هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۱:۵۱ دوشنبه ۹ مرداد ۱۳۸۵
#1
اخباري در راستاي دو زبانه شدن سايت جادوگران:
همانطور كه ميدانيد سايت جادوگران پس از تلاشهاي بسيار و بي وقفه ي مديران سايت و بروبچ اينكاره دچار بيماري دوزبانگي شد در همين راستا اخباري را كه بعد از وقوع اين رويداد جنجال برانگيز رخ داد به سمع و نظر شما خوانندگان عزيز ميرسانيم:
1_خبر اول:
هزاران نفر از مردم انگليسي زبان دنيا به دليل انگليسي شدن سايت جادوگران خودكشي كردند در همين راستا مصاحبه اي داريم با يكي از همين خودكشي كرده ها:(مكان مصاحبه روستاييي در انگلستان)
گزارشگر:سلام آقاي؟
آقاي:hi i am Mr jack
گزارشگر:خوب هستيد آقاي جك؟
جك:thank you very mucho bede biad۔
گزارشگر: ببخشيد دوست خوبم شما فارسي بلديد حرف بزنيد؟
جك:no what is farsi?
گزارشگر:بگذريم ما اينجا هستيم تا دليل خودكشي شما و دوستانتونو بفهميد.
جك:sure...bebinid az bas in etefagh happy konande bood ma natoonestim tahamol konim its very heavy vaghean happy shodim dige nemidoonam what i say yeki mano catch kone...

بله و در همينجا مصاحبه كننده از شدت شعف و خوشحالي غش ميكنه....

2_خبر دوم:
جرج دبليو بوش بعد از شنيدن خبر دو زبانه شدن سايت جادوگران كاندوليزا رايس را بغل و يك :bigkiss: را رفت تو كارش سپس وقتي كنترل خود را به دست گرفت روي پشت بام كاخ سفيد رفت و گفت:
بسي خجسته باد اين رويداد را كه ما را خوشحال نمود به همين دليل بنده يعني جرج دبليو بوش حمله به ايران را دو سال به تعويق مياندازم و همچنين اگر دمه دستم برسد لپ مديران جادوگران را به شخصه ميكشم باشد كه بسي حالي به حولي شوند.

3_خبر سوم:
جي كي رولينگ بعد از شنيدن خبر دو زبانه شدن سايت جادوگران طي بيانيه اي رسمي اعلام كرد:
ديگر كتابهاي هري پاتر را ادامه نميدهم وقتي از وي دليل اينكار را جويا شدند او چنين گفت:
من چيكاره بيدم؟من عديي نيستم وقتي سايت جادوگران دو زبانه شده ديگه من كيم؟من چيم؟هر كدام از اعضاي اين سايت سه تاي منن من برم كشكمو بسابم...
وي به اين حالت صحنه را ترك گفت و او را يك راست به بيمارستان سنت مانگو انتقال دادند.
بله بينندگان عزيز اين بود آخرين اخبار در راستاي دو زبانه شدن سايت جادوگران باشد كه رستگار شويد.



Re: باشگاه تفریحاتی وزارت خونه
پیام زده شده در: ۱۵:۳۶ سه شنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۵
#2
1- با توجه به متن فوق ، منظور از چیز چیست ؟
الف ) چیز
ب ) دست
ج ) یه چیز خوب
د ) خیلی چیزا میتونه باشه
ه ) عجب چیزی بود

2- این متن از زبان چه کسی بود ؟
الف ) گیلدروی بی ناموس
ب ) کسی که زده رو دست گیلدی
ج ) حاجی وقتی بی ناموس میشود
د ) دومبول وقتی آلزایمر میگیره و میخواد توصیف کنه
ه ) کسی که چیز دوست داره

3- اگر حاجی زنده بود ، چه عکس العملی نشون میداد ؟
الف ) محکم با چیز میزد تو دهنت
ب ) کلی حال میکرد و مخفیانه جایزه نقدی میداد
ج ) سعی میکرد احکام اسلامی رو این طوری توصیف کنه تا آسلامیون حال کنند .
د ) چیزم بهت برسه میدونم چی کارت کنم
ه)براي شادي امواتش خرما خيرات ميكرد


4 - در متن یک جا از کلمه چیز به معنای دیگری استفاده شد ! ان جمله کدام است ؟
الف ) در مقابل بعضی چیزها حساسیت دارند .
ب ) چیز در مواقع به هم رسیدن
ج ) چیز در هنگام خوردن چای
د ) چیز هنگام ازدواج
ه ) مگه تو متن چیز داشتیم ؟

5 - آیا به نظر شما چیز ، عضو مفیدی است ؟
الف ) مگه بدون چیز میشه زندگی کرد ؟
ب ) بستگی داره چیز چی باشه خوب
ج ) حالا این چیز چی هست ؟
د ) یک چیزی نشونت بدم
ه)اگر در موارد بيناموسي استفاده شود چيز خوبي است


ویرایش شده توسط لوكاس در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۲۷ ۱۵:۴۷:۵۷
ویرایش شده توسط لوكاس در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۲۷ ۱۵:۵۶:۴۵


Re: کافه محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۱۴:۰۹ سه شنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۵
#3
مرد ريش دار وارد كافه ميشه و چوبدستيشو بيرون ميكشه و رو به دامبلدور ميگيره.
مرد ريش دار:من از شركت بيمه ي هاگزميد مزاحم ميشم اينجا كسي بيمه بدنه يا شخص ثالث نميخواد؟
دامبلدور:نه آقا ما...
مرد ريش دار:خب شما لطف كنيد هفتصد گاليون بديد تا ما كارمون رو رو بدن شما شروع كنيم.
دامبلدور:ولي م...
مرد ريش دار برميگرده و ولدي رو نگاه ميكنه:دوست من شما از بيماري كچلي رنج ميبريد ما شما رو بيمه ميكنيم تا اگه موهاتون شپش زد بيمه ما نقدا پولشو پرداخت ميكنه.
ولدي:ولي م...
مرد ريش دار:نگران پولشم نباشيد فقط ميشه دو هزار و نهصد گاليون.

نيم ساعت بعد.
مرد ريش دار:شما اون آقايي كه اون ته وايستادي.
محفلي ميپره بلا:آقا منو انتخاب كنيد منو انتخاب كنيد.
مرد ريش دار:نه بغليش آهان شما ديگه پات لبه گوره ميخواي بيمه عمرت كنم؟
مرد:من تازه بيست سالمه.
مرد ريش دار:خب حادثه خبر نميكنه شما هم لطف كنيد هفتصد گاليون بديد.
دامبلدور رو به ولدي ميكنه و با عصبانيت ميگه:اين چه وضعشه؟اين بودجه محفل رو داره آنابود ميكنه بايد يه فكري كرد.
ولدي:منم موافقم.
دامبل و ولدي پا به پا به سمت فرد ريش دار ميرن و چوبدستياشونو ميكشن.
دامبل:ببينم اسم شما چيه؟
مرد ريش دار:لوكاس.
ولدي:لوكاس كه ريش نداشت
لوكاس:مصنوعيه به هر حال ما هم بايد يه جوري خودمون رو بندازيم وسط نمايشنامه.
دامبلدور چوبدستيشو ميبره بالا و يه حركت خوف ميكنه و ميخواد يه طلسم به سمت لوكاس بزنه كه...
دامبل:آي آي كمرم گرفت...آخ اوفف.مردم عجب كمر دردي...
لوكاس:نگران نباشيد شما بميه ي بدنه هستيد خدمات شركت ما به شما كمك ميكنه.
در همين لحظه ولدي كه اوضاع رو خوب ميبينه:مرگخوارا حمله كنيد بهشون رحم نكنيد.



Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۲۲:۳۵ یکشنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۵
#4
كمپاني لوك خوش شانس تقديم ميكند:

jadoogarian wedding

ازدواج جادوگراني

كارگردان:كرگدن
فيلمبردار:بنده ي خدا
نويسنده:لوكاس كين

بازيگران:

سرژ تانكيان در نقش دوماد
سرژيا تانكيان در نقش عروس
كفيه در نقش خواهر عروس
ققي در نقش دوست سرژ
گيليدي در نقش راهنماي خانواده
گراوپ در نقش تابلوي ورود ممنوع
دامبلدور در نقش باباي سرژيا و كفيه(ديمبيلوفسكي)

بيست و هفتم مارچ 2006
ساعت سه بعد از ظهر
لوكيشن:خانه ي ققي

ققي يك پايه سه انگشتيشو روي اون يكي پاي سه انگشتيش انداخته و داره روزنامه ميخونه.
ققي:خب سرژ دوباره تعريف كن... تو رفتي توي هاگوارتزز بعد مادام ماكسيم رو ديدي بعد عاشق سرژيا شدي؟
سرژ:آره دقيقا همين ميگي نميدوني چه نگاهي داشت.
ققي:كي سرژيا؟
سرژ:نه مادام ماكسيم
ققي:


بيست و نهم مارچ 2006
ساعت سه بعد از ظهر
لوكيشن:خانه ي سرژيا

ققي و سرژ كراوات زدن و توي يه مبل دو نفره نشستن و منتظرن سرژيا چايي بياره.
باباي عروس روبروشون نشسته و داره لبخند ميزنه.
ققي رو به سرژ ميكنه:واي من ديوونه ي كفيه شدم خيلي نازه
سرژ:مگه تو كفيه رو ديدي؟
ققي:نه ولي باباش خيلي نازه ببين چه لبخندي ميزنه.
سرژ:
ديمبيلوفسكي:خب پسرا بفرماييد شيريني ميل كنيد تا دهنتون شيرين بشه.
ققي:نه قربان ممنون ما براي يه امر خير مزاحم شديم.
ديمبيلوفسكي:ميدونم ولي حالا دهنتونم شيرين كنيد.
سرژ:نه آقا مثل اينكه نفهميديد ققي گفت ما براي امر خيز مزاحمتون شديم.
ديمبيلوفسكي:ميدونم ولي شيريني بخوريد دهنتونم شيرين بشه.
ققي:تو نميفهمي؟ ميگم براي امر خير اومديم من قاطيم ميزنم اينجارو به آتيش ميكشما.
ديمبيلوفسكي:چي داداش؟واسه ما شاخبازي در مياري؟ من خودم بچه ي گاراژ دامبل خطرناكم ميدم بچه ها ببرنت هاگزهد سربه نيستت كننا.
ققي ظرف شيريني رو ورميداره و همشو ميخوره.
ديمبيلوفسكي:آفرين پسر خوبم حالا كدوم دخترمو ميخوايد ورداريد ببريد ترشيدن.
سرژ:من كفيه رو ميخوام
ققي:منم سرژيا رو ميخوام
سرژ:نه صبر كنيد فكر ميكنم من سرژيا رو ميخوام.
ققي:منم فكر كنم كفيه رو ميخوام.
ديمبيلوفسكي:حالا دوتاشونو ورداريد ببريد بعدا با هم كنار بيايد مهريه هم نميخواد ميخوايد يه چيزي هم بزارم روش بهتون بدم؟

و اين بود كه ققي و سرژ شادمان به همراه زنشان يا بهتر است بگوييم زنهايشان در حاليكه از جلوي تابلو ورود ممنوع رد ميشوند به خانه ي گليدي كبير ميروند تا آنها را در مسايل زناشويي راهنمايي كند.
========================================================================
تيتراژ پاياني
دوباره بابابرقي رو نشون ميده كه داره با مادام ماكسيم كيسينگ ميكنه


ویرایش شده توسط لوكاس در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۲۵ ۲۲:۳۸:۳۹
ویرایش شده توسط لوكاس در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۲۵ ۲۳:۱۶:۰۹


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۴:۴۶ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۵
#5
كمپاني لوك خوش شانس تقديم ميكند:


فيلمي اجتماعي و اقتصادي و سياسي
برنده ي سي و يك اسكار در هالي ويزارد(يه كف بين پيش بيني كرده)
كارگردان:برادران دالتون
تهيه كننده:مهدي مظلومي
فيلمبردار:شپش(پسر عموي سوسك)
بازيگران:
رون ويزلي در نقش هري پاتر
هري پاتر در نقش رون ويزلي
هرميون گرنجر در نقش مينروا مك گونگال
نويل لانگ باتم در نقش آرتور ويزلي
بروس علي قهرمان در نقش دامبلدور
با درخشش گراوپ در نقش چراغ راهنمايي و رانندگي
ديشب باباتو ديدم ويزلي

دوشنبه بيست و پنجم مارچ 2006
ساعت:2:25 نيمه شب
لوكيشن:خوابگاه پسران
هري در خواب به طرف هرميون ميره تا بغلش كنه و با هم ديگه كيسينگ كنن از اون سمت جيني ويزلي مياد و با ماهيتابه ميزنه تو سرش كه ناگهان هري از خواب ميپره
دامبلدور بالاي سره هري وايستاده و داره اونو از خواب بيدار ميكنه.
دامبلدور:هري پاشو بايد سريع حركت كنيم فكر كنم جاي هوركراكس بعدي رو پيدا كردم.
هري با عجله پا ميشه:جدي؟بريم ما بايد اونو پيدا كنيم تا من از هرميون كيسينگ بگيرم يعني به ولدمورت كيسينگ بدم...يعني ولدمورت رو بكشم
دامبلدور با قيافه اي مضطرب ميگه:ديشب باباتو ديدم ويزلي.
هري:
دامبلدور:ببخشيد اين ديالوگه يه جاي ديگه ي فيلم بود.
هري:آلبوس جان سريع باش كار و زندگي داريم.
دامبلدور:بهتره با يه هوركراكس سريع بريم.
هري جورابشو طرف دامبلدور ميگيره:بيا اينو هوركركس كن.
دامبل از بوي گند جوراب ميافته ميميره
هري:بهتر!!يه ملت از دستش راحت شدن.منم برم تو حياط ببينم كسي هست كيسينگ كنيم

دوشنبه بيست و پنجم مارچ2006
ساعت:2:45 نيمه شب
لوكيشن:حياط هاگوارتز
گراوپ در حاليكه داره از اتاق هاگريد بيرون مياد متوجه ميشه هري داره مياد سريع مثل درخت واي ميسته:من چراغ راهنمايي هستم منچراغ راهنمايي هستم.
هري: چراغ راهنمايي؟شنيده بودم اتوآبان همت غرب قراره از اينجا رد بشه.
و به راهش ادامه ميده.
وسطاي حياط هاگوارتز دو سايرو ميبينه كه به صورت عشقولانه اي كنار هم نشستن.
كمي جلوتر ميره و گوشاشو تيز ميكنه.
صداي آرتور ويزلي رو تشخيص ميده:عزيزم ميني تو تنها عشق من بودي اون زمان من نه سالم بود به زور منو دادن به مالي و من همواره در فكر تو بودم خوشحالم كه امشب اين موقعيت پيش اومد.
هري دقت ميكنه و ميبينه صداي ديگه متعلق به مينروا مك كونگاله.
مينروا يه پلك ميزنه كه دل هري به هم ميپيچه:منم دوستت داشتم عزيزم
مينروا به آرتور نزديك ميشه و آرتور به مينروا
سانسوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووز
(اميدوارم هيشكي نفهميده باشه اين تيكه زا فيلم سانسور شده.)

دو شنبه بيست و پنجم مارچ 2006
ساعت:نه و سي دقيقه صبح
لوكيشن:ميز صبحانه

رون داره نونهاي برشته رو با اشتياق درون دهنش ميزاره كه ناگهان هري به سرعت به طرفش ميره.
هري:رون رون بايد يه خبر مهم بهت بدم.
رون كه غذا ميپره تو گلوش و رو به موته ميگه:بگو .
هري:ديشب باباتو ديدم ويزلي
رون:خب منم ديشب بابامو ديدم پاتر
هري:جدي؟
رون:آره اومده بود ببينه من چيزي احتياج ندارم.
هري ماجرارو تعريف ميكنه.
هري:حالا فهميدي؟
رون كمي فكر ميكنه:خب راستش بابام بهم گفته بود و قرار شد من راپورتشو به مامان ندم در عوض قرار شد اونم به مامان نگه كه من با چوچانگ,هرميون,آليشيا,كتي بل,جسيكا سيمپسون,جسيكا آلبا,نيكول كيدمن,تام كروز,برد پيت.....
ارتباط دارم.
هري:

تيتراژ آخره فيلم.
هرگز نشه فراموش لامپ اضافي خاموش .
صحنه بابابرقي رو نشون ميده كه داره با مادام ماكسيم كيسينگ ميكنه.


ویرایش شده توسط لوكاس در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۲۱ ۱۴:۴۹:۳۸
ویرایش شده توسط لوكاس در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۲۱ ۱۴:۵۲:۵۱

هميشه و همه جا ميگن:
چه خوشگل شدي امشب ...
[size=x-large]خوشگلا بايد برقصن...[/siz


Re: انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیام زده شده در: ۳:۴۳ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۵
#6
بچه ها ميخوايد ادامه بديد تا آخرش بخونيد چون اولاش ربطي به داستان قبلي نداره آخراش مربوط ميشه چاكر همه لوكي
========================================================================

در همان لحظه دفتر انستيتو
لوكاس با قدمهاي بلند وارد دفتر ميشه و به ملت سلام ميكنه و به سمت يه ميز كوچيك ميره كه روش نوشته"دكتر بوق عليان"متخصص انواع زيباييهاي خيلي زيبا
لوكاس با خوشحالي جلو ميره و با دكتر بوق عليان سلام عليك ميكنه
لوكاس:سلام دكي جون من اومدم كه برام يه كاري بكني.
دكتر:جانم بگو عزيزم اگر بتوانيم حتما انجام ميدهيم.
لوكاس:راستش دكي جون قراره يه جورايي با هم فاميل بشيم.
دكي: يعني چي؟
لوكاس:چيز يعني اينكه قراره مرغا برن قاطي من يا من برم قاطي مرغا.
دكي: دوباره تكرار كن.
لوكاس:دكي عاشق شدم ميفهمي عاشق
دكي:خب چه ربطي داره كه با ما فاميل بشي؟من كه دختر ندارم جانم.
لوكاس:جدي؟خب مگه من با هركي ازدواج كنم با شما فاميل نميشم؟
دكي: خب نگفتي حالا براي چي اومدي اينجا؟
لوكاس:خب راستش من اين دماغم يه كم بزرگه به نظرم اگه دو ميليمتر از سرش كوتاه كنم و نوكشو بدم بالا خيلي خوشگلتر ميشم.اونجوري به نظر خودم ميشم عينهو برد پيت
دكي:خب ميخواي دماغتو عمل كني؟خيلي خرجش سنگينه ها...
لوكاس:اشكالي نداره من خيلي پولدارم هرچي شد پولشو ميدم

بعد از عمل

دكي: بيا تو اين آينه ببين دماغت خوب شده؟
لوكاس دماغشو نگاه ميكنه و ميبينه دست نخورده:دكي گذاشتيمون سره كار؟جونه من بگو دوربين مخفيه ؟
دكي:چيچي دوربين مخفيه جانم هفت هزار گيليون(تو مايه هاي ميليون)نقد رد كن بياد.
لوكاس دست ميكنه تو جيبش و يه بيست پنج تومني طرح جديد در مياره ميزاره كف دست دكي.
لوكاس:بسته

سلول اختصاصي بيماران ويژه و آزمايشگاهي

هدي داره آخرين زنجيراشو باز ميكنه و با خوشحالي فرياد شادي ميكشه:آزاد شدم.
در سلول باز ميشه و لوكاس پرت ميشه رو هدي خدي به صورت مچاله در مياد.
لوكاس:سلام منم بازي
هدي و مك بون:


ویرایش شده توسط لوكاس در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۲۱ ۳:۴۸:۱۲
ویرایش شده توسط لوكاس در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۲۱ ۳:۵۵:۴۹


Re: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱۶:۰۴ سه شنبه ۱۳ تیر ۱۳۸۵
#7
Whats news about Ghogh Bazi?
آيا شما نيز شيفته ي اين گروه شده ايد؟شما نيز در خيابانها وقتي پوستر اين خواننده محبوب را ميبينيد توي وب مي افتيد و از مرلين ميخواهيد هرچه زودتر آلبوم اين گروه به بازار روانه شود؟آيا شما هم؟خود شما هم؟
هيچ نگران نباشيد با خبري فوري از خانه ي آقاي ققنوس صاحبدل اين گروه گزارشي اختصاصي براي شما بينندگان محترم تهيه نموديم تا از غم دوري اين پرنده ي دوست داشتني در جا نميريد.
گزارشگر:سلام آقاي ققنوس خوب هستيد؟
ققي:بله لطفا منو ققي صدا كنيد اينجوري احساس ناراحتي ميكنم
گزاشگر:بله خب ما مزاحمتون شديم تا در مورد گروه رپي كه شما راه انداختيد و طرفدارهاي زيادي براي خودتون جمع كرديد باهاتون مصاحبه كنيد.
ققي:بله فقط كمي عجله كنيد زنم رو گازه
گزارشگر:خب آقاي ققنوس هدفتون از برگزاري اين گروه چي بود؟
ققي:بعد از صحبتهاي زيادي كه با دوستان داشتيم به اين نتيجه رسيديم كه رپر شدن پول ميخواد و شهرت كه منم جفتشو دارم محبوبيتمم بالاست براي همين يه گروه رپ تشكيل دادم
گزارشگر:خب شما وقتي هنوز شعري نخونديد چجوري اينقدر طرفدار داريد؟
ققي:ديگه ديگه ميدونيد شهرت چيز خوبيه منم خيلي مشهورم بعد همه ميدونن كه ما اگرم آهنگ بخونيم خيلي قشنگ ميخونيم براي همين طرفدار زياد دارم
گزارشگر:اولين آلبومتون رو كي بيرون ميديد؟
ققي:اگر مرلين قبول كنه سالگرد ورود مرلين به چقوزآباد ما هم آلبومون رو به جامعه جادويي عرضه ميكنيم.
گزارشكر:اسم اولين آلبومتون چيه؟
ققي:روزي كه كفتر شدم
گزارشگر:خيلي ممنون از مصاحبه اي كه با ما داشتيد حالا ميتونم ازتون خواهش كنم يه عكس اختصاصي براي روزنامه ي پيام امروز بندازيد؟
ققي:بله خواهش ميكنم
تصویر کوچک شده



Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۲:۰۳ سه شنبه ۱۳ تیر ۱۳۸۵
#8
لوكاس:چيه چرا اينجوري نگا ميكنيد اينقدر خشنم؟
همه دوباره:
لوكاس:الو!!كسي صداي منو ميشنوه؟
همه دوباره:
لوكاس:چه تالار بيخودي دارن فقط بلدن وايستن نگات كنن.بريم تا يه ماه از عضويتمون نگذشته اسلي.
لوكاس به سمت در ورودي ميره و پروفسور مك كونگال رو ميبينه.
لوكاس:سلام مگي جون ببينم ميشه منو بندزاي تو اسلي اينجا اعضاش خيلي بي بخارن.
مگي:نه همچين چيزي امكان نداره برو تو تالار مثل پسر خوب بشين با بقيه بچه ها بازي كنيد.آفرين پسره گلم.
لوكاس:مگي تو كه اينقدر خوشگلي اينقدر دلبري بزار برم ديگه
مگي؟:جدي؟
لوكاس:نه
مگي:برو گمشو تو تالار هيچ جا هم حق نداري بري
لوكاس با چشماني غمبار و اشكاگين برميگرده پيش بچه ها كه هنوز اينجورين
لوكاس كمي با خودش فكر ميكنه و به اين نتيجه ميرسه كه بهتره همرنگ جماعت بشه پس ميره ميشينه بغل همه و اين شكلي ميشه:
سوسك:خب بچه ها بريم به ادامه ي كارمون برسيم
بيل:منم موافقم
استرجس:منم موافقم.
سر پاتريك:منم سر پاتريكم عضو تازه واردم.
لوكاس:
سوسك:حالا در غياب لوكاس من ميشم ريسس ستاد.
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
خب ديگه بد بود ببخشيد من كلا حس طنزم مزخرفه همه هم بهم مين منم باز پررو ميام هي طنز مينويسم ديگه به بزرگي خودتون ببخشيد يه جوري ادامش بديد.



Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید سابق)
پیام زده شده در: ۱۶:۰۷ دوشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۵
#9
_نه ولم كنيد شماها نبايد منو شكنجه بديد من نون آور خانواده ام بايد هشت تا بچرو غذا بدم و به شونزده تا زن غذا بزاريد برم!!!
سالازار اسليتيرين در حاليكه يه كلاه بوقي سرشه و يه پر ققي تو دستشه مياد زير پاي لوكاس و شروع ميكنه به غلغلك دادن.
لرد ولدمورت كبير در حاليكه كه جغجه دسته داره بالاي سره لوكاس اونو تكون تكون ميده و شكلك در مياره.
لوكاس: جون مادرتون نكنيد مردم از خنده تو رو خدا ولم كنيد بزاريد برم به زنام نون بدم به بچه هام غذا.
سالي:نه تازه ميخوايم وارد مرحله ي بعدي از شكنجه بشيم...
يه مرگخوار(به دليل اطلاعات كم ):ارباب ارباب دست نگه داريد يه ققي از زمان آينده اومده ميگه با شما كار داره.
ارباب سرش رو ميخارونه:بگو بياد تو ببينم چيكار داره.
ققنوس وارد اتاق ميشه:سلام ولدمورت خوبي؟
ارباب:ممنون خوبم شما خوبي؟
ققنوس:منم خوبم خانم بچه ها خوبن؟با اون گوگولي مگولي كوچوله هه چيكار ميكنه؟ الان چند سالشه؟
ارباب: اوا خب اونم خوبه سلام داره خدمتتون الان دو ماه و سه روزشه.
ققي:از طرف من لپشو بكش سلام برسون بهش.
ولدمورت:چشب
ققي:خب غرض از مزاحمت اومدم بكشمت.
ولدمورت:جدي؟
ققي:نه پس فكر كردي شوخي دارم باهات يا لوكاسو آزاد كنيد يا ميكشيمتون.
ولدمورت:من لوكاس رو آزاد نخواهم كرد ببينم ميخوايد چيكار كنيد اصلا اين چه صنمي با شماها داره ما اينو از تو جوق آب پيدا كرديم.
ققي يه سوت ميزنه.
دامبلدور از پنجره ميپره تو
يه محفليه كه اسمشو نميگم از زير رداي ولدمورت ميپره بيرون و ولدمورت رو كف كرده باقي ميگذاره
ققنوس:بچه ها حمله كله ولدي ده امتياز هركيم بزنه تو .... امتياز اضافي داره.
....
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
منظور از سه نقطه در اين داستان قلب ولدي بود



Re: مغازه‌ي لوازم جادوي سياه هوكي
پیام زده شده در: ۲:۳۷ جمعه ۹ تیر ۱۳۸۵
#10
_كسي گربه ي منو نديده؟
كريچ بر ميگرده طرفه شخص تازه وارد: گربه تو تو اين هيري ويري؟
شخص تازه وارد كه چهارشونه و هيكليه كريچو از يقه ميگيره و بلند ميكنه جوري كه صورتش مقابل صورته كريچر قرار بگير:تو گربه من نيستي؟
كريچ: من كريچرم.آيا مجموعه هاي هري پاتر را خوانده اي؟
لوكاس:نه من فقط كتاباي م۔مودب پور ميخونم تو اونم كريچر نداشت پس تو گربه ي مني.
كفي لبخند موذيانه اي ميزنه:خب خوب شد حالا خودم تنهايي پولارو بالا ميكشم...
يهو يه صدايي شيطانواري از بالاي درخت به گوش ميرسه:صبر كنيد يادتون رفته من اينجا تو دستم چي دارم فقط كافيه من اين دكمرو بزنم تا همتون بريد رو هوا
لوكاس:اون كيه بالاي درخته؟
كريچر:اون هوكي صاحب اين مغازه اي كه داغون شد.
لوكاس:ولي خيلي شبيهه گربه ي منه
لوكاس كريچرو پرت ميكنه و ميره به طرفه درخت.تنه ي درخت رو ميگيره و شروع ميكنه به تكوندن.
هوكي:نكن برادر من دو روزه تو اين سايت عضو شدي نزار بزنم شناستو از بيخ و بن نابود كنم.
لوكاس:پس خودت با زبون خوش بيا پايين بيا بريم گربه ي من بشو قول ميدم ازت به خوبي نگه داري كنم.يه آستينم برات بالا ميزنيم
هوكي:جدي؟ حالا خوشگل هست؟
لوكاس:كي؟
هوكي:همون كه ميخواي من برم باهاش عروسي كنم بچه دار بشم نوه دار بشم
لوكاس: خدا شفا بده بيا پايين تا با هم صحبت كنيم.
ولي ناگهان كفي كه اوضاع رو مناسب نميبينه پر ميزنه و ميره دستگاه رو از هوكي ميگيره.
كفي:ها ها ها حالا يا به خواسته هاي من گوش ميديد يا اين دكمرو فشار ميدم.
...







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.