خوناشام درو به ارامي باز مي كنه و مياد توي قلعه هارپي
آلبوس مي پره جلو و مي گه :اينجا چكار مي كني...
خوناشام : قلعه ي منه ...به من مي گي اينجا چكار مي كنم اصلا تو اينجا چكار مي كني؟
آلبوس مدل بامشادي جلو دهنشو مي گيره **** مي گه
سايه مي گه :آلبوس جونم چي مي گي ؟
آلبوس كلشو بالا مي كنه مي گه : من ؟هيچي هيچي
خوناشام نگاه مظلومانه ايي
به مودي مي كنه و مي گه :آخي نازي مينروا گم شده ؟واي چه ناراحت كننده الان از ناراحتي ميميرم
مودي گريه كنان مي گه :آره ديدي چه خاكي به سرم شد ؟
خوناشام مي گه : اوهوم .....
يك دفعه مودي مي گه :صبر كن بينم تو كه قراتر نبود اينجا باشي ...اينجا چكار مي كني ؟
خوناشام :والا اومده بودم ببينم دامبلي جون دهخدا را حفظ كرده يا نه ....يه مدت نخنديده بودم اومدم بخندم و برم
مودي: :no: :no: مينروا ...تو كشتيش؟
خوناشام :بابا بي خيال من مدرك دارم كه در چند روز پيش تو بيمارستان جادوگران بستري بودم ....باورت نمي شه از لرد....ااااا لرد كه نيست از سايه بپرس
سايه مي گه :راست مي گه من رفتم عيادتش حالش انقدر بد بود كه نتونه آدم بكشه
خوناشام
مي گه :ولي حالا كه انقدر اصرار مي كني مودي جونم دفعه بعد شايد از خجالتت در اومدم
Ù ÙÙ ØÙÙ٠برا٠Ù
ÙÙÙ Ø®Ù٠آشاÙ
Ùا ...
Ù٠آغاز٠شد برا٠ÙÙ