هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۲:۲۰ چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۵
#1
آقا سلام.
من سوروس اسنيپم
من ميخواستم اين شناسم رو ببندين و شناسه ديگه منو به نام نيكلاس استبنز رو باز كنين.
اينم لينكش
در ضمن من ناظر دهكده هاگزميد و سينماي جادويي هم هستم.
لطفا زودتر بررسي كنين.

در ضمن من رنك بهترين ايده رو هم دارم.

درست کردم همه چیزو!...اگر مشکلی دیدی بگو!


ویرایش شده توسط سوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۸۵/۷/۱۹ ۲۲:۲۳:۱۸
ویرایش شده توسط سوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۸۵/۷/۱۹ ۲۲:۳۹:۴۶
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۵/۷/۲۰ ۲:۳۸:۰۰

[b][size=large][color=000099][font=Arial]كسي ميدونه شناسه قبلي من چي بود؟
1=[url=http://www.jadoogaran.org/modules/profile/userinfo.php?uid=12601]اينه؟[/


Re: اسنیپ مرموزترین شخصیت داستان
پیام زده شده در: ۲۲:۵۷ شنبه ۱۵ مهر ۱۳۸۵
#2
درسته. اسنيپ مرموزترين شخصيت داستانه.
ولي ميشه گفت يكي از شخصيتهاي ناشناخته كتاب هم هست.
چون تا الان هيچ كدوم از زواياي زندگي اسنيپ و هيچ كدوم از كارهاش رو رو نكردن.
هم طرف مرگخواره و هم محفل. هنوز موضع خودشو مشخص نكرد.
ميشه گفت يك رابطه مستقيم با هري داره كه تو كتاب آخر مشخص ميشه.
ميشه پيش بيني كرد كه تو كتاب آخر خيلي بيشتر از اينها نقش داره. ميشه گفت بيشتري از هر شخصيت ديگه‌اي بجز هري.


[b][size=large][color=000099][font=Arial]كسي ميدونه شناسه قبلي من چي بود؟
1=[url=http://www.jadoogaran.org/modules/profile/userinfo.php?uid=12601]اينه؟[/


Re: تالار جشن ها (بالماسکه ی سابق)
پیام زده شده در: ۲۲:۵۹ چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۳۸۵
#3
كريچ و هدويگ همچنان مشغول كارهاي بيناموسي بودن و غافل از اينكه عده‌اي در حال ديدن اينها هستن.

كريچ نگاهي به دور و برش ميكنه و وقتي ميبينه كه كسي تو كوچه نيست رو ميكنه به هدويگ و با لحن خشكي ميگه:
هي جغد پررو. پول منو بده ديگه؟!!!!؟
هدويگ كه ناگهان پريشان و مشوش شده بود به سرعت جلوي دهن گريچر رو ميگيره و ميگه:
خيلي خوب. بهت گفتم ميدم ديگه.ولي اينجا نه. شايد يكي ببينه.
-خوب ببينن. مگه چي ميشه؟ خودت گفتي همونجا بهت پول ميدم.
-خيلي خوب حالا. صبر كن بهت ميدم.

كريچ به اطراف خودش نگاهي كرد و با نيشخندي به هدويگ رو كرد و با حالتي شيطاني گفت:

تو فكر كردي من بيكارم بيام اينجا و بهت بگم دوستت دارم؟اونم توي بوقي رو؟ پولم رو بده. يادت رفت چقدر به پرو پام ميپيچيدي؟

-بيا بگير بابا. آبرومو بردي؟

ملت پشت پنجره:

در همين حين پروفسور اسنيپ وارد كوچه شد.
با ديدن آن دو در آن كوچه تنگ و تاريك متعجب شد و با لحني خشن گفت:
شما اينجا چيكار ميكنين؟هان؟ تو گريفي هستي؟ تو هم راوني؟
هدويگ و كريچر با سر تاييد كردن و از ترس به زمين خيره شدن.

اسنيپ كه موقعيتي براي اذيت كردن يه گريفي پيدا كرده بود علامت رضايت در صورتش نقش بست. با حالتي خاص گفت:
30امتياز از گريف كم ميشه. به خاطر پرسه زدن تو جاهاي تنگ و تاريك و مرموز.
10 امتياز هم از راون كم ميشه به خاطر همراهي تو.
حالا زود برگردين به برجهاتون. زود باشين
كريچر و هدويگ دست از پا درازتر بر ميگردن.
________________________________
اينم از ظايع كردن كريچر.


ویرایش شده توسط سوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۸۵/۷/۱۲ ۲۳:۱۰:۱۷

[b][size=large][color=000099][font=Arial]كسي ميدونه شناسه قبلي من چي بود؟
1=[url=http://www.jadoogaran.org/modules/profile/userinfo.php?uid=12601]اينه؟[/


Re: تالار جشن ها (بالماسکه ی سابق)
پیام زده شده در: ۲۰:۱۶ یکشنبه ۹ مهر ۱۳۸۵
#4
كريچر در حالي كه نامه را در دست چپش گرفته بود به قدم زنان به سمت حاجي رفت.

حاجي: هدويگ جون، گوش كن. من ميدونم تنهايي چقدر سخته. ولي تو نبايد براي يك همصحبت و يك..... اينقدر خودتو كوچيك كني.اگه دلت بخواد ميتوني با من بياي......

هدويگ:

كريچر نگاهي به هدويگ، اين جغد بينوا انداخت با لحني خاص و كش دار گفت:
ولي هدي به يكي مثل خودش احتياج داره.
و نگاهش رو از روي هدي برداشت و رو به حاجي ادامه داد:
حاجي. يه نامه الان برام رسيد. بخونش و نظرت رو بوگو.برام خيلي مساله بزرگي شده اين نامه؟

حاجي نگاهي به نامه انداخت و يك نگاه هم به كريچ و در دل خود گفت( عجب گيري افتاديمها. براي هر كاري ما رو صدا ميزنن
و با خوشرويي گفت:
بده ببينم برادر.

كريچر نامه را به دست حاجي داد و به سمت هدويگ رفت. با دادن نامه به حاجي انگار كوهي از روي دوشش برداشته شد. سبك بال به سمت هدي و دوستان رفت و در بحث ارزشي آنها شركت كرد.


[b][size=large][color=000099][font=Arial]كسي ميدونه شناسه قبلي من چي بود؟
1=[url=http://www.jadoogaran.org/modules/profile/userinfo.php?uid=12601]اينه؟[/


Re: ضرب المثل های هری پاتری
پیام زده شده در: ۱۰:۴۸ جمعه ۷ مهر ۱۳۸۵
#5
آب كه سربالا بره آني موني ابو عطا ميخونه

هر كه جادويش بيش قدرتش بيشتر

آني موني بليز را كي كند بيدار؟


[b][size=large][color=000099][font=Arial]كسي ميدونه شناسه قبلي من چي بود؟
1=[url=http://www.jadoogaran.org/modules/profile/userinfo.php?uid=12601]اينه؟[/


Re: سالن تئاتر هاگزمید ویزادیشن
پیام زده شده در: ۱۰:۴۵ جمعه ۷ مهر ۱۳۸۵
#6
توجه توجه.
گروه تئاتر هاگزمید ویزاردیشن براي راه اندازي مجدد و شروع به كاري دوباره از علاقهمندان به بازيگري دعوت به عمل مي‌آورد.

از همه شما علاقهمندان به عرصه بازيگري دعوت ميشود تا در اين فراخوان شركت نماييد.


شرايط عضويت در گروه تئاتر :

1= نام

2=نام خانوادگي

3=سوابق بازيگري

4=بازيگر مورد علاقه

5=يك نمايشنامه تئاتر براي نمونه

هر چه سريعتر براي عضويت اقدام كنيد.
بعد از اتمام عضو گيري نماشيشنامه و رول نويسي شروع ميشه.


ویرایش شده توسط سوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۸۵/۷/۷ ۱۰:۵۲:۱۵

[b][size=large][color=000099][font=Arial]كسي ميدونه شناسه قبلي من چي بود؟
1=[url=http://www.jadoogaran.org/modules/profile/userinfo.php?uid=12601]اينه؟[/


Re: زز ... با زار
پیام زده شده در: ۵:۱۲ جمعه ۷ مهر ۱۳۸۵
#7
محبوبه من جيناست. البته فكر نكنين كه محبوبه يكي ديگستا. تو زندگي من فقط يك نفر وجود داره و اونم اسمش جيناست.

زندگيم، نفسم، اميدم، همه آرزوهام، تمام روياهام به جينا ختم ميشه. اگه اون نباشه زندگي كردن بر من حرام ميشه.

اينا جملات زندگيمه و من چيز ديگه‌اي نميتونم بگم.

يه روز نميتونم ببينم كه جيناي گلم دست به سياه و زرد بزنه. هميشه تمام كارها رو خودم انجام ميدم. روزي 5 تا مشنگ براش ميارم تا اونا رو بكشه.(تفريح كنه)

روزي كه با جيناي عزيز آشنا شدم رو يادمه.
رفته بودم سينما. فيلم به نام پدر رو پخش ميكرد. با بازي پرويز پرستويي. اونجا بود كه جينا رو با برادر خل و چلش(ايگور كاركاروف) ديدم.

خيلي ازش خوشم اومد. يك دل نه صد دل عاشقش شدم.

همون شب با ارباب رفتيم خواستگاريش. چه شبي بود. بهترين شب زندگيم.

همونجا بود كه متوجه شدم با چه شير زني روبرو شدم. اينو از شرايطش متوجه شدم.
شرايط عزيزم اينا بود.
1= من بايد روزي حداقل 5 مشنگ رو بكشم و تو بايد برام فراهم كني

2=ماشين ميخوام. اونم از نوع فراريش

3= يه ويلا تو سواحل هاوايي

4= يه سفر خارج از كره خاكي بايد بريم. كه البته اين يكي رو فرستادم بره. همين يه هفته پيش بود كه رفت. با يه اسم جعلي. تلويزيون مشنگها خيلي ازش گزارش پخش كردن

5= هر سال بايد بريم ماه عسل
.
.
.
.
.
.
75=بالاخره اينكه بايد تمام ظرفها رو تو بشوري

چشم عزيزم.

من خوشبختترين آدم روي زمينم. هيچ جادوگري نميتونه ادعا كنه از من خوشبخت تره.
البته فكر نكنين كه من زن ذليلما. نه. من اين كارها رو خودم و به ميل خودم انجام ميدم.

ســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوروس

بله عزيزم.
من ديگه بايد برم. شايد يه روزي بيام و بيشتر در مورد زندگيم براتون تعريف كنم. فعلا باي


[b][size=large][color=000099][font=Arial]كسي ميدونه شناسه قبلي من چي بود؟
1=[url=http://www.jadoogaran.org/modules/profile/userinfo.php?uid=12601]اينه؟[/


Re: كافه سه دسته جارو
پیام زده شده در: ۴:۵۵ جمعه ۷ مهر ۱۳۸۵
#8
در كافه به شدت باز ميشه و هيكل قناص يك جغد بي ريخت نمايان ميشه.
صاحب سه دسته جارو:

افرادي كه تو كافه بودن:

هدويگ:

هدويگ به سمت يكي از صندلي ميره و با پا اونو ميكشه عقب و روش ميشينه. بلند فرياد ميزنه:
آهاي يه بطري آب (مملكت آسلاميه. نميشه چيز ديگه‌اي خورد ) برام بيار.

اسنيپ كه در گوشه كافه نشسته بود و با جينا در حال گفتگو بود با ديدن هدويگ تعجب كرده و قيافش اينطوري ميشه و ميگه:
نه بابا. من كه باور نميكنم. من خودم لوت داده بودم. تو الان بايد زندان باشي

هدويگ:
پس تو بودي كه از پشت به من خنجر زدي؟ تو بودي كه لوم دادي؟

اسنيپ: مگه برات 10 سال حبس نبريده بودن؟

ةدي: آره. ولي نميتونن منو يه جا نگه دارن.تازشم من ديگه زندان رفتم. از كسي نميترسم. ديگه زندان برام عادي شده.

اسنيپ نگاهي به اطرافش انداخت و به سمت جغد نگون بخت قدم برداشت. در همين حين گوشي سوني اريكسونش رو از جيبش در اورد و به 110 با اين قيافه زنگ زد:

ادامه دارد..........


ویرایش شده توسط سوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۸۵/۷/۷ ۵:۰۰:۰۱

[b][size=large][color=000099][font=Arial]كسي ميدونه شناسه قبلي من چي بود؟
1=[url=http://www.jadoogaran.org/modules/profile/userinfo.php?uid=12601]اينه؟[/


Re: كافه سه دسته جارو
پیام زده شده در: ۲۲:۱۴ پنجشنبه ۶ مهر ۱۳۸۵
#9
اليور وود عزيز. اين چه نوع نوشتنه؟
رول رو زير سوال بردي.

-----------------------------------------------------------
هدي رو به وزارتخونه بردن و تو دادگاه مجازاتش كردن.
حكم دادگاه:

10 سال زندان آزكابان؟

و بعد با گارد محافظ به زندان فرستاده شد.

&&&&&&&&&&&& 3 سال بعد &&&&&&&&&&&&&&

هدي تو زندان و تو سلولش نشسته و داره با يك ديوانه ساز كه نگهبان اختصاصيش بود صحبت ميكرد.

هدي:راستي هي بوقي. تو چطوري شاديها رو از دل بدبخت بيچاره‌هايي مثل آني و بليز و مابقي ارزشيها بيرون ميكشي؟

و بعد شروع كرد به ارشاد كردن ديوانه ساز.

- تو خجالت نميكشي يه همچين كاري رو ميكني؟ چرا به مردم رحم نميكني؟
مگه خودت ناموس نداري كه به هر كسي رسيدي ميبوسيش؟
خوشت مياد يكي هم بياد و با ناموس تو اين كر رو بكنه؟

ديوانه ساز:


ویرایش شده توسط سوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۸۵/۷/۶ ۲۲:۳۲:۲۱

[b][size=large][color=000099][font=Arial]كسي ميدونه شناسه قبلي من چي بود؟
1=[url=http://www.jadoogaran.org/modules/profile/userinfo.php?uid=12601]اينه؟[/


Re: شهرداری هاگزمید(تعامل با ناظران-مجوز تاپیک)
پیام زده شده در: ۱۳:۰۷ پنجشنبه ۶ مهر ۱۳۸۵
#10
جاگسن اون عزيز. اون تاپيك منتقل شده و بعدش پاك شد.
الان همچين تاپيكي تو اين انجمن وجود نداره
به هر حال گفتم تا بدوني.
اگه مجوزي چيزي خواستي بوگو. فقط بجا باشه و مربوط به اين فروم هم باشه.


[b][size=large][color=000099][font=Arial]كسي ميدونه شناسه قبلي من چي بود؟
1=[url=http://www.jadoogaran.org/modules/profile/userinfo.php?uid=12601]اينه؟[/






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.