خب من یه پیشنهاد دارم. حتما تا به حال گذارتون به سایت... خب الان اگه اسم سایتش رو بگم میگید تبلیغات حذف میکنید.
یه سایت فانتزی زدند که ایفای نقش داره ولی به سبکی کاملا جدید و متفاوت: به این صورت که موقع معرفی شخصیت تو گروهها هاگوارتز نمیرین. بلکه به یکی از چهار گروه جادوگران، اشباح، شیاطین، اسطورهها خواهید رفت. این چهار گروه در حال مبارزه با یکدیگر هستند. جدول امتیازاتی برای آنان منظور شده است. بحث مبارزات افسانهها نیز وجود دارد که مانند کوئیدیچ تشکیل گروه داده و مبارزه میکنیم. مسابقات نمایشنامه نویسی برگزار میگردد و گروهها در آن مبارزه می کنند.
بعد از گروه بندی میتوانید در ایفای نقش نیز ثبت نام کنید و به ایفای نقش هری پاتر، دلتورا، داررن شان، دموناتا بپردازید. همچنین انجمنهایی برای بحث وجود دارند: افسانههای انگلیس، آمریکا، افسانههای کهن ایرانی.
در کل فضای مناسبی به وجود آمده است. حال من پیشنهاد میکنم با مدیر این سایت گفتگویی بکنید شاید راضی شدند و توانستید از طرحشان در آینده سایت کمک بگیرید.
برای گرفتن آدرس این سایت پیام شخصی بزنید (فقط مدیران)
[c
سلام بالاخره چند تا از سانسور های ترجمه کتاب هفت را پیدا کردم. توی هر کدوم گزینه یک چیزیه که مترجم ترجمه و سانسور کرده و گزینه دو سانسور نشده ی گزینه یکه:
فصل هفتم/ وصیتنامه آلبوس دامبلدور
در قسمتی که جینی هری را برای دادن هدیه تولد به اتاقش می بره جایی نوشته شده:
1.(جینی زمزمه کرد: «نقطه روشنی که انتظارش رو می کشیدم همین جاست.» جینی تنها چیز واقعی در دنیای هری بود. /در پشت سرشان با صدای بلندی باز شد.)
2.(جینی زمزمه کرد: «نقطه روشنی که انتظارش رو می کشیدم همین جاست.» و بعد هری را بوسید. به شکلی که هرگز او را نبوسیده بود و هری هم او را می بوسید و این کار چنان ذهن هری را از هر چیزی پاک کرد که ویسکی آتشین هرگز نمی توانست این کار را بکند. جینی تنها چیز واقعی در دنیای هری بود. احساس کردن او, با یک دست روی پشتش و دست دیگر درون موهای بلندش و بوی خوب موهایش... /در پشت سرشان با صدای بلندی باز شد و آن دو به سرعت از هم جدا شدند.)
واقعا این هم سانسور رو آدم نمی دونه چی کار کنه. چند پاراگراف بعد در مکالمه ای که رون با هری داره رون در یکی از گفتگوهایش می گوید:
1.(-آره اما الان دوباره باهاش خلوت کردی و این باعث می شه که دوباره امیدوار بشه.)
2.(-آره اما الان شروع کردی به بوسیدنش و این باعث می شه که دوباره امیدوار بشه.)
فصل هشتم/ مراسم عروسی
ویکتور کرام در مورد زینوفیلیوس لاوگود سوال می کنه و رون بعد از پاسخ رو به هرمیون می گه:
1.(-بیا بریم.)
2.(-بیا بریم برقصیم.)
در چند صفحه که هری با ویکتورکرام همچنان حرف می زد آمده:
1.(او -هری- به لونا, که هنوز به تنهایی وسط سالن بود و دستانش...)
2.(او به لونا که همچنان تنها می رقصید و دستانش...)
چند پاراگفراف بعدتر ویکتور کرام از هری در مورد جینی سوال می کنه و هری در جواب می گه:
1.(-بله, با کسی نامزده...)
2.(-بله, اون دوست پسر داره...)
و پشت بند آن ویکتور کرام جواب میده:
1.(-ایده اینکه یک بازیکن بین المللی کوئیدیچ باشی چیه اگه مورد توجه نباشی؟)
2.(-وقتی همه دخترای خوشگل گرفته شده باشند, دیگه بازیکن بین المللی کوئیدیچ بودن بع چه درد می خوره؟)
پاراگراف بعدی هری بعد از گرفتن ساندویچ سعی می کنه رون را پیدا کنه و در مورد گرگورویچ باهاش حرف بزنه ولی...
1.(ولی رون در وسط سالن با هرمیون بود.)
2.(ولی رون در وسط سالن رقص با هرمیون می رقصید.)
چند پاراگراف بعد دو مورد فرد و جرج داریم:
1.(فرد و جرج مدتها پیش به همراه دخترخاله فلور رفته بودند؛)
2.(فرد و جرج مدتها پیش به همراه یک جفت از دختر خاله های فلور در تاریکی ناپدید شده بودند؛)
پاراگراف بعدی هری در حال فرار از دست عموی رون است در متن اصلی آمده عموی مست رون و در ترجمه یکی از عموهای رون ترجمه شده است.
فصل سی و یکم/ نبرد در هاگوارتز
جایی که هری, رون و هرمیون به دنبال نیم تاج هافلپاف به پشت در اتاق ضروریات آمده اند و رون می گه که باید جن های خونگی آشپزخانه را فراری بدهیم:
1.(داندانهای باسیلیسک در دستان هرمیون رها شدند. هرمیون به طرف رون دوید. رون دندانها و و چوب جارویی که گرفته بود انداخت.)
2.(داندانهای باسیلیسک در دستان هرمیون رها شدند. هرمیون به طرف رون دوید و لبان رون را بوسید. رون دندانها و و چوب جارویی که گرفته بود انداخت و با تمام احساس این حرکتش را پاسخ گفت طوری که پاهای هرمیون بلند شد.)
و در پاراگراف بعدی گفته شده: 1.(همچنان کنار یکدیگر بودند) که درستش می شه: 2.(یکدیگر را محکم تر بغل کردند.)
در پاراگراف بعدی:
1.(رون و هرمیون از کنار هم جدا شدند.)
2.(رون و هرمیون از هم جدا شدند اما هنوز دستانشان را دور هم انداخته بودند.)
فصل هشتم/ مراسم عروسی
ویکتور کرام در مورد زینوفیلیوس لاوگود سوال می کنه و رون بعد از پاسخ رو به هرمیون می گه:
1.(-بیا بریم.)
2.(-بیا بریم برقصیم.)
در چند صفحه که هری با ویکتورکرام همچنان حرف می زد آمده:
1.(او -هری- به لونا, که هنوز به تنهایی وسط سالن بود و دستانش...)
2.(او به لونا که همچنان تنها می رقصید و دستانش...)
چند پاراگفراف بعدتر ویکتور کرام از هری در مورد جینی سوال می کنه و هری در جواب می گه:
1.(-بله, با کسی نامزده...)
2.(-بله, اون دوست پسر داره...)
و پشت بند آن ویکتور کرام جواب میده:
1.(-فایده اینکه یک بازیکن بین المللی کوئیدیچ باشی چیه اگه مورد توجه نباشی؟)
2.(-وقتی همه دخترای خوشگل گرفته شده باشند, دیگه بازیکن بین المللی کوئیدیچ بودن بع چه درد می خوره؟)
پاراگراف بعدی هری بعد از گرفتن ساندویچ سعی می کنه رون را پیدا کنه و در مورد گرگورویچ باهاش حرف بزنه ولی...
1.(ولی رون در وسط سالن با هرمیون بود.)
2.(ولی رون در وسط سالن رقص با هرمیون می رقصید.)
چند پاراگراف بعد دو مورد فرد و جرج داریم:
1.(فرد و جرج مدتها پیش به همراه دخترخاله فلور رفته بودند؛)
2.(فرد و جرج مدتها پیش به همراه یک جفت از دختر خاله های فلور در تاریکی ناپدید شده بودند؛)
پاراگراف بعدی هری در حال فرار از دست عموی رون است در متن اصلی آمده عموی مست رون و در ترجمه یکی از عموهای رون ترجمه شده است.
فعلا دیگه حوصله ندارم بگردم ولی هر وقت که سانسور جدیدی پیدا کردم حتما توی همین پست می ذارم. سانسورهای زیاد دیگه ای بود که لازم نمی دیدم بنویسم, مثلا به جای مشروبات نوشته بودند نوشابه. پس منتظر باشید.
در ضمن نوبت شما هم هست: شما هم ادامه این سانسورها را پیدا کنید تا به صورت یه مقاله کامل بفرستیم تو سایت.
[c
بالاخره انتظارها به پایان رسید و هفتیم و آخرین جلد از سری کتاب های هری پاتر آمد. در ایران با ترجمه های گوناگون گروهی مواجه شدیم و در کمتر از یک ماه ترجمه خیلی از مترجمین به صورت کتاب چاپ شد و حتی ترجمه بعضی ها به چاپ دوم و سوم رسید. ترجمه پر طرفداری هم در هفتم همین ماه منتشر می شود.
حال علاقه مندان به خرید ترجمه بر سر چند راهی قرار گرفته اند که کدام ترجمه را بخوانند؟ بعضی ها بدون سانسور ترجمه می کنند ولی خوب ترجمه نمی کنند و بعضی خب ترجمه می کنند ولی سانسور می کنند. کلا در بین این همه ترجمه مشکل می شود انتخاب درستی کرد. حتی بعضی ها به ترجمه های گروهی راضی می شوند و این ضرر بزرگی به مترجمان ایرانی می زند.
در کل تیتر تاپیک موضوع بحث را می رساند. بزرنید ببینم چی کار می کنید.
[c
نقل قول:
آرتور ویزلی نوشته:
نقل قول:
رباستین لسترانج نوشته:
نقل قول:
رباستین لسترانج wrote:
یه مجوز می خواستم برای کتاب هفت را با ترجمه کی بخریم؟
این تاپیک می تونه تاپیک خوبی باشه، اما فکر می کنم الان برای زدنش خیلی زود باشه.
چون هنوز خیلی تا چاپ کتاب 7 مونده و تنها اسمش به طور رسمی اعلام شده، بنابراین فکر کنم در خواست مجوزتتو اگر چند ماه دیگه بدی، خیلی بهتر باشه.
با تشکر
رومسا
من برای «کتاب هفت را با ترجمه چه کسی بخریم؟« خواسته بودم
دوبار تا حالا درخواست دادم و هر دفعه گفتید زوده.
حالا فکر کنم وقت مناسبی باشه.
مجوز می دهید؟
فکر نمیکنی یه کم زوده؟؟ چون هنوز کتاب انگلیسی هم منتشر نشده.
به هر حال صبر کن تا کتاب فارسی بیاد بعد اینو بزن.
خیلی عذر می خوام, این دفعه چندمه که مجوز می خوام. چون دیگه کتاب اومد و مال یه مترجم شنبه می یاد و ترجمه های گروهی هم کامل شدند.
آیا مجوز می دهید؟
فعلا که صاحبش نیست... بزن تاپیک رو تا بعد ببینیم چی میشه.موفق باشی
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲ ۱۷:۲۲:۳۶
[c
لرد کمی جلو آمد و مستقیم روبروی سلستینا ایستاد. سلستینا نفس سرد لرد را بر روی صورتش احساس می کرد.
لرد: من از اولش هم می دونستم که تو رو نباید بفرستم.
قلب سلستینا در پشت میله های زندان سینه اش به شدت می تپید.
لرد: می دونی ما می تونستیم از اون هم استفاده کنیم؟
طپش قلب سلستینا تند تر شد.
لرد: می دونی الان همه رفتند که اونو نجات بدن.
اخم های سلستینا به خاطر تعجب کمی در هم رفت.
لرد: پرسی الان در خطره و به نظر من تو [داد می زند] مسئولش هستی.
سلستینا نفسش را خالی کرد: اما ارباب
لرد: خفه شو. من حتی می دونم که آمبریج رو کشتی.
سلستینا: اما ارباب اون می خواست جیغ بزنه و همه رو خبر کنه.
لرد: یعنی تو نمی تونستی دهنش رو ببندی؟ ما الان نیمفادورا رو می خوایم و پرسی که گرفتار شده.
سلستینا: یک لحظه اجازه بدید ارباب.
سلستینا برگشت و ...
[c
آه... من بايد افسوس بخورم.
در مدت مدت طولاني كه در سايت بودم تنها بودم.
نه آشنايي.
نه ياري.
تنها كسي كه تو سايت مي شناسم پرسي ويزليه.
[c
نقل قول:
رباستین لسترانج نوشته:
با خدمت لرد تاريكي (ع).
مجوزي مي خواستم.
مجوزي از انتهاي سياهي.
مجوزي براي شادي روح سالازار اسلايترين.
مجوزي بده به من براي
«راهپيمايي روز 13 نوامبر»
در اين روز مرگخواران براي مبارزه با سپيدي به راهپيمايي با شكوهي دست زدند.
حال اين راهپيمايي بايد به عرصه ي نمايشنامه درآيد.
درود
خیلی ممنون که به درخواست من رسیدگی می کنید. سپاسگزارم ارباب
میشه بیشتر توضیح بدی
در ضمن این چه سودی داره؟شما میتونید این کار رو در تاپیک هایی که هست انجام بدید!
در کل بیشتر توضیح بدی بهتره
در ضمن لرد رفته!!!یک نکته هم من بگم... آقا تاپیک اصلاً خوب در نمیاد!هم واسه اینکه یک سوِه توشه و هم میشه این طرح رو روی تاپیک های دیگه اجرا کرد
ویرایش شده توسط تئودور نات در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۴ ۱۹:۳۱:۵۵
ویرایش شده توسط بورگین در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۵ ۱۱:۴۹:۴۹
[c
نقل قول:
نویل لانگ باتم wrote:
آقای دامبلدور یک نفر دیگر هم به تیم ملی کوییدیچ انگلیس اضافه شد.بنابراین لیست جدید تیم را به شما اعلام می کنم.
دروازه بان:ارول
مدافعان:خواهران عجیب
مهاجمان:پروفسور ویکتور,مافلدا هاپکرک و رباستین لسترنج
جستجوگر و کاپیتان:نویل لانگ باتوم
بنده به عنوان مهاجم در تیم ملی کوییدیچ انگلیس اعلام آمادگی می کنم.
تایید شد.
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۳۱ ۱۳:۵۳:۴۸
[c