هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: مجله شايعه سازي!
پیام زده شده در: ۴:۵۶ جمعه ۲۱ مهر ۱۳۸۵
#1
ازدواج هری با ریتا اسکیتر!!!
این خبر که همراه با عقدنامهء این زوج جوان بود هم اکنون به دست ما رسید!! طبق گزارش حاکی از این منبع خبری این زوج دیروز طی مراسم ساکت و بی سرو صدایی در لندن به عقد هم در آمدند. جینی ویزلی،رون ویزلی و هرمیون گرنجر از افراد حاضر در این مراسم بودند. جینی ویزلی احساس خود را نسبت به این ازدواج
اینطور بیان کرد:
" خیلی خوشحالم که هری بلخره راضی شد بزنه تو دهن این رولینگ و با عشقش ازدواج کنه!! درسته که من هم خوشگل ترم و هم سنم بیشتر می خوره اما خوب عشق عشقه دیگه!! پیر و جوون و زشت و خوشگل نمیشناسه!"
البته برادر دوشیزه ویزلی،رون ویزلی، نظر کاملا مخالفی داشت:
" من به زور اینجام!!! کلی دوای زد افسردگی بهم دادن تا حاضر شدم بیام!! چرا افسرده بودم؟! خوب معلومه!! از فکر این دختره، جینی، که مونده رو دستم !! حالا به کی می خوام بندازمش!!؟ آخرشم می مونه رو دستم و می ترشه!!"

در هر صورت ما هم ازدواج این دو گل نوشکفته را تبریک می گوییم!


چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
hide your heart under the bed love is a demon


Re: فروشگاه لوازم جادویی با مديريت كتي بل
پیام زده شده در: ۱۴:۳۶ سه شنبه ۴ مهر ۱۳۸۵
#2
ليو شاد و شنگول وارد مغازه اش شد مسافرت 10 روزه حسابي بهش ساخته بود! به کجا؟ به کسي چه مربوط! به مغازه يه نگاه انداخت همه چيز سر جاش بود فقط با يه لايه کلفت گرد و خاک!!
ليو چوبدستيشو به سمت گردگير تکون داد، گردگير يه تکون به خودش داد و شروع کرد به گردگيري. ليو که ديد فعلا هيچ کاري نيست شروع کرد به اس ام اس بازي اما همين که رسيد به جاهاي خنده دار در مغازه باز شد و يه زن و مرد جوون وارد مغازه شدن:
- ..تو چرا نمي فهمي؟! من نمي خوام تو کار کني!! اصلا براي چي کار مي کني!؟
- براي اينکه دوست دارم! مي فهمي؟ من کارمو دوست دارم!!
- ولي من اجازه نميدم کار کني!!!
- کي گفته من بايد از تو اجازه بگيرم!؟!؟
- من!
- خانم ميشه يه دوربين به من بديد!؟
ليو در حالي که خيره به اونها نگاه مي کرد گفت:
- دوربين؟! اهان بله! چند کيلومتري؟
- چند کيلو متريشو داريد؟!
-جديدترين دور بيني که داريم از 10 متر تا 300 کيلومتر رو مي تونه واضح نشون بده و پيچ تنظيمش 10 متر به ده متره!
- نه خانم! نمي خواد بدين!! مگه من نمي گم نمي توني کار کني؟!
زن جوون که حوصله اش از اين کارا سر رفته بود به سمت در حرکت کرد مردم که عصباني شده بود دوربين رو برداشت و به سمت در پرتاب کرد اما در همين موقع ، قبل از اينکه زن به در برسه، در باز شد و .....شترق!!!!!!....


ویرایش شده توسط لیو تایلر در تاریخ ۱۳۸۵/۷/۴ ۱۴:۴۵:۳۲

چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
hide your heart under the bed love is a demon


Re: فروشگاه لوازم جادویی با مديريت كتي بل
پیام زده شده در: ۱۸:۴۵ جمعه ۱۷ شهریور ۱۳۸۵
#3
به مرلین!!!
*** بچه جان وقتی تو انگشت شستتو می مکیدی من داشتم yahoo رو رو یه انگشت می چرخوندم!
** تو اگه راس می گی خودتو آزاد کن بعد بیا منو به اون روز بنداز!
*پودر کیک؟ ماست چشم؟؟
_______________________
بعد از مدتی لیو که آروم و طبیعی شده بود به دور و برش نگاه کرد و گفت:
- چی شده؟؟ من چرا اینجام؟! اون نامرد طلسمم کرده!؟!؟
- نه خانم تایلر، طلسم نیست فقط یه حساسیت کوچیک!
- حساسیت؟ به چی؟
- طبق تحقیقات ما به پشم به نوع از بزهای جادویی.ما فکر می کردیم یه طلسم خیلی فجیعیه اما خوشبختانه نبود!!! ببینم تازگی ها به مزرعه ای چیزی رفتین؟
- مزرعه؟؟ نه!!
-هوم.... کلاه گیس چطور؟ این نوع پشم معمولا برای ساخت کلاه گیس های در پیتی سفید رنگ هم استفاده می شن!
- اوه بله! از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون این مرلینه هست... تازگیها کلاه گیسشو کشف کردم شاید اون باشه!
- مرلین؟؟ مرلین کبیرو می گین؟؟
- بله معلومه که خیلیم کبیر نیست!
- بله!! چه جالب! حالا مهم نیست..ما با یه جور معجون که خیلی نادره تونستیم درمانتون کنیم! ما یه آزمایش دیگه هم کردیم که معلوم شد یه جور طلسم تیتیشی روی شما انجام شده. البته خیلی مهم نیست تاثیرش بعد از چند روز خود به خود از بین می رفت اما ما تاثیرش رو از بین بردیم که یه وقت دردسر ساز نشه!
- خیلی ممنون! حالا من می تونم برم!؟
- بله بله! فقط یه سوال داشتم که به حساسیتتون مربوط میشه. ببینم شما تا حالا هیچ عملی انجام دادین!؟ عمل بینی یا...چیزه دیگه ای؟؟
- نه نه اصلا!
در همین موقع خانم کتی بل وارد اتاق شدو این موضوع رو شنید.
- لیو!!! لیو جونم!!!!!!!!!! چی!؟!؟!؟ تو دماغتو عمل نکردی!؟!؟!؟
- راستش نه! چطور مگه؟!
- وای لیو باید منو بخشی من فکر کردم ...آخه میدونی از بس دماغت خوشگله فکر کردم عمل کردی!!
- اوه عیب نداره خانم کتی بل . خیلی ها این اشتباه رو می کنن!! منم معذرت می خوام که اون بلا رو سرت آوردم!!
- خواهش می کنم عزیزم دست خودت که نبود! خب حالا حاضر شو بریم!!

فردای اونروز لیو به مغازه اش رفت و اونجارو مثل روز اولش (قبل از اینکه مرلین با خاک یکسانش کنه) کرد! این بار دیگه همه چیز مرتب شده بود . همهء ویترین ها و وسایل درونشون رو چیده بود و مغازه اش تبدیل شده بود به یه جای با حال، زیبا و عالی برای خرید. بعد از اینکه کارش اونجا تموم شد و می خواست به خونه بره که یهو در مغازه دوباره مثل دفعهء پیش کوبیده میشه و اینبار هم مرلین دم دره ولی اینبار تنها نیست!
- نه دیگه!! اندفعه نمی ذارم این بلا رو سر مغازه عزیزم بیاری!!!
..................


چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
hide your heart under the bed love is a demon


Re: فروشگاه لوازم جادویی با مديريت كتي بل
پیام زده شده در: ۲۱:۵۵ پنجشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۸۵
#4
**خارج از نقش.... خیلی بی انصافیه که از طرف من اینطوری حرف می زنی!! ولی به هم می رسیم!

لیو که تازه از طلسم ننریی که مرلین رویش پیاده کرده بود خلاص می شد با عصبانیت از جاش بلند شد و به سمت مغازه اش رفت و تازه یادش اومد که اون لوازم آرایش مال خانم کتی بل بود نه مال اون.(که البته واضحه چون لیو هیچ آرایشی لازم ندارد!! )
مرلین خیلی وقت بود که از ترسش اونجا رو ترک کرده بود! که البته قبل از رفتن کاملا حصاب مغازه رو رسیده بود اما....اما لیو می دونست دقیقا باید چی کار کنه!!
فردای اونروز لیو مثل همیشه از خواب بیدار شد،لباسش رو پوشید و از خونه بیرون زد. بر عکس هر روز به مغازه می رفت اما سر راهش یه توقف کوتاه تو در کافی شاپ جن کوتوله! کرد، می خواست یه سر به دوست جدیدش بزنه!!
- به به ! سلام مرلین جوووون!! چطوری تو!؟!
- سلام...ام...مرسی. شما خوبین؟
- بله از لطفای شما!!!
- ام...خواهش می کنم. چه لطفی؟
- شما یه لحظه بیا بیرون عزیز تا بگم چه لطفی.
- چشم!
لیو در حالی که دست مرلینو که مثل یه بچه می لرزید محکم گرفته بود اونو به بیرون کشید و..
- خوب مرلین جان می خوام ببینم اگه شما اینقد قدرت داری چرا نمیای دوئل؟
- خوب آخه....، راستش...
- چیه جانم بگو..
مرلین تو ذهنش دنبال یه راهی می گشت که ترسش رو ماسمالی کنه به خاطر همین گفت:
- من یه خورده کسالت دارم تازگیها....آخه میدونی پیریه و این حرفا دیگه!!
- جدی؟! پس چطور می زنی مغازهء مردمو داغون می کنی کسالت نداری؟!؟
- خب حالا اگه شما اصرار می کنی فکر کنم یه دوئل بتونم دوام بیارم.
مرلین تو ذهنش فکر کرد: " یه دختر که بیشتر نیست! چیکار می خواد بکنه!؟"
- خب حالا کی باشه این دوئل؟! و کجا!؟
- الان و اینجا!
- الان!؟!؟!؟ اینجا!!؟
- بله مگه چشه!؟
-ام..نه...هیچی خوب پس شروع کنیم!
و آنها بعد از دست دادن و غیره شروع به دوئل کردند و قبل از اینکه مرلین بخواد به خودش بجنبه لیو اونو تبدیل به یه لاکپشت پیر کرده بود!!
- موهاهاهاها !! حالا می بینی کی ور می افته!!
لیو بعد از گفتن این حرف به سمت مرلین لاکپشتی رفت تا چوب دستیشو برداره اما یهو یه کپه بزرگ مو دید!
- این چیه؟!؟! یعنی...!؟ هاهاهاها!!!!!!!!!!! بچه انقدر پیره کلاه گیس میذاره!!
بعد در حالی که از شدت خنده به زور سر پا ایستاده بود چوبدستی مرلینو تو جیبش گذاشت و خود مرلین لاکپشتی رو در قفسی که ظاهر کرده بود و بعد به سمت یکی از مغازه های مو
رد علاقش به راه افتاد!
"مغازه حیوانات خانگی مورسی!"
- بله مرلین جون! اینم خونهء جدیدت! حالا نمی دونم کی از اینجا در می ری ولی منتظر می مونم که از اینجا در بیای تا تو دوئل بعدی شاید بتونی حداقل چوبدستیتو تکون بدی!!
و بعد از اینکه مرلین رو به صاحب مغازه که یه مشنگ کامل بود فروخت از اونجا خارج شد و به سمت مغازه اش به راه افتاد اما همین که دو قدم بر داشت.......


چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
hide your heart under the bed love is a demon


Re: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۶:۱۵ پنجشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۸۵
#5
1.ادامه نمایشنامه و بیان اینکه چه بلایی سر هدویگ اومد ؟! (15 امتیاز )

و اژدها گوله ای آتشین به طرف هدویگ روانه کرد ................

هدویگ که چشماش دو برابر اندازهء قبلی شده بود کپ کرد و نتونست تکون بخوره ! گراپ که دید هم بازیش داره تبدیل به مرغ سوخاری میشه با اژدهایی که سوارش شده بود به سمت هدویگ خیز برداشت و اون رو کنار زد! گلوله آتشین که با سرعت زیادی پیش میومد محکم به بدن اژدهای گراپ برخورد کرد. اژدها که خیلی عصبانی شده بود به سمت هاگرید و اژدهایش برگشت و با عصبانیت در حالیکه شاخهایش رو محکم جلوش نگه داشته بود به طرف آنها حرکت کرد. هر چقدر پیش می رفت سرعتش بیشتر می شد! هاگرید درمانده به اژدهایی که هر لحظه نزدیکتر می شد زل زده بود اما اژدهایش نه!! اژدهای هاگرید هم که شروع دعوا رو حس کرده بود ناخنهای تیزش رو بلند کرد و اونهم به سمت اژدهای گراپ شروع به حرکت کرد!! ناظران صحنه بعضی هاشون ترسیده بودند و بقیه شون با هیجان صحنه رو نگاه می کردند. هاگرید فریاد کشید:
- زود دور شید!! فرار کنید!! زود!؟!
همه سر در گم به هاگرید نگاه می کردند و نمی دانست چرا باید فرار کنند اما چون هاگرید خیلی جدی بود همه در حالیکه به اژدهاها نگاه می کردند،شروع به فرار کردند. اژدهاها هر لحظه به هم نزدیک می شدند و ناگهان..... بوم!! دو اژدها به هم بر خوردند کردند و هر کدام به چند متر عقب تر پرت شدند!!
هاگرید که زخمی شده بود با صدای آه مانند گفت:
- کلاس تموم شد! می تونین برین!
همه:

2.سه مورد از قوانین ژوییدیچ را وصف کنید ! ( 5 امتیاز

1.بازیکنان نمی توانند هیچ آسیبی به اژدهاها برسانند.
2.به جای گوی زرین از تخم اژدهای پرنده استفاده می شود.
3.در صورت شکسته شدن تخم اژدها بازیکنی که این کار را انجام داده اخراج و 50 امتیاز از آن تیم کم می شود!

4.دلیل ارزشی بودند پست رو بگید ! ( 5 امتیاز )

چون همه اتفاقات چرت و پرت بودند!

4. علت کم شدن 100 امتیاز از اسلایترین و اضافه شدن 100 امتیاز به گریفیندور چی بود ( 5 خط طنز ) ( 5 امتیاز )

چون هاگرید گریفیندوری است و امتیازات اسلیترین از گریفندور زیادتر شده!
***سوال آخرو حال نداشتم بنویسم اینو نوشتم که سوالا ناقص نباشند!


چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
hide your heart under the bed love is a demon


Re: فروشگاه لوازم جادویی با مديريت كتي بل
پیام زده شده در: ۱۳:۱۷ پنجشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۸۵
#6
- مرلیییییییییییییییییییییییییییییییییین! می خوای کبیر باش، می خوای صغیر!! بیا اینجا ببینم...! کجا با این عجله!؟ مگه این مغازه صاحاب نداره همینطور می ریزی می شکنی می پاشی بعدشم سرتو انداختی میری؟! ها؟!!؟ این همه زحمت کشیدم حالا تو.....!!!!!
لیو که از عصبانیت کم مونده بود مرلین کبیر رو به یه وزغ کنه (!)،در حالی که چوبدستیشو مثل شمشیر جلوش نگه داشته بود از مغازه خارج شد.
- ای پیر خرفت! حتما داری کور می شی چون می بینم که شیشهء عینکت شدیدا کلفته! ندیدی مغازمو عین گل تمیز کرده بودم!؟!؟ هان؟! ها!؟!؟!
مرلین کبیر که حالا واقعا ترسیده بود خواست غیب شه اما.....
- هه! فکر کردی میذارم به این راحتی بری؟!؟! نه خیر جانم! از این خبرا نیست!! من باید تکلیفمو با تو روشن کنم!! بیا اینجا ببینم....!
و یقه مرلین رو محکم چسبید!
- فکر کردی من از این دختر قرتیای تو خیابونم!؟!؟ فکر کردی بعد از این همه توهین می ذارم بری!؟!؟
عمرا...! زود معذرت بخواه!!!
مرلین به زور خودشو آزاد کرده بود که....


ویرایش شده توسط لیو تایلر در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۱۶ ۱۶:۰۴:۴۲

چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
hide your heart under the bed love is a demon


صاحب جدید!
پیام زده شده در: ۱:۰۹ چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۸۵
#7
- خب خانم تایلر، امیدوارم بتونین اینجارو بهتر از من بچرخونین و مثل من مجبور نشین بفروشینش!!
- من هم امیدوارم خانم کتی بل در ضمن لیو صدام کنین!
- لیو عزیز نمی دونی چقدر از فروختن اینجا ناراحتم آخه اینجا فبلا مال....
و خانم کتی بل شروع کرد به تعریف تاریخچهء مغازه! لیو بیچاره که چاره ای جز گوش کردن نداشت سعی کرد با فکر کردن به اینکه چقدر این مغازه می تونه تو زندگیش تاثیر خوب بذاره خودشو دلداری بده!
*بعد از یک ساعت!
- آره عزیزم و اینطوری بود که من مجبور به فروش این مغازه شدم! وگرنه همونطور که گفتم خیلی بهش دلبستگی دارم!
- بله خانم خانم کتی بل متوجه شدم! منم سعی می کنم تا جایی که می تونم خوب ازش مراقبت کنم!
و در حالی که داشت از خوشحالی بال در می آورد خانم خانم کتی بل را به بیرون بدرقه کرد!
-اوه! چقدر پر حرف!! حالا می تونم به مغازهء عزیزم برسم!
لیو که بعد از مدتها به آرزوی مغازه دار شدنش رسیده بود شروع کرد به تمیز کردن مغازه. با خودش فکر کرد:"وای!! اینم شد وضع!؟ حالا خوبه این همه دوسش داره که اینطوری نگهش داشته اگه دوسش نداش چی می شد!!؟"
تمام مغازه پر بود از تار عنکبوت،آشغال،گرد و خاک و ...! روی زمین غباری به طول 10 سانت نشسته بود! طوری که جای کفش های لیو و خانمخانم کتی بل کاملا معلوم بود! اول برای از بین بردن تار عنکبوتها از گرد گیر جادوییش استفاده کرد که همه اونها رو ناپدید می کرد! بعد هم برای از بین بردن غبارها با ورد جارو شو به حرکت در آورد و جارو شروع به تمیز کردن زمین کرد. بعد هم قوطی های رنگ رو باز کرد و همون ورد رو روی قلموی نقاشی پیاده کرد و بعد....به اتاق پشتی رفت و خوابید!!
وقتی از خواب بیدار شد همه جا تمیز تمیز شده بود! دیوارها برق می زدند و اثری از تار عنکبوتها نبود!
- وای چقدر خسته شدم!! تمیز کردنم سخته ها!!
حالا وقته چیدن وسایلش بود که توی اتاق پشتی بودن. اول از همه پوستر های جدید و شیکش رو به دیوار زد.
-این پوسترا حتما بچه هارو خر می کنه و رقیبامو از سر راه بر می داره!!
بعد هم میزکار جدیدش رو در گوشهء مغازه گذاشت!
-خوب ببینم دیگه چی کم داره...!؟ آها...!
و با چوب دستیش میز اندازه گیری رو توی یه گوشهء دیگه از مغازه جا داد. به طرفش رفت و با چوبدستی مترهای جادویی رو از جعبه در آورد و مرتب گوشهء میز چید!
بعد از اون نوبت به کمد رداها می رسید که اونم در کنار میز اندازه گیری جا داد!
-به به!اینم مغازهء گلم!
و به مغازه یک نگاه دقیق انداخت، در همین موقع ناگهان در محکم کوبیده شد ،به دیوار پشتش برخورد کرد و صدای شکستن چیزی به گوش رسید......


چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
hide your heart under the bed love is a demon


Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۲۳:۳۳ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۸۵
#8
1. طلسم های ممنوعه را نام ببرید و تاریخچه ی یکی از آنها را نام ببرید ! ( 7 خط ) 10 امتیاز
1.آواکاداورا (برای کشتن افراد)
2.کراسیاتوس کرس (شکنجهء شدید افراد)
3.امپریوس کرس ( فرد رو تحت کنترل می گیره)

امپریوس کرس
این طلسم توسط جادوگر غیر معروفی به نام لرد مامی کشف شده!
این جادوگر که یک مادر خیلی منظم و دیکتاتوری بوده از پس ادارهء بچه هاش بر نمی اومده. یه روز که دیگه از کارای بچه هاش کفری می شه به فکر این می افته که یه طلسم درست کنه و بچه هاشو اینطوری کنترل کنه. برای این کار اون چند تا بچه ماگل بیچاره رو می دزده تا طلسم ها رو روی اونها امتحان کنه که متاسفانه قدرت ماگل ها رو دست کم میگیره و توسط پلیس ماگل ها پیدا می شه. وقتی اونها محاصرش می کنن و چوب دستیشو می بینن بهش می گن :" هاهاهاهاها!! تو جادوگری! اگه راست می گی مارو طلسم کن. لرد مامی ام که به غیرتش بر می خوره میاد یه طلسم اجرا کنه که یهو یکی از بچه ها یه لگد بهش می زنه و اونوقت بود که طلسمی که می خواسته بگه رو اشتباهی تلفظ می کنه و...از شانس بد بچه هاش امپریوس کرس رو کشف می کنه. از اون به بعد بچه های اون تبدیل به بچه های فوق مثبت می شن و مامانای دیگم که اونها رو می بینن فکر می کنن خودشون اونطورین به خاطر همین هی به بچه هاشون سر کوفت می زنن و باعث می شن که بچه مثبتهای همینطور زیاد و زیاد تر شن....!



2 . روش اجرای ورد های غیر کلامی را نام ببرید ! ( 7 امتیاز )

برای اجرای ورد های غیر کلامی کافیست روی ورد مورد نظر تمرکز کرده و به چیز(یا کسی( که می خواهیم عمل روی آن انجام شود زل بزنیم و تا هنگام کامل شدن عمل ورد را در دل تکرار کنیم!




3.کدام یک از طلسم های ممنوعه دارای روش دفاع هستند نام برده ( 3 امتیاز )

امپریوس کرس. که برای دفاع باید ذهن را بر بیرون ببندیم.


4 . ولدمورت قصد دارد یکی از طلسم های ممنوعه را روی شما اجرا کند طلسمی که روش دفاع دارد به صورت نمایشنامه 10 خطی رول ) ( 10 امتیاز )

- به به! سلام ولدی جون چطوری تو؟!
لیو اینو گفت و رفت که ولدی رو بغل کنه اما همین که به ولدی نزدیک شد ولدی خودشو عقب کشید و گفت:
- من امروز برای شوخی و خنده نیومدم اینجا..!
- آره باشه!! مگه تو کار دیگه ایم بلدی؟
- لیو من اصلا شوخی ندارم.......
لیو که حالا کم کم داشت به موضوع پی می برد با خودش فکر کرد "منو که نمی کشه لازمم داره! شکنجه ام که نمیده، انقدر بی معرفت نیس ولی چون به طلسم های ممنوعه علاقه داره پس...."
صدای لیو یواش یواش با غلغلک وارد مغز لیو شد....خوب لیو عزیز! حالا دیگه نمی تونی از دستوراتم سر پیچی کنی!! مو هاهاها!! پس حالا برو و بکشتش!! آره درسته! عشق دیرینتو می گم!!!...ولی از اونطرف یه صدای دیگه اومد تو مغزش و گفت: داشتیم بی معرفت؟!؟ شوخی شوخی با مام شوخی..؟!....آره..با توام شوخی!!....آره!؟! حالا نشونت میدم!! جرئت داری بیا جلو...و دو صدا تو مغز لیو شروع به دعوا کردن!!! تق توق اوخ ..وای ولم کن!! غلط کردم!!..... درسته غلط زیادی کردی!!!
-باشه ولدی من فکر می کردم آدمی اما (با نیشخند) عمرا تو آدم شی!!
و لیو در حالی که ولدی با دهان باز نگاش می کرد غیب شد!


چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
hide your heart under the bed love is a demon


Re: در مقابل ولدمورت چه ميكنيد؟
پیام زده شده در: ۱۵:۱۸ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۸۵
#9
همینطور بهش زل می زدم بعد اگه می شد بهش می گفتم حالا که من قراره بمیرم پس لطفا یه ذره از خودت بگو سر در گم نمیرم!! مثلا اینکه چرا لیلی رو نمی خواستی بکشی و ... بعدم که می گفت خودمو می زدم به گریه و یهو.....اواکاد....


چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
hide your heart under the bed love is a demon


Re: اگه یهو یه لولوخرخره جلوت ظاهر بشه ،چه شکلی میشه؟
پیام زده شده در: ۱۲:۰۷ جمعه ۱۰ شهریور ۱۳۸۵
#10
میشه شکل.... نجینی!!


چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
hide your heart under the bed love is a demon






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.