هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۸:۴۲ چهارشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۸۶
#1
ویولتم هنگ نکنین!مرسی از نیلوفر عزیزم.

آقا جون تکلیف ما رو روشن کنین،یکی میگه پاشو برو شناسه بساز بیا فعالیت کن،یکی میگه باد به گوشم برسونه دوباره اومدی تو سایت حذف شناسه ات میکنم به کل و و و!

حرف شما چیه؟
ما هویت نداشته باشیم همه چی حله؟ما خودمونو پشت یه شناسه دیگه قایم کنیم حله؟عزیز من اگه ما میخواستیم بترسیم و جا بزنیم که از اول شروع نمیکردیم.
دو حالت داره:یا میخواید باز کنین یا نمیخواید.
اگه میخواید که باز میشه میره پی کارش اگر هم نمیخواید اینقدر طاقچه بالا نذازید که شناسه دیگه بسازید ولی نگین که شما همونایین.یعنی به روی مبارکتون نیاریم که ما دوباره قدم در این سایت خفن گذاشتیم و دوباره میخوایم به گند بکشیمش.
شما دارید خودتون رو گول میزنین یا ما رو؟!
واقعا از این مدیریت قوی لذت میبرم!وقتی خودتون هم نمیدونین با یه عده که اومدن انتقاد میکنن و حرف میزنن چیکار کنین و پشت سر هم بلاک میکنین چه انتظاری از یه کاربر تازه وارد دارید؟چه انتظاری از ناظر دارید؟میگین یکی با یکی دعواش میشه مدیر مقصره.نه،مدیر هیچوقت تقصیر نداره.همیشه این کاربره که گناهکاره و باید مجازات بشه.هرکی از شما طرفداری کنه کاربر منطقی و ماه و گلیه و هرکی بیاد انتقاد کنه دروغگو و مایه ننگ اجتماع جادوگرانه.
من کاربری نبودم که بخوام شلوغ کنم و نصف اینایی هم که شناسه دادن و در ادامه بلاک شدن همشون آروم بودن ولی به قولی آش اونقدر شور شد که صدای خان هم در اومد.
این شناسه که بلافاصله بلاک میشه میدونم،شناسه های ما هم که قرار نیست باز شه اینم میدونم،ولی اینو بدونین این مدل سایت داری نیستش برادر من!این راه و رسمش نیست.

میگید ما هیچ کدوم مدیر نبودیم و اگه مدیر بشیم مثل چی میمونیم تو گل،ممکنه که ما سابقه مدیریت نداشته باشیم ولی حداقل کاری که بلدیم بکنیم اینه که حرف همه رو بشنویم و به خط به خط اعتراضا جواب بدیم و فقط قسمتی رو که خوشمون میاد و عشقمون میکشه رو جواب ندیم.این کاریه که دقیقا شما دارید میکنید.آقا حرف من غیر منطقیه؟!بیا بگو.به جای این که تند تند بلاک کنی بیا بگو بابا ویولت داری چرت میگی به این دلیل این دلیل و این دلیل.ملت هم که بلانسبت خر نیستن.میفهمن چی غلطه و چی درسته.همه که اشتباه نمیکنن.

خوبه گاهی هم آدم به جای این که از موضع هجومی بیاد جلو،یه نگاه منصفانه به خودتون بندازید و ببینین چیکار کردین که صدای این همه آدم در اومده.باور کنین سخت نیست.


آفرین به این نظم و انضباط!آفرین به این دیسیپلین!سایت خاله بازی نیست.هنوز نیست.ولی خواهد شد.اصلا تصمیم ندارم بگم چون این و این و این رو بلاک کردین که فلان بودن و بهمان بودن و باید قانون در موردشون تفاوت میکرد و از اینجور چیزا.بلکه به خاطر این که دارید خودتون به کاربرا آموزش میدید.

مرسی از آموزش جامعتون مدیران عزیز سایت!

دیگه حرفی ندارم.

پ.ن:ققی جون از آب گل آلود ماهی میگیری قربونت برم؟! بحثو چرا میپیچونی؟!


سکوتم از هر فریاد گویاتر است...


Re: فکر میکنید بچه هاتون هم در آینده از هری پاتر خوششون بیاد؟
پیام زده شده در: ۲۲:۴۷ یکشنبه ۱۱ آذر ۱۳۸۶
#2
به نظر من ،نه.
خب طبیعیه . تو هر دوره ای یه چیزی مد میشه و همه میرن دنبالش.البته ماها (مثلا ما) به خاطر مد بودن نبود که رفتیم دنبالش.
بعدشم ،الان جادو یه چیزیه که می دونیم وجود نداره.درست.اما خوندن راجع بهش برامون جالبه.ممکنه برای نسل آینده یه چنین داستان هایی کاملا مسخره باشه!
و مطمئنا در زمان خود اونا یه کتابی هستش که خودشون بپسندن.
در کل حتی اگه خوششون بیاد ، یه عده ای و در یه سن خاص.


سکوتم از هر فریاد گویاتر است...


Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۸:۱۷ شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۸۵
#3
1. خون اسب تک شاخ با چه هدفی مصرف می شود ؟ (14+)
معمولا استفاده خون این موجود کار بسیار زشتی به حساب میاد و یه انسانه عاقل اصلا چنین کاری نمی کنه،اما دلیلش...
برای عمر جاودان.یعنی با استفاده ی مداوم طرف نمی میره و خب یه ویژگیه خوب به حساب میاد.الباته از مرگ زودرس جلوگیری
می کنه و اکه یکی داره میمیره ، نمیمیره ! اما کار نا پسندیه.
2. یک خاصیت از موی اسب تک شاخ را بنویسید ؟ ( 3 مورد هر مورد 2 امتیاز ) ( 6+)
موی تک شاخ بیش تر برای ساختن چوب دستی کار برد داره و معمولا بهترین انواع چوب دستی از موی تک شاخ هستن
که البته بسیار کم یاب بوده و قیمت بسیار بالایی داره واسه همینه که همه کسی اونو ندارن.
توی ساختن بعضی معجونا خیلی استفاده میشه که البته انواع مصنوعی اون هم وجود دارن که نتیجه ی خوبی نداره.
3. اسب تک شاخ در کدام یک از مناطق زیر زندگی میکند ؟ (10+)
الف) جنگل ها ب ) برکه ها ج ) رودخونه ها د ) مورد الف و ب


سکوتم از هر فریاد گویاتر است...


Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۲۱:۵۰ شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۸۵
#4
سلام خسته نباشید.
من می خواستم که شناسم بسته شه.البته از یکی پرسیدم گفت واسه رفتن از ایفای نقش باید تو لیست انتظار بگم.از اون جایی که من خیلی حرف گوش کنم (!) اینجا گفتم.
دلیلشم اینه که شاید با یه شناسه ی جدید بعدا بیام.
خیلی ممنون میشم اگه این کار سریع تر انجام بشه.
(و ببخشید اگه جاش این جا نبود.)

" مادام مالکین"

شناسه ها بدون دلیل در سایت بسته نمیشن.شما هر وقت اومدی و یه شخصیت جدید گرفتی میتونی با این شناست برای مدیران بلیت ارسال کنی تا این شناسه شما بسته بشه...ممنون


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۵/۱۱/۲۱ ۲۲:۳۴:۳۸

سکوتم از هر فریاد گویاتر است...


Re: خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۱۲:۴۴ پنجشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۵
#5
وقتی سؤالات بر روی ورق هایی در جلوی دست همه نوشته شدند مادام مالکین چوبدستی خود را به طرف ورقی گرفت که سؤالات در آن بود و زمزمه کرد: ارذهنیسیویوس
و جلوی هر سؤال پاسخ ها نوشته شد:

1- چگونه میتوانیم بسیار سریع چفت شویم؟
برای این که بتونیم سریع چفت بشیم،احتیاج به قدرت تمرکز بسیار بالایی داریم که این کار خیلی هم ساده نیست و با تمرین های متوالی بهتر میشه.
هم چنین می بایست قواعد و نکات انجام کار را با سرعت انجام دهیم و این امر تنها با داشتن حواس جمع امکان پذیره،از دیگر نکاتی هم که مارا در این امر دشوار یاری می کنه درست انجام دادن و اجرای مو به موی تمام اون 3 نکته هستش.

2- چرا استرجس و جرج بیش تر از همه موفق بودند؟
در مورد جرج به دلیل این که از کار گذشته ی خودش احساس ندامت و پشیمانی می کرد و با این کار قصد داشت دل پروفسور رو یه جورایی به دست بیاره و خودی نشون بده.
استرجس هم به خاطر هوش ذاتیش بود که خیلی سریع این کار ها رو یاد گرفت و تونست به درستی اجرا کنه


سکوتم از هر فریاد گویاتر است...


Re: كلاس نجوم و اختر فيزيك
پیام زده شده در: ۲۲:۵۸ دوشنبه ۱۸ دی ۱۳۸۵
#6
1-چند سال طول ميكشد تا راه شيري يكبار به دور خود بچرخد؟
225 میلیون سال
2-كدام يك سحابي نيست؟
الف-جادوگر
ب-پروكسيما
ج-رزت
د- خرچنگ
3-يكي ديگر از بزرگترين كهكشانها به جز راه شيري كدام است؟
الف-بچه غورباقه
ب-كلاه مكزيكي
ج-آندرومدا
د-انسلادوس
4-يك سال نوري برابر 36/9 تریلیون كيلومتر است.
5-كدام يك كهكشان است؟
الف-بومرنگ
ب-پوست روباه
ج-رنگين كمان نور ها
د-آندرومدا
6-كدام يك سحابي است ؟
الف-چشم گربه
ب- كاج
ج-درخت كريسمس
د-هر سه مورد
7-قطر راه شيري هزار سال نوري است .
8-كدام يك كهكشان است ؟
الف-پيله
ب-سر اسب
ج-گردونه آتش
د-رو - مارافساي
9-كهكشانها به 3شكل اساسي ديده مي شوند. آن 3 شكل را نام ببريد؟
گردالویی ! مثل بومرنگ - دوار


ویرایش شده توسط مادام مالكين در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۱۸ ۲۳:۱۵:۴۵
ویرایش شده توسط مادام مالكين در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۱۸ ۲۳:۲۱:۳۳

سکوتم از هر فریاد گویاتر است...


Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۰:۳۵ یکشنبه ۱۰ دی ۱۳۸۵
#7
می دونین چیه؟ خب نه ! از کجا باید بدونین! الآن خودم میگم. چون سئوال اولش یه کم سخت بود از دومی شروع کردم ! :
2.چگونگی ايجاد رشته­های سياه بين گروه­هاي استفاده کننده از طلسم­هاي سياه
این خیلی راحته فقط به خاطر این که یه خورده پیچونده شده سخت به نظر میاد! (حالا خوبه خودم اشتباه بگم!)
به نظرم از طریق علامت شومی که رو دستشون داغ شده !
قضیه از این قراره که وقتی ولدی به قدرت رسید روی دست همه ی مرگ خوارا یه علامت داغ کرد که البته کارشو بی خودی انجام نداد
واسه این بود که هر وقت خواست خیلی راحت و بدون این که دیگران خبر دار شن بتونه باهاشون رابطه بر قرار کنه یا احضارشون کنه.
هر وقت ولدی دستش رو روی علامت میذاشت علامت بقیه مرگ خوارا پر رنگ می شد و می سوخت.
حالا می رسیم به سئوال 1 .شرمنده که یخرده....نه یه کم بیش تر ...بده
1.چگونگی به وجود آوردن اولين طلسم سياه توسط مرلين

شما گفتین که مرلین بود که اولین بار این کار رو انجام داد پس کسی هم که اینارو اختراع کرده خودش بوده (چه قد اندیشه به خرج دادم!).
یه روز مرلین نشسته بود...نه...وایستاده بود.داشت با زنش دعوا می کرد . تو این گیرو دار هر چی طلسم بلد بود اجرا می کرد اما زنش هم
اونارو بلدبود و یه جورایی ضد طلسم هاشون رو اجرا می کرد.

در نتیجه مرلین هر چی قیافه می گرفت زنش میزد تو زغش .و از اون جایی که مردانگیش
اجازه نمی داد هی سعی می کرد که یه کاری بکنه.این دعواها خیلی زیاد بودن واونم همیشه در حال اندیشه
بود تا این که یه موقع دید که نمی تونه این وضع رو تحمل کنه و یه هویی زد به سرش و یه چیزی بلغور کرد!
غافل از این که این کارش باعث شداعدام بشه چون بالاخره اون زمان هام یه گروه دفاع از حقوق زنان وجود داشته دیگه !
این گونه شد که جادوی سیاه بین مردم رواج پیدا کرد .


ویرایش شده توسط مادام مالكين در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۱۰ ۰:۴۰:۵۵

سکوتم از هر فریاد گویاتر است...


Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۲۰:۱۵ شنبه ۹ دی ۱۳۸۵
#8
دوئل آدم نیست .یعنی می تونست باشه ....ولی الان نیست!آخه اگه آدم بود میومد آدمارو این طوری به جون هم بندازه؟ هان؟؟(چی گفتم اصلا خودمم نفهمیدم )
حالا میشه از دو نظر روش بحث کرد :
آدم هست : ایشون همون آقای نوبله بعد از این که دینامیت رو اختراع کرد از هرس این که بعضیا ازش بد استفاده کردن
با خودش دوئل کرد که در نتیجه یه هو این وسط جایزه ی نوبل درست شد و...که خود یک بحث جداگانس و در این محفل نمی گنجه.
(یه خورده...نه دو سه خورده قاطی پاتی شد ! مهم نیست...یعنی هستا ولی ولش کن )
آدم نیست: در این صورت میشه گفت که خری گاوی چیزی بوده یام که هر دوش با هم که البته تا کنون چنین موجودی
وجود خارجی نداشته.ولی بنا به فرض فیثاغورث میشه گفت که با جمع دو وتر این مثلث (کدوم مثلث؟؟! ) میشه یه خر گاو نشان
یا یه گاو خر نشان یا یه نشان گاو و خر یا...ساخت


بسه؟؟ اگرم نیست به بزرگیه خودتون ببخشید


سکوتم از هر فریاد گویاتر است...


Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۲۲:۰۳ جمعه ۸ دی ۱۳۸۵
#9
سلام .غرض از مزاحمت می خواستم از طرف ویولت بودلر بگم که تا چند روز نمیتونه بیاد به سایت
و از اون جایی که خیلی حرف گوش کنه (چون من 100 دفعه گفتم به خاطر 2 _3 روز کسی رو بیرون نمیندازن )

به من گفت که واسه ی 3 الی 4 روز مرخصی بگیرم.

با تشکر



ویرایش هری پاتر:

آخ جون و این پست نشون دهنده جنم مدیران سایته. به ایشون بفرمایید: بعدا


ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۹ ۰:۳۹:۲۳

سکوتم از هر فریاد گویاتر است...


Re: اعضــــاي محفل!........از جلو نظام!
پیام زده شده در: ۱۹:۴۱ جمعه ۲۴ آذر ۱۳۸۵
#10
پوست تمساح
مادام مشغول چیدن رداهایی که تازه رسیده بودن در قفسه ها بود ، ردا های ریش ریش پسرونه و رداهای تنگ دخترونه که مورد استقبال تمام جادوگرها و ساحره های نوجوان قرار گرفته بود که یک دفعه در مغازه باز میشه و زنگوله بالای در شروع به نواختن می کند ، مادام مالکین ردای قرمزی که در دست اش است را به روی پیش خان رها می کند و به سمت در می آید : سلام ، خوش .....
حرف مادام از هیبت مردی که در چهار چوب در ظاهر می شود نیمه تمام می ماند ، مردی با قامت متوسط ، چشمانی خونین رنگ و سرکچل . به داخل راهروی باریک مغازه می آید و پشت سرش نوکرش ریشو وارد می شود . کمی مغازه را نگاه می کند و بعد با صدایی سرد و بی روح می گوید : خوبه ، زیاد تغییر نکرده ، حالت چطوره مادام و بعد خنده ای تصنعی و خشک بر لبانش نقش می بندد .
مادام مالکین که حسابی دست و پاش رو گم کرده به تته پته می افتد : مـ .. مـ .. مر ..مر سی ... لـ .. لـ ..لرد .
لرد به سمت نزدیکترین صندلی میرود و خودش را به روی آن ول می کند ، دستش را بالا می آورد و سپس رو به ریشو علامت می دهد که صحبت کند . ریشو خیلی سریع خودش را جمع و جور می کند ، آب دهانش را قورت میدهد و سپس می گوید : ارباب ، لرد سیاه ، کسی که معنی واقعی ترس را به دنیا نشان داد .... تعظیم بلند و بالایی به لرد می کند و ادامه می دهد .... از تو بندهء حقیر می خواهد که برایشان ردایی از جنس پوست اژدها بسازی .
مادام مالکین که بسیار تعجب کرده بود و کمی به محیط مسلط شده بود با ترس گفت : لرد سیاه .... این لباس را برای چه کاری می خواهند ؟
لرد از جایش بلند شد و گفت : به تو ربطی نداره .... سپس یک کیسه گالیون را روی میز گذاشت .... چهار روز دیگه ریشو میاد ازت میگیره .... سپس چوبدستی اش را بیرون می آورد و با تکان چوبدستی خودش را غیب می کند .
حال مادام تک و تنها در مغازه است ، با دهانی باز به کیسه گالیون نگاه می کند در دلش احساس بدی دارد می خواهد به کسی اطلاع دهد ولی از طرفی می ترسد زیر نظر باشد برای همین زودتز از همیشه مغازه را تعطیل می کند و کیسهء گالیون را بر میدارد و به سمت خانه میرود .
دیاگون – خانه مادام مالکین
خانه بسیار مرتب و شیک است ، مادام بر روی یک صندلی راحتی که جلوی شومینه است نشسته و فکر می کند باید چه کار کند ؟ ولدمورت این لباس را برای چه می خواهد ؟ جانش مهم تر است یا زندگی با ترس ؟ و هزاران سوال دیگر که مثل برق از ذهنش می گذرند .
مادام از جایش بلند شد و به طرف عکس جدش رفت : به نظرت چی کار کنم ؟
جدش پیرمرد خوش لباسی بود که یک متر به گردنش انداخته بود ، کمی ردایش را تکان داد و گفت : لباس را بدوز عزیزم .
مادام کمی به فکر فرو رفت و تصمیم گرفت اینکار را بکند .
دیاگون – ردا فروشی
کسی در مغازه نیست ، مادام برای اینکه می دانست امروز ولدمورت می آید تصمیم گرفت در مغازه باشد ولی پشت شیشه بزند تعطیل است . همه چیز مرتب و کنترل شده است جعبه ای بزرگ بر روی پیش خان قرار داد . محتویات جعبه یک ردا از جنس پوست است . مادام در فکر فرو رفته و سکوت سنگینی بر مغازه حاکم این سکوت با ورود ولدمورت میشکند . زنگوله بالای در به صدا در می آید بوی گندی همه جا را پر می کند این بو دفعه قبل نبود ، پشت سر او ریشو وارد می شود و در را می بنند .
ریشو به سمت مادام که باز ترسیده است می آید : ردا آماده است ؟
مادام به نشانهء تایید سرش را تکان می دهد .
ولدمورت لبخندی خشک و گشاد میزند ، صورتش از همیشه شیطانی تر است و خودش اینبار می گوید : لباس را بده .
مادام از روی پیشخوان بسته را می آورد و به ریشو می دهد . ریشو درش را باز می کند تا از صحت محتویات آن مطمئن شود و بعد می گوید : ارباب درست است و بعد هر دو غیب می شوند .
مادام از کار خود بسیار خوشنود است لبخندی میزند و سپس به خانه باز می گردد تا بعد از انجام یک کار سخت بخوابد .
قبرستان لیتل هنگلتون ......
ولدمورت لباس پوستین را به تن کرده و در مقابل چشمان مرگخواران ایستاده : من امروز ، با قدرتی دیگر آمدم حالا با این لباس می توان به دروازه های جهنم بروم و مردگان شیطانی را خود بیاورم .
مرگخواران شروع به تشویق ارباب خود می کشند .
لرد ولدمورت دستانش را بالا می آورد و شروع به ورد خواندن می کند سایه شومی بر صورتش نقش بسته و سپس روزنه ء نوری قرمز در هوا ایجاد می شود هر لحظه بزرگتر می شود در نهایت اینقدر بزرگ می شود که یک انسان بتواند از بگذرد سپس ولدمورت به داخل آن میرود و در میان انواری از نورهای قرمز ناپدید می شود .
چند دقیقه بعد ولدمورت به صورت از دریچه بیرون می آید و آن را می بندد همه بدنش سرخ شده و بعضی جاهای آن سوخته است از خشم فریادی میزند و چند طلسم به سمت دم باریک روانه می کند .
محفل – محل گردهمایی نیکان .
مادام مالکین در آشپزخانه نشسته است رو به رویش دامبلدور ، هدویگ و پادمور نشسته اند . مادام مالکین ماجرا را تعریف می کند وقتی صحبت اش تمام می شود هدویگ می پرسد : هو هو لباس رو دوختی و دادی بهشون ، فکر کنم بدبخت شدیم .
مالکین : اما ...
پادمور حرفش را قطع می کند : آلبوس چیکار کنیم .... رویش را به سمت مادام بر می گرداند ... آخه چرا به ما چیزی نگفتین .
مادام : بذارید حرفم رو تموم کنم ... من به جای پوست اژدها از پوست تمساح استفاده کردم ، چون این دو تا پوست خیلی نزدیک به هم هستن ولی قدرت جادویی همدیگر رو ندارن .
خنده ای بر صورت هر سه جادوگر حاضر می نشیند وحضار برای هوش مادام دست میزنند .


پست بدي نبود ولي شرايط تاييد شدن رو نداشت ....
1.پستت زياد سفيد نبود
2.غلط املايي به شدت داشتي
3.داستانت قوي تر هم ميتونست باشه!!!
در نوبت هاي بعدي به اين چند تذكر دقت داشته باشي مطمئنا تاييد خواهي شد
تاييد نشد
موفق باشي
استرجس پادمور


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۵/۹/۲۴ ۲۰:۵۴:۱۸
ویرایش شده توسط مادام مالكين در تاریخ ۱۳۸۵/۹/۲۵ ۶:۵۷:۴۱

سکوتم از هر فریاد گویاتر است...






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.