**خارج از نقش.... خیلی بی انصافیه که از طرف من اینطوری حرف می زنی!! ولی به هم می رسیم!
لیو که تازه از طلسم ننریی که مرلین رویش پیاده کرده بود خلاص می شد با عصبانیت از جاش بلند شد و به سمت مغازه اش رفت و تازه یادش اومد که اون لوازم آرایش مال خانم کتی بل بود نه مال اون.(که البته واضحه چون لیو هیچ آرایشی لازم ندارد!!
)
مرلین خیلی وقت بود که از ترسش اونجا رو ترک کرده بود! که البته قبل از رفتن کاملا حصاب مغازه رو رسیده بود اما....اما لیو می دونست دقیقا باید چی کار کنه!!
فردای اونروز لیو مثل همیشه از خواب بیدار شد،لباسش رو پوشید و از خونه بیرون زد. بر عکس هر روز به مغازه می رفت اما سر راهش یه توقف کوتاه تو در کافی شاپ جن کوتوله! کرد، می خواست یه سر به دوست جدیدش بزنه!!
- به به ! سلام مرلین جوووون!! چطوری تو!؟!
- سلام...ام...مرسی. شما خوبین؟
- بله از لطفای شما!!!
- ام...خواهش می کنم. چه لطفی؟
- شما یه لحظه بیا بیرون عزیز تا بگم چه لطفی.
- چشم!
لیو در حالی که دست مرلینو که مثل یه بچه می لرزید محکم گرفته بود اونو به بیرون کشید و..
- خوب مرلین جان می خوام ببینم اگه شما اینقد قدرت داری چرا نمیای دوئل؟
- خوب آخه....، راستش...
- چیه جانم بگو..
مرلین تو ذهنش دنبال یه راهی می گشت که ترسش رو ماسمالی کنه به خاطر همین گفت:
- من یه خورده کسالت دارم تازگیها....آخه میدونی پیریه و این حرفا دیگه!!
- جدی؟! پس چطور می زنی مغازهء مردمو داغون می کنی کسالت نداری؟!؟
- خب حالا اگه شما اصرار می کنی فکر کنم یه دوئل بتونم دوام بیارم.
مرلین تو ذهنش فکر کرد: " یه دختر که بیشتر نیست! چیکار می خواد بکنه!؟"
- خب حالا کی باشه این دوئل؟! و کجا!؟
- الان و اینجا!
- الان!؟!؟!؟ اینجا!!؟
- بله مگه چشه!؟
-ام..نه...هیچی خوب پس شروع کنیم!
و آنها بعد از دست دادن و غیره شروع به دوئل کردند و قبل از اینکه مرلین بخواد به خودش بجنبه لیو اونو تبدیل به یه لاکپشت پیر کرده بود!!
- موهاهاهاها
!! حالا می بینی کی ور می افته!!
لیو بعد از گفتن این حرف به سمت مرلین لاکپشتی رفت تا چوب دستیشو برداره اما یهو یه کپه بزرگ مو دید!
- این چیه؟!؟! یعنی...!؟ هاهاهاها!!!!!!!!!!! بچه انقدر پیره کلاه گیس میذاره!!
بعد در حالی که از شدت خنده به زور سر پا ایستاده بود چوبدستی مرلینو تو جیبش گذاشت و خود مرلین لاکپشتی رو در قفسی که ظاهر کرده بود و بعد به سمت یکی از مغازه های مو
رد علاقش به راه افتاد!
"مغازه حیوانات خانگی مورسی!"
- بله مرلین جون! اینم خونهء جدیدت! حالا نمی دونم کی از اینجا در می ری ولی منتظر می مونم که از اینجا در بیای تا تو دوئل بعدی شاید بتونی حداقل چوبدستیتو تکون بدی!!
و بعد از اینکه مرلین رو به صاحب مغازه که یه مشنگ کامل بود فروخت از اونجا خارج شد و به سمت مغازه اش به راه افتاد اما همین که دو قدم بر داشت.......