خشمگین ترین نگاهش را از پشت درخت روانه ی دوست قدیمیش کرد. رون در حالی که چوبی بدست داشت و خون از چشمانش می چکید و آن آبی دریا را نابود کرده بود در حالی که فریاد میزد به سمت آنها می امد. هرمیون که برای اولین بار در عمرش ترس را احساس کرده بود در اغوش هری پنهان شده بود. هری دندان هایش را به هم سایید و از پشت درخت بیرون آمد و رو به رون کرد و گفت:
بیا بیرون تام. پشت یه پسر 17 ساله پنهان نشو. چی شده؟ یاد بچگی هات افتادی؟
پوزخندی زد و با گوشه ی ردایش کبودی زیر چشمش را لمس کرد. اما سریع دست از کار کشید چون سوزش آن امانش نداد.
ولده مورت که بدن رون را تسخیر کرده بود گفت:
ولده مروت هیچ وقت پنهان نمیشه.
هری گفت:
خاطرات من اینو نشون نمیدن.
ولده مورت گفت:
پس بهتره باهاشون خداحافظی کنی.
همین را گفت و جنگی عظیم آغاز کرد.
بالاخره نیروی سپید توانست نیروی بدی را شکست دهد و با قدرت تمام پایش را روی سینه ی تام قرار داد و چوبش را از دستش خارج کرد.
زود باش هرمیون. از بدن رون بیارش بیرون.
هرمیون چیزی زیر لب زمزمه کرد و بعد از میان دودی غلیظ چیزی غباری نقره ای رنگ بیرون آمد و بلافاصه پشت سر آن جسمی ظاهر شد که صورتی مار مانند با چشمانی خونبار داشت.
رون دوباره چشمان ابی رنگ خود را بازیافت.
هری هیچ فرصتی را جایز ندانست. چوبش را مقابل سینه ی هیکل منفور قرار داد و از ته دل و برای اولین و آخرین بار در عمرش فریاد کشید:
آواداکداورا...

هوم.....ایول کوتاه و باحال خوشم اومد...تایید شد!

1- نام :سوروس
2- نام خانوادگي : اسنیپ
4- چوبدستی جادو : چوب درخت زبان گنجشك 17 سانتس متر. قابليت دراز شدن تا 27 سانت رو هم داره.
5- هسته چوبدستی:پر ققنوس
6- چوب جارو: ندارم
7- جنسيت : مرد.
8- ظاهر کلی : مهم ترینش موهای چرب و چیلیه که تصمیم دارم به عنوان اسنیپ جدید رنگشون کنم و کلی تغییر حالت بدم بهشون.
9- گروه : اگه منو بذارین تو گریفیندور که خیلی خوبه. اما اجبارا اسلیترین.
10- سن: 17 سال ( من از بچگی یاد گرفتم دروغ نمیگم. )
*****
یا علی.
پی نوشت به کوییرل و سایر ناظران: یه نگاهی به لیست شخصیت هاتون بندازین بد نیست. من نه هرمیون رو اونجا دیدم نه مودی رو. برای همین برای اینکه اسنیپ رو از دست ندم اینو نوشتم. بد نیست یه کمی هم انصاف به خرج بدین. همونطور که پست های ملتو زود پاک میکنین یا ویرایش میکنین یا با پشت دستتون می زنین رو دهنشون بد نیست یه کمی از اشتباهات خودتون رو اصلاح کنین.


اسامی رو که در بلاک بالای صفحه قرار دادیم در چند روز گذشته از ایفای نقش خارج شدند که هنوز وارد اون لیست نشدند.برای همین اون بالا اطلاع دادیم که کاربران برای انتخاب شخصیت راحت تر باشند.
فقط پستهایی پاک میشن که خلاف قوانین سایت ارسال شده باشند. اگه اعضای سایت هم از رفتار ناظرین یا مدیران شکایتی دارند میتونن از طریق بلیت صحبت کنند.
مدیران سایت هم جزو اعضای سایت هستند پس اشتباه کردن جرمی محسوب نمیشه.ما سعی میکنم هر چه بهتر البته با همکاری همه اعضا، سایت رو اداره کنیم.

برای گرفتن شخصیت سوروس اول از همه اینکه باید به گروه اسلیترین برید.دوم اینکه باید یه شناسه جدید ساخته و با اون دوباره معرفی کنید و سوم من یه معرفی کامل از این شخصیت میخوام و مهمترین مسئله اینکه این شخصیت یکی از مهمترین شخصیتها در کتاب هست آیا میتونید از عهده ایفای نقش اون بر بیاد؟ شما باید عضو دسته مرگخواران باشید و فعالیت نسبتا خوبی در سایت داشته باشید. در صورتیکه یک ماه فعالیتی نداشته باشید از ایفای نقش خارج خواهید شد.موفق باشی

1- نام :هرمیون
2- نام خانوادگي : گرنجر
3- نام كامل :هرمیون جین گرنجر
4- چوبدستی جادو : چوب درخت زبان گنجشك 17 سانتس متر. قابليت دراز شدن تا 27 سانت رو هم داره.
5- هسته چوبدستی:پر ققنوس
6- چوب جارو: ندارم
7- جنسيت : زن
8- ظاهر کلی : مهم ترين شناسه ي بنده مو هاي قهوه اي بوته ماننده.
9- گروه : گریفیندور
10- سن: 17 سال
*****
يا علي.

این شخصیت گرفته شده.چنانچه هنوز تمایل به عضویت در گروه ایفای نقش را دارید لطفا با یک شناسه جدید یک شخصیت دیگر را انتخاب و معرفی کنید.

روزنامه - شکست - بهت زده - با شکوه - عمیق - خطاب - اعدام - گنج - عواقب - خرگوش
********
همه از اين خبر متعجب بودند.
حتي خرگوش كوچك باغ هم بهت زده با قيافي اي ويران كه گويي شكست عظيمي در پيدا كردن غذاي زمستان خورده است به عكس باشكوه مردي در روزنامه و نوشته ي زيرش با نگاهي عميق خيره شده بود:
البوس دامبلدور گنج دنياي جادوگري بعلت عواقب كارهاي وحشتناكش به اعدام محكوم شد.
اين را خواند و خطاب به مردمان جاهل فرياد كشيد. فريادي بلند از ته گلو بيرون آمد و او را به ستارگان شب خيره كرد. همه چيز خوابي بيش نبود.
پايان

تایید شد...خوب بود ... جالب نوشت بودی!!!(پادمور)

سلام.
تازگی ها متوجه شدم چند تا از شخصیت های مهم سایت تو ایفای نقش بیکار موندن و کسی ورشون نداشته. حالا اگه شما موافقین من میخوام شخصیت اسنیپ رو وردارم. اگه موافقین بهم بگین برم بقیه ی مراحل قانونیش رو انجام بدم.
با تشکر
ایلیا

سلام.
خيلي ببخشين ها اما منظورتونو در مورد پست سفيد كامل نگرفتم.
اما همينجا اعلام وجود كرده و شيپور همكاري را بصدا در مياوريم.

با سلام.
درخواست مرخصی به مناسبت رفتن به سفر دارم. یه دو هفته و یه روز مرخصی میخوام. معادل 15 روز.
پیشاپیش عیدتون مبارک.

این بستگی به تخیلت اره. اگه زیادی بزرگ باشه و خیلی تخیل به خرج بدی ( مثل من ) به قهقرا میری. و اگه کم ( داستان یه گرون نمی ارزه ) .

با سلام.
رای من:
برای درس دفاع در برابر جادوی سیاه ( مودی )
برای درس طلسمات ( کارکاروف باید باشه )
و برای اسپراوت بخاطر درسش ( گیاهان )

سلام دوباره
استاد خسته نباشی.
و اما تکالیف:
1- یک جانور در رده 5 اکس بنویسید.
خب خب خب. مثل اینکه بازم باید سری به کتاب بزرگ جنگل بزنیم و ببینیم آقا خرسه.... ( ببخشین اشتباه شد)
تصحیح: خب خب خب. مثل اینکه دوباره باید یه سری به گذشتگان دور و افسانه های تلخ و شیرین بزنیم.
در مورد موجودات 5 اکس میشه یکیشون رو ممد بوقینگ نام برد.
تلفظ انگلیسی: Mamad booging
درجه خطر: مراقب خودتون باشین. ( به مقدار بسیار زیاد.)
میگن این موجود بین صده ی 1 تا 2 قبل از میلاد تو مکتب خونه ی مش میرزا درس میخونده و گازهای خیلی خطرناکی از خود متصاعد مینموده که در مورد خسارات وارد شده توسط اون میشه به نابودی 4 دهکده در اثر رم کردن حیوانات از بوی ایشان و همچنین گازگرفتگی 777 نفر در عرض 1 ثانیه و با توان 777 وات اشاره کرد. بر اساس گفته های سازمان انرژی گاز تولید شده توسط ایشان به مراتب از بمبهای هسته با انرژی مگاتنی قدرتمند تر بوده و قدرت تخریب بیشتری داشته اند. این موجود رو شخصا یکی از حواریون با استفاده از بوگیر دستشوئی بهش نزدیک شد و با یه ضربه ی اساسی از نواحی حساس بدن به قتل رسوند. روحش شاد و یادش گرامی.

2- یک مقاله در مورد حیوانات گروه اول ملال آورها بنویسید.
در مورد این موجودات دوستان کمی توضیح دادن اما من فقط و فقط به یه مورد کوچیک دیگه هم علاوه بر بی مصرف بودن ایشان اشاره میکنم.
این موجودات درجه خطر ندارن اما لاشه آنها شدیدا مضر و خطرناک بوده و احتمال مرگ رو ایجاد میکنن.

3- بنویسید چگونه می توان پنج پا را رام کرد.
این موجود قبلا با روش های سری توسط حاج عارف قزوینی رام شده. البته ایشان روشهایشان را به ما نشان ندادند اما من تونستم با روشهای خاص 0 که به هیشکی مربوط نمیشه ) اونا رو پیدا کنم.
حاج عارف اول رفته نشان میتیکمان رو دزدیده و اون پنج پا هم به محض دیدن نشان خم میشه. چون کارتون زیاد نگاه میکرده منظور حاج عارف رو میفهمه و خم میشه و حاجی هم با چند تا حرکت انتحاری و انفجاری و دردآور موجود بخت برگشته رو گرفته و وارد وانت کرده و به شهر خودشون برده و هرکس یه بار اونو میبینه و .....

******
امید است تکالیفمان را به بهترین وجه انجام داده باشیم.