هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: كلاس تغیير شكل
پیام زده شده در: ۱۷:۳۴ چهارشنبه ۶ تیر ۱۳۸۶
#1
ممنون از تکلیف باحالتون
لینک تکلیف


سلطان طلسم فرمان lord of imperius curse


Re: بانک گرينگوتز-بانک جادوگران
پیام زده شده در: ۱۶:۵۶ چهارشنبه ۶ تیر ۱۳۸۶
#2
اما چون بخت و اقبال به آنها رو پیدا کرده بوده در خزانه خود به خود باز میشه
سرگروه:تا میتونید بریزید تو جیبتون این مال هریه تازه اگه بفهمه بره آلبوس بردیم خوشحال هم میشه
به این ترتیب ملت جیب های خودشون رو پر میکنن و دوباره سوار واگن میشن و به راه ادامه میدن
سرگروه:خوب دیگه خیلی پول جمع کردیم باید برگردیم بیرون
بورگین:توجه کردین هیولااااااااااا که چهار ساعت دنبال ما بود الان نیستش
اما قبل از اینکه کسی بخواد به این مورد فکر کنه نوری جلوشون ظاهر میشه که نشان دهنده آخر راه بوده
ملت:هووووراااااااااااااااااااااااا
لارتن:کو ریموس؟؟کجا رفته؟؟
سرگروه:ولش کن خودش میاد
بلاخره ملت میرسن و پیاده میشن همینکه میخوان از زیر زمین خارج بشن یک سری صداهایی به گوش میرسه
-مووهاهااااااا....موووهاهاااااااااااااا...................
-جییییییییییغ.ولم کن من هنوز جونم .یکی دیگه پول دزیده ما باید بمیریم
ملت متوجه صداها میشن و از آنجا که خیلی فضول بودن بر میگردن ببینن چی شده که ناگهان یک غول خفن رو میبینن که لوپین توی دهنش بوده
سرگروه:خیلی خطرناکه ملت!!!باید برگردیم
وهمه به دستور سرگروه بر میگردن و از زیرزمین خارج میشن. در این هنگام لارتن که حالا حس رفاقت گرفته بودتش در حالی که فریاد میزده رفیق بمیگرده طرف زیرزمین و گروهی نیز که خیلی مرد بودن و مرده رفاقت، جو گیر میشن و دنبالش میرن.و سرگروه نیز که این صحنه رو میبینه نمیتونه خودش رو ببخشه و دستور برگشتن رو میده


ویرایش شده توسط مالسیبر در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۶ ۱۷:۳۱:۰۴

سلطان طلسم فرمان lord of imperius curse


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۳:۱۷ چهارشنبه ۶ تیر ۱۳۸۶
#3
استاد خیلی باحالید(در راستای پاچه خواری استاد)
لینک تکلیف


سلطان طلسم فرمان lord of imperius curse


Re: دفتر حمایت از حیوانات جادویی!
پیام زده شده در: ۱۲:۲۵ چهارشنبه ۶ تیر ۱۳۸۶
#4
کریچر به سرعت روانه اتسخر میشه و سه گالیون رو از تو آب در میاره.در همین حال دستی از ناکجا آباد پیدا میشه سیلی محکمی رو نثار کرچر میکنه
صدای دسته:تو خجالت نمیکشی پولی که بره ملت مریزه میخوای بدزدی
کریچر در حالی که عصبانی بوده:فقط من بدونم شناست چیه بلاکت میکنم .پرتت میکنم از سایت بیرون.
مک:ببینم اووون یک گالونی که صبح انداختی تو حوض برگشت تو صورتت چی کار کردی؟؟
کریچر در حالی که از شدت خوشحالی در حال ترکیدن بوده میگه:تو جیبمه
کریچر،مک،ادوارد در حالی که اینجوری بودن به سمت بخش قضایی میرن
مک:ببین حالا که مادریم پول میدیم باید یک خورده درخواستامون رو بیشتر کنیم
-------------------------درون بخش قضایی------------------------
قاضی:درخواست خودتون رو بگید
مک به صورت کاملا حرفه ای یک گالیون رو پرت میکنه زیر میز قاضی
مک در حالی که به زیر میز قاضی اشاره میکرده:
قاضی:این کارا چیه تا شوت نشدید بیرون در خواست رو بگو
مک:ما میخوایم آزاد باشیم ،با ما مثل جادوگرا رفتار بشه ،همه جا بریم ،حقوقمون دو برابر جادوگرا بشه و رییس جمهور از ما انتخاب بشه
قاضی:چرا من باید این در خواست ها رو قبول کنم
مک:به دلیل اونیکه زیرمیزتونه یعنی زیرمیزیه


ویرایش شده توسط مالسیبر در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۶ ۱۳:۰۵:۴۸
ویرایش شده توسط مالسیبر در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۶ ۱۳:۰۷:۵۷
ویرایش شده توسط مالسیبر در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۶ ۱۳:۰۸:۰۳
ویرایش شده توسط مالسیبر در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۶ ۱۳:۱۰:۲۲

سلطان طلسم فرمان lord of imperius curse


Re: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۵:۰۸ سه شنبه ۵ تیر ۱۳۸۶
#5
ملت هری رو به سوی اتاق عمل میبرن و بچه های هوووریس دورش جمع میشن
یکی از بچه ها که همانا سبیلش از بقیه پر پشت تر بوده در حالی که بغض در گلوش جمع شده:یعنی چی پدر؟؟
هوووریس:یعنی اینکه شما الان چند روزتون بیشتر نیست ونه ماه زودتر به دنیا اوومدید و اینکه تو این سن انقدر بزرگ باشید که حرف بزنید.....تازه اون سیبیل های ضایع خیلی غیر عادیه،شما به خاطر اوون (و به بلیز اشاره میکرده) به وجود اووومدید وگرنه من و مادرتون توافق کردیم شما به دنیا نیاید.
فرزندان هووووریس در حالی که بسیارخشمگین بودن به سمت بلیز که همانا با جینی هنوز تو کف سجده و رکوع بودن میرن
بچه ها:جناب بلیز میشه چند دقیقه وقتتون رو بگیریم
-------------------دروون بیماستان-----------------------------
ملت هری رو به سمت اتاق عمل میبردن که ناگهان محفلیا جلوی اووونا سبز میشن
لارتن:هری رو کجا میبرید اینو اگه بردید ملت جادووگری کارش میخوابه
بورگین:برین اوونور جون اربابم در خطره
پس گذشت دقایقی نبرد سختی بین محفلی ها و مرگخوارا در میگیره و در طی این نبرد هری خودش رو آزاد میکنه و در میره.پس از اینکه ملت به خودشون میان میبینن هری اوونجا نیست
ملت مرگخوار:چی شد
ملت محفلی:فرار کرد
ملت مرگخوار که حالا نمیدونستن باید چی کار کنن دنبال یک داوطلب میگشتن.درهمین لحظه دکتر میاد و میگه اگه تا سه دقیقه دیگه یکی داوطلب نشه ولدیتون میمیره
در همین حال که ملت مرگخوار در اووج ناامیدی بودن ناگهان بچه های هوووریس در حالیکه فرد مجهول الهویه ای که اوضاش بسیا وخیم بوده رو میارن طرف اتاق عمل(البته بعد ها معلوم میشه این فرد مجهول الهویه بلیز زابینی بوده که توسط بچه های هوریس به این وضع افتاده بوده و صورتش از بس ضربه دیده بوده قابل تشخیص نبوده)
بورگین:ایل خودشه همینو رو بره اهدای عضو میفرستیم
پرسی:این کیه ؟
بورگین:بدجوری کتک خرده معلوم نیست.ولی یه خورده آشناست.
و رو به بچه های هوریس میگه:از کجا اوردینش؟اصلا کیه؟
بچه های هووریس:اینو بره عمل اوردیم.از تو خیابون پیداش کردیم، نمیدونیم کیه.
مرگخواران به سرعت بلیز رو به داخل اتاق عمل انتقال میدن.و تنها دکتری که حالا تو بیمارستان مونده بوده و یک ساحره بوده به داخل اتاق عمل میره
هووریس در حالی که به دنبال دکتر به داخل اتاق عمل میره:شاید کمک بخواد، تنهاست
چند دقیقه بعد صداهایی از تو اتاق عمل میاد
دکتر:گفتم با دستمال عرقمو پاک کن...این کارا چیه...سیبیلوی بی ناموس ولم کن .....ولم کن الان لردتون میمیره هاااااا


سلطان طلسم فرمان lord of imperius curse


Re: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۲۰:۳۷ یکشنبه ۳ تیر ۱۳۸۶
#6
مرگخوارا که راهی جز اعتماد به لارتن نداشتن اجبارن قبول میکنن
بلیز: ممد کوماندو بیا اینا رو بگیر
ممد کوماندو سریع به سر کوچه میره سه ثانیه بعد با لیست برمیگرده
لارتن:خوب حالا باید شروع کنیم
بعدش شروع به عمل میکنه و قلب لرد رو در میاره میده دسته بلیز
بلیز:چرا درش اوردی؟؟
لارتن:اینا اضافیه، چربیه. غذای چرب میخوره مگه نه؟؟
بلیز:آره، از وقتی این بلا رفته همه آشپزیا افتاده گردن من اگه غذا چرب نباشه پدرمو در میاره
لارتن به ترتیب کلیه و معده و وروده و....لرد رو درمیاره میده دست بلیز
بلیز:چقدر این چربی داشته ما خبر نداشتیم پس این هووریس اگه عمل بشه چقدر چربی ازش بیرون میزنه.
هووریس در حالی که پرستار بیهوش رو در بقل گرفته میگه:جناب لارتن میشه بعدش جیگر این خانم پرستار روو بره من بیرون بیارین
ملت مرگخوار:
لارتن پس از اینکه همه اعضای بدن ولدی رو خارج میکنه قطعاتی رو که خواسته بوده همشو میریزه داخل شکم لرد و با یک طلسم بخیهیوس چکشم لرد میبنده
لارتن:خوب کار من تموم شده دیگه برم
بلیز:خب این کی بیدار میشه
لارتن:یه چند دقیقه دیگه
لارتن اینو میگه به سرعت از اتاق عمل خارج میشه
چند دقیقه بعد لرد چشمانشو باز میکنه
ملت مرگخوار:
برای چند ثانیه یک صدای هننننننننننن از لرد به گوش میرسه و دوباره درحالی که دودی از دهنش خارج میشده از حال میره
بلیز:فکر کنم قطعاتش ایرانی بود،لرد ما خیلی خارجیه از این قطعات مسخره ایرانی بهش نمیاد،همش تقصیر این ممد کوماندوست
ملت:حالا چه غلطی بکنیم
در همین حال دکتر بهوش میاد و ملت مرگخوار دورشو میگیرن و دکتر از ترس اینکه بمیره شروع به عمل میکنه
دکتر:لطفا از اتاق برید بیرون خودم صداتون میکنم
-----------------------------یک ساعت بعد---------------------------------
دکتر از اتاق عمل بیرون میاد و ملت دورش جمع میشن
ملت مرگخوار:چی شد
دکتر:هووم..من از بین اون چیزایی که میگفتین چربیه قلبش و معدش و کلیه و.....رو پیدا کردم فقط چند تا مشکل مونده
ملت:چی؟؟
دکتر:خوب متاسفانه سرعت رشد موش دوبرابر شده و من نتونستم از بین اوون چربیا یک روده راست پیدا کنم
بورگین:عیبی نداره روده راست که از وقتی به دنیا اوومده نداشته پس خوب میشه
دکتر:یک مساله مهمتر اینکه این مثانه لرد خراب شده و دیگه کار نمیکنه یکی باید مثانشو به لرد اهدا کنه.متاسفانه مثانه عضویه که تا حالا کسی به کسی اهدا نکرده و فکر نکنم کسی رو پیدا کنید
ملت:


ویرایش شده توسط مالسیبر در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۳ ۲۰:۳۹:۰۹
ویرایش شده توسط مالسیبر در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۳ ۲۰:۴۷:۰۵
ویرایش شده توسط مالسیبر در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۳ ۲۰:۵۴:۲۵
ویرایش شده توسط مالسیبر در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۳ ۲۰:۵۷:۳۴

سلطان طلسم فرمان lord of imperius curse


Re: کتابسرای جادویی دیاگون
پیام زده شده در: ۱۵:۲۰ یکشنبه ۳ تیر ۱۳۸۶
#7
ولدی وقتی آدرس خونه مادربزرگ رو میشنوه راه میفته که بره خونه مادربزرگ و مادر بزرگ رو بخوره.درهمین حال پرنده و سارا هم در حال رفتن خونه مادربزرگ بودن و از جنگل زیبا عبور میکردن و به طرف خونه مادر بزرگ میرفتن در همین لحظه یک گرگ جلو شون ظاهر میشه
گرگ رو به سارا:من میخوام تو رو بخوروم
سارا:نه منو نخور بزار برم خونه مادربزرگ این شیرینی ها رو بهش بدم بعد چاق بشم ،چله بشم.......بعد برمیگردم تو بیا منو بخور
گرگه:مگه این شیریی ها رو برسونی چاق میشی
سارا:ها..نه مامان بزرگ از این قرص های افزایش وزن داره میرم اونا رو بخورم
گرگه یکم فکر میکنه بعد میگه:برو ولی سریع برگرد
پرنده و سارا به راهشون ادامه میدن تا به خونه مادر بزرگ میرسن.و پرنده به خونه مادربزرگش میره وسارا هم میره طرف خونه مادر بزرگش.دم در خونه که میرسه در میزنه و یک صدای ضایع که همانا ولدی بوده میگه :بیا تو
سارا میره داخل و میبینه یک جادوگر رنگ پریده زشت کچل که دماغش معلوم نبوده کجاست رو تخت وابیده بوده و یک پیرزنه هم رو زمین افتاده بوده و یک مرد هم کنار تخت وایساده بوده
ولدی:بیا مادر اون بیسکویت ها رو بده من بخورم گشنمه
سارا:هاااا...بله اوردمش
و به کنار تخت ولدی میره و اونا رو به ولدی میده.ولدی هم بیسکویت ها رو میگیره ویخوره.
ولدی در حال خوردن:من از اینا زیاد دوست ندارم مامانت از این بیسکویت کرمدارا بلد نیست درست کنه
سارا:نمیدونم...راستی این کیه؟
لرد:این ایگوره منم،منم ولدی هستم ،اینم که افتاده رو زمین مامان بزرگته که بد مزه بود نتونستم بخورمش کشتمش.ایگور بیا اینو ببند به اوون ستونه تا ن شکنجش کنم بعد با آواکداورا پدرشو در بیارم
ایگور:بله سرورم
ایگور سارا رو به ستون میبنده و ولدی در حالی که خنده های شیطانی سر میداده به طرف سارا میره بدون اینکه بدون فرشته مهربون که همون دامبلی بوده در تموم این مدت تعقیبش میکرده
-----------------------------
خیلی بد شد.البته داستان هم از اول زیاد جالب نبود


ویرایش شده توسط مالسیبر در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۳ ۱۶:۰۱:۳۲

سلطان طلسم فرمان lord of imperius curse


Re: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۸:۴۷ شنبه ۲ تیر ۱۳۸۶
#8
ملت مرگخوار سر انجام پس از تلاش های فراوان لرد را وارد اتاق میکنن.

---------------------------یک ربع بعد-------------------------
لرد در حالی که بیهوشه بر روی تخت ولو شده بوده و ملت مرگخوار دورش وایسادن
ایگور:ای ارباب،ای سرور،ای نفس و.....
بلیز:این الان نمیشنوه تو چی میگی
ایگور: خوب که چی؟؟
بلیز:به کارت برس!!

در همین لحظه ساحره ای زیبا که پرستار بوده وارد اتاق میشه.و به طرف لرد که روی تخت خوابیده بوده میره و شروع به معاینه میکنه و یک چیزایی رو روی برگه که دستش بوده یادداشت میکرده
رابستن:ببخشید،من یکم کسالت دارم میشه بعدش منو معاینه کنید . تنگی نفس دارم فکر کنم با تنفس مصنوعی و اینا درستش بشه.
ساحره درحالی که اینجوری رابستن رو نگاه میکرده از اتاق خارج میشه

کمی بعد یک جادوگر که دکتر بوده میاد داخل اتاق و ملت دورش جمع میشن.
بلیز:چی شده جناب دکتر
دکتر در حالی که نگاه به پرونده ها میکنه با یک لبخند ضایع به ملت میگه:تبریک میگم بیمار حامله است
ملت:
رابستن در حالی که ریشه لرد رو میکشیده :همین رو میگی این با این ریشاش بچه داره
دکتر دوباره پرونده ها رو نگاه میکنه:اوووه...مثل اینکه اشتباه شده ،بله....بیمار شما متاسفانه رفته تو کما و موی بدنش هم به طور شدیدی در حال رشده .از دست ما کاری بر نمیاد.باید صبر کنید به هوش بیاد.شاید یک روز،شاید دو روز ،شاید یک سال طول بکشه .فقط دعا کنید.

--------------------------------------یک ربع بعد------------------------------
ملت مرگخوار گرداگرد تخت لرد که حالا زیر مو های بدنش گم شده بوده نشسته بودن و دعا میکرن
بلیز:ای مرلین تو رو به ریشت قسم حال این رو خوب کن.
ایگور:قول میدیم آسلامی بشیم دیگه کار بد نکنیم
بورگین:قول میدیم دیگه بیناموس بازی در نیاریم

در این لحظه صدایی میگه:همانا دعای شما اجابت میشه

و ناگهان آفتابه ای از پنجره پرت میشه داخل و میخوره توسر لرد.لحظه ای بعد لرد دستاشو تکون میده و چشماشو باز میکنه
ملت مرگخوار:
لرد در حالی که عصبانی بوده:این پتو رو از روم وردارید گرممه
ملت:کدوم پتو؟؟؟
رابستن:هی بچه ها موهاشو میگه(موهاشو:مو های بدن لرد)


ویرایش شده توسط مالسیبر در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۲ ۱۸:۵۵:۰۵
ویرایش شده توسط مالسیبر در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۲ ۱۸:۵۸:۰۷
ویرایش شده توسط مالسیبر در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۲ ۱۹:۳۰:۴۶

سلطان طلسم فرمان lord of imperius curse


Re: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱۳:۳۸ شنبه ۲ تیر ۱۳۸۶
#9
بررسی وضعیت چکش(1)

صفحه علمی،آماری،چکشی

نویسنده:دکتر مالسیبر
--------------------------------------------------------
اگر هر صفحه از انجمن ها را نگاه کنید اعضا در نوشته های خود از تعداد زیادی چکش که هی بالا و پایین میشوند استفاده می کنند.حالا اینکه این هایی که این چکش ها را بالا و پایین می کنند خسته می شوند یا نه هنوز معلوم نیست

چرا چکش اهمیت دارد؟؟

در یک تحقیق آماری دیروز ساعت هفت عصر به این نتیجه رسیدیم که در ازای هر 4 پیام نوشته شده در چت باکس یک چکش نیز به کار رفته که هی بالا و پایین میشود.

بیماری چکوشیوس

دیروز دکتر مالسیبر اعلام کرد بعضی اعضا شدیدا به بیماری چکشیوس از نوع بدش مبتلا شدن.که علائم ابتلا به بیماری از نوع خیلی خفن عبارت است از:
1.به کاربدن سه تا چکش پشت سر هم
2.نوشتن پیامی در چت باکس که متنش فقط یه چکش باشه که بالا و پایین میشه
3.نوشتن یک مطلب کاملا جدی و مهم و آخرش گذاشتن یک چکش.

هری پاتر یا چکش

جستجو در انجمن ها نشان داد که تعداد پست های حاوی چکش حدود 10000 در حالی که پست های حاوی "هری پاتر"در حدود7000است .این نتیجه باحال یعنی اختلافی حدود3000تا ما را بر آن داشت چند پیشنهاد ارزشی دهیم:

1.تغییر موضوع سایت به چکش
2.تغییر نام هری پاتر به چکش پاتر
3.تشکیل مجمعی برای حمایت از حقوق چکش

مزایا و استفاده های سودمند از این وضعیت

استفاده مالی برای وبمستران:گرفتن مالیات در ازای به کاربردن چکش
استفاده علمی:به کار انداختن توربین مولد برق با نیروی بالا و پایین شدن چکش ها
استفاده سیاسی:ممنوع کردن استفاده از چکش به جای بلاک کردن مجرمین
استفاده ارزشی:به کار بردن 5تا چکش پشت سر هم(چه ربطی داشت)


سوالی که هم اکنون ذهن دانشمندان را مشغول کرده این است که اگر یک روزی چکش از لیست ای صورتک ها حذف شوند چند نفر در اثر افسردگی خودکشی میکندد(این سوال یه چیزی تو مایه های شکاف لایه اوزونه)


ویرایش شده توسط مالسیبر در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۲ ۱۳:۵۳:۴۲

سلطان طلسم فرمان lord of imperius curse


Re: عضویت در کوئیدیچ
پیام زده شده در: ۱۹:۵۹ پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۶
#10
جناب آلبوس تکلیف تیم ما چی میشه.اسپانسر هم که نمی خواد با ما تیم بدون کاپیتان کار کنه. البته نیوت تا چند روز دیگه برمیگرده ولی اگه احیانا برنگشت چی و آیا تیم ما جز تیم ها حساب میکنید


اگر ویرایش پست اسپانسرتون را خوانده باشین فعلا با درخواست ایشون موافقت نشده است.در مورد تیم هم باید بگم اگر نیوت عزیز برنگشتند یکی از بازیکنان تیم می تواند خود را به جای ایشان معرفی کند تا کاپیتانی تیم را عهده دار باشد.پس تیم فعلا منحل نمی شود مگر اینکه یا نیوت نیاید یا اینکه هیچ کدام از بازیکنان نخواهند کاپیتان شوند.موفق باشید.


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۳۱ ۲۱:۳۴:۴۷

سلطان طلسم فرمان lord of imperius curse






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.