كمپاني لوك خوش شانس تقديم ميكند:فيلمي اجتماعي و اقتصادي و سياسي
برنده ي سي و يك اسكار در هالي ويزارد(يه كف بين پيش بيني كرده)
كارگردان:برادران دالتون
تهيه كننده:مهدي مظلومي
فيلمبردار:شپش(پسر عموي سوسك)
بازيگران:
رون ويزلي در نقش هري پاتر
هري پاتر در نقش رون ويزلي
هرميون گرنجر در نقش مينروا مك گونگال
نويل لانگ باتم در نقش آرتور ويزلي
بروس علي قهرمان در نقش دامبلدور
با درخشش گراوپ در نقش چراغ راهنمايي و رانندگي
ديشب باباتو ديدم ويزليدوشنبه بيست و پنجم مارچ 2006
ساعت:2:25 نيمه شب
لوكيشن:خوابگاه پسران
هري در خواب به طرف هرميون ميره تا بغلش كنه و با هم ديگه كيسينگ كنن از اون سمت جيني ويزلي مياد و با ماهيتابه ميزنه تو سرش كه ناگهان هري از خواب ميپره
دامبلدور بالاي سره هري وايستاده و داره اونو از خواب بيدار ميكنه.
دامبلدور:هري پاشو بايد سريع حركت كنيم فكر كنم جاي هوركراكس بعدي رو پيدا كردم.
هري با عجله پا ميشه:جدي؟بريم ما بايد اونو پيدا كنيم تا من از هرميون كيسينگ بگيرم يعني به ولدمورت كيسينگ بدم...يعني ولدمورت رو بكشم
دامبلدور با قيافه اي مضطرب ميگه:ديشب باباتو ديدم ويزلي.
هري:
دامبلدور:ببخشيد اين ديالوگه يه جاي ديگه ي فيلم بود.
هري:آلبوس جان سريع باش كار و زندگي داريم.
دامبلدور:بهتره با يه هوركراكس سريع بريم.
هري جورابشو طرف دامبلدور ميگيره:بيا اينو هوركركس كن.
دامبل از بوي گند جوراب ميافته ميميره
هري:بهتر!!يه ملت از دستش راحت شدن.منم برم تو حياط ببينم كسي هست كيسينگ كنيم
دوشنبه بيست و پنجم مارچ2006
ساعت:2:45 نيمه شب
لوكيشن:حياط هاگوارتز
گراوپ در حاليكه داره از اتاق هاگريد بيرون مياد متوجه ميشه هري داره مياد سريع مثل درخت واي ميسته:من چراغ راهنمايي هستم منچراغ راهنمايي هستم.
هري:
چراغ راهنمايي؟شنيده بودم اتوآبان همت غرب قراره از اينجا رد بشه.
و به راهش ادامه ميده.
وسطاي حياط هاگوارتز دو سايرو ميبينه كه به صورت عشقولانه اي كنار هم نشستن.
كمي جلوتر ميره و گوشاشو تيز ميكنه.
صداي آرتور ويزلي رو تشخيص ميده:عزيزم ميني تو تنها عشق من بودي اون زمان من نه سالم بود به زور منو دادن به مالي و من همواره در فكر تو بودم خوشحالم كه امشب اين موقعيت پيش اومد.
هري دقت ميكنه و ميبينه صداي ديگه متعلق به مينروا مك كونگاله.
مينروا يه پلك ميزنه كه دل هري به هم ميپيچه:منم دوستت داشتم عزيزم
مينروا به آرتور نزديك ميشه و آرتور به مينروا
سانسوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووز
(اميدوارم هيشكي نفهميده باشه اين تيكه زا فيلم سانسور شده.)
دو شنبه بيست و پنجم مارچ 2006
ساعت:نه و سي دقيقه صبح
لوكيشن:ميز صبحانه
رون داره نونهاي برشته رو با اشتياق درون دهنش ميزاره كه ناگهان هري به سرعت به طرفش ميره.
هري:رون رون بايد يه خبر مهم بهت بدم.
رون كه غذا ميپره تو گلوش و رو به موته ميگه:بگو .
هري:ديشب باباتو ديدم ويزلي
رون:خب منم ديشب بابامو ديدم پاتر
هري:جدي؟
رون:آره اومده بود ببينه من چيزي احتياج ندارم.
هري ماجرارو تعريف ميكنه.
هري:حالا فهميدي؟
رون كمي فكر ميكنه:خب راستش بابام بهم گفته بود و قرار شد من راپورتشو به مامان ندم در عوض قرار شد اونم به مامان نگه كه من با چوچانگ,هرميون,آليشيا,كتي بل,جسيكا سيمپسون,جسيكا آلبا,نيكول كيدمن,تام كروز,برد پيت.....
ارتباط دارم.
هري:
تيتراژ آخره فيلم.
هرگز نشه فراموش لامپ اضافي خاموش .
صحنه بابابرقي رو نشون ميده كه داره با مادام ماكسيم كيسينگ ميكنه.