبت نام و اين حرفا هم نمي خاد ... /
مسئولشم فلور باشه كه ته تجربه اس !!
مرسي فلور ... /
پيشاپيش تشكر كردم ازش !!



تصویر کوچک شده

رون ويزلي !
___________________


Re: اداره مبارزه با سوءاستفاده از اشیای مشنگی
پیام زده شده در: ۲۲:۵۸ شنبه ۱۲ خرداد ۱۳۸۶
#8
فلاش بك !!
عله : شبيه هرميون، نه جيني ... جيني كه تو گريفيندوره ... بوووق هرميونم كه تو گريفيندوره ... من چرا اصلا به كتابا احاطه ندارم !!!
كوئيرول كه يه نمه از لحاظ روحي خسته بوده يه معجون مركب پيچيده خفن كمپلكس فعال مي ريزه تو دهن عله !!

فلاش فوروارد !!
اون معجون چيزي نبوده جز معجون چند عصاره اي با يه تيكه از موي پني !! و چون كلا پني شبيه اعضاي اپوس دئي و القاعده و الخ و ايناس لئوناردو تو پست قبل فرار مي كنه !! (‌پني = پنه لوپه كلير واتر از اعضاي گل ريونكلا و دوست دختر پرسي ويزلي در كتاب !!!‌ ) !!
( اين چرت و پرت ها براي ربط دادن پست آنيت به بقيه پست ها بود، سلام آنيتا خوشحالم كه پست زدي و ميدونم كه خيلي آدم انتقاد پذير و باحالي هستي! ) !

عله موناليزا با بقيه آثار رو ميزنه زير بغلش و مياره تو خوابگاه مديران !!



در خوابگاه مديران ...../

موناليزا با بقيه آثار خوابگاه رو گذاشتون رو سرشون !!
طراحي از چشم انداز دره آرنو : تو خجالت نمي كشي با اين لباس ضايع تو انظار عمومي ظاهر ميشي !!
موناليزا : نه ... اينا كه بيناموسي ترن، بيخيال نظرت راجع به ترجمه ليختن اشتايني چيه !!
غسل تعميد مسيح كه خيلي بيناموسيه بصورت پيام بازرگاني از جلوي دوربين رد ميشه !!!!
( منبع آثار : اينترنت !! ) !

راجر : بچه ها ، بيل داره مياد !!
كريچر كه داره از پنجره بيرونو ديد ميزنه : ‌اوووه اوه اومد بچه ها چيكار كنيم !!
كوئيرول كه يه نمه استراحت كرده و الان از اون خستگي روحي بيرون اومده : چيرو چيكار كنيم !!
راجر :‌بيلو ... اگه بياد بالا بيناموسي خوابگاه رو ببينه خون بپا ميشه !!
صداي فلور سكوت خوابگاه رو در هم ميشكنه :
نترسيد .... فلور قهرمان اينجاست !!
كل اعضاي جادوگران باهم : مرسي فلور !!!!!!



فلور ميره تو راه پله تا بيل رو غافلگير كنه غافل از اينكه در گوشه اي از خوابگاه پني ( عله ) با شام آخر در حال صميمي شدنه و هيشكي خبر نداره !!!



تصویر کوچک شده

رون ويزلي !
___________________


Re: <== ستاد مرکزی آسلام و منکرات جادو ==>
پیام زده شده در: ۱۱:۲۸ شنبه ۵ خرداد ۱۳۸۶
#9
چند سال بعد از آخرين پيروزي آسلام .....

وحشت همه جا را فرا گرفته است، شهري متروك و در گوشه اي از شهر جغدي شوم در حال آواز !!

مك و هدويگ يه گوشه نشستن و بدون هيچ ترسي دارن از تو سطل آشغال غذا پيدا مي كنن و مي خورن !!
هدويگ : نخور مك، اينا غير بهداشتيه !!
مك : نه باب، طبق مصوبه اخير وزارت بهداشت روزنامه ها رو با جوهر استاندارد درس مي كنن ... بخور بابا ، نخوري از كفت رفته !!
هدويگ :‌ نخور باب، وقتي من ميگم غير بهداشتيه يعني هست ديگه ... و بزور روزنامه خيس و لزج رو كه نصفش تو معده مك بود در مياره !!

چند دقيقه بعد .../
مك و هدويگ نشستن و دارن روزنامه مي خونن !!
مك : اه .. عجب منبع اطلاع رساني ايه .. من فكر مي كردم روزنامه فقط بره خوردنه !!
هدويگ :
مك : اينجارو ..... رفع موهاي زائد ،‌ پيشگيري از افتادگي ....... ، افزايش و كاهش سايز ...... !!!
هدويگ : مك، مك ... چت شد ؟! :bigkiss: ( هدي در حال دادن تنفس مصنوعي ) !!

روزنامه ، روزنامه ، آخرين خبر .... فلور دلاكور از جلوي كافه سه دسته جارو رد شد ... روزنامه !!

مك مي پره جلوي كامران پاتر و با مهرباني تموم روزنامه رو از اون مي گيره ولي چون طبق رده بندي وزارت سحر و جادو مك در زمره حيوانات خيلي خطرناكه كامران پاتر در جا سكته مي كنه و مي ميره !!


چند دقيقه بعد .../
مك و هدويگ نشستن و دارن روزنامه مي خونن !!
مك : اينجارو !
- به گزارش خبرنگار ما،كريچر، ظهر ديروز مرگخواران با حمله به شهر النا ديمنتيوا، آناستازيا مسكينا و استانيسلاويا داستايوفسكيا اعضاي تيم ملي تنيس بانوان روسيه را بجاي مرگخوار فراري آرامينا ملي فوا به قتل رساندند !!
هدويگ : آخي بيچاره ها !! مك چرا خشكت زد ... مك ..مك !
مك يه تيكه از روزنامه رو با پاش نشون ميده !!
- خبر فوري : تيم مديريت اعلام كرد زين پس هر رول نويس ارزشي با نوشتن تنها يك رول به سه ماه حبس در زندان آزكابان همراه با شكنجه هاي سخت محكوم مي شود، پليس دياگون به دنبال فردي به نام مك بون پشمالوست .. به دليل اهميت موضوع به يابنده اين شخص يك عدد تي شرت با آرم جادوگران داده مي شود تا با آن عكس بيندازد ... فرصت را از دست ندهيد !! خبرهاي تكميلي راجع به ارتباط رئيس پليس دياگون با فلور دلاكور در شماره ي بعد ..../

هدويگ : آهاي ملت بياين بگيرينش !!
ملت هجوم ميارن ...
مك : نامردا شهر كه متروك بود ....
هدويگ : هووووووومك .... جايزه اش واقعا وسوسه كننده اس !!



تصویر کوچک شده

رون ويزلي !
___________________


Re: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱۴:۰۵ سه شنبه ۱ خرداد ۱۳۸۶
#10
دوشيزه دلاكور اينجا، دوشيزه دلاكور اون جا، دوشيزه دلاكور همه جا !!!!!


به گزارش جاسوس ما – كريچر - عصر ديروز در خوابگاه مديران بيل ويزلي با شعار وفادار ماندن به كتاب سعي در زدن مخ ساحره ي پاك دامن و عفيف ريونكلايي يعني دوشيزه دلاكور داشته است.
دوشيزه دلاكور كه تنها براي ديدن شوهرش به خوابگاه مديران رفته بود با ناراحتي به خبرنگار ما گفت : اون به من پيشنهاد ازدواج داد ... پسره ي بيناموس !!
البته دوشيزه دلاكور علاقه اش به استيك نيم پز را منكر نشد و اذعان داشت تفاهم در امر ازدواج از اركان مهم و حياتي است !!
بيل ويزلي هم با منكر شدن تمام ماجراها گفت : من تنها به يك چيز علاقه دارم و اون هم هنر مصر باستان و مرد نقاش مصري قرن پنجمه !! ، و با اين جواب از جواب دادن به سوالات ديگر سرباز زد !!
از طرف ديگر هري پاتر اعظم نيز در پيامي به جامعه جادوگري اعلام كرد كه با بيناموسي مبارزه خواهد كرد ولي طبق گزارشات جاسوس ما از دفترچه خاطرات وي دوشيزه دلاكور يكي از اعضاي گروه عله داف و از شخصيت هاي مورد علاقه وي مي باشد ....
هري با رد تمامي شايعات اعلام كرد وي تنها به اژدهاي سبز ولزي علاقه دارد و علت ملاقات وي با دوشيزه دلاكور صحبت در اين باب بوده است !!!

از طرفي چند ساعت بعد دوشيزه دلاكور در اقدامي عجيب با تشكر از هدويگ ، مك بون پشمالو و مريدانوس بار ديگر بر شايعات دامن زد .... هنوز علت تشكر وي از دوشيزه مريدانوس معلوم نشده ولي كارشناس روانشناس ما علت اين تشكر را رد گم كردن مي داند ..../


با ما باشيد با اخبار دوشيزه دلاكور !!!




-=-=-==-=-=-=-=-=-=-=
از نظظر من كه اين پست مشكلي نداره ولي اگه كسي حس مي كنه تو اين پست بهش توهين شده مي تونه پاكش كنه ... مرسي ...
مك بون پشمالو !!



تصویر کوچک شده

رون ويزلي !
___________________






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.